eitaa logo
🟢گلزار ادبیات🟢
7.1هزار دنبال‌کننده
5.6هزار عکس
293 ویدیو
5 فایل
توسط دبیر بازنشسته‌: عفت ک.(بانو خالقی) استفاده از مطالب، با درج لینک. #تبلیغات: https://eitaa.com/tablighategolzareadabiyat2 کانال‌سوم: #سخنان‌بزرگان‌ایران‌و‌جهان @sokhananebozorgan2 کانال دوم‌: #گلستان‌ادبیات @golestaneadabiyat
مشاهده در ایتا
دانلود
داستان یک مثل💐💐💐 آن چه تو از رو می‌خوانی، من از بَرَم. عتیقه‌شناسی به روستایی رفته بود. در خانه‌ی مرد روستایی، کاسه‌ای کوچک دید که بسیار ارزشمند و قدیمی بود. گربه‌ای از آن کاسه آب می‌خورد. عتیقه‌شناس تصمیم گرفت بی آن که مرد روستایی را متوجه ارزش کاسه کند، آن را به دست بیاورد. این بود که شروع کرد به تعریف کردن از گربه و گفت: اگر این گربه را به من بفروشی، آن را می‌خرم. مرد روستایی خندید و گفت: گربه قابلی ندارد. پنج تومان بدهید و با خود ببریدش؛ مال شما. او پول را داد و گربه را بغل گرفت که ببرد. همین که خواست از در خارج شود، تظاهر کرد که تازه متوجه کاسه‌ی قدیمی شده؛ گفت: چه خوب این را دیدم . با خود فکر می‌کردم در چه ظرفی به این گربه‌ی بیچاره آب بدهم. پس این ظرف را هم با خودم می‌برم. او کاسه را از روی زمین برداشت و مشغول تماشای خطوط عجیبی شد که دورتادور کاسه نوشته شده بود. مرد روستایی، کاسه را از دست عتیقه‌شناس گرفت و گفت: زحمت نکش. آن چه را تو از رو می‌خوانی، من از برم. این جا نوشته: چیزی را که باعث می‌شود روزی چهار پنج گربه‌ی بی‌ارزش را یکی پنج تومان بفروشی، به هیچ قیمتی نفروش. فوت کوزه‌گری، مصطفی رحماندوست، ج ۱، ص ۵۲. https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
داستان یک مثل آن چه تو از رو می‌خوانی، من از بَرَم. عتیقه‌شناسی به روستایی رفته بود. در خانه‌ی مرد روستایی، کاسه‌ای کوچک دید که بسیار ارزشمند و قدیمی بود. گربه‌ای از آن کاسه آب می‌خورد. عتیقه‌شناس تصمیم گرفت بی آن که مرد روستایی را متوجه ارزش کاسه کند، آن را به دست بیاورد. این بود که شروع کرد به تعریف کردن از گربه و گفت: اگر این گربه را به من بفروشی، آن را می‌خرم. مرد روستایی خندید و گفت: گربه قابلی ندارد. پنج تومان بدهید و با خود ببریدش؛ مال شما. او پول را داد و گربه را بغل گرفت که ببرد. همین که خواست از در خارج شود، تظاهر کرد که تازه متوجه کاسه‌ی قدیمی شده؛ گفت: چه خوب این را دیدم . با خود فکر می‌کردم در چه ظرفی به این گربه‌ی بیچاره آب بدهم. پس این ظرف را هم با خودم می‌برم. او کاسه را از روی زمین برداشت و مشغول تماشای خطوط عجیبی شد که دورتادور کاسه نوشته شده بود. مرد روستایی، کاسه را از دست عتیقه‌شناس گرفت و گفت: زحمت نکش. آن چه را تو از رو می‌خوانی، من از برم. این جا نوشته: چیزی را که باعث می‌شود روزی چهار پنج گربه‌ی بی‌ارزش را یکی پنج تومان بفروشی، به هیچ قیمتی نفروش. فوت کوزه‌گری، مصطفی رحماندوست، ج ۱، ص ۵۲. https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303