هدایت شده از رباعی_تک بیت
در وقت قرار می رسیدی ای کاش
با سوت قطار می رسیدی ای کاش
بعد از تو در آغوش زمستان ماندم
همراه بهار می رسیدی ای کاش
#نوروز_رمضانی
@robaiiyat_takbait
ای قلبِ تپندهی پُر از دردِ حماس
انداخته خونت به دل خصم، هراس
ما نیز چو جمکران برافراشتهایم
بر سینه ی خویش بیرق سرخِ تقاص
#شهید_القدس
#اکبر_اسماعیلی_وردنجانی
#عضوکانال
@golchine_sher
14.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نه زاهد می شود هر آدمی با جای مُهر روی پیشانی
نه دائم سد خورشید است ابر روزهای
سرد بارانی
مچ سفت صدف وا می شود معلوم خواهد شد چه چیزی را
به جان می پرورد در بطن خود از چشم خلق الله پنهانی
نفوذی آدمی از جنس ما و درد های مشترک دارد
شکایت دارد از فقر و فلاکتهای زنهای خیابانی
خودی در ظاهر اما ناخدای کشتی دزدان دریایی
نه سرباز وطن یک مهره ی شیطان برای خلق ویرانی
نفوذی می تواند خادم و خدمتگزار مهربان باشد
نفوذی انجمن دار است گاهی در لباس پاک روحانی
نفوذی می تواند دکتر و سرهنگ وشاعر باشد و گاهی
نفوذی عارف و علامه ی دهر است و استاد سخندانی
نفوذی داور و بازیگر و در هر لباسی فتنه انگیز است
نفوذی می تواند یک بسیجی باشد و در نفرت افشانی
نفوذیها فراوانند این ایام ،باید با بصیرت بود
گرفتاریم در یک کشتی آشفته در دریای طوفانی
فَرج در پیش،ساحل روبرو،با ناخدایی از تبار نور
مسیر ما نخواهد شد عوض در التهاب هیچ بحرانی
کسی از راه خواهد آمد و کاخ ستم ویرانه خواهد شد
و خواهد رفت از کل جهان با مقدمش درد و پریشانی
#محمدجواد_منوچهری
#عضوکانال
#اللهمعجللولیکالفرج
#نفوذی
@golchine_sher
اول هوس و شیطنتی پُر هیجان بود
نوعی تپشِ قلب شبیهِ ضربان بود
کمکم همهی دغدغهام دیدنِ او شد
انگار که جذابترین فردِ جهان بود
هی رفتم و هی دیدم و هی آه کشیدم
دلبستگیام بیشتر از تاب و توان بود
میخواستم اقرار کنم عاشقم، اما؛
«چیزی که عیان بود چه حاجت به بیان بود؟»
فهمید که دیوانه و دلبستهی اویَم
«از بسکه اشاراتِ نظر نامهرسان بود»
القصه، گرفتارِ دلِ هم شده بودیم
روزی که جوان بودم و او نیز جوان بود
از آنچه میانِ من و او بود چه گویم؟
مجنونِ زمان بودم و لیلای زمان بود
اما وسط آنهمه دلبستگی و عشق
معشوقهام انگار کمی دلنگران بود
خوردیم به یک مشکلِ معمولیِ ساده
من زاغهنشین بودم و او دخترِ خان بود
کمکم به خودش آمد و فهمید چه کرده
حق داشت که پا پس بکشد … بحثِ زیان بود!
اصلا تو بگو، دخترِ خان با دک و پوزش
هم شأنِ منِ پاپتیِ غازچران بود؟!
البتّه که نه!، رفت… خدا پشت و پناهش
اصرار چرا؟ قسمتِ او با دگران بود
او رفت و غمش شعله به جانِ قلم انداخت
من ماندم و یک دفتر و طبعی که روان بود
یک مشت غزل شد همهی دار و ندارم
دیوانِ بزرگی که پُر از آه و فغان بود
بیش از دو دهه دور خودم گشتم و گشتم
دل در گروِ عشق و سَرَم در دَوَران بود
گفتم که بدانید، وفا… عشق… دروغ است
من تجربه کردم، به همین قبله چخان بود
حُسنش همه گفتند و منِ سر به هوا را
آگاه نکردند به شرّی که در آن بود
ویروسْ، خطرناکتر از عشق ندیدم
یک قاتلِ بالفطره اگر بود، همان بود
هی ریشه زد و ریشه زد و ریشهکَنَم کرد
این تودهی بدخیم گمانم سرطان بود
#محمد_رضا_نظری
@golchine_sher
میان ماندن و نماندن
فاصله تنها یک حرف ساده بود.
از قول من
به باران بی امان بگو:
دل اگر دل باشد
آب از آسیاب علاقهاش نمیافتد!
#سید_علی_صالحی
@golchine_sher
شریانهای غم
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
شعری بگو که یاد خدا را رقم زند
جز او تمام قافیه ها را قلم زند
با خوب و بد بجوشد و در قاب آرزو
آتش به خرمن شریانهای غم زند
شعری بگو که مثل خلیج همیشه فارس
توفان کند معادله ها را به هم زند
یا آنکه از سه تیغ دماوند بگذرد
بر پهنۀ خلیج نشان از عجم زند
از حرف حق زدن نهراسد به پیش کفر
از حق همیشه دربر بیهوده دم زند
شعری بگو که مدح علی را بیان کند
پا در مسیر شاعری محتشم زند
از بهر کسب علم و ادب در مدار شعر
دست طلب به دامن اهل کرم زند
شعری بگو که زنده بماند ز بعد تو
نام تو را به سردر ملک عدم زند
#علی_اصغر_شکفته
#عضوکانال
@golchine_sher
پوچی و اُفولِ دیو، معلوم شدهست
سرمستیِ او گذشته، مغموم شدهست
این جمله، شده زمزمهیِ حقطلبان؛
هنگامهیِ خونخواهیِ مظلوم شدهست
#میلاد_الماسی
#عضوکانال
#اسماعیل_هنیه
#خونخواهی_مظلوم
@golchine_sher
از حس بغض ابرهای تیره سرشارم
قهرت کشیده خط باطل روی افکارم
من فکر می کردم که انسانی ولی انگار
باید از این خوش باوری ها دست بردارم
می لرزم از ترس همین که خانه ی دل را
ویران کنی، مدفون شوم در زیر آوارم
در حسرت تو جان دهم هرگز نفهمی که
یک عالمه درد دل از این روزها دارم
خیلی شبیه یک رباط آهنی هستی
از سردی دست تو گفتم، کردی انکارم
تقصیر من بوده از اول خواستم باشی
لعنت به من، لعنت به تو، لعنت به اصرارم
اصلا رهایم کن خیالی نیست می فهمی؟
چون جنس حوایم به این تبعید ناچارم
هرچند پر بغضم از این افسانه ی تقصیر
اشکی به روی شانه ات، آدم! نمی بارم
#مریم_صفری
@golchine_sher