eitaa logo
گلزار شهدا
5.8هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
2.4هزار ویدیو
50 فایل
〖بِسم ربّ شھدا🌿〗 •گلزار شهدا •شیراز "اگر شهیدانهـ زندگـے کنی شهادت خودش پیدایت مـےڪند..." _ڪپے؟! +حلالت‌‌همسنگر،ولے‌‌باحــفظ‌ آیدی و لوگو✌🏻 ارتباط با ما🔰 @Shohada_shiraz
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹بمناسبت یادواره شهید امروز در گلزارشهدای شیراز 💢 یک روز مادر گفت برو مدرسه محمدعلی ببین چیکار دارن؟ رفتم مدرسه. مدیر گفت بنا به شکایت معلم ها تصمیم به اخراج برادر شما گرفته شده! گفتم چرا, برادر من که بسیار منضبط و درس خوان است. مدیر گفت: برادر شما کلاس دینی را بهم می زند! گفتم صدایش بزنید تا از خودش بپرسم. امد. سر به زیر و محجوب گوشه ای ایستاد. گفتم چی شده محمد علی؟ چیزی نگفت. اصرار کردم. سرش را بالا اورد, بدون ترس یا ذره ای لرز از مدیر گفت:معلم دینی به جای اینکه از دین بگوید اراجیف تحویل بچه های مردم می دهد و از دستگاه سلطنت تعریف و تمجید می کند, من هم جوابش را داد. با وساطت من اخراج نشد. اما خودش دل از مدرسه کند و رفته مدرسه حکیم. چهار سال تمام با اینکه پانزده شانزده سال بیشتر نداشت در حال مبارزه با رژیم شاهنشاهی بود, این اواخر هفته ای دو شب بیشتر در خانه نبود و بقیه شب ها در مسجد بود یا در خیابان در مبارزه... محمدعلی دعایی 🌱🌷🌱🌷 https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀 * * 🎙️به روایت محمود رجایی گه گاه آن را به طور خاصی تا زیر بغلش بالا میکشید. اینجا همان کوچه ای بود که رئیس کارخانه در آن سکونت داشت. صدای سوت را که شنید ابتدای کوچه را نگاه کرد. دوستش بود. دوستش که هیچ با خود نداشت، فقط سر خیابان کشیک میداد .گهگاه دستهایش را به هم میمالید و مسیر خیابان را چشم می دواند مثل این که منتظر کسی باشد ساک به دست از انتهای کوچه با اشاره ی سر پرسید: آمدند؟ نه جوابی بود که از جوان سر کوچه شنید، باز هم با اشاره ی سر ولی میخواست چیز دیگری را به او بفهماند حرکات عجیب و غریبی از خودش درآورد، اما ساک به دست اصلاً متوجه نشد لبش را وارونه کرد و ساک را تا زیر بغلش بالا آورد جوان سر کوچه مجبور شد به انتهای کوچه بدود. ماشین گشت که از قضا به طرف چارباغ سیمان پیچیده بود دویدن جوان را متوجه شد پچ پچی در فضای تنگ و بخار گرفته ی اتاقک جلو لندکروز پیچید به قضیه مشکوک شده بودند .حاج اکبر ماشین را درست مشرف به انتهای کوچه نگه داشت. هر دو جوان یکه خوردند ماشین که به داخل کوچه پیچید شک سرنشینان را نشان داد که به یقین تبدیل شده است. ساک به دست به سمت راست کشیده میشد راست کشیده میشد ساک رفته رفته بالا می آمد. با حالت خاصی در هر دو دستش قرار گرفت جوانی که سر کوچه کشیک میداد از سمت چپ پا به فرار گذاشت همزمان با فرار او صدای شلیک از شیشه ی شکسته ماشین به داخل وزید. راننده همچنان که سر میدزدید ماشین را تا پای دیوار گاز داد و جوان مسلّح را بین دیوار و گلگیر پرس کرد. با سرعت پایین پرید جوان اسلحه را به سمت حاج اکبر چرخاند و با غضب ماشه را چکاند، سه گلوله در شکم حاجی چرخید و آرام گرفت به روی خودش نیاورد مسلسل یوزی را هر طور که بود از جوان که تنها دست هایش آزاد ، قاپید و با شلیک یک گلوله ، سر جوان روی کاپوت ماشین خم شد. .. : ﺩﺭ ایتا : https://eitaa.com/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید •┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
•دلت که گرفت💔 •با رفیقی درد و دل کن ⇜که باشد •این زمینیـ🌎ها •در کارِ مانده اند 🌷 😔 🌹🍃🌹🍃 عصر پنجشنبه، هدیه به شهدا 🍃🌷🍃🌷 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
⭐️یادی از سردار شهید حاج موسی رضا زاده⭐️ ما از خانواده متمکنی بودیم. خواستگار زیاد داشتم، همه هم از خانواده های ثروتمند منطقه، اما پدرم به هیچ کس راضی نمی شد. عزیز دردانه اش بودم، برای همین وسواس زیادی روی زندگی من داشت. تا اینکه موسی به خواستگاری ام آمد. از خانواده دست تنگی بودند، اصلاً قابل مقایسه با سایر خواستگارهایم نبودند، اما پدر برای اولین بار صدا زد و گفت چایی بیار! برادرهایم مخالف بودند، اما پدر گفت: من این جوان را پسندیدم چون نماز خوان و مؤمن است، می خواهم که دامادم شود. قبل از عقد مادر موسی مقداری پول آورد و گفت از این بیشتر نداشتیم، این را هم برای مراسم قرض گرفتم. پدر پول را پس داد و گفت: دخترم را فقط به خاطر ایمان پسر شما می خواهم بدهم، نه پول و خرج عروسی! 🌹🍃🌹🍃 : ﺩﺭ ایتا : https://eitaa.com/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 دوست دارم در عراق شهید بشوم! خاطره شنیده نشده از آخرین دیدار با حاج قاسم سلیمانی چند روز قبل‌ از شهادت؛ برای اولین بار از زبان حجت‌الاسلام حسینی رییس اتحادیه رادیو و تلویزیون‌های عراق 🌱🍃🌱🍃 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
صبح 🌤جمعه ... چشـم در راهیم مــا یار با ما وعده دیدار دارد جمعه‌ها 💚 🕊 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
✍قسمتی از وصیت نامه خدایا؛ اینک به من در گل مانده هم کمی حرکت ده و از نور  خودت بر کالبد سرد و مرده من بتاب، شاید این کالبد مرده هم حرکتی کرد و بسوی تو به پرواز در آمد. اما، روح من لیاقتش را ندارد که بسوی او رود. باید در همین جسم ماده بماند و بپوسد، فقط یک راه برای عروج او به سوی پروردگار است و آن این که نفسمان و روحمان از حالت “اماره” خارج شود و سیر”مطمئنه” شدن را طی نماید. وقتی که به نفس مطمئنه خود رسید، آنوقت«ارْجِعِی إِلَى رَبِّکِ رَاضِیَهً مَّرْضِیَّهً»، تحقق پیدا می کند. بار خدایا؛ ما را از شر نفس اماره مصون بدار، که ما خود ناچیزیم که با آن مبارزه کنیم. مگر این که لطف تو شامل حالمان شود و بس. تاریخ تولد: ۱۳۴۲/۰۹/۰۵ تاریخ شهادت: ۱۳۶۲/۰۶/۱۷ داراب : ﺩﺭ ایتا : https://eitaa.com/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀 * * 🎙️به روایت محمود رجایی سریع پشت فرمان قرار گرفت ماشین که عقب گرفت. چند جوان شالاب روی زمین افتاد چند در و پنجره باز و نیمه باز بود. فرد و ضعف روی فرمان تاب میخورد هر طور بود باید خودش را به پادگان میرساند نگاهی که به سیاهی میرفت به همراهانش انداخت خون روی شقیقه هایشان وخته شده بود هر دو از ناحیه ی سر تیر خورده بودند، دو تا و سه تا لباسهای سبز و قشنگشان هر جا که خون گرفته بود تیره شده بود در آغوش هم خم شده بودند. حاجی زیر لب شهادتشان را تبریک گفت. نگاهش آستیگمات میشد که به پادگان رسید توقف ماشین و بیهوشی حاج اکبر دهقان درست در یک زمان اتفاق افتاد. به هر حال ما در تاریخ پانزده آذر هزار و سیصد و پنجاه و نه در یک جمع چهل نفره وارد سپاه شدیم که در نهایت با همه ی شرایط سخت سی و نه نفرمان به افتخار پاسداری در آمدیم. در آن موقع بعد از زرهی خیابان نبود، یعنی تا زرهی خیابان بود و بعدش خاکی وسیله ای هم در کار نبود و ما باید از شهر خودمان را به پادگان شهید عبدالله مسگر میرساندیم . همین پادگان امام حسین فعلی بسیار وقتها پیاده گز میکردیم و گاهی هم با کامیونها که در کار جاده سازی بودند به پادگان میآمدیم ما که بچه ی شیراز بودیم یک هفته میماندیم و آخر هفته بر میگشتیم شیراز ،مثل سید که از اردکان می آمد یا دیگران همان جا مقیم بودند تا این که بعد از سه ماه آموزش سخت و فشرده آن هم زیر نظر مربیان ارتش یعنی در تاریخ نیمه ی اسفند سال پنجاه و نه به خلعت پاسداری در آمدیم از سختی دوره ی آموزش ما همین بس که در همین دوره آموزش چتربازی نیز دیدیم و دقیق یادم است که شماره ی کلاه سید سه بود و ترتیب پریدن ما از چرخ بال براساس شماره ی کلاه بود و شماره ی کلاه بر اساس ورزیدگی و شجاعت انتخاب شده بود یک محمدزاده بود ،دو رحیم محمدی و سه سید شمس الدین غازی و شماره ی کلاه من چهارده بود. .. : ﺩﺭ ایتا : https://eitaa.com/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید •┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 امام خمینی (ره): ۱۷ شهریور از ایام خدایى بود که یک ملت، زن و مردش، جوان و غیر جوانش، بایستند و خون بدهند براى احقاق حق. 🔹 قیام خونین ۱۷ شهریور سال ۱۳۵۷ و قتل‌عام‌ مردم‌ تهران‌ در این روز ازجمله روزهای مهم انقلاب اسلامی است که به باور بسیاری از کارشناسان و تاریخ پژوهان، مقدمه‌ای بر آغاز مرحله نهایی قیام ملت ایران و سقوط رژیم ستم شاهی بود. 🔹 رژیم‌ شاه‌ بعد از راهپیمایی‌ بزرگ‌ ۱۶ شهریور به‌ این‌ نتیجه‌ رسید که‌ باید بر شدت‌ سرکوب‌ افزود تا بتوان‌ بحران‌ را مهار کرد. همچنین فرماندهان‌ نظامی‌ به‌ شاه‌ فشار آوردند که‌ هر چه‌ زودتر در تهران‌ حکومت‌ نظامی‌ اعلام‌ کند. 🔹 به دنبال تظاهرات ۱۶ شهریور در تهران و شهرستان‌ها، هیأت دولت تصویب نامه‌ای صادر و به موجب آن مقرر شد از بامداد روز ۱۷ شهریور، در تهران و یازده شهر قم، تبریز، مشهد، اصفهان، شیراز، آبادان، اهواز، کرج، قزوین، کازرون و جهرم حکومت نظامی به مدت شش ماه برقرار شود. 🌹🍃🌹🍃 https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
⭐️یادی از سردار شهید حاج موسی رضا زاده⭐️ 🌹موسی در یک مغازه با بردارهایش شریک بود. کمی که پول جمع کرد برای خودش یک بقالی کوچک در نورآباد باز کرد. همان روز اول بعد از چیدن اجناس، گفت یک شریک خوب برای خودم پیدا کردم! با ناراحتی گفتم تو اگر شریک می خواستی، چه کسی نزدیکتر و بهتر از برادرهایت! گفت با یکی از برادر نزدیکتر. می خواهم با امام زمان(عج) در مغازه شریک شوم. تصمیم گرفتم از هر 40 تومن که در می آورم، یک تومان را برای امام زمان(عج) کنار بگذارم. سه روز در هفته مغازه را تعطیل می کرد و برای تبلیغ و راهنمایی مردم به روستاهای اطراف می رفت، با همان سهمی که کنار گذاشته بود برای مردم فقیر هدیه می خرید و می گفت این هدیه از طرف امام زمان برای شماست. با اینکه سه روز مغازه اش تعطیل بود و ما عیال وار بودیم، اما کارش چنان برکتی داشته که زیاد هم می آوردیم!!! 🌹🍃🌹🍃 : ﺩﺭ ایتا : https://eitaa.com/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 با دست پُر از اربعین برگردیم ▫️سوغات اربعین، روایت جهانی اربعین است ▫️روایت کنیم اربعین را برای کسانی که حسین(ع) را نمی‌شناسند ▫️روایت کنیم کسانی را که از اقصی نقاط جهان آمده‌اند ▫️روایت کنیم محبت‌های بین مردم ایران و عراق را روی اربعین 🌹🍃🌹🍃 https://eitaa.com/golzarshohadashiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
