بوسیدمت، لبت به تنم التهاب ریخت
عطر خوش تو در ضربانم شتاب ریخت
آتشفشان خفته دل پرگدازه شد
یکباره در رگم هیجان مذاب ریخت
هی بوسه بوسه بوسه چشیدم لب تو را
هی جرعه جرعه جرعه به کامم شراب ریخت
دیدم که از کناره ی گلبرگ صورتت
هنگام شوق و شرم دو قطره گلاب ریخت
وقتی گسسته شد نخ تسبیح زهد تو
از آن لبان ذکر خدا گو، ثواب ریخت
شد جانم از درخشش هر بوسه غرق نور
انگار کن که در شب صحرا شهاب ریخت
در های رحمتش که به رویم گشوده شد
سهم مرا ز بوسه ی تو بی حساب ریخت
#سهیلا_ابراهیم_زاده
#عضوکانال
@golchine_sher
دوباره فصل شکفتن دوباره آغوشت
دوباره تازه شدن در بهار آغوشت
من از سکوت من از انزوای پیله خود
شدم چو شاپرکی رهسپار آغوشت
مرا به باغ مضامین عاشقانه بخوان
که گل کند غزلم در حصار آغوشت
خوشا دقایق از هرچه غم رها بودن
خوشا شمیم تو و سایه سار آغوشت
"نبود نقش دو عالم که رنگ الفت بود"
من از ازل شده ام بی قرار آغوشت
تو سرزمین منی من جدای از وطنی
که پر گشوده به سوی دیار آغوشت
به شوق دست پر از مهر و ماه صورت تو
گذشت روز و شب انتظار آغوشت
انار سرخ ترک خورده ای به آب افتاد
و برد قلب مرا جویبار آغوشت
#سهیلا_ابراهیم_زاده
#عضوکانال
@golchine_sher
قسم به شب و سیاهی که نور نزدیک است
از این گذرگه ظلمت عبور نزدیک است
قسم به فجر و نهار از همین سترون تار
شکوه رُستن ناگاه نور نزدیک است
سپیده ای که سیه باوران طلوعش را
به خنده دیر بخوانند و دور نزدیک است
جهان غبار ستم را ز چهره خواهد شست
شروع جوشش آب از تنور نزدیک است
زمین به ماءِ مَعین زنده می شود از نو
دلا دوام بیاور ظهور نزدیک است
#سهیلا_ابراهیم_زاده
#عضوکانال
#امام_زمان
@golchine_sher
ابرها باران به باران با تو بیعت می کنند
گریه گریه بی قراران با تو بیعت می کنند
گل به گل لبیک گو در جامه ی احرام برف
باغ و صحرا نوبهاران با تو بیعت می کنند
می رسند از چشمه ساران شوق دریا در بغل
اشکباران آبشاران با تو بیعت می کنند
در فلک خورشید و ماه آیینه دار خالق اند
روز و شب آیینه داران با تو بیعت می کنند
کعبه خواهد دید روزی را که در پیرامونش
بعد جبرائیل یاران با تو بیعت می کنند
تشنه ی دیدار را کی مست رویت می کنی؟
در نقابی و خماران با تو بیعت می کنند
دل پریشان تر ز دریا سخت پیمان تر ز کوه
اینچنین چشم انتظاران با تو بیعت می کنند
#سهیلا_ابراهیم_زاده
#عضوکانال
#شعر_مهدوی
@golchine_sher
باران صدایم می زند، باران صدایش
باران مرا آورده تا صحن و سرایش
افتاده ام با خیل مشتاقان دریا
در بیکران جمکران اینک به پایش
من روبه روی گنبد فیروزه ای رنگ
دست دعایم آبی گلدسته هایش
تسبیح سبزم ریسه های نور در نور
انگشت انگشتم چراغانی برایش
پر می کشد دنبال کفترهای ایوان
از دل کبوتروار شعری در هوایش
خوشبوترین ها وقت باران یاس خیس است
اما نه تا وقتی که نم دارد عبایش
امشب برایش زیر باران می سرایم
باشد که باشد بر سرم چتر دعایش
#سهیلا_ابراهیم_زاده
#عضوکانال
@golchine_sher
دو چشم سیاهت دو آهوی سرمست
دو دیوانه ی ماجراجوی سرمست
دو تا آسمان سراسر ستاره
دو دریای پهناور بی کناره
دو خنیاگر سازهای قدیمی
دو صفحه از آوازهای قدیمی
دو افسانه از سرزمین های شرقی
دو شهزاده ی بی محابای شرقی
دو الماس سفته به دست خدایان
دو باغ شکفته به دست خدایان
دو نیلوفر برگ گسترده بر آب
دو قوی خرامنده در دشت مهتاب
دو تا جنگل کاج در مه نشسته
دو دریای مواج در مه نشسته
دو قاب از شب خیس باران زنجان
دو دفتر پریشانی منزوی جان
دو شعر بلند پر از استعاره
دو گوی فروزان خورشیدواره
دو راه عبور از حقیقت به رویا
مسیر سکوت و مسیر تماشا
#سهیلا_ابراهیم_زاده
#عضوکانال
@golchine_sher
آینه ی زندگی غبار گرفته
صبح زمین را سحاب تار گرفته
در جگر کودکان گل شده بر خاک
ترکش اشغالگر قرار گرفته
قوم نه برتر که قوم پست ستمگر
حربه ی کودک کشی به کار گرفته
موش کثیف است این که در کت و شلوار
وعده ی یاری ز گرگ هار گرفته
موش کثیف است این که از سر وحشت
گرد خودش حائل و حصار گرفته
گوش جهان پر شده از آه فلسطین
خشم بر این این ظلم آشکار گرفته
دانه ی آزادگی ز خون شهیدان
ریشه دوانده است و برگ و بار گرفته
دیر نباشد شکوه تابش خورشید
نبض زمان ضرب انتظار گرفته
خواب تو را دید شهر مانده در آوار
دید که هر کوچه را بهار گرفته
#سهیلا_ابراهیم_زاده
#عضوکانال
#شعر_مقاومت
#غزه
@golchine_sher
دل همیشه صبورم، بهانه گیر شدی!
مگر تو سنگ نبودی؟ چرا حریر شدی؟!
غزال سربه هوای رها میانه ی دشت
چه خوب شد که تو هم عاقبت اسیر شدی
تراش خورده ی غم ها، جلا گرفته ی رنج
نگین سرخ بدخشان، چه بی نظیر شدی
چه زخم ها که زمانه نشاند بر تن تو
میان حادثه ها ماندی و دلیر شدی
چه کرد با تو مگر آن نگاه گیرا که
به سر سپردن و تسلیم ناگزیر شدی
#سهیلا_ابراهیم_زاده
#عضوکانال
@golchine_sher