حافظه و درد و رنج همزاد یکدیگر هستند،
بدون آنکه حافظه را پاک کنی
نمیتوانی درد و رنج را از بین ببری!
#غادة_السمان
@golchine_sher
زندگی با سختگیریهای خود خواهد گذشت
غم مخور گر روزهای تلخ هجران بد گذشت
پافشاری روی رؤیاهای شیرینت مکن
عقل زایل میشود وقتی شراب از حد گذشت
بنده گر از خالقش صد بار سرپیچی کند
پاسخش را میدهد فضل خدا با صد گذشت
عشق غیر از امتحانی در مسیری سخت نیست
سربلند از آزمون هر کس برون آمد گذشت
ْزندگی دل بستن است و آرزوهای دراز
هم از این باید برید و هم از آن باید گذشت
#نفیسه_سادات_موسوی
#عضوکانال
@golchine_sher
حضرت_رقیه_س_شهادت
«اصلاً رقیه نه، به خدا دختر خودت
یک شب میان کوچه بماند چه میکنی؟»
در بین ازدحام و شلوغی بترسد و
یک تن به او کمک نرساند چه میکنی؟
اصلاً خیال کن که کسی دختر تو را
در بین جمعیت بکشاند چه میکنی؟
یاکه خدانکرده کسی روی صورتش
سیلی محکمی بنشاند چه میکنی؟
یا فرض کن که دختر تو جای بازیاش
هرشب دعای مرگ بخواند چه میکنی؟
اصلاً کسی بیاید و با تازیانهاش
خاک از لباس او بتکاند چه میکنی؟
#مجید_تال
@golchine_sher
آسمان گم شده در چشم ترت، من به قربان سرت
خون گرفته همه ی دور و برت، من به قربان سرت
با من خسته کمی حرف بزن، که بریدهست سرت؟
که شکسته است چنین بال و پرت؟ من به قربان سرت
#زینب_عدالتیان
#عضوکانال
#یا_رقیه_بنت_الحسین
@golchine_sher
نعشی میان قبر تو پیدا نمی شود
اما دلم ز خاطره ات پا نمی شود
کابوس های من به تو پیوند خورده اند
تقدیر من بدون تو معنا نمی شود
لعنت به دل سپردن و دلواپست شدن
نفرین به هرچه بعد تو حاشا نمی شود
گم می شوی ته همه ی خواب های من
در خواب هم ضمیر منم ، ما نمی شود
سیگارها تمام شد و کوچه ته کشید
بغض کبیسه ی دل من وا نمی شود
برگرد و خاطرات مرا با خودت ببر
این درد توی کوله ی من جا نمی شود
#سجاد_صفری
@golchine_sher
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبا عَبْدِاللّهِ الْحُسَیْن (ع)
السَّلامُعَلَیْکََیاسَیِّدَتَنارُقَیَّةَبِنْتَالْحُسَیْنِالشَّهیدِ
سخت است بگویم به چه میسوخت رقیه
بر نیزه و سر، چشم که میدوخت رقیه
باید غزلی با دل سوزان بنویسم!
از درد و دل حضرت باران بنویسم
از موی سر سوخته و روی کبودش!
از درد همان سیلیِ عدوان بنویسم
باید که نوشت آتش این خیمه کجا رفت!
از لالهی گوش و تن بی جان بنویسم
ای تاول و زخم و عطش و درد بنالید!
از تشنگی و رنج بیابان بنویسم...
اینجا نه مدینه است که شام است و خرابه!
از پیکر بی جان اسیران بنویسم...
سخت است که از تشت طلا و غزل خون!
از خون خدا با قلم آسان بنویسم...
