eitaa logo
گلچین شعر
14.3هزار دنبال‌کننده
786 عکس
272 ویدیو
12 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad کانال دوم ما @robaiiyat_takbait
مشاهده در ایتا
دانلود
من خسته ام، تو خسته ای آیا شبیه من؟ یک شاعر شکسته ی تنها شبیه من حتی خودم شنیده ام از این کلاغها در شهر یک نفر شده پیدا شبیه من امروز دل نبند به مردم که می شود اینگونه روزگار تو - فردا - شبیه من ای هم قفس بخوان که ز سوز تو روشن است خواهی گذشت روزی از اینجا شبیه من از لحن شعرهای تو معلوم می شود مانند مردم است دلت یا شبیه من من زنده ام به شایعه ها اعتنا نکن در شهر کشته اند کسی را شبیه من @golchine_sher
تا اینکه صـدای تــو پیامبری شد وچشم هایم را به خانه ی خورشید دعوت کرد خون منجمد در رگ هایم به جوش آمد و انگشتان یخ زده ام مدادشدند صــدای تـو مرا آنچنان تکان داد که ترس هایم ریخت وپیچک عشق گرداگرد وجودم تنیده شد به ناگاه باد آمد و برگ هایم را باخود برد طولی نکشید که ابرها نیز ترانه سرا شدند و باران که می بارید تمام کوچه ها بوی شعر می داد... @golchine_sher
نمیدانم که قلبم از کجا تعلیم میگیرد!! بدون مشورت با من، خودش تصمیم میگیرد! من از روز تولد تا کنون از بس که دلتنگم همیشه روز میلادم، دل تقویم میگیرد! چرا حس میکنم در جای دوری -که نمیدانم- یکی هر شب برایم مجلس ترحیم میگیرد! مرا اینقدر در محدودیت نگذار! می میرم! که قلب کشوری در موقع تحریم، میگیرد! نگو در یک زمان خاص باید منتظر باشم! دل ِ ساعت - اگر زنگ اش شود تنظیم- میگیرد! به آرامی مرا توجیه کن گر ساده دل هستم که قلب ساده گاه از شدت تفهیم، میگیرد! همه در موقع تصمیم گیری در پی عقل اند برای من ولی تنها دلم تصمیم میگیرد ! @golchine_sher
در آن گــرمـــا نــخـوردی آب عــبــاس عطش بعد از تو شد بی‌تاب عباس در آن صــبـح عـــطــشـنــاک قـیـامـت مــنِ لـــب‌تــشـنـه را دریـاب عــبــاس @golchine_sher
امام_زمان_ع ای صد هزار بار وجودم فدای تو در سینه‌ام هوا نرود جز هوای تو پیری رسید و حیف ندیدم جمال تو بیچاره آنکه عمر نبازد به پای تو ای همنشین اهلِ بلورین دلان شب کی می چِشم طنینِ خوشی از صدای تو ای کنج چشم حیدریت چشمه ی شفا درمان چه باشد آنکه شود مبتلای تو ؟ گلشن فشان هر قدمت می شود بهار انوار صلح خوشه زنان از ثنای تو بازا که باز عشق شکوفا شود ز باغ آئینه زار طلعت مهر از وفای تو از من گذشت و بالِ غزل باز بسته شد حافظ بماند از پسِ شرح صفای تو @golchine_sher
برکه بودم در خیالم شوق ماندن داشتم . . بر تنم ، تصویر ماهش را نگه می‌داشتم ؛ رفت و بی‌او مرگ هم جویای حال ما نشد ! زنده‌بودن را چنین مشکل نمی‌پنداشتم گفت بعد از من به دنبال کسی دیگر بگرد ، کاش بعد از رفتن او پای گشتن داشتم با تمام شهر اگر ناسازگاری کرده‌ام ! جای او را در دلم خالی نگه می‌داشتم دوست‌ها را حذف کردم تک‌تک از تنهایی‌ام ؛ جا برای هیچکس جز یاد او نگذاشتم وصل او را از خدا می‌خواستم تا قبل از این! دیدمش با دیگری دست از دعا برداشتم @golchine_sher
هدایت شده از گلچین شعر
😊اگه حوصله نداری شعرهای طولانی بخونی یکسر به کانال ما بزن 👌 🌷فقط رباعی و تک بیت حتما حالت خوب میشه یکبار امتحان کن🌷 ❤️کاش جای بوسه‌اش می‌ماند بر پیشانی‌ام با خدا بودن نشان از مِهر می‌خواهد نه مُهر!❤️ https://eitaa.com/joinchat/769065447Cf0875d1080
هدایت شده از رباعی_تک بیت
در وقت قرار می رسیدی ای کاش با سوت قطار می رسیدی ای کاش بعد از تو در آغوش زمستان ماندم همراه بهار می رسیدی ای کاش @robaiiyat_takbait
