من از تبار عشقم و از آن اهالی ام
سر در گمی رها شده در این حوالی ام
تو بهترین بهانه برای سرودنی
با تو در آستانه ی فصلی خیالی ام
باور کن ای بهار دل انگیز دوستی
بی تو پر از سکوت وغمِ خشکسالی ام
هرآن میان ماندن و رفتن مردّدم
مثل نسیم بر تن مرطوب شالی ام
از احتمال دیدنت این روزها خوشم
بی تو اسیر مرگ وغمی احتمالی ام
ای ماه من بتاب که در این کویر درد
بی لطف لایزال تو هردم هلالی ام
می دانم ای ستاره ی من، بی تو بعدها
بی روح تر ز کوزه ی زرد سفالی ام
ای مهربان تمام زمین مهر توست آه
می خواهمت اگر چه کمی دست خالی ام...
#علی_داودی_جاوید
#عضوکانال
@golchine_sher
لحظه ها تیره وتار است برایم بی تو
آسمان سنگ مزار است برایم بی تو
هاله ی مِهر رفیقان همه بی استثنا
بخدا حلقه ی دار است برایم بی تو
با قناری تو بگو تا که نخواند دیگر
نغمه ها ناله ی زار است برایم بی تو
منت از ابر بهاری نکِشم باور کن
چشم من ابر بهار است برایم بی تو
کاش میگفت به من ساحر پیشانی خوان
سرنوشت از چه قرار است برایم بی تو؟
فرصتی نیست دگر تا مژه بر هم بزنم
شاید اين آخر کار است برایم بی تو...
#علی_داودی_جاوید
#عضوکانال
@golchine_sher
عزیزم از سرم تا سایه ات کم شد
دل آئینه ام چین خورد و درهم شد
صدا پیچید در این نای خاموشم
گلو لبریز از آهنگ ماتم شد
ترک برداشت سدّ بغض دیرینم
کویر خشک چشمم چاه زمزم شد
طنین سوگ من در کوچه ها پیچید
فضای سینه ام رنگ محرم شد
به دنیا اشتیاق ماندنم خشکید
برایم زندگی عین جهنم شد
جنود تشنگی زد خیمه بر جانم
شراب ارغوان بر کام من سم شد
کنارت بودنم معنای دیگر داشت
تو رفتی بودنم یک درد مبهم شد
تو بودی زندگی یک جور دیگر بود
دلم با رفتنت ویران تر از بم شد
تو رفتی لیکن آوایت به گوشم هست
مزارت قبله ی عشاق عالم شد
لباست روی چوبی گوشه ی درگاه
به رسم یادگاری ماند و پرچم شد
هوایت کرده ام حوّای شهرآشوب
دل وسواس من باز امشب آدم شد
غزال خاطرم افتاد در دامت
غزل باز آخرین راه گریزم شد
برای رفتنت از بس غزل گفتم
به روی دفترم قد قلم خم شد...
#علی_داودی_جاوید
#عضوکانال
@golchine_sher
ای دوست بیا شبیه گندم باشیم
یک رنگ میان خرمنی گم باشیم
زشت است که تنها پیِ راهی گیریم
خوب است که پا به پایِ مردم باشیم...
#علی_داودی_جاوید
#عضوکانال
@golchine_sher
خودم را به سمتت پَرش داده بودم
تو را در دلم گسترش داده بودم
ندانستم ای عشق ماری شوی تو!
که در آستین پرورش داده بودم...
#علی_داودی_جاوید
#عضوکانال
@golchine_sher
گرچه چون گرمی آغوش تو آغوشی نیست
ذهن ما را زفراق تو فراموشی نیست
ناگهان رفتی وگفتند که خاموش شدی
در مرام تو و خورشید که خاموشی نیست...
روح همه پدران آسمانی شاد...
#علی_داودی_جاوید
#عضوکانال
@golchine_sher
انگار با تو کسی هم نبرد نیست
ای عشق راه تو را رهنورد نیست
ای پای ثابت بازی قمار کن
چون من حریف قدر پای نرد نیست
باجان و دل به ستیزت نشستهام
با خویش گفتهام این جنگ سرد نیست
آنجا که لاله بروید که گفته است؟
حقی به رویش گلهای زرد نیست
دیدید نرد زمان را چگونه برد!