عج و شهدا عج 🔻🔹🔻🔹🔻 🚨تهیه ۱۱۰ بسته لوازم التحریر جهت دانش آموزان نیازمند🚨 به توجه به نزدیکی ماه مهر و آغاز مدارس، به لطف حضرت زهرا(س) جهت ۱۱۰ دانش آموز نیازمند شناسایی شده اقدام به تهیه بسته های لوازم التحریر به ارزش هر کدام ۵۰۰ هزار تومان می نماییم شما هم می توانید در این امر خیر مشارکت کنید... 🔹🔸🔹🔸🔹 شماره کارت جهت مشارکت👇روی کارت بزنید کپی میشه👇
6037997950252222
*بانک ملی . بنام مرکز نیکوکاری شهدای گمنام* 🌱🌹🌱🌹 تلفن هماهنگی: 09039199282 ⬇️⬇️⬇️⬇️ شیراز https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
را پیدا ڪرد ! کُنج ِ همین خاکریز ... و من هر روز ، تمرین می ‌کنم : را ... 🕊 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
🔹اگر چند روزی از جبهه به مرخصی می آمد،به محل کارش باز میگشت.بعضی وقت ها حتی در روزهای تعطیل و مرخصی کاری هم به سر کار می رفت.وقتی علت را جویا می شدیم می گفت : "فلان روز و فلان موقع دیر به سر کار رسیدم،حالا می روم تا جبران آن چند دقیقه را بکنم." دوست نداشت حتی چند دقیقه مدیون کسی باشد. 📝فرازی ازوصیت نامه: «امام برکتی است از سوی خدا، بر امت مسلمان ایران و مسلمان باید قدر برکت وجود امام را به خوبی بدانند. از جوانان می خواهم که بیشتر مطالعه کنند و فریب سازمانها و گروهک های معاند و ضد انقلاب را نخورند و با مطالعه آثار و کتاب های استاد مرتضی مطهری، بیش از پیش بر غنای فکری خود بیفزایند». شهادت ۱۳۶۴/۰۶/۱۸ 🌱🌷🌱🌷 https://eitaa.com/golzarshohadashiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀 * * 🎙️به روایت محمود رجایی از نکته های جالب در این ،دوره حس برادرانه ی عجیبی بود که بین بچه ها بود و هنوز این حس و حظ آن برای ما که البته تعداد زیادی از مان باقی نمانده است باقی است و استاد سیاسی ما در این گروه غلامحسین غیب پرور بود .حق این است که برای مثل منی ،سید شمس الدین، شهید حسین نژاد ،سردار شیخ زاده، همه شان اسوه و الگو بودند .این برادری در شرایط سخت و کمبود امکانات آن روزها خیلی معنی داشت. باور کردنی نیست که ما برای آموزش لباس نداشتیم .اگر هم بود به تعداد همه نبود. بچه ها میرفتند پادگان زرهی ارتش و لباس افسر وظیفه هایی که مثلاً ترخیص میشدند یا یک دست اضافی داشتند میگرفتند و می پوشیدند و هیچ کس هم اعتراضی نداشت؛ چون هدف چیز دیگری بود غذا هم بسیار کم بود، در مجموع سهم هر یک از ما، ظهرها نصف بشقاب عدس پلو بود با یک سوم یک نان تافتون که برای جوانی بچه ها که رو به رشد بودند و علاوه بر آن فعالیت نظامی و رزمی و آموزش داشتند خیلی کم بود؛ برای نمونه برای یک کسی مثل شمس الدین با آن هیکل ورزشکاری واقعاً کم بود؛ اما می ساختیم و حتی یک شب به دلیل کم بودن مقدار غذا گفتیم برویم و با آشپزخانه صحبت کنیم شاید خرمایی چیزی داشتند بگیریم بیاوریم و با هم .بخوریم از قضا اجابت کردند و یک بسته کوچک خرما به ما دادند و گفتیم از سید که رئیس است شروع کنیم در حالی که همه هم گرسنه بودند اما سید نخورد و گفت اول حق همه است نه فقط حق ما، دوم ممکن است از سهمیه ی فردا کم شود؛ بنابراین حلال نیست، نمیخورم . بقیه هم به پیروی از سید نخوردند تا مجبور شدیم در پاکت خرما ببندیم و به اشپزخانه تحویل بدهیم. از نکته های جالب رفتار سید در همان گروه چون غازی واقعاً با درک و دریافت بالایی بود طرح دوستی او با شهید حسین نژاد بود خداش و کند شهید حسین نژاد دلیر مردی بود که نظیر نداشت .