eitaa logo
گلچین شعر
16.2هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
445 ویدیو
15 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad سه تا کانال شعرهای ما @golchine_sher @robaiiyat_takbait @noroz_ramezani
مشاهده در ایتا
دانلود
از قلب صدف کشیده بیرون دُر را تا زنده کند رسم رضـا قلـدر را آینده به عمق درد پی خواهد برد نسلی که نداشت حـرمت چادر را @golchine_sher
غنچه اگر شکفته شد، طعمه‌ی باد می‌شود هرزه به هرزه می‌رسد، غنچه گلاب می‌شود (منتظر) @golchine_sher
11.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تعریف جالب از با حجاب و بی حجاب! می خواهید زغال سنگ باشید یا الماس ! انتخاب با شماست! ✖️شنیدنی است،برای دیگران هم ارسال کنید! دکتر_فرهنگ نه_به_اصولگرا_اصلاحطلب_بهاری نه_به_دوقطبی‌دروغین_انتخاباتی نظم‌نوین‌صهیونیستی_باپوشش‌انقلابی اجرای_سند_۲۰۳۰_باپوشش_انقلابی @golchine_sher
به سر کردی چه زیبا روسری را چه خوش دارد خدا این دلبری را برای دیدنِ رخسارِ ماهت به صف کردی همه حور و پری را @golchine_sher
زنم که آینگی حُسن انتخاب من است زبان مادری‌ام شعر بی‌نقاب من است به لمس شاپرکی تازه می‌شود جانم خمیدن قد گل‌بوته‌ای عذاب من است همین تبسم آرام، چای عطرآگین همین نشاندن گل کار پر ثواب من است همین حضور، همین از نفس نیفتادن به‌روز واقعه معنای انقلاب من است سؤال می‌کنی از حاصل صبوری‌هام و خنده‌های خوش کودکم جواب من است منم که دیده به فردای روشنی دارم و چشم کودک من سوی آفتاب من است منم که می‌شکفم در زلال پاکی‌ها که خار چشم همه دشمنان حجاب من است @golchine_sher
وصیت‌نامه‌ها سخت‌تر از این‌که روز از کفر و ایمان بگذریم سخت‌تر از این‌که از شب با غم نان بگذریم سخت‌تر از این‌که از خیر همان یک لقمه نان با وجود درد بی‌درمان دندان بگذریم سخت‌تر از این‌که همچون کودکان گل‌فروش با نگاه مضطرب از هر خیابان بگذریم سخت‌تر از این‌که با پای برهنه تشنه‌لب از میان خارهای یک بیابان بگذریم سخت‌تر از این‌که چندین روز قبل از اربعین بی گذرنامه شبی از مرز مهران بگذریم سخت‌تر از این‌که شام جمعه با دلواپسی از خیابان ولی‌عصر خندان بگذریم سخت‌تر باشد که در بین بلاد مسلمین هر کجا که خواستیم از حکم قرآن بگذریم در وصیت‌نامه‌ها گفتند و گفتند از حجاب با چه رویی از روی خون شهیدان بگذریم؟! چادر صدیقۀ اطهر شهادت می‌دهد ما برای آرمان خویش از جان بگذریم @golchine_sher
از خیابان گذشت مکثی کرد، گفت تصمیم دیگری دارم تا به کی در نگاه مردم شهر، مثل بازیچه‌ای گرفتارم روسری را کمی جلوتر برد، گره روسری کبوتر شد تا که چشمش به سمت گنبد رفت، گفت شرمنده‌ام که رفتارم... بین آیینه‌ها خودش را دید، ولی این بار جور دیگر بود مثل عکس جوانی مادر «مادرش گفته بود بیمارم...» چشم‌هایش چقدر بارانی، چادرش مثل ابر می‌بارید گفت حرف نگفته بسیار است، من پر از قصه‌های غمبارم گفت یک بار دیگر آمده‌ام، شوق معصومیت به من بدهی سال‌ها گم شدم، تو می‌دانی از تمام گذشته بیزارم رفت کنجی نشست رو به ضریح، گفت تصمیم آخرم این است به خودم قول داده‌ام دیگر، چادرم را کنار نگذارم @golchine_sher