eitaa logo
گُلـ❤️ـشعر
211 دنبال‌کننده
369 عکس
134 ویدیو
1 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
سخنی از بوستان سعدی نام نیکو جوانمرد و خوش‌خوی و بخشنده باش چو حق بر تو پاشَد، تو بر خلق پاش نیامد کس اندر جهان کُاو بماند مگر آن کزو نام نیکو بماند نمُرد آن که مانَد پس از وی به جای پُل و خانی* و خان* و مهمان‌سرای هر آن کُاو نماند از پسش یادگار درخت وجودش، نیاورد بار* و گر رفت و آثار خیرش نماند نشاید* پسِ مرگش الحمد* خواند لغات:🌹🌹 خانی: آب‌انبار. خان: خانه، کاروان‌سرا. بار: میوه. نشاید: شایسته نیست. الحمد: فاتحه. کلیات سعدی، بوستان، باب اول در عدل و تدبیر و رای، ص ۲۱۴. https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
چشم تو را اگرچه خمار آفریده اند آمیزه ای ز شور و شرار آفریده اند از سرخی لبان تو ای خون آتشین نار آفریده اند ، انار آفریده اند یک قطره بوی زلف ترت را چکانده اند در عطردان ذوق و بهار آفریده اند زندانی است روی تو در بند موی تو ماهی اسیر در شب تار آفریده اند مانند تو که پاک ترینی فقط یکی مانند ما هزار هزار آفریده اند دستم نمی‌رسد به تو ای باغ دور دست از بس حصار پشت حصار آفریده اند این است نسبت تو و این روزگار یأس آیینه ای، میان غبار آفریده اند ⚘️ ⚘️ 🌷@golsher2319🌷
به دلبر، نامه چون گوهر نوشتم زرم را داده‌ام ، بــــــــی‌زر نوشتم برایش نــامه‌ام، زیبــا رقم خورد مکن عیبم، اگر بـی‌تـا رقم خورد اگـر دیدی که فــونتـم، لاله زار است بدان از شوق آن شیرین عذار است وگـر دیدی که با بـاران نوشتم بدان با دیده‌ای گریان نوشتم بگفتم: و و عزیزم بیـــا، تـا گـل🌺 بـه دامــــانـت بریزم تو را فالو نمودم صفحه صفحه تو بالا می‌نشینـی ، مثـل فتحه به فیــدت، دیده‌ای گـر نامه‌ام را بخوان این غم گرفته چامه‌ام را بیــا نمـــا، منمــا بلاکم زعشقت،زارو مجنونم،هلاکم 🌷@golsher2319🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷💠 روز 💠 🌷 🚩 ثمره گریه برای اهل بیت (ع) 🔻امام صادق علیه‌السلام: من ذُكِرنا عِندَهُ فَفاضَت عَيناهُ حَرَّمَ اللّه ُ وَجهَهُ عَلَی النّارِ ◼️ هر كسی که در نزد او از ما یاد شود و اشک چشمش جاری شود، خداوند چهره‌اش را بر آتش حرام گرداند. 📚 كامل الزیارات، ۱۰۴ ‌ •┈┈••✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دردمـنـــــدم، دردهـــــــایـــــــم را، مــــداوا می‌کنی؟ کـــورِ مـــادرْ زاد را، آیـا تـو بینــا می‌کنی؟ آمــدم، امّــا چــه حـــالـــی، بــی‌نــوایـــی دربـه در دُرِّ عـالَـم! در به رویم از کَـرَم وا می‌کنی؟ گر گدا کاهل بُـوَد تقصیـرِ صـاحبخانه چیست این سخن دانم، ولی با من مدارا می‌کنی؟ دیده‌ام، دریـای احمــر بـود، خــالـــی شـد ز نَـم بـارِ دیگـــر، دیـدگـانـــم را تـو دریـا می‌کنی؟ صـــاف کــردم سینـه‌ام را تـا بـه صحـنت آمدم بــاز ایـن صحــرای سینــا را مصفّـا می‌کنی؟ آنقَدَر دل دل نمودم، تا که دل از دست رفت دل، که از من برده‌ای، آن را مطلّا می‌کنی؟ شوقِ دیدارت مرا ای شـاه،خواهد کُشت، لیک جامِ عشقم می‌دهی، شیدای شیدا می‌کنی؟ صفحه صفحه،نامه‌ام دانم که می‌باشد سیاه دیده برهم می‌نهی، نادیده امضا می‌کنی؟ آنچه دیــدم، آنچه گفتــم، آنچه کــردم، یا رضا جمله را یکجا به هم پیچیده، امحا می‌کنی؟ شــرمســـارم بس خـطـا کــردم بـه نادانـی، شمـا روزِ حشر از من شفاعت کرده،حاشا می‌کنی؟ نـاشکیبــــم، تـرســــم آخـــــر بشکنـــم پیمـــانـه را می‌نشانی در بَرَت ما را ، شکیبا می‌کنی؟ شعرخواهم،چون شِکرشیرین بُوَد درکامِ خلق شور بر من می‌دهی، طبعم شکوفا می‌کنی؟ همنشینـی بـا شمـا را خـواهـم انـدر عــرشِ رب از خدا، این خواهشم را هم تقاضا می‌کنی؟ حــــرمتــم گــوید: هـــویـدا کـن، اگــر داری هنـر گر هنر در کارِ من دیدی، هویدا می‌کنی؟ 🌷@golsher2319🌷
عشقبازی را چه خوش فرهاد مسکین کرد و رفت جان شیرین را فدای جان شیرین کرد و رفت یادگاری در جهان از تیشه بهر خود گذاشت بیستون را گر ز خون خویش رنگین کرد و رفت دیشب آن نامهربان مه آمد و از اشک شوق آسمان دامنم را پر ز پروین کرد و رفت پیش از این‌ها ای مسلمان داشتم دین و دلی آن بت کافر چنینم بی‌دل و دین کرد و رفت تا شود آگه ز حال زار دل، باد صبا موبه‌مو گردش در آن گیسوی پرچین کرد و رفت وای بر آن مردم‌آزاری که در ده روز عمر آمد و خود را میان خلق ننگین کرد و رفت این غزل را تا غزال مشک موی من شنید آمد و بر فرخی صد گونه تحسین کرد و رفت 🍀@golsher2319🍀
قورباغه‌ای در همسایگی ماری لانه داشت، هرگاه قورباغه بچه‌ای به دنیا می‌آورد، مار آمدی و بخوردی. قورباغه با خرچنگی دوست بود. به پیش خرچنگ رفت و گفت: ای برادر! تدبیری اندیش که مرا خصمی قوی و دشمنی بی‌رحم است. نه در برابرش مقاومت می‌توانم کرد و نه توان مهاجرت دارم، چرا که اینجا مکانی است خرم و زیبا، در نهایت آسایش. خرچنگ گفت : قوی پنجگان توانا را جز با مکر نتوان شکست داد. در این اطراف راسویی زندگی می‌کند، چند ماهی بگیر و بکش و از جلوی خانه‌ی راسو تا لانه‌ی مار بیافکن، راسو یکی یکی می‌خورد و چون به مار رسد او را هم می‌بلعد و تو را از رنج می‌رهاند. قورباغه با این حیله مار را هلاک کرد. چند روزی بگذشت، راسو دوباره هوس ماهی کرد، بار دیگر به دنبال ماهی در آن مسیر راهی شد، پس قورباغه و همه‌ی بچه‌هایش را خورد. 📚کلیله و دمنه 🤍🤍🤍🤍🤍🤍🤍