eitaa logo
گلچین شعر
15.2هزار دنبال‌کننده
955 عکس
322 ویدیو
13 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad سه تا کانال شعرهای ما @golchine_sher @robaiiyat_takbait @noroz_ramezani
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نه فقط از تو اگر دل بکنم می‌میرم سایه‌ات نیز بیفتد به تنم می‌میرم بین جان من و پیراهن من فرقی نیست هر یکی را که برایت بکنم می‌میرم برق چشمان تو از دور مرا می‌گیرد من اگر دست به زلفت بزنم می‌میرم بازی ماهی و گربه است نظربازی ما مثل یک تُنگ شبی می‌شکنم می‌میرم روح برخاسته از من، ته این کوچه بایست بیش از این دور شوی از بدنم می‌میرم @golchine_sher
مانده یک کوچه و تنها یکی از ما دو نفر وَ مسیری که فقط با یکی از ما دو نفر ... یکی از ما دو نفر خواب عجیبی دیده است ترسش این است مبادا یکی از ما دو نفر... قول دادیم به هم عاشق هم می‌مانیم به نظر می‌رسد اما یکی از ما دو نفر ... گله‌ای نیست خدا خواست که آواره کند یکی از ما دو نفر را یکی از ما دو نفر چقدر سخت گذشت و چقدر پیر شده است پشت این پنجره حالا یکی از ما دو نفر آخرین حرف دلش نامه‌ی کوتاهی بود "دوستت داشتم" امضا : یکی از ما دو نفر ... @golchine_sher
20.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
محراب جمکران دلم قرار نمی‌گیرد از فغان، بی‌تو سپندوار ز کف داده‌ام عنان، بی‌تو ز تلخ‌کامی دوران نشد دلم فارغ ز جام عیش، لبی تر نکرد جان، بی‌تو چو آسمان مه‌آلوده‌ام ز دل‌تنگی پر است سینه‌ام از اندُه‌ گران، بی‌تو نسیم صبح نمی‌آورَد ترانۀ شوق سر بهار ندارند بلبلان، بی‌تو لب از حکایت شب‌های تار می‌بندم اگر امان دهدم چشم خون‌فشان، بی‌تو چو شمعِ کشته، ندارم شراره‌ای به زبان نمی‌زند سخنم آتشی به جان، بی‌تو عقیق صبر به زیر زبان تشنه نهم چو یادم آید از آن شکّرین دهان، بی‌تو گزارۀ غم دل را مگر کنم چو «امین» جدا ز خلق به محراب جمکران، بی‌تو @golchine_sher
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ضمیرم را تو روشن کن، که خورشید جهان هستی یقین دارم که دریایی کران تا بیکران هستی از آن لبخند شیرین تو فهمیدم که شیرینی یک امشب نه که هر شب در دلم بانک اذان هستی یقین رعدی، نگاهت کوه را هم لرزه اندازد اگر توفان نباشی عاشقی را ترجمان هستی فدای نام زیبایت که در من می کند فریاد سکوتم را بیا بشکن صدای ناگهان هستی از این دنیای بی چشم تو بیزارم بیا با من نگو گل نیستی، هستی، نگو فصل خزان هستی هوایت را به سر دارم پرم از دیدن رویت هوایی کن مرا جانا، که حتما مهربان هستی @golchine_sher
