حدود نیمه شب است و هنوز بیدارم
نشسته ام که خودم را به شعر بسپارم
نشسته ام که گلویی به بغض تازه کنم
در آبگاه غزل های رو به تکرارم
که نامه ای بنویسم پر از گلایه و اشک
که چکه چکه ببارم برای دلدارم
که برملا کنم افسون سینه ی تنگم
طلسم راز مگویی که کرده افسارم
طلسم راز مگویی که در سیاهی شب
شده دلیل تجلی روح سیگارم
من و سکوت پیاپی ، من و مچاله ی شعر
من و افول غم انگیز نبض خودکارم...
من و قوافی بی اعتبار و تکراری
که واژه واژه که هر بیت در خود آوارم
اگر چه فاصله افتاد بینمان اما
به یاد خاطره ها آنقدَر نیازارم
سوال های زیادی وبال ذهن من اند...
بیا مرا بِرَهان از هجوم افکارم
#محمد_پاکدل
@golchine_sher
آمدی و فکر کردم نیمه ای از من رسید
نوبتی باشد اگر هم ، نوبت این زن رسید
آبرویی را که عمری جمع کردم پیشکش
خوش به حال من اگر آتش به این خرمن رسید
فکر کردم می توانی و مداوا می کنی
زخم هایی را که هم از دوست هم دشمن رسید
هیچ ردی نیست از یوسف خودم هم گم شدم
دست کم یعقوب دستانش به پیراهن رسید
فصل هایم جابجا شد در دل اردیبهشت
ناگهان سیل آمدو برف آمدو بهمن رسید
چتر را برداشتم باران نمی آید ولی
آمدو دیدم ترا و وقت باریدن رسید
#مریم_رزاقی
@golchine_sher
رنگ اشکم بی تو دارد ارغوانی می شود
سرفه هایم تازگیها آنچنانی می شود
انتظارت کار دارد دست چشمم می دهد
رفته رفته عینکم ته استکانی می شود
هرچه غم بود از دلم با اشک بیرون شد ولی
خاطراتت پشت پلکم بایگانی می شود
کوه طاقت هم که باشی عشق آبت می کند
شانه های مرد عاشق استخوانی می شود
گاه مثل بیژن و یوسف به چاهت می کشد
گاه جسمت مثل عیسا آسمانی می شود
شب به شب جنگست بین عقل من با عشق تو
نقش من هم این وسط پادرمیانی می شود
چشم و ابروی خشن از بس که می آید به تو
گاهی آدم عاشق نامهربانی می شود
صفحه ای از دفترم را باد با خودبرد و رفت
داستان عشق ما فردا جهانی می شود
بی تو اطرافم پر از ارواح سرگردان شده
برنگردی شاعرت قطعا روانی می شود
کار و بارِ آدم عاشق ندارد اعتبار
مردنش هم مثل اشکش ناگهانی می شود
#مرتضی_خدمتی
@golchine_sher
آشفته دلان را هوس خواب نباشد
شوری که به دریاست به مرداب نباشد
هرگز مژه برهم ننهد عاشقِ صادق
آن را که به دل عشق بُوَد خواب نباشد
در پیش قدت کیست که از پا ننشیند
یا زلف تو را بیند و بی تاب نباشد
چشمان تو در آینه ی اشک چه زیباست
نرگس شود افسرده چو در آب نباشد
گفتم شب مهتاب بیا نازکنان گفت
آن جا که منم حاجت مهتاب نباشد
#مهدی_سهیلی
@golchine_sher
ما گشته ایم، نیست، تو هم جستجو مکن
آن روزها گذشت، دگر آرزو مکن
دیگر سراغ خاطره های مرا مگیر
خاکستر گداخته را زیر و رو مکن
در چشم دیگران منشین در کنار من
ما را در این مقایسه بی آبرو مکن
راز من است غنچه ی لب های سرخ تو
راز مرا برای کسی بازگو مکن
دیدار ما تصور یک بی نهایت است
با یکدگر دو آینه را روبه رو مکن
#فاضل_نظری
@golchine_sher
با هر کس و ناکسی نشستی جز من ...
زیبایی منحصر به جمعی داری
#احسان_افشاري
@golchine_sher
هزار شب به سحر آمد و سحر شد شام
ولی شبی که تو رفتی سحر نگشته هنوز
#یغما نیشابوری
@golchine_sher
تمام ثانیههایم به انتظار گذشت
ببین چگونه بر این خسته روزگار گذشت
برای داشتن تو گذشتم از دنیا
جوانیام همه پای همین قمار گذشت
تمام پنجرهها بستهاند از آن شب
شبی که از سرِ من نقشهی فرار گذشت
بدون خندهی تو بزم شاعرانهی من
به صرف چای و غزلخوانی سهتار گذشت
به حرمت غم من چشم آسمان ابریست
هنوز وانشده غنچهها، بهار گذشت....
#نفيسهسادات موسوی
@golchine_sher
دوش آرزوی خواب خوشم بود یک زمان
امشب نظر به روی تو از خواب خوشترست
#سعدی
@golchine_sher
قرار بود كه چون كوه پشت من باشى
ولـى عميـقتـرين درهٔ جــهـان شـدهاى
#اعظم_سعادتمند
@golchine_sher
صحبت از ماندن یک عمر بماند به کنار
قدر نوشیدنِ یک چای بمانی کافیست...
#معین_صباغ_مقدم
@golchine_sher
خون به دل
خاک به سر
آه به لب
اشک به چشم
بی جمال تو چه ها بر منِ مسکین آمد..!
#بیدل_دهلوی
@golchine_sher