#الهه_نودهی
#عضوکانال
#شهادت_حضرت_رقیه_سلاماللهعلیها
#تسلیت_باد
@golchine_sher
یا رقیه خاتون (س)
کیست رقیّه؟ دُرِ نایــاب عشق
دسته گُلِ حضرت اربابِ عشق
او نوهٔ عــالِمهٔ حیدر است
بندِ دل فاطمهٔ اطهر است
فاطمهٔ ثانیِ پیغمبر است
خواهر والا نسب اکبر است
او گُل خوش رایحهٔ گلشن است
مرقدِ او باغِ بهشتِ من است
باب رجـــا درگه شاهانه اش
طعنه به جنّت زده کاشانه اش
حور و ملائک همه پروانه اش
شاه و گدا سائل آن خانه اش
خاک مزارش گُلِ گِلها بُوَد
گنبدِ او قبلهٔ دلهــا بُوَد
بلبل شیرین سخن مکتب است
همسفـــر نابغـــهٔ زینب است
#رحیم_فیضی_اردبیلی
@golchine_sher
خواب دیدیم که رؤیاست، ولی رؤیا نیست
عمر جز «حسرت دیروز» و «غم فردا» نیست
هنر عشق فراموشی عمر است، ولی
خلق را طاقت پیمودن این صحرا نیست
ای پریشانی آرام! کجایی ای مرگ؟
در پری خانه ما حوصله غوغا نیست
ما پلنگیم! مگو لکه به پیراهن ماست
مشکل از آینه توست! خطا از ما نیست
خلق در چشم تو دل سنگ، ولی ما دل تنگ
«لا الهی» هم اگر آمده بی «الا» نیست
موج شوریده دل آشفته ماه است ولی
ماه را طاقت آشفتگی دریا نیست
بر گل فرش، به جان کندن خود فهمیدیم
مرگ هم چاره دلتنگی ماهیها نیست
#فاضل_نظری
@golchine_sher
حضرت_رقیه سلام الله علیها
بین خیمه عطش فراوان بود
قحطی آب و حرف باران بود
شیرخواره عجیب گریان بود
مثل عمه عمو پریشان بود
مشک در دست من نمایان بود
بود امیدم که زود برگردی
بی رمق خواب بر سرم افتاد
وسط خواب من علم افتاد
ناگهان شعله بر حرم افتاد
آتشی سوی معجرم افتاد
گم شدم نیمه شب پرم افتاد
اه از آن زجر و مشت و نامردی
هر طرف شعله شعله پیدا بود
سر تو روی نیزه بالا بود
عمه ان شب چقدر تنها بود
هدف پنجه معجر ما بود
از سر نیزه ای که انجا بود
بر من ان شب چه گریه ها کردی
از دل قتلگه گذر کردم
با کتک ذره ذره سر کردم
نام تو بردم و خطر کردم
دست خود را به سر سپر کردم
لقمه دادند و من حذر کردم
گرچه افتاده بر رخم زردی
هلهله بود و سنگ و خاکستر
هدف سنگ ها فقط یک سر
روی نیزه سر علی اصغر
کوچه بود و دوباره یک لشکر
پا به پای سر تو یک مادر
کرده با دختر تو همدردی
از کنیزی کسی به ما می گفت
یک یهودی چه بی حیا می گفت
حرف بد را به بچه ها می گفت
ناروا گفت و ناسزا می گفت
مثل من عمه با شما می گفت
کاش می شد دوباره برگردی
در دل بزم شامیان بابا
بوسه دادی به خیزران بابا
بودی همراه دیگران بابا
بین خورجین این و آن بابا
کی میایی ز آسمان بابا
نکند از رقیه دلسردی
#علی_الواریان
#عضوکانال
@golchine_sher
تا تو بودی در شبم من ماه تابان داشتم
روبهروی چشم خود چشمی غزلخوان داشتم
حال اگرچه هیچ نذری عهدهدار وصل نیست
یک زمان پیشامدی بودم که امکان داشتم
ماجراهایی که با من زیر باران داشتی
شعر اگر میشد قریب پنج دیوان داشتم
بعد تو بیش از همه فکرم به این مشغول بود:
من چه چیزی کمتر از آن نارفیقان داشتم؟
ساده از "من بی تو میمیرم" گذشتی خوب من
من به این یک جملهی خود سخت ایمان داشتم
لحظهی تشییع من از دور بویت میرسید
تا دو ساعت بعد مرگم همچنان جان داشتم
#کاظم_بهمنی
@golchine_sher