از قلب صدف کشیده بیرون دُر را
تا زنده کند رسم رضـا قلـدر را
آینده به عمق درد پی خواهد برد
نسلی که نداشت حـرمت چادر را
#محمدجواد_منوچهری
#عضوکانال
#چادر
#حجاب
@golchine_sher
غنچه اگر شکفته شد،
طعمهی باد میشود
هرزه به هرزه میرسد،
غنچه گلاب میشود
#حسن_کریم_زاده(منتظر)
#عضوکانال
#حجاب
@golchine_sher
11.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❌تعریف جالب از با حجاب و بی حجاب!
می خواهید زغال سنگ باشید یا الماس !
انتخاب با شماست!
✖️شنیدنی است،برای دیگران هم ارسال کنید!
دکتر_فرهنگ
نه_به_اصولگرا_اصلاحطلب_بهاری
نه_به_دوقطبیدروغین_انتخاباتی
نظمنوینصهیونیستی_باپوششانقلابی
اجرای_سند_۲۰۳۰_باپوشش_انقلابی
#فاطمیه #طوفان_الاقصی #حجاب
#جهاد_تبیین
@golchine_sher
به سر کردی چه زیبا روسری را
چه خوش دارد خدا این دلبری را
برای دیدنِ رخسارِ ماهت
به صف کردی همه حور و پری را
#راوی_امیرخانی
#عضوکانال
#حجاب
@golchine_sher
زنم که آینگی حُسن انتخاب من است
زبان مادریام شعر بینقاب من است
به لمس شاپرکی تازه میشود جانم
خمیدن قد گلبوتهای عذاب من است
همین تبسم آرام، چای عطرآگین
همین نشاندن گل کار پر ثواب من است
همین حضور، همین از نفس نیفتادن
بهروز واقعه معنای انقلاب من است
سؤال میکنی از حاصل صبوریهام
و خندههای خوش کودکم جواب من است
منم که دیده به فردای روشنی دارم
و چشم کودک من سوی آفتاب من است
منم که میشکفم در زلال پاکیها
که خار چشم همه دشمنان حجاب من است
#فائزه_زرافشان
#بانوی_ایرانی
#حجاب
@golchine_sher
وصیتنامهها
سختتر از اینکه روز از کفر و ایمان بگذریم
سختتر از اینکه از شب با غم نان بگذریم
سختتر از اینکه از خیر همان یک لقمه نان
با وجود درد بیدرمان دندان بگذریم
سختتر از اینکه همچون کودکان گلفروش
با نگاه مضطرب از هر خیابان بگذریم
سختتر از اینکه با پای برهنه تشنهلب
از میان خارهای یک بیابان بگذریم
سختتر از اینکه چندین روز قبل از اربعین
بی گذرنامه شبی از مرز مهران بگذریم
سختتر از اینکه شام جمعه با دلواپسی
از خیابان ولیعصر خندان بگذریم
سختتر باشد که در بین بلاد مسلمین
هر کجا که خواستیم از حکم قرآن بگذریم
در وصیتنامهها گفتند و گفتند از حجاب
با چه رویی از روی خون شهیدان بگذریم؟!
چادر صدیقۀ اطهر شهادت میدهد
ما برای آرمان خویش از جان بگذریم
#رضا_خورشیدیفرد
#وصیت_شهدا
#حجاب
@golchine_sher
از خیابان گذشت مکثی کرد،
گفت تصمیم دیگری دارم
تا به کی در نگاه مردم شهر،
مثل بازیچهای گرفتارم
روسری را کمی جلوتر برد،
گره روسری کبوتر شد
تا که چشمش به سمت گنبد رفت،
گفت شرمندهام که رفتارم...
بین آیینهها خودش را دید،
ولی این بار جور دیگر بود
مثل عکس جوانی مادر
«مادرش گفته بود بیمارم...»
چشمهایش چقدر بارانی،
چادرش مثل ابر میبارید
گفت حرف نگفته بسیار است،
من پر از قصههای غمبارم
گفت یک بار دیگر آمدهام،
شوق معصومیت به من بدهی
سالها گم شدم، تو میدانی
از تمام گذشته بیزارم
رفت کنجی نشست رو به ضریح،
گفت تصمیم آخرم این است
به خودم قول دادهام دیگر،
چادرم را کنار نگذارم
#علی_اصغر_شیری
#عضوکانال
#حجاب
@golchine_sher