eitaa logo
متن روضه مقاتل معتبر چهارده معصوم (ع)
1.6هزار دنبال‌کننده
252 عکس
156 ویدیو
32 فایل
🔰 #متن_روضه 🔰 #مقاتل_معتبر_چهارده_معصوم_ع 🔰 #شناخت_شبهات_از_لسان_محققان http://eitaa.com/golvajhehaye_roozeh لینک کانال👆🏻 ارائه صوت ومتن سخرانی ناب از علمای دینی کشور
مشاهده در ایتا
دانلود
( صلوات الله علیهم ) کسی که غیر مصیبت ندید زینب بود کسی که عشق از او شد پدید زینب بود نخست روز به بازار عشق آنکه ز جان متاع جور و جفا را خرید زینب بود کسی که قامت اسلام شد ز صبرش راست ولیک ، خود چو هلالی خمید زینب بود به چار سالگی آن دختری که در دل شب پیِ جنازه ی مادر دوید زینب بود کسی که فاطمه او را به دامن از اول برای کرب و بلا پرورید زینب بود تا دید برادر تنها شده دیگه یار و یاور نداره ، اومد سراغ دو تا آقا زاده ش ... بِرید امام زمانتون رو یاری کنید ... غریبه ... حسین ... گفتن اگه دایی اجازه بده ، از این بهتر برای ما چیه ؟ اومد خدمت برادر ، داداش اجازه بده بچه‌های منم برن جانشون رو فدای تو کنند ، فرمود : زینبم ، هر چه داغ دیدی برات بسه ... این همه داغ روی داغ دیدی ... داغ علی اکبر ، داغ قاسم ... بهر تو داغ علمدار بس است داغ یاران وفادار بس است دید اجازه نمیده ، راضی نمیشه ، قسمش داد به حق فاطمه ... بلاخره اجازه گرفت و بچه هارو روانه کرد ... وارد میدان شدند ، رجز میخونن : امیری حسین و نعمَ الأمیر ...داغ این دوتا آقا زاده رو هم به دل زینب گذاشتن ، بدنشون رو رساند خیمه ، زن ها همه از خیمه بیرون ریختند ، به سرو سینه میزدند ، اشک میرختند ، اما مادر از گوشه ی خیمه بیرون نیومد ...حسین ... زینبی که تا صدای ناله ی علی اکبر رو شنید ، سراسیمه اومد میدان ، خودشو رساند بالا سر برادرو برادرزادش ، هی صدا میزد : وای اُخیّا ...وَبنَ اُخیّا ... وای برادرم ، وای پسرِ برادرم ... اینجا دیگه از خیمه خارج نشد ، آخه مادره ، داغ دیده ، غمگینه ، راضی نشد چهره ی غمگین شو حسین ببینه ... یه داغ دیگه ، یه غم دیگه به غم های حسینش اضافه بشه ... حسین ... در بُرج ولایت است کوکب « زینب ... » علامه ی نارفته به مکتب « زینب ... » گفتم به خِرَد یگانه ی دوران کیست ؟ بی‌پرده دو‌بار گفت زینب زینب ...
1. مناجات.mp3
زمان: حجم: 4.31M
( عجل الله تعالی فرجه ) ( علیهم السلام ) اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَی الاَرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ « عمری ، غریبِ فاطمه ، صبح و مَساء گریست » ... قربونت بِرَم امام زمان ... عمری ، غریبِ فاطمه صبح و مَساء گریست وقتِ مُرورِ مِحنتِ آل عبا گریست از دستِ دشمنان نه فقط بلکه روز و شب وقت گناهِ شیعه ی پُرمُدَّعا گریست ... ( امشب بیائیم از امام زمان معذرت بخواهیم ، خیلی با گناهانمون ، دلِ آقا رو به درد آوردیم ... ) خیلی برای غُصِّه ی ما غُصِّه خورده است در فتنه ها به سختی احوال ما گریست در مجلس دعای فرج حاضر است او هر دَم شنید ، ناله ی مهدی بیا ، گریست ( اما شب چهارم مُحرم ، دیگه برا چی امام زمان گریه می کنه ؟ ) در روضه ی شهادتِ گُل های عمّه اش خیلی برای غربتِ آن لاله ها گریست امام زمان رو دعوت کنیم توو مجلسمون ، همه باهم : « یاصاحب الزمان ... » این صداتو آزاد کن ، « یاصاحب الزمان ... » 5/3/1404
( صلوات الله علیهم ) بنا نبود بمانی غریب در صحرا عقیله ی بنی هاشم ( دوتا آقازاده داره توو کربلا ، یکی محمد ، دومی عون ، بعد شهادت علی اکبر ، دیگه زینب طاقت نیاورد ، خودش لباس رزم ، به تنشون کرد ، آوردشون مقابل ابی عبدالله ، حالا میخواد براشون اِذنِ میدان بگیره ... ) بنا نبود بمانی غریب در صحرا حسین جان و خواهرت بشود بی نصیب در صحرا بنا نبود که تکیه به نیزه ات بزنی مرا برای جهاد عظیم خط بزنی بنا نبود مهیّای سوختن باشی میانِ خیمه ، پیِ کهنه پیرهن باشی (حسین جان ، نبینم تنها بمونی ، داداش ... ) زمین نیفت کتابِ مقدس زینب فدای بی کَسیت ای همه کَسِ زینب به راه عشق تو این چشمِ تَر که چیزی نیست جگر برای تو دادم پسر که چیزی نیست (هی داره التماس برادر می کنه) بیا خودت پسران مرا ببر میدان که پیش مرگ تو باشند هر دو در میدان بیا که شاهدِ حاجت روائیت باشند بزرگ‌کردمشان تا فدائیت باشند ( هر کاری کرد دید ابی عبدالله اجازه نمیده ) تو را به جان من آقا قبول کن بروند به حق چادر زهرا قبول کن بروند چه بهتر است نبینند راه بسته شده در اِزدحام رهِ قتلگاه بسته شده چه بهتر است نبینند زخم حنجر را به سمت خیمه ی زنها هجوم لشکر را چه بهتر است نباشند و خونجگر نشوند شبیه من وسط خیمه خونجگر نشوند چه بهتر است نبینند اوج این غم را به روی مادرشان ضربه های محکم را (حسین جان ، اینها غیرتی اند ، اینها طاقت ندارن ببینن دستای مادرشون بسته باشه ... ) چه بهتراست نبینند آب خواهم شد اسیر، وارد بَزمِ شراب خواهم شد ... بالاخره ، هر جوری که بود برادر و راضی کرد ، اولی برادر بزرگتر محمد وارد میدان شد ، آنچنان ضرب شصتی گرفت ، خیلیها رو از لشکر دشمن به زمین انداخت ، موقعی که رو زمین افتاد ، برادر کوچکتر عون اجازه گرفت وارد میدان شد ، این برادرم لشکر به زمینش انداختن ... اینجا بود زینب اومد تووخیمه دیگه بیرون نیومد ... میگن ابی عبدالله ، خودش تنهایی اومد بالا سر جنازه ی این دوتا آقازاده ، هر دوتا رو باهمدیگه در آغوش گرفت ، اما هر چی منتظر شد زینب بیاد ، دیدن زینب از خیمه بیرون نیومد ... تا که خجالتی نکِشد شاهِ کربلا زینب درون خیمه ی خود بیصدا گریست هر جا نشستی ناله بزن « یا حسین » ... 5/3/1404