eitaa logo
🔷گلستان خاطرات شهـــدا🏴🔷
3.3هزار دنبال‌کننده
25.9هزار عکس
10.1هزار ویدیو
196 فایل
💠خاطرات،وصایا،سیره عملی شهدا💠 ،انتقادات پیشنهادات @Sun_man313 🕪مسئول تبادلات و تبلیغات 👇👇 @MZ_171 تبادل فقط با کانالهای انقلابی و مذهبی بالای 1k در غیر اینصورت پیام ندهید این کانال در سروش👇 https://sapp.ir/golestanekhaterat
مشاهده در ایتا
دانلود
😓 ❇️هروقت دوست داشتـی می آیی و هر وقت هم دلـت نخواست نمی آیی رفت و آمد مسجد جمکران روی نظم و انضـباط است دل بخواهی نیست!😡 یا اخلاقی میدهی که هر سه شنبه در مســـجد حاضر باشی یا اینکه دور خــادم بودن را و وقت ما را هم نگیر.👌 وقتی حـرف حاج آقا تمام شد. مهدی زد و گفت:😊 چشــم. تعهد می دهم هر سه شنبه سر وقت در مسجد باشم. پای برگه تعهد را کرد و از اتاق بیرون آمدیم.📝 گفتـم: مهدی لااقل غیبت این چند هفتــه را به حاج آقا می گفتی که به سوریـــــه رفته بودی...😞 شنبه شد و حاج آقا زیر که پیکر مهدی در آن بود؛ بلند لبیک یا زینب(س) می گفت...😔💔 🌹 🌸 🌷🌸 🌸🌷🌸 🌷🌸🌷🌸 پر کشیدن مجال میخواهد😇 آسمانی زلال می خواهد🌅 اشتیاق پرنده کافی نیست🌷 چون که پرواز بال می خواهد🕊 •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈• http://eitaa.com/golestanekhaterat https://sapp.ir/golestanekhaterat 🌷🌷🌷
🌴🥀💐🌼💐🥀🌴 می گفت: مدتها بعد از در رویایی او را دیدم. درون قطار با آسیه نشسته بودم. بیرون پنجره، بود که بر صورتش داشت. او مرا محو خود کرده است. کسی در ایستاده بود. به او افتاد. خدا می داند چقدر از دیدنش شدم. بود. به من اشاره کرد و با رسا گفت: نباش، من دارم . فردای آن روز بی منتظر خوابم بودم. ساعت نه صبح از تماس گرفتند و گفتند یک بسیجی به نام به منتقل شده که احتمال می دهیم متعلق به خانواده شما باشد. با خانواده برای راهی شدیم. گفته بودند باید او را کنم. باورش خیلی سخت بود. به طور کامل ، استخوان هایش در هم و متعددی بر نشسته بود. وقتی چشمم به ، که قبلا خورده بود افتاد پیدا کردم که خودش است. بعد از دیدن دیگه آرام و قرار نداشتم. بار دیگر در به آمد و گفت: چرا اینقدر ناراحتی؟ من از اینکه تو با دیدن اذیت شدی ناراحتم! بعد با حالتی خاص گفت: باور کن قبل از تعداد زیادی را منهدم کردم و لحظه ی هیچ چیز نفهمیدم. چرا که در کنارم بود و بالای نشسته بودند!" 📚کتاب وصال، صفحه ۸۵ الی ۸۶ شادی روح و