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ای قلبِ تپنده‌ی پُر از دردِ حماس انداخته خونت به دل خصم، هراس ما نیز چو جمکران برافراشته‌ایم بر سینه ی خویش بیرق سرخِ تقاص @golchine_sher
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نه زاهد می شود هر آدمی با جای مُهر روی پیشانی نه دائم سد خورشید است ابر روزهای سرد بارانی مچ سفت صدف وا می شود معلوم خواهد شد چه چیزی را به جان می پرورد در بطن خود از چشم خلق الله پنهانی نفوذی آدمی از جنس ما و درد های مشترک دارد شکایت دارد از فقر و فلاکتهای زنهای خیابانی خودی در ظاهر اما ناخدای کشتی دزدان دریایی نه سرباز وطن یک مهره ی شیطان برای خلق ویرانی نفوذی می تواند خادم و خدمتگزار مهربان باشد نفوذی انجمن دار است گاهی در لباس پاک روحانی نفوذی می تواند دکتر و سرهنگ وشاعر باشد و گاهی نفوذی عارف و علامه ی دهر است و استاد سخندانی نفوذی داور و بازیگر و در هر لباسی فتنه انگیز است نفوذی می تواند یک بسیجی باشد و در نفرت افشانی نفوذیها فراوانند این ایام ،باید با بصیرت بود گرفتاریم در یک کشتی آشفته در دریای طوفانی فَرج در پیش،ساحل روبرو،با ناخدایی از تبار نور مسیر ما نخواهد شد عوض در التهاب هیچ بحرانی کسی از راه خواهد آمد و کاخ ستم ویرانه خواهد شد و خواهد رفت از کل جهان با مقدمش درد و پریشانی @golchine_sher
اول هوس و شیطنتی پُر هیجان بود نوعی تپشِ قلب شبیهِ ضربان بود کم‌کم همه‌ی دغدغه‌ام دیدنِ او شد انگار که جذاب‌ترین فردِ جهان بود هی رفتم و هی دیدم و هی آه کشیدم دلبستگی‌ام بیشتر از تاب و توان بود می‌خواستم اقرار کنم عاشقم، اما؛ «چیزی که عیان بود چه حاجت به بیان بود؟» فهمید که دیوانه و دلبسته‌ی اویَم «از بس‌که اشاراتِ نظر نامه‌رسان بود» القصه، گرفتارِ دلِ هم شده بودیم روزی که جوان بودم و او نیز جوان بود از آن‌چه میانِ من و او بود چه گویم؟ مجنونِ زمان بودم و لیلای زمان بود اما وسط آن‌همه دلبستگی و عشق معشوقه‌ام انگار کمی دل‌نگران بود خوردیم به یک مشکلِ معمولیِ ساده من زاغه‌نشین بودم و او دخترِ خان بود کم‌کم به خودش آمد و فهمید چه کرده حق داشت که پا پس بکشد … بحثِ زیان بود! اصلا تو بگو، دخترِ خان با دک و پوزش هم شأنِ منِ پاپتیِ غازچران بود؟! البتّه که نه!، رفت… خدا پشت و پناهش اصرار چرا؟ قسمتِ او با دگران بود او رفت و غمش شعله به جانِ قلم انداخت من ماندم و یک دفتر و طبعی که روان بود یک مشت غزل شد همه‌ی دار و ندارم دیوانِ بزرگی که پُر از آه و فغان بود بیش از دو دهه دور خودم گشتم و گشتم دل در گروِ عشق و سَرَم در دَوَران بود گفتم که بدانید، وفا… عشق… دروغ است من تجربه کردم، به همین قبله چخان بود حُسنش همه گفتند و منِ سر به هوا را آگاه نکردند به شرّی که در آن بود ویروسْ، خطرناک‌تر از عشق ندیدم یک قاتلِ بالفطره اگر بود، همان بود هی ریشه زد و ریشه زد و ریشه‌کَنَم کرد این توده‌ی بدخیم گمانم سرطان بود @golchine_sher
میان ماندن و نماندن فاصله تنها یک حرف ساده بود. از قول من به باران بی امان بگو: دل اگر دل باشد آب از آسیاب علاقه‌اش نمی‌‌افتد! @golchine_sher
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شریانهای غم ـــــــــــــــــــــــــــــــ شعری بگو که یاد خدا را رقم زند جز او تمام قافیه ها را قلم زند با خوب و بد بجوشد و در قاب آرزو آتش به خرمن شریانهای غم زند شعری بگو که مثل خلیج همیشه فارس توفان کند معادله ها را به هم زند یا آنکه از سه تیغ دماوند بگذرد بر پهنۀ خلیج نشان از عجم زند از حرف حق زدن نهراسد به پیش کفر از حق همیشه دربر بیهوده دم زند شعری بگو که مدح علی را بیان کند پا در مسیر شاعری محتشم زند از بهر کسب علم و ادب در مدار شعر دست طلب به دامن اهل کرم زند شعری بگو که زنده بماند ز بعد تو نام تو را به سردر ملک عدم زند @golchine_sher
