داستان کوتاه📚📚📚
کت و شلوار
کت و شلواری را که دوخته بود، در منزل پوشید. خانمش، لب ورچید و به آقای پاشنهساز گفت: اصلاً این رنگ و این مدل، به تو نمیآید. برای مهمانی فردا، مناسب نیست. ردش کن برود. عصر میرویم دوخته میخریم.
صبح روز بعد، آقای پاشنهساز، آن کت و شلوار را به عنوان پاداش، به کارمندی داد که سایز خودش بود و فاکتور مربوطه را به اداری مالی فرستاد.
داستانهای روبهرو، مظفر سالاری، ص ۱۱۴.
#داستان_کوتاه
#کتوشلوار
#مظفر_سالاری
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303