فتنه شاید روزگاری اهل ایمان بوده باشد آه این ابلیس شاید روزی انسان بوده باشد فتنه شاید در لباس میش، گرگی تیز دندان در لباسی تازه شاید فتنه چوپان بوده باشد فتنه شاید کنج پستوی کسی لای کتابی؛ فتنه لازم نیست حتماً در خیابان بوده باشد فتنه شاید در صف صفِین می جنگیده روزی فتنه شاید در زمان شاه، زندان بوده باشد! فتنه شاید با امام از کودکی همسایه بوده یا که در طیّاره ی پاریس_تهران بوده باشد فتنه شاید تابی از زلف پریشان نگاری فتنه شاید خوابی از آن چشم فتّان بوده باشد فتنه شاید اینکه دارد شعر می خواند برایت؛ وا مصیبت! فتنه شاید از رفیقان بوده باشد ذرّه ای بر دامن اسلام ننشیند غباری نامسلمانی اگر همنام سلمان بوده باشد دوره ی فتنه است آری، می شناسد فتنه ها را آنکه در این کربلا عبّاس ِدوران بوده باشد فتنه خشک و تر نمی داند خدایا وقت رفتن کاشکی دستم به دامان شهیدان بوده باشد @golchine_sher
از من گرفته حال خوشم را نبودنت این حس و حال رفتن و پیدا نبودنت گرچه زمانه فاصله انداخت بین ما از دل جدا نمی شود اما نبودنت صد پنجره منتظرت بود چشم من سهم من است این همه آیا نبودنت؟ اینک چگونه سر کنم این روزگار را با دوریت تصور فردا نبودنت از من نخواه اینکه بمانم بدون تو عادت ندارد این دل من با نبودنت برگرد و حال و روز مرا رو براه کن تن می دهم به هر غمی الا نبودنت @golchine_sher
نیمی از جانِ مرا بردی، محبت داشتی نیمِ باقی‌مانده هم هروقت فرصت داشتی بر زمین افتادم و دیدم سراغم آمدی دستِ یاری چیست؟ سودایِ غنیمت داشتی خانه‌ای از جنسِ دلتنگی بنا کردم، ولی چون پرستوها به ترکِ خانه عادت داشتی زخم خوردم، گاهی از ایشان و گاه از چشمِ تو با رقیبان بر سرِ جانم رقابت داشتی ای که ابرویت به خونریزی کمر بسته‌ست، کاش اندکی در مهربانی نیز همت داشتی @golchine_sher
نه اینکه دست و دلی مهربان نداشته‌ام برای عاشق بودن، زمان نداشته‌ام به جز رفیق شفیقی به نام "تنهایی" میان خلوت شب، هم‌زبان نداشته‌ام برای سر زدنِ دوستانِ گهگاهم به قدر سنگ مزاری نشان نداشته‌ام اگرچه شهر پر است از غزال‌ها، اما برای شعر به جز درد نان نداشته‌ام گمان مبر که عقیم است خاک من هرگز که انتظاری از این آسمان نداشته‌ام گمان مبر که سکوت من از رضایت بود به قدر گفتنِ حرفی توان نداشته‌ام @golchine_sher
شبی نبود که تا صبحدم قدم نزدم پس از تو من مژه‌ای تا سحر به هم نزدم هنوز جوهرۀ اشک من نخشکیده است چرا که حرف دلم را به این قلم نزدم هزار بار زمین خوردم و بلند شدم هزار بار غرورم شکست و دم نزدم اگر‌ چه روزی من شعرهای آشفته است ردیفِ قافیه‌ها را ولی به هم نزدم گلایه‌های دلم را نگفته‌ام به کسی به شِکوه حرفی از این رنج بیش و کم نزدم دلیل گریهٔ بی‌اختیار من این است: که سرنوشت خودم را خودم رقم نزدم @golchine_sher
کم کم به چشمهای تو ایمان می آورم در پیش پای آمدنت جان می آورم در غربت قدیمی این وسعت عبوس ایمان به بی پناهی انسان می آورم گفتی که قلبهای پریشان بیاورید باشد به روی چشم، پریشان می آورم ای بیکران گمشده در خاطرات من در پیشگاه چشم تو باران می آورم ای سفره های خالی غربت برایتان از دور دست دهکده مهمان می آورم لبخند و شادمانی و احساس و عشق را با دستهای گرم پر از نان می آورم از کوچه های خاطره، از کوچه های یاد یک دسته گل به یاد شهیدان می آورم! ‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌ @golchine_sher