پوچی و اُفولِ دیو، معلوم شده‌ست سرمستیِ او گذشته، مغموم شده‌ست این جمله، شده زمزمه‌یِ حق‌طلبان؛ هنگامه‌یِ خونخواهیِ مظلوم شده‌ست @golchine_sher
از حس بغض ابرهای تیره سرشارم ‌قهرت کشیده خط باطل روی افکارم من فکر می کردم که انسانی ولی انگار باید از این خوش باوری ها دست بردارم می لرزم از ترس همین که خانه ی دل را ویران کنی، مدفون شوم در زیر آوارم در حسرت تو جان دهم هرگز نفهمی که یک عالمه درد دل از این روزها دارم خیلی شبیه یک رباط آهنی هستی از سردی دست تو گفتم، کردی انکارم تقصیر من بوده از اول خواستم باشی لعنت به من، لعنت به تو، لعنت به اصرارم اصلا رهایم کن خیالی نیست می فهمی؟ چون جنس حوایم به این تبعید ناچارم هرچند پر بغضم از این افسانه ی تقصیر اشکی به روی شانه ات، آدم! نمی بارم @golchine_sher
آه من منتظرم تا پر و بالم بدهی قدرتِ دیدِ فراسویِ خیالم بدهی! خالقا تشنه ی اسرار حقیقت هستم! کاش یک جرعه از آن آب زلالم بدهی! با زبان، حرف دلم را احدی درک نکرد!.. کاش حرفی به زبان بازی لالم بدهی! هر چه می آید و من می روم او دور تر است! کاش یک راه میانبر به وصالم بدهی! رازی ام من به رضایت،اجلم نزدیک است من که حسرت زده ام کاش مجالم بدهی! مرغ دل در قفسِ تن به ستوه آمده است کاش یک شب پر و بالی به خیالم بدهی! @golchine_sher
این نوای  دلنشین از نغمه ی دلجوی  کیست؟ این طنینِ حق حق از آیینه ی هوهویِ  کیست؟ این شبِ شوریده از بومِ افق جاری شده این پریشانْ خاطر ِکفرانه وش گیسوی کیست؟ این شکوهِ  بی بدل این آسمانِ هفت خط مست از طنازیِ شیر افکنِ آهوی  کیست؟ عالمی پای ضریحِ چشمهایت بی قرار این دخیلِ نقره ایی تارِ سپیدِ موی  کیست؟ کاسه های نذری از عطرِ خدا لبریزتر این صدای گریه ی جان از دل نیکوی  کیست؟ می دمد نورِ بشارت از حجازِ رازها آیه ی  جاء الحقیقت  مصحفِ بازوی  کیست؟ سیلِ خون می‌جوشد از چشم زمین  اعجاز کن جذر و مدّ این تلاطم در خطِ ابروی  کیست؟ ذوالفقارت را بکش چون  سامری در معبد است! نطقِ  این  گوساله ها لال از لبِ حق گوی کیست؟ میزند پهلو به پهلوی  تو اقیانوسِ عرش موجِ خون بینِ در و دیوار از پهلوی کیست؟ @golchine_sher
یادت نرود با دلم از کینه چه گفتی! زیر لب از آن کینه دیرینه چه گفتی؟ این دست وفا بود، نه دست طلب از دوست! اما تو، به این دست پر از پینه چه گفتی؟ دل، اهل مکدر شدن از حرف کسی نیست ای آه جگرسوز! به آیینه چه گفتی؟ از بوسه گلگون تو خون می‌چکد ای تیر! جان و جگرم سوخت! به این سینه چه گفتی؟ از رستم پیروز همین بس که بپرسند: از کشتن سهراب به تهمینه چه گفتی؟ @golchine_sher
چشمم به جمال گنبدش تا افتاد از چشـم دلـم ، تمـام دنیـا افتاد پا بـال در آورد پرد سمت حـرم قلب از طپش زیاد از پا افتاد... @golchine_sher
ای عشق تو رویای محالم‌شده ای یک دلخوشی رو به زوالم شده ای میبینمت هر روز ولی می دانم چون عکس فقط قاب خیالم شده ای @golchine_sher
از زندگی، از این همه تکرار خسته‌ام از های و هوی کوچه و بازار خسته‌ام دلگیرم از ستاره و آزرده‌ام زِ ماه امشب دگر زِ هر که و هر کار خسته‌ام دل خسته سوی خانه تن خسته می‌کشم آخ ... کزین حصار دل آزار خسته‌ام بیزارم از خموشی تقویم روی میز وز دنگ دنگ ساعت دیوار خسته‌ام از او که گفت یار تو هستم ولی نبود... از خود که بی‌شکیبم و بی‌یار خسته‌ام تنها و دل گرفته و بیزار و بی‌امید... از حال من مپرس که بسیار خسته ام @golchine_sher