🍃👌👌👌🍃
#شعر_جدید_شب_یلدا
از شاعره ی #چه_خوبه_شب_یلدا
#عنوان شعر: #بگید_بگید_بچه_ها
اومد دوباره امسال
شب بلند یلدا
شادیم همه بچه ها
با مامانی و بابا
میریم خونه عزیزجون
نمی خوریم پفیلا
دور همیم و خوشحال
میگیم به هم معما
امشب که خیلی عالیه
جای یه کسی خالیه
اسم خوبش چه نازه
اومدنش یه رازه
بگید بگید بچه ها
چیه اسم اون آقا؟
آفرین و مرحبا
مهدی عزیز زهرا
شاعر: خانم " ح" الحسینی
🍃🌻👌🌻🍃
#تلنگر
به خاطر بسپار ...
زندگی بدون چالش؛ مزرعه بدون حاصل است.
تنها موجودی که با نشستن به موفقیت می رسد؛ مرغ است.
زندگی ما با ...
#یااباصالح_کمک_کن_متحول_شویم.
🍃🌻🌈😍📚😍🌈🌻🍃
ویژه برنامه #مهدوی اختصاصی چهارشنبه ها #نمایشنامه_مهدوی
هفته #دوم_آذرماه 98/9/13
عنوان #نمایشنامه: #زائر_کوچولو
(تلفیقی: مهدوی - مناسبت مذهبی و ملی" ولادت امام عسکری و روز جهانی معلولین" )
✅ #نقش_آفرینان: ☘راوی، 👨⚕سعید، 👴پدر سعید، 🙎♂ماجد، 🕊کبوترحرم، 🌹عموخادم
☘ راوی: سعید با پدرش روبروی ضریح وایسادن. سعید خیلی مهربون و خوش اخلاق بود.
اونا دستشونو گذاشتن روی سینه و گفتن: ....
👨👦سعید و باباش: السلام علیک یا امام حسن عسکری...
☘ راوی: سعید حرم رو خیلی دوست داشت اون با خوشحالی، از باباش پرسید: ...
👨⚕سعید: بابا! امام حسن عسکری پدر امام زمان هست؟
☘ راوی: هنوز بابای سعید گفت: ...
👴 بابا: بله پسرزرنگم!
☘ روای: همین وقت، یک پسر خوب اومد جلو. اسمش ماجد بود. به سعید سلام کرد و پرسید:
🙎♂ماجد: روی صندلی رفتی؟ پیر شده بودی پاهات یوجع می کنه؟ من ببرم پدربزرگم صندلی بده.
☘ راوی: سعید که عربی بلد نبود، حرف ماجد رو درست متوجه نشد. خادم حرم کنار دیوار وایساده بود.
اومد جلو با زبان عربی از ماجد پرسید:
🌹خادم حرم: سلام پسرگلم! چی میخوای؟
🙎♂ ماجد: ویلچر رو میخوام برای پدربزرگم ببرم اون پیر شده پاهاش درد می کنه نمی تونه بیاد حرم. چرا این پسر اسباب بازی کرده ویلچر رو مگه اون پیرشده.
☘ راوی: عمو خادم لبخند زد. دست ماجد رو گرفت رفت پیش سعید. اون گفت:
🌹 عمو خادم: سعید با پدرش از ایران اومده برای زیارت، اون مهمون ماست.
نمی تونه راه بره. ویلچر پای سعیدِ.
☘ راوی: ماجد دست چپش رو گذاشت روی پای سعید و دست راستش رو سمت حرم بالا گرفت و گفت:
🙍♂ماجد: اللهم عجل لولیک الفرج. پدربزرگم همیشه میگه وقتی امام زمان ظهور بکنه، بیماری صعب العلاج خوب میشه. همه سالم و خوشحالن.
☘راوی: ماجد اینو گفت بلند شد سعید رو در آغوش گرفت با صدای بلند گفت:
🙍♂ماجد: دوستت دارم دوستم.
منو ببخش که صبر نکردم.
میخواستم پات رو از تو بگیرم و ببرم برا پدربزرگم.
☘ راوی: سعید که عربی بلد نبود! ولی عمو خادم فارسی بلد بود.
اون حرفای ماجد رو برای سعید و باباش تعریف کرد.
دست ماجد رو گذاشت توی دست سعید.
🙍♂👨⚕💞اونا دوباره همدیگه رو بوسیدن.
🕊🕊 کبوتر حرم زائر کوچولو و دوستش ماجد رو نگاه می کرد. از روی چلچراغ اومد پایین روی دسته ویلچر سعید نشست. اون گفت:
🕊 کبوتر حرم: بق بق بقو منم با شما دوستم. دوست صمیمی🕊🕊🕊
🍃🌻😍🌈📚🌈😍🌻🍃
✅ نکته: مهد کودک تا دبیرستان دور دوم امروز چهارشنبه 98/9/13 در شهر قم تعطیل اعلام شده، از والدین گرامی مهد و پیش دبستان مهدوی گلبرگ تمنا داریم این نمایشنامه رو امشب ( در شب میلاد امام حسن عسکری علیه السلام وقت بزارن برای نوآموز دلبندمون اجرا کنند بعنوان عیدی) 🙏💐
-----~~🍃🌻🍃~~----
با ما همراه باشید
❤️@mahde_mahdavi_goolbargh65118
-----~~🍃🌻🍃~~-----
17.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#ولادت_اباالمهدی_امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
#کلیپ_جشن_مداحی
#ویژه اولیاء و مربیان
با مداحی آقای محمدرضا طاهری