eitaa logo
گُلابَتون
3.1هزار دنبال‌کننده
6هزار عکس
1هزار ویدیو
38 فایل
اینجا پاتوقِ مجازیِ ماست🏡📱 حسینیه انقلاب اسلامی دختران قم🇮🇷 اولین مجموعه‌ی فرهنگی_تربیتیِ مردمی و خودجوش و کاملا دخترانه در کل کشور...✌️🏻 ما عادت داریم اولین و جذاب‌ترین کارهای بزرگ و دخترونه رو تو کل شهر برپا کنیم😊 💌 ارتباط با ما: @hs_qom
مشاهده در ایتا
دانلود
گُلابَتون
🌸#پیام_مخاطب ✨#کریمانه_در_کنار_غزه_و_لبنان پیام ایشون: کاش مردم دنیا بدانند امنیت و آزادگی هزینه د
✨| شتابان به سوی جهادی زنانه می‌آیند گردان گل‌های خانه قدم‌های محکم، نگاه مصمم کجا می روند اینچنین مومنانه شنیدند یک جوجه گنجشک زخمی شبی دور مانده ست از آشیانه شغالان گرفتند از او مادرش را ازین روست گنجشک، بی آب و دانه نخوابیده اند از شب قبل گویی از این حس دلشوره‌ی مادرانه ببین قطره‌ها را! شتابان می آیند به سمت کجا؟ بی‌گمان رودخانه چه آورده اند این زنان مجاهد؟ هر آن چیز دارند را بی بهانه النگوی خود را و انگشتری که نشانی است از قصه‌ای عاشقانه در آورده از گوش خود گوشواره کنار پدر، دختری نازدانه زنان در بزنگاه حساس امروز گذشتند از زرق و برق زمانه جهاد است و باید کنار شهیدان در این عرصه باشند شانه به شانه ✍️ شاعر: سیده فرشته حسینی این گوشواره متعلق به دخترِ مهمان عزیزمون از لبنان بود که هدیه داد به بچه های مظلوم غزه و لبنان...🫠❤️ 🇵🇸🇱🇧🇵🇸🇱🇧🇵🇸🇱🇧 🌿@golabbaton95
گُلابَتون
✨ | 🪴 | مهمانی از غزه! یک چادر خاکی که در هیچ شرایطی از سر نیافته. و یک صورت که از زخم و بی‌آب و غذایی، حسابی کبود و تَکیده شده است. اگر چه دخترهای خودمان، علم نمایش را بلند کردند اما همه چیز طوری برنامه‌ریزی شده بود که حال و هوای مادری از مادرهای فلسطینی را القا کند. با رنگ‌های تیره و یک قلموی نرم، زیر چشم‌های دوستم را که قرار بود تا دقایقی بعد روی صحنه برود، تیره و گود می‌کنم تا بیشتر حس خستگی و گرسنگی را به مخاطب منتقل کند. یک ترک می‌گذارم گوشه‌ی لب‌هایش. یک کبودی هم کنار پیشانی‌اش. خودش را تا در آینه می‌بیند، می‌گوید: وقتی نگاه می‌کنم به این زخما، با اینکه الکی‌ان ولی حس درد دارم... روسری‌اش را شبیه زن‌های غزه‌ای می‌بندم. در همین حال متن را هم تمرین می‌کند. صدایش را طوری بغض آلود می‌کند و بچه‌هایش را صدا می‌زند که بند دلم پاره می‌شود. می‌گویم: واای فاطمه! جیگرم آتیش گرفت. خوشحال می‌شود که نقشش را خوب فهمیده. می‌آیند دنبالش که برود برای اجرا. من اما می‌نشینم سر جایم. تکان نمی‌خورم. دل ندارم اجرا را ببینم. ولی صدای بلندگوها تا پشت صحنه می‌آید. انگار جلوی صحنه نشسته باشم، یک نفر می‌گوید: تا دقایقی دیگر مهمانی از غزه... تا دقایقی دیگر مهمانی از غزه... می‌زنم بیرون. با یک قول به خودم که اگر طاقت نیاوردم، برگردم همینجا. نگاه می‌کنم به مکان اجرا. ادامه دارد... 1️⃣/2️⃣ 🪴 @golabbaton95