در جماعت ما او تنها کسی بود که از اهواز آمده بود و به اصطلاح غریب می نمود و سید بدین جهت به او نزدیک شده بود که مبادا احساس غربت و تنهایی کند در حالی که جو بسیار صمیمی و برادرانه با او شوخی می کرد و می گفت تو باید شیرازی بشی!البته حسین نژاد ،خیلی زود شهید شد . .. : ﺩﺭ ایتا : https://eitaa.com/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید •┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 | .:آب، آب :. 🔸شهیدی که در عالم رؤیا پاسخ سؤالم را داد 🎙 راوی : علی حسنی 🌱🌷🌱🌷🌱 https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
⚘﷽⚘ 📌سیره شهدا شهید طالبی در جبهه مقاومت چندین کیلومتر طی می‌کرد و آب‌خنک برای رزمندگان مدافع حرم تهیه می‌کرد. مدافعان حرم به شهید طالبی می‌گفتند یاور یخی که نمی‌گذاشت رزمندگان تشنه باشند و کم‌تر دیدیم خودش روزها آب بخورد. شهید طالبی در معرفی خودش می‌گفت من ایرانی‌ام و انتخاب‌شده حضرت زینب(س) هستم. راوی: همرزم شهید 🌷 :۱۳۹۷/۶/۱۸ 🕊 🍃🌷🍃🌷 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🌷🕊🍃 ما را هم... مهمان سفره‌تان کنید لقمه ‌ای اخلاص بدهید و یک جرعه صفـا... 🕊 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰شب خاکسپاری مجتبی دیدم پسر جوانی کنار قبر مجتبی نشسته و زار زار گریه می کند. کنجکاو شدم، از او پرسیدم: «شما چه کاره شهید هستید؟» گفت:« من یکی از بسیجی‌های گردان آقا مجتبی هستم.» ابتدا از گفتن دلیل گریه‌اش امتناع می‌کرد اما ساعتی بعد، آمد و کنارم نشست و این گونه تعریف کرد: « در گردان ایشان بودم که در عملیات مجروح شدم. از آن زمان به بعد هر وقت ایشان به شیراز می‌آمد، با جعبه شیرینی به عیادت من می‌آمد. وقتی جراحتم بهبود پیدا کرد، دوباره به گردان ایشان برگشتم. مدتی بعد مسأله ازدواج من پیش آمد و از ایشان خواستم که پنج هزار تومان به من قرض بدهد. ایشان هم بی‌آنکه چیزی بگوید یا چیزی بخواهد، روز بعد پول را برایم آورد. از روز بعد هرگاه من را می دید، راهش را کج می‌کرد تا چشم در چشم نشویم. حالا که ایشان شهید شده‌اند، نمی‌دانم پول ایشان را به چه کسی پس بدهم.» گفتم: «نمی خواهد پس بدهی.» هر چه اصرار کرد، گفتم ما قبول نمی‌کنیم. وقتی به همسر ایشان موضوع را گفتم، گفت: « درست است. این دفعه آخر خودش گفت، یک نفر است که پنج هزار تومان از او می‌خواهم، اگر آورد از او نگیرید.» مجتبی قطبی 🌱🌷🌱🌷 https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀 * * 🎙️به روایت محمود رجایی روحیات خاصی هم به سید میخورد از جمله دعای ماه رجب هر دو دعای یامن ارجوه لکل » را با هم میخواندند و حالی میکردند. انگار از آن چیزی میفهمیدند که ما نمیفهمیدیم. بسیار اهل گریه و تضرع بودند و این هم از روحیات متفاوت و گاه متضاد سید بود که نمیشد از ظاهرش چنین دید .ولی ماه های سه گانه را روزه میگرفت و اهل دعا و مناجات بود و در امر نظامی هم قرص و محکم .اصلاً کارهایی با مواد منفجره می کرد که من میترسیدم .