eitaa logo
گلچین شعر
14.5هزار دنبال‌کننده
885 عکس
307 ویدیو
12 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad کانال دوم ما @robaiiyat_takbait
مشاهده در ایتا
دانلود
توشۀ راه بیـــــاور که سفــــــر باید کرد و در این معرکه هر لحظه خطر باید کرد در شب حـــادثه بر فرق ستــــم باید زد یادی از بارقــۀ صبح ظفـــــــر باید کرد تفرقه فتنــۀ شومی ست ، برادر هشدار آری از تفرقه امـــــــــروز حذر باید کرد هست مانند احد روز من و تو برخیز تا شود رفع خطــــر سینه سپر باید کرد همتی پیشه کن امــروز سلاحی بردار کاخ ظالم به جهان زیر و زبر باید کرد صبح صادق ثمر وحدت بین من و توست شب شکن باش که این شام سحر باید کرد وقت تنگ است بیـا توشۀ ره بر داریم که به سر منزل مقصود سفر باید کرد @golchine_sher
تو خواهی رفت، دیگر حرف چندانی نمی‌ماند چه باید گفت با آن کس که می‌دانی نمی‌ماند؟ بمان و فرصت قدری تماشا را مگیر از ما تو تا آبی بنوشانی به من، جانی نمی‌ماند برایم قابل درک است اگر چشمت به راهم نیست برای اهل دریا شوق بارانی نمی‌ماند همین امروز داغی بر دلم بنشان که در پیری برای غصه‌خوردن نیز دندانی نمی‌ماند اگر دستم به‌ناحق رفته در زلف تو معذورم برای دست‌های تنگ ایمانی نمی‌ماند اگر این‌گونه خلقی چنگ خواهد زد به دامانت به ما وقتی بیفتد دور، دامانی نمی‌ماند بخوان از چشم‌های لالِ من امروز شعرم را که فردا از منِ دیوانه دیوانی نمی‌ماند! @golchine_sher
تقدیم به روح شادروان عصمت صحرایی، مادر شهید والامقام احمد معلمی که امروز آسمانی شد 🔳🔳🔳🔳🔳🔳🔳🔳🔳 در عصمت، آینه‌‌ای روشن و سرآمد بود بر آستانه‌ی نور از ستاره‌ها رد بود کسی که جلوه‌ای از قدرت معلمی‌اش کلاس درس شهیدی به نام احمد بود فقط نه این‌که لبش، باغ خنده‌ای شیرین که‌ در مقابل سیل غم زمان، سد بود اگر که خسته‌، اگر شادمان، اگر غمگین اگر که حال دلش خوب ، یا اگر بد بود ... همیشه بین مزار مطهر شهدا شبیه پروانه‌ گرم رفت و آمد بود به روی خاک شهیدان، شهاب سوخته‌ای که از بلندترين آسمان می‌افتد، بود قسم به خون شهیدش، که مهربانی او به نام‌ نامی مادر، فراتر از حد بود @golchine_sher
شادی کوچکی می‌خواهم آن‌قدر کوچک که کسی نخواهد آن را از من بگیرد... @golchine_sher
در راه رسیدن به تو گیرم که بمیرم اصلاً به تو افتاد مسیرم که بمیرم یک قطره‌ی آبم که در اندیشه‌ی دریا افتادم و باید بپذیرم که بمیرم یا چشم بپوش از من و از خویش برانم یا تَنگ در آغوش بگیرم که بمیرم این کوزه ترک خورد! چه جای نگرانی است من ساخته از خاک کویرم که بمیرم خاموش مکن آتش افروخته‌ام را بگذار بمیرم که بمیرم که بمیرم @golchine_sher