مردی که ما همه گفتیم مرد نیست
درد است قسمت ما بی حضور عشق
بی دولت آنکه دلش اهل درد نیست
دنبال عشق زمین و زمانه را
گشتم نبود! عزیزم نگرد نیست...
#علی_داودی_جاوید
#عضوکانال
@golchine_sher
عمری در آتش عشقش مذاب شده ایم
از انجماد وسکون تازه آب شده ایم
در نای مان چه نفس ها که حبس شده است
از بس برای وصالش عذاب شده ایم
دیگر در اوج فلک بی هراس بروید
ما سهره های حقارت عقاب شده ایم
هر چند کشته ی عشقیم سرد نشوید
ما نیز جزو شهیدان حساب شده ایم
باور کنید که در سقف ساده ی شهر
تصویر زنده ی عشقیم قاب شده ایم
دیگر برای هدایت چراغ نبرید
ما خود به راه سفر آفتاب شده ایم...
#علی_داودی_جاوید
#عضوکانال
#دهه_فجر
@golchine_sher
همیشه در پِی چشمی سیاه دربدرم
چه عاشقانه به دنیای خویش می نگرم!
اگرچه بغض کسی همصدای دردم نیست
واز تمامی آئینه ها شکسته ترم
بگیر دست مرا تا نیامده صیاد
بگیر دست مرا تا به یاری ات بپرم
من از تمام کسانی که عشق میورزند
تمام مردم نام آشنای دور و برم
پر از تداعی گرم نگاههای توام
تویی که غایبی اما همیشه در نظرم
هلا! سوار اهورایی زمان برگرد
که لحظهای شده در سایهات به سر ببرم
دلم خوش است به روزی که میرسی از راه
و نور میشکفد از دو چشم منتظرم
بیا که محتضرم ای بهار شادم کن
در انتهای غم انگیز عمر مختصرم...
#علی_داودی_جاوید
#عضوکانال
@golchine_sher
سمتِ نگاهش آسمانها را نشان میداد
دستِ مسیحش بر یتیمِ مرده جان می داد
وقتی میآمد کیسهاش خرما و گندم داشت
بر کودکان شهر از این میداد از آن میداد
با کوله باری غم غذای خویش را هر شب
در کوفه میچرخید و بر بیچارگان میداد
خورشید خیبر بود و شیر بیشه ی ایمان
شیری که روی سینه دشمن را امان میداد
مظلوم بود و سر به چاه غم فرو میبرد
مردی که نامش پشت دنیا را تکان میداد
اینها حقیقت هست و خواهد بودوخواهد ماند
هرگز مگویید این غزل هم بوی نان میداد
#علی_داودی_جاوید
#عضوکانال
#یا_علی_ع
@golchine_sher
بر پیکر نیمه جان مان جان آمد
انگار که یوسفی به کنعان آمد
برخیز که نوبت گل افشانی شد
جمهوری اسلامی ایران آمد...
#علی_داودی_جاوید
#عضوکانال
#روز_جمهوری_اسلامی
@golchine_sher
امیرالمؤمنین(ع)-کوفه-چاه...
من آن ابر دردم که باران ندارد
امیری که در سفرهاش نان ندارد
عقابم عقابی که جنگیست اما
پرش زخمی است و تنش جان ندارد
دلم خالی از عشقهای زمینی است
پرم از سکوتی که پایان ندارد
بیا در کنار من ای بهترینم
دلم چند سالی است مهمان ندارد
بیا ساحت درد من را ببین "ها"
ببین وسعتش را بیابان ندارد
به فریاد من پاسخی نیست؟! افسوس
مگر این ولایت مسلمان ندارد
بگیران مرا در خود ای آتش غم
که دردم امیدی به درمان ندارد
در آیینه حک میکنم با صراحت
که اینجا کسی دین و ایمان ندارد...
#علی_داودی_جاوید
#عضوکانال
@golchine_sher
《به بهانه پایان ماه رحمت و بندگی》
میرود ماهی که روشن ساخت شبهای مرا
باسحرگاهان خود آمیخت نجوای مرا
من پر از عصیان شدم وارد بر این ماه عزیز
مثل باران شست روح بی سرو پای مرا
من چه آسان باختم دنیای خود را پیش از این
او چه آسان ساخت از نو دین و دنیای مرا
گفت با من غصه ی دیروز هایت را مخور
پیش رویم ساخت روشن راه فردای مرا
بست راه منتهی بر بی سرانجامی سپس
باز کرد اینگونه بر آیین حق پای مرا
برد بالا و مزین ساخت و تطهیر کرد
روح سرگردان و روی زرد و رسوای مرا
الوداع ای روشنی بخش دل ای ماه خدا
ای که پر کردی زگوهر جام مینای مرا
#علی_داودی_جاوید
#عضوکانال
@golchine_sher
مردان خدا که در صف حق بودند
پروانه صفت در دل شمع آسودند
راهی که هزار سال باید پیمود
دیدید چگونه در شبی پیمودند...
#علی_داودی_جاوید
#عضوکانال
@golchine_sher
سکوت دشت در خود داشت اندوهی فراوان را
به هم میریخت طوفان تک نوازیهای باران را
مُشوَّش بود وسرگردان به دور خویش میپیچید
ارس، میدید از بالا، مصیبتهای طوفان را
ز شرم خویش کوهستان، فرو بردند در مه سر
مجسم کرد چشمانم، تنی سر در گریبان را
به ناگاه از افقها بالگردی سر برون آورد
که در خود داشت جمع بیبدیلی از سواران را
ارس، فریاد زد: برگرد! این بیراهه ایمن نیست
مبر با خود میان تودههای ابر یاران را
ندارد روزگار ما بسی اینگونه گوهرها
جوانمردی کن و برگرد خوش داریم مهمان را
ولیکن بالگرد آندم، میان ابرها گم شد
کسی دیگر ندید از دور آن جمع پریشان را
به دور خویش چرخید و فرود آمد به قلب سنگ
نمایان کرد پیش چشم ما غمهای دوران را
وطن شد رو به سمت شرق، باران بود و حیرانی
صدا زد از صمیمِ قلبِ خود شاهِ خراسان را
ندا آمد که ابراهیم وارد شد به قربانگاه
به چشم دل تماشا کن گلستان را گلستان را
خبر پیچید در گوش تمام کوچه های شهر
به سیل اشک خود شستند خوب و بد خیابان را...
#علی_داودی_جاوید
#عضوکانال
#شهید_جمهور
@golchine_sher
یا رب مددی کن که جواهر بشوم
عاری شوم از گناه و طاهر بشوم
تا عرش مرا نبر! دلم میخواهد
خاک حرم امام باقر(ع) بشوم...
#علی_داودی_جاوید
#عضوکانال
تسلیت باد سالروز شهادت امام باقر علیه السلام
@golchine_sher
هادی شده ای راه نشانم بدهی
یک راه پر از ماه نشانم بدهی
من با تو در این مسیر هستم آقا
حتی تو اگر چاه نشانم بدهی!
#علی_داودی_جاوید
#عضوکانال
#ولادت_امام_هادی_ع
@golchine_sher
این همه دریای کَرَم داشتی
یا حسن(ع) ای کاش حرم داشتی
گر که تو را نیست حرم یا حسن(ع)
کنج بقیع است تو را جا حسن (ع)
جای تو در قلب محبان توست
جان محبان همه قربان توست
از کرمت هرچه بگویم کم است
وز حرمت هرچه بگویم کم است
بارگه خاکی تو بس رفیع
ای گوهر خفته به صحن بقیع
گشته زبان زد حرمت یا حسن(ع)
خاک گرفته حرمت یا حسن(ع)
کاش که میشد برسم تا بقیع
تا دل آن ملجأ پاک و رفیع
پاک کنم با مژهام تربت ات
روضه بخوانم کمی از غربت ات
ای به فدایت پدر و مادرم
با چه ثنای تو به جای آورم؟
بشکند آن دست که زهر جفا
داد به تو یا حسن مجتبی(ع)...
#علی_داودی_جاوید
#عضوکانال
@golchine_sher