حقیقتاً میترسیدم ولی او انگار با نقل و نبات بازی می کند. از طرف دیگر اهل مطالعه و کتاب هم بود؛ برای نمونه وقتی شهید بزرگوار محمدرضا عقیقی اولین مسئول عقیدتی لشکر نوزده فجر، می گفت فلان کتاب شهید مطهری را بخوانید سید میگفت که خوانده ام و درباره ی آن کتاب صحبت میکرد حُسن خلق و لطف گفتار با توانایی در مدیریت را نیز با هم جمع داشت و دلیلش مدیریت او در فرماندهی آماد و پشتیبانی فرماندهی موشکی، زیرا کسانی که در این قسمت یعنی تدارکات و پشتیبانی کار کرده اند میدادند که جمع اضداد است اینجا آدمهای متفاوت سلایق مختلف روحیات ناهمگون ،سوادهای با فاصله از هم کارهای متعدد ابزار و سایل نامحدود و معدود در اینجا جمع است و مدیریت آنها البته کاری سخت هماهنگ کردن این مجموعه طوری که کار به خوبی پیش برود و هیچ مشکلی بروز نکند از خُلق خوش سید در کنار مدیریت شایسته ی او خبر میداد . او راز و سحری داشت که جلب و جذب میکرد و آدمها را منقاد خود میساخت و شاید همین حال را خود ما به سید داشتیم که تا آخرین لحظات عمر عزیزش باقی بود و این که میگویم استاد ما و برادر بزرگ ما بود شوخی نمیکنم به واقع این گونه بود این کشش و جذبه هم که در شخصیت داشت، چند سویه بود یعنی بر اثر یک چیز نبود ،بلکه بر اثر همان احوالات مختلف بود .یعنی وقتی شوخی ها و شیطتنت های ظریف او را می دیدی ،در کنارش نماز اول وقت ،تضرع و دعایش را می دیدی،در کنارش روحیه عرفانی و اهل شعر بودنش و حتی شعر گفتنش را می دیدی که شعرهای جالبی می گفت .از سوی دیگر در امور نظامی و ابتکاراتش در این حوزه می دیدی ، پایداری و ایثار و برادری اش را می دیدی .همه این ها تو را با او پیوند می داد و مهرش را به دل می انداخت . .. : ﺩﺭ ایتا : https://eitaa.com/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید •┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 ببینید | مستند کوتاه "هدیه به قلب مجروح جُنا" 🔸روایتی از سرگذشت مهمانان سوریه‌ای برنامه معلی و دیدار اخیر مادر و دختر اهل فوعه و کفریا با رهبر انقلاب ببینید... 🌱🌷🌱🌷 https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
⭐️یادی از سردار شهید حاج موسی رضا زاده⭐️ 🌹فرزند اولمان پسر بود. فرزند دوم و سوم هم دختر شد. فرزند چهارم که دختر شد، زخم زبان های اطرافیان شروع شد. در منطقه ما پسر زیاد برای خانواده را خوب و دختر پشت سر هم را خوب نمی دانستند. حالم از زخم زبان ها گرفته بود. از روی موسی خجالت می کشیدم که باز دختر دار شدم. وقتی آمد، سرم را زیر پتوپنهان کردم که اشک هایم را نبیند. گفت : چرا گریه می کنی؟ با بغض گفتم: باز هم دختر شد. با خوشحالی گفت خدا را شکر که باز هم دختر شد. زیر چشمی نگاهش کردم.قنداقه دخترش را روی سر گذاشت و گفت: دیگه نگی دختر بده، دختر رحمت خداست، لطف خداست! رفتارش را که دیدم، دلم از غم خالی شد، تمام زخم زبان ها را فراموش کردم. 🌹🍃🌹🍃 : ﺩﺭ ایتا : https://eitaa.com/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به‌وقتِ‌۱۹‌شهریورماه ؛❣ تولدت مبارک دلاور. . .♡ 💢فرازی از وصیت نامه شهید مصطفی صدرزاده شکر بی‌پایان خدایی را که محبت شهدا و امام شهدا را در دلم انداخت و به بنده توفیق داد تا در بسیج خادم باشم. خدایا از تو ممنونم بی‌اندازه که در دل ما محبت سید علی خامنه‌ای را انداختی تا بیاموزد درس ایستادگی را درس اینکه یزید‌های دوران را بشناسیم و جلوی آنها سر خم نکنیم. از تمام دوستان و آشنایان در ابتدای وصیت‌نامه خویش تقاضا دارم به فرامین مقام معظم رهبری گوش‌ دهند تا گمراه نشوند. زیرا ایشان بهترین دوست شناس و دشمن شناس است 🕊🌹 https://eitaa.com/golzarshohadashiraz