eitaa logo
گلزار شهدا
5.8هزار دنبال‌کننده
8.4هزار عکس
2.4هزار ویدیو
50 فایل
〖بِسم ربّ شھدا🌿〗 •گلزار شهدا •شیراز "اگر شهیدانهـ زندگـے کنی شهادت خودش پیدایت مـےڪند..." _ڪپے؟! +حلالت‌‌همسنگر،ولے‌‌باحــفظ‌ آیدی و لوگو✌🏻 ارتباط با ما🔰 @Shohada_shiraz
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آیت الله دستغیب: هر عمامه به سری از رهبر مکرم فاصله بگیرد، لعنت خدا برش باد! 🌱🍃🌱🍃🌱🍃🌱 https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷🕊🍃 ✍🏻مینویسم تا یادم نرود: تمام اقتدار میهنم را از پرواز شما دارم ....💔 🕊 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
🔰سال 1359 مدرسه‌ها چندان جدي گرفته نمي‌شد. مواد درسي با توجه به تحولات سياسي اجتماعي مورد توجه معلمان نبود. در اين ميان سيد ناصر سعادت در كلاس درس حاضر مي‌شد و به ما درس نهج‌البلاغه مي‌داد. اعتقاد عجيبي به سخنان مولا علي (ع) داشت و همواره كلمات قصار و خطبه‌هاي نهج البلاغه را برايمان تفسير مي‌كرد. با آن همه حركت كه در كلام مولا نهفته بود و آن حس و حالي كه خود داشت، جوششی در ما مي‌افكند. معلم ما، سيد ناصر سعادت، مردي كه شولايي از سكوت بر تن داشت و جز به ضرورت سخن نمي‌گفت. 🔰يكي از محبوب‌ترين معلمان بود و از نظر رفتار و اخلاق، الگو بود. بعد از اتمام كلاس، آستين‌ها را بالا مي‌زد و در سيمانكاري حياط مدرسه حاجي‌پور و درختكاري دور تا دور مدرسه، كمك مي‌كرد . 🔰در زمان استراحت با همان تبسم هميشگي خود، بين بچه‌ها روي سكوها مي‌نشست و سخن مي‌گفت. 🌹💠🌹 https://eitaa.com/golzarshohadashiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀 * * هنوز بیش از دو ماه از مأموریت جنوب و شرکت در عملیات کربلای پنج نگذشته بود که دلم هوای جبهه کرد. احساس میکردم گمشده ای دارم که باید در پی آن باشم. اردیبهشت شصت و شش به اتفاق یکی از دوستان به نام دانا تصمیم گرفتیم دوباره به جبهه برویم. من علاقه داشتم به جنوب بروم اما دانا اصرار داشت که به کردستان برویم . دانا گفت: _برای رفتن به جنوب چون قد و قواره اش کوچک است مسئولان بسیج اعزامش نمی کنند در شهر مهاباد از پاسداران محل آشنایانی داشتیم که می توانستند مشکل ثبت نام دو نفر ما را حل کنند. به اتفاق راه مهاباد را در پیش گرفتیم .بین راه به دلیل کمبود پول مجبور بودیم از دخل و خرج کم کنیم. حدود بیست و هفت ساعت تا شهر مهاباد راه در پیش داشتیم .ناچار بودیم از غذاهای ساده استفاده کنیم تا پول کم نیاوریم. برای صبحانه بیسکویت، ناهار نان و خربزه و شام ساندویچ خریدیم. بالاخره با هر سختی بود رسیدیم. وقتی وارد شهر مهاباد شدیم پرس و جوکنان سراغ اعزام نیروی مهاباد را گرفتیم. در کمتر از یک ساعت آن جا را پیدا کردیم. اولین چیزی که توجهم را به خود جلب کرد سخنی از شهید آیت الله دستغیب بود که بر دیوار با خط درشت نوشته شده :بود «زیر آسمان کبود هیچ خدمتی بالاتر از خدمت در کردستان نیست» از نیروهایی که در آن جا بودند اطلاعاتی راجع به وضعیت ثبت نام به دست آوردیم. صبح به ساختمان بسیج که تا اعزام نیرو فاصله چندانی نداشت رفتیم و به فردی که مسئول پذیرش بود مراجعه کردیم آقای جوکار» نام داشت تا شکل و شمایل ما را دید، پرسید: _از کجا آمده اید؟ _از استان فارس - امکان ثبت نام شما وجود ندارد. سن و سال و جثه ی شما خیلی ریز و کوچک است. معترض شدم و گفتم: - برادر!! من یک بار جبهه رفته ام. - کجا؟ کدام جبهه؟ جنوب در لشکر نوزده ،فجر در عملیات کربلای پنج هم شرکت کرده ام. پاسخ داد: نه جبهه ی جنوب با این جا فرق دارد در جنوب جا و مکان نیروهای خودی و دشمن مشخص بود ،ولی اینجا کسی نمی داند دشمن کجاست و چه کسی است. ... : ﺩﺭ ایتا : https://eitaa.com/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید ┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
⭐️یادی از سردار شهید عبدالعلی ناظم پور⭐️ 🌹یک روز در نمازخانه بودیم. تعقیبات نماز که تمام شد بچه ها یکی یکی بیرون رفتند، اما عبدالعلی سر به سجده داشت و همچنان شانه هایش می لرزید. یک بار علت این مسأله را پرسیدم. گفت: من از همه نیازمندترم. روح شما ازمن بزرگ تر است، چون من احساس نیاز بیشتری می کنم، احساس کوچکتری بیشتری هم می کنم برای همین باید بیشتر از شما عبادت کنم و بیشتر از همه به آن نیاز دارم. کاکا علی اهل نماز شب بود. گاه می شد بچه ها به شوخی یا عادت می گفتند: کاکا علی در نماز شب ما را هم دعا کنید! اهل تعارف و من نمی خوانم و .. نبود. می گفت: چشم اسم شما را جایی می نویسم و امشب برایتان دعا می کنم. گویی این را وظیفه خود می دانست. 🌹🍃🌹🍃 https://eitaa.com/golzarshohadashiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
♡شهدا و حضرت زهرا(س) 🔸رفیقش میگفت یه شب تو خواب دیدمش بهش گفتم محمدرضا اینقدر از حضرت زهرا(س) خوندی چیشد اخرش؟ گفت همینکه تو بغل پسرش امام زمان(عج)جان دارم برایم کافیست https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
🚨 میهمانی لاله های زهرایی 🌹همراه با وداع با پیکر مطهر شهید گمنام 💢 : برادر اصغر آسیابانی 💢 : کربلایی سید حسین فتح اللهی : ◀️دارالرحمه_شیراز/قطعه شهدای گمنام : ◀️ پنجشنبه ۲۳ آذرماه/ از ساعت ۱۶ 🔺🔺 https://eitaa.com/golzarshohadashiraz لطفا مبلغ مجلس شهدا باشید
🌷🕊🍃 عاشق اونیه که همه زندگی‌شو سپرده دستِ حضرت زهرا(س) مثل ...💔 🕊 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
💐آهای بسیجی !!! خوب گوش کن چه می‌گویم می‌خواهم به تو پیشنهاد معامله ای بدهم که در این معامله سرت کلاه برود ! منِ دستغیب حاضرم یک جا ثواب هفتاد سال نمازهای واجب📿 و نوافل و روزه ها و تهجّدها و شب زنده‌داری هایم را بدهم به تو، و در عوض ، ثواب آن دو رکعت نمازی را 🌴که تو در میدان جنگ ، بدون وضو پشت به قبله ، با لباس خونی و بدن نجس خوانده‌ای ، از تو بگیرم آیا تو حاضر به چنین معامله ای هستی؟! 🍃🌷🍃🌷 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀 * * تا نزدیکیهای ظهر هر چه التماس کردیم فایده ای نداشت. ناچار شدیم دنبال دوست و آشنایان بگردیم . آدرس هیچ کدام از آنها را بلد نبودیم. به سختی توانستیم دو نفر از آنها را پیدا کنیم .عصر به بسیج رفتیم دو نفر که یکی شوهر خواهر دانا و دیگری مسئول کارگزینی سپاه مهاباد بود هر چه برای ما رو زدند ، آقای جوکار زیر بار نرفت. عجب حکایتی شده بود .این جثه های ