داستان کوتاه 📚📚📚
ماهی
کامیون یخچالدار، از شمال رسیده بود. جلوی چشم جمعی از کارمندان، در کامیون را باز کردند و به تقسیم ماهی پرداختند. ماهیها را در هم، توی نایلونهای دستهدار میریختند و با ترازو میکشیدند. رئیس با دو تن از معاونهایش، برای چند دقیقهای آمد و سرکشی کرد. به کارگرها، خسته نباشید گفت. وقتی دید تبعیضی در کار نیست، خوشحال شد و رفت.
اداره که تعطیل شد، دویست کارمند و کارگر، هر کدام نایلونی را که ده کیلو ماهی در آن بود، گرفتند و به خانه رفتند. به نظر میرسید چیزی از آن همه ماهی، به رئیس و معاونان، نرسیده است. درِ خانه که رئیس از ماشین پیاده شد، رانندهاش با چابکی، صندوق عقب را باز کرد و بیست کیلو ماهی درشت را برداشت و به همراه رئیس، وارد خانه شد.
داستانهای روبهرو، مظفر سالاری، ص ۱۲۴.
#داستان_کوتاه
#ماهی
#رئیس
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
مزایای ریاست😂😂
از ابوالقاسم حالت
تا به دستور مدیر کل، رئیسم کردهاند
اهل خشم و کبر و ناز و باد و فیسم کردهاند
گشتهام پا تا سر از زور تکبر، شقّ و رق
گویی اندر کاسهی آهار خیسم کردهاند
نیست بی علت اگر اهل تکبر گشتهام
زان که با اهل تکبر هم انیسم کردهاند
در اتاقم بعد ازین، آسان نشاید پا نهاد
مخفی از انظار، چون جنسی نفیسم کردهاند...
دورهی مهر و صفا و دست و دل بازی گذشت
تازگی دونطبع و بدذات و خسیسم کردهاند
نیستم من آن که از دوز و کلک پرهیز داشت
تازه اهل بند و بست و راس و ریسم کردهاند
آن که بود از رشوهخواری برحذر، من نیستم
زان که دیگر پاک، اهل لفت و لیسم کردهاند
پیش اربابان کنم پیوسته عرض چاکری
هم تملقپیشه و هم کاسهلیسم کردهاند
توفیق ۴۲/۲/۹
دیوان خروس لاری، اشعار طنز ابوالقاسم حالت، ص ۱۲۵.
#شعر_طنز
#ابوالقاسم_حالت
#رئیس
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
در آداب منتگذاری بر زیردستان از طرف رئیس
😂😂😂
از ابوالفضل زرویی نصرآباد
پسرم، هست در مدیریّت
قدرت و احترام و حیثیّت
اعتبار و مقام و شأن و کمال
عزّت و نام و نان و جاه و جلال
آن چه خوش در مَذاق میافتد
گاه گاه اتفاق میافتد
آدم اظهار ذوق و شوق کند
بعدِ ابلاغِ حُکم، ذوق کند
که دگر در اداره، کاره شده
یا رئیسِ فلان اداره شده
پسرم، شاد باش و کِتمان کن
شادیات را ز خلق، پنهان کن
ندهد شادی تو را، دندان
به فرادست و زیردست، نشان
تا نگویند: این مدیر جدید
تازهکار است یا نَدید بَدید
این چنین وانمود کن که به چوب
کردهاندت به این سِمَت، منصوب
جبر و تهدید کردهاند تو را
بعد، تبعید کردهاند تو را
یا بگو: توی این پریشانی
من شدم گوسفند قربانی
کُشته بنده میشود پُشته
حسِ تکلیف، بنده را کُشته
تا شود خالصانه باورشان
که تو منّت گذاشتی سرشان
به تو با التماس یا تحمیل
دادهاند این خرابه را تحویل
با همین زیرکی، از اول کار
میشوی بر خرِ مراد، سوار
میشناسند امتیاز ِ تو را
همگی میخرند ناز تو را
اصل مطلب، ص ۵۳ و ۵۴.
#شعرطنز
#منتگذاریبرزیردستان
#رئیس
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303