فتنه را هم روز روشن، در خیابان دیده‌ام من هم میان کینه‌های کهنه، پنهان دیده‌ام من فتنه را در شعرِ بی‌دردی و در ابیات بی‌رگ در قرائت‌های بی‌‌غیرت ز قرآن دیده‌ام من فتنه را در قلب ایمان‌های خالی از سیاست، در سیاست‌های بی‌ تدبیر و ایمان دیده‌ام من فتنه در هیات، میان بی‌ولی‌ها سینه می‌زد فتنه را در حوزه‌‌ی سردرگریبان دیده‌ام من فتنه، در بی‌دردیِ داراست، در عهدِ نداری فتنه را در فقرِ ایمان، در غم نان دیده‌ام من فتنه را دیروز وقتی از جنوب شهر رفتم تا شمال شهر، در طول خیابان دیده‌ام من فتنه را در خنجری از پشت، با دست خودی‌ها، فتنه را در جازدن، در نقض پیمان دیده‌ام من فتنه را در ضربه‌ی شمشیر در محراب کوفه فتنه را در جام زهری در جماران دیده‌ام من گونه‌ای از فتنه را دلشاد از اندوه لبنان، گونه‌ای را در صف تهمت به مردان دیده‌ام من فتنه را همراه و دوشادوش تکفیری به میدان با زبانی تیزتر از تیغ عریان، دیده‌ام من فتنه را در فتنه و در بازی قدرت مصمّم، روبروی ظالم اما، سست و لرزان دیده‌ام من این طرف، دیوار افراط است، آن سو، چاه تفریط فتنه را هم پشت این، هم در دلِ آن دیده‌ام من @golchine_sher
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به روی چشم تَرم آفتاب می‌ماند هوای صحن خوش انقلاب می‌ماند اذان و اذن دخول و تب دو رکعت عشق میان این همه رزق ثواب می‌ماند تمام پنجره ها را به عشق بوسیدم و باز لذت ِحال خراب می‌ماند صدای دلخوش نقاره خانه‌ می‌پیچد به روی چشم ترم حس ناب می‌ماند تمامْ وقت شلوغ است صحنِ آزادی سلام دادم و طعمِ جواب می ماند... کنارِ گنبد و گلدسته‌‌ی طلات آقا  چقدر خاطره‌ی بی حساب می‌ماند کنار این همه زائر درون هر چمدان تب زیارت عالیجناب می‌ماند بیادِ صحن و سرایت هنوز بیدارم تب زیارتتان مثلِ خواب می‌ماند @golchine_sher
نپرس قبل تو دل ساکن کجا بوده‌ست که از قدیم به مهر تو آشنا بوده‌ست خدا نخواست تو را زودتر به من بدهد وگرنه حاکم این عشق هم خدا بوده‌ست به درس تجربه آموختم درین دنیا کلید خواستن و داشتن، دعا بوده‌ست ببین چگونه گره‌ها یکی‌یکی وا شد که دست عشق همیشه گره‌گشا بوده‌ست کسی میان من و تو فراق حکم نکرد که اختیار "من و تو" به دست "ما" بوده‌ست پس از تو هرچه که باشد بجز سعادت نیست غم آنچه بوده فقط در گذشته‌ها بوده‌ست نوشته بوده خدا عشق را به دفتر ما که عشق، سهم من و قسمت شما بوده‌ست @golchine_sher
آغوش تو ای دوست! درِ باغ بهشت است یک شب بدرآی از خود و بر من بگشایش هر دیده که بینم به تو می‌سنجم و زشت است چشمی که تو را دید، جز این نیست سزایش! دل بیمش از این نیست که در بند تو افتاد ترسد که کنی روزی از این بند رهایش وصل تو، خود جان و همه جان جوان است غم نیست اگر جان بستانی به بهایش بانوی من، اندیشه مکن، عشق نمرده است در شعر من، این‌سان که بلند است صدایش @golchine_sher
بازخواستت نخواهم کرد که چرا خرده‌های وجودم را گرفتی و با آن وطنی ساختی... عاشقان را همین بس که غم‌هاشان آشیان گنجشک‌ها باشد! @golchine_sher