eitaa logo
گلچین شعر
14.5هزار دنبال‌کننده
904 عکس
310 ویدیو
12 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad کانال دوم ما @robaiiyat_takbait
مشاهده در ایتا
دانلود
تقدیر بود !  پای کسی در میان نبود آن روزها که صحبتی از این و آن نبود می شد زمانه وار بخواهم تو را ولی وصلی چنین که لایق عشقی چنان نبود یک روز رنج بی پر و بالی مرا شکست یک روز بال بود ولی آسمان نبود وقتی که دوست آینه ام را شکست و رفت هیچ انتظار دیگری از دشمنان نبود از خنده ی ترحم مردم که بگذریم با من کسی به غیر غمت مهربان نبود @golchine_sher
هر که یاری از کنارش رفته می داند که من پشت هر بیتی چه میزان خون ز چشمم می رود.. @golchine_sher
آن عشق که در پرده بماند به چه ارزد؟ عشق است و همین لذت اظهار و دگر هیچ... @golchine_sher
وجودم رفت و مهرت همچنان هست... @golchine_sher
‏گفتی چه کسی؟ در چه خیالی؟ به کجایی؟ بی تاب توام! محو توام! خانه خرابم! @golchine_sher
آدم‌ها می‌آیند می‌روند و در این عبورِ مبهم عشق اتفاقِ ساده‌ای‌ست که می‌ماند و چون تیر برقی در سکوتِ یک بعدازظهر گریه می‌کند... @golchine_sher
به انسان بودنت شک کن اگر مستضعفی دیدی ولی از نان امروزت به او چیزی نبخشیدی به انسان بودنت شک کن اگر چادر به سر داری ولی از زیر آن چادر به یک دیوانه خندیدی به انسان بودنت شک کن اگر قاری قرآنی ولی در درک آیاتش دچار شک و تردیدی به انسان بودنت شک کن اگر گفتی خدا ترسی ولی از ترس اموالت تمام شب نخوابیدی به انسان بودنت شک کن اگر هر ساله در حجی ولی از حال همنوعت سوالی هم نپرسیدی به انسان بودنت شک کن اگر مرگ مرا دیدی ولی قدر سری سوزن ز جای خود نجنبیدی @golchine_sher
روز اول بی‌هوا قلب مرا دزدید و رفت روز دوم آمد و اسم مرا پرسید و رفت روز سوم آخ ! خالی هم کنار لب گذاشت دانه‌ ی دیوانگی را در دلم پاشید و رفت روز چارم دانه‌ اش گل داد و او با زیرکی آن غزل را از لبم نه ، از نگاهم چید و رفت با لباس قهوه‌ ای آن روز فالم را گرفت خویش را در چشم‌ های بی ‌قرارم دید و رفت فیل را هم این بلا از پا می‌اندازد خدا هی لب فنجان خود را پیش من بوسید و رفت او که طرز خنده ‌اش خانه خرابم کرده بود با تبسم حال اهل خانه را پرسید و رفت تا بچرخانم دلش را نذرها کردم ولی جای دل، از بخت بد، دلبر خودش چرخید و رفت زیر باران راه رفتن، گفت می‌چسبد چقدر با همین حالش به من حال دعا بخشید و رفت استجابت شد ، چه بارانی گرفت آن‌ شب ولی بی‌ من او بارانیش را پا شد و پوشید و رفت روز آخر بی ‌دعا بی‌ ابر هم باران گرفت دید اشکم را، نمی‌دانم چرا خندید و رفت @golchine_sher
ای حضرت آفتاب در خونم باش گرما بخشِ این دل داغونم باش از دوری تو چو بید لرزان شده ام یک لحظه بیادِ دل مجنونم باش @golchine_sher
می خواست ذکر ما بکند یا «کریم» را بخشید هرچه داشت فقیر و یتیم را مظلوم و خاکی است و به نام حسن خدا شاید که آفریده چنین «یا کریم» را یکبار نه، دو‌مرتبه از مال خود گذشت در سایه اش گرفت غریب و مقیم را اهل کرامتند همه، منتها حسن شد شهره سفره داری باب النعیم را یاور نداشت با خود و تسلیم صلح شد آن نعمت عطا شده ذبح عظیم را شد عقده های جنگ جمل تیر و می زدند بر پیکرش تلافی زخم قدیم را بی خادم است گرد بقیع و خدا گذاشت جارو کش مزار شریفش نسیم را @golchine_sher
وقتی که شانه هایم در زیر بار حادثه می خواست بشکند یک لحظه از خیال پریشانِ من گذشت: "بر شانه های تو" بر شانه های تو می شد اگر سری بگذارم وین بغضِ درد را  از تنگنای سینه برآرم به های های آن جان پناه مهر شاید که می توانست  از بارِ این مصیبتِ سنگین آسوده ام کند... @golchine_sher
بگذار که با بوی تو آرام بگیرم از پنجره ی روی لبت کام بگیرم بگذار در این لحظه که لبریز تو هستم با باز دمی از نفست وام بگیرم مانند غزل داغ ترین واژه ی خود را از ساده ترین بوسه ی لبهام بگیرم من منتظرم تا تو از این کوچه بیایی تا زیر قدم های تو ایهام بگیرم این بار دلم را به خودم پس نفرستید تا قلب هوایی شده را رام بگیرم من آمده ام تا لب این پنجره امشب یک بوسه ی داغ از تو سرانجام بگیرم @golchine_sher