از من گذشت و دست برایم تکان نداد
حتی برای بوسهی آخر زمان نداد
آغوش باز کردم و صیاد کهنه کار
فرصت به قدر لمس تن آسمان نداد
بغضی که وقت رفتن او در گلو نشست
اندازه.ی "نرو" به صدایم توان نداد
تصویر تار رفتن او مانده در سرم
میخواستم ببینمش اشکم امان نداد
گیرم در اعتصاب نبودم چه فایده؟
دستی به غیر غصه به من آب و نان نداد
در من هزار شوق، غریبانه مرده است
"موی سفید را فلکم رایگان نداد"
هرگز امید رد شدن از خاطرات نیست
افسوس! مرگ روی خوشش را نشان نداد
#شهریار_نراقی
دختره وسط خیابون داشت داد میزد میگفت : چشمای کورت و باز میکردی میدیدی ک حتی وقتی تو مقصر بودی من گردن میگرفتم !
که خم نیاد به ابروت و دلت نشکنه حتی وقتی تو منو زیر سنگینی گیرای الکیت خورد کردی من فقط به فکر این بودم تو نشکنی ! خودم به درک ؛ چطور این همه خوبی رو ندیدی :)
بدبخت تر از ما، اونایی هستن که فکر میکنن ما از اونا خوشبخت تریم و حسرت میخورن :)
📝
برای من بزرگترین راز جهان بود...یک صندوقچه ی کوچک که همیشه آن را روی طاقچه ی خانه ی مادربزرگ می دیدم...
آن روزها هنوز مدرسه نمی رفتم...مدام به این فکر می کردم یعنی چه چیزی داخل آن است؟
مدت های زیادی بود که ذهنم درگیر آن صندوق و قفل کوچکش بود..
بالاخره یک روز تصمیم گرفتم هرطور شده از راز آن با خبر شوم...شروع کردم به جمع کردن کلید های مختلف... هر بار که خانه ی مادربزرگ می رفتم پشتی ها را می خواباندم می رفتم بالای آن تا دستم به صندوقچه برسد...شروع می کردم به یکی یکی کلیدها را امتحان کردن اما انگار این قفل هیچ وقت قرار نبود باز شود...بارها و بارها کلید داخل قفل می شد ولی نمی چرخید... بارها به باز کردن صندوق نزدیک می شدم و دوباره نا امید می شدم...
تا اینکه یک روز مادربزرگ آمد و با یک کلید کوچک قفل را باز کرد... بعد از آن به این فکر کردم که چطور می شود با صد کلید مختلف آن قفل لعنتی باز نشود اما با یک کلید کوچک انقدر راحت باز شود...
از آن روز سال ها گذشت و حالا من هر وقت قفلی را می بینم یاد آن صندوقچه می افتم...
یاد مشکلات و قفل هایی که در زندگی ام باز نمی شوند... قفل هایی که هر بار برای باز کردنشان کلید و روشی را امتحان کردم ولی باز نشد که نشد...
گاهی کلید های زندگی دست به دست می شود ... زندگیمان پر از قفل هایی می شود که کلیدش دست دیگری ست ...
حقیقت این است همه ی قفل ها کلید دارند ..
اگر در زندگی قفلی را_مشکلی را_نتوانستیم باز کنیم معنایش این نیست آن قفل هیچ وقت باز نخواهد شد... فقط کلیدش دست ما نیست...
👤 #حسین_حائریان
📝
حسابش را بکن
چند سفر هست که با هم نرفته ایم؟
چند شهر در دنیا هست که باید باهم برویم ببینیم؟
حساب کن چند تا ساحل در دنیا هست که باید باهم قدم بزنیم و پایمان را به آب بزنیم و از هم کلی عکس بگیریم؟
اصلن حساب کن چند هزارتا عکس دونفره را هنوز نگرفته ایم؟
چند هزار ساعت باهم حرف نزده ایم و کنار هم نخندیده ایم؟
چند هزار شب باهم نخوابیده ایم؟
و چند هزارتا ناهار و شام کنار هم را هنوز نخورده ایم؟
چند تا بچه قرار است به این دنیا بیاوریم و بزرگ کنیم؟
چند صد بار باید با تو و بچه ها برویم خرید کنیم و بعد شاممان را بیرون بخوریم در رستوران محبوب بچه ها که ذوق کنند؟
راستی حساب مهمانی هایی که باید در خانه مان بگیریم ، فیلم هایی که باید باهم ببینیم و کتاب هایی که باید برای هم بخوانیم را هم بکن!
پارک های شهر را هم بشمر که بچه هایمان را ببریم در تک تکشان تاب و سرسره بازی کنند!
خب! بگو ببینم دیگر چه چیزی جا مانده که نگفته ام؟ از زندگی های نزیسته مان! از کارهایی که باید بکنیم! لذت هایی که باید ببریم و عشق هایی که باید بورزیم!
راستی حساب کردی چند شاخه گل و چند شمع به منی که عاشق گل و شمعم بدهکاری؟
بیا! بیا بنشین بدهکاری هایمان به زندگی را حساب کنیم!
می گویند به حساب خود برسید قبل از اینکه به حسابتان می رسند!
ببین چقدر دلمان و شانه هایمان سنگین است.
بار زندگی های نکرده ای دارد از وسط تایمان می کند که خدا ما را مستحق آن ها آفریده و یک روز مواخذه مان می کند که چرا انقدر به خودتان بدهکارید؟!
چرا؟!
👤#مانگ_میرزایی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸نسیم صبح
🌺بوی عطرخوش زندگی میدهد
🌸امروز تا میتوانی شادباش
🌺محبت کن عشق بورز
🌸وشکرگزار باش
🌺امیدوارم صبحی شـاد
🌸همراه با تندرستی
🌺و سراسر عشق داشته باشید
🌸صبحتون بخیر و سرشار از آرامش
8.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
وقتی گواهینامه همراهت نیست 🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