شوریده ی آزرده دل ِ بی سر و پا من
در شهر شما عاشق انگشت نما من
دیوانه تر از مردم دیوانه اگر هست
جانا! به خدا من، به خدا من، به خدا من...
#سیمین_بهبهانی
@golchine_sher
.
وقتش شده است راز تو را برملا کنم
یعنی تو را میان جماعت صدا کنم
کشتی شکسته ی توام ای ساحل امید
یک راه مانده است، که تا تو شنا کنم
وقتی که هر دو روی وجودم فقط تویی
حتی نمیشود که از این پس ریا کنم
باید گذاشت آینه ای دور رو به تو
باید تو را به دوری تو مبتلا کنم!
ویرانه ام! درست! اگر میشود کمی
با من بساز تا که خودم را بنا کنم
بگذار تند تند ببوسم لب تو را
فرصت کم است وقت ندارم حیا کنم
حالا که میروی کمکم کن که لااقل
جایی برای مردن خود دست و پا کنم
#حمزه_کریم_تباح_فر
@golchine_sher
هرچند حیا میکند از بوسهی ما دوست
دلتنگی ما بیشتر از دلهرهی اوست
الفت چه طلسمیست که باطلشدنی نیست
اعجاز تو ای عشق نه سحر است نه جادوست
ای کاش شب مرگ در آغوش تو باشم
زهری که بنوشم ز لب سرخ تو داروست
یکبار دگر بار سفر بستی و رفتی
تا یاد بگیرم که سفر خوی پرستوست
از کوشش بیهودهی خود دست کشیدم
در بستر مرداب چه حاجت به تکاپوست...
#فاضل_نظری
@golchine_sher
مدرک معماریت امشب به دردم می خورد
حضرت معشوقه این حال خرابم را بساز
#جواد شریفی
@golchine_sher
کمر خم کرد هرکس برد بار عشق را بر دوش
«جوان» شد پیر، «گل» شد سربه زانو، «بید» شد مجنون
#فاضل_نظری
@golchine_sher
فداییِ وطن
من و تو قصۀ یک روح در دو تا بدنیم
که در مواجهه با هم، به فکر ما شدنیم
و سرنوشت من و تو به هم گره خوردهست
اگرچه پیر و جوانیم، اگرچه مرد و زنیم
به دست حادثه از هم اگرچه دور شدیم
برای هم شیرین... مثل جان خویشتنیم
به حرف هیچکس این خانه را رها نکنید
که در محاصرۀ گرگهای خوشسخنیم
اگرچه گربۀ خوابیدهایم در ظاهر
میان معرکه شیریم اگر قدم بزنیم
هراس مرگ کجا ملت شهادت را؟!
که ما همیشه مرید شهید بیکفنیم
شهید مردن ما کار سخت آسانیست
خوشا به ما که به فکر شهید زیستنیم
به آش نذری مادربزرگها سوگند
که ما امیر جهان و گدای پنجتنیم
به نام ما که رسیدید، مصرعی کافیست:
مدافع حرمیم و فداییِ وطنیم
#مجتبی حاذق
@golchine_sher
مشکلی دارم
ز دانشمند مجلس باز پرس
توبه فرمایان
چرا خود توبه کمتر میکنند..؟!
#حافظ
@golchine_sher
با شعرِ تازه داغِ دلم تازه می شود
حرفی به جز سکوت،
کماکان صلاح نیست...
#امیر حسین عشری
@golchine_sher
پا به پای غم من پیر شد و حرف نزد
داغ دید از من و تبخیر شد و حرف نزد
شب به شب منتظرم بود و دلش پر آشوب
شب به شب آمدنم دیر شد و حرف نزد
غصه میخورد که من حال خرابی دارم
از همین غصهی من سیر شد و حرف نزد
وای از آن لحظه که حرفم دل او را سوزاند
خیس شد چشمش و دلگیر شد و حرف نزد
صورت پر شده از چین و چروکش یعنی…
مادرم خسته شد و پیر شد و حرف نزد
#محمد شیخی
@golchine_sher
دلم عاشقانهای میخواهد
به سبک مادربزرگ پدربزرگهایمان
من آن مرد خسته از کار باشم
و تو آن خاتون خانه
که برایم چای میریزی
من مست گلهای پیراهنت باشم
و تو آن همدمی که خستگی را
از تنم بیرون میکنی
میبینی جانا
زندگی با تو
حال هوای خودش را دارد
#مهدی_ریحانی
@golchine_sher
جان دلم
میشود کنار هم پیر شویم؟!
خیالت راحت حتی اگر زمان پیری ام دیابت هم داشته باشم
به تو قول میدهم هربار که تورا ببینم
قند در دلم آب شود
#امیر_علی_اسدی
@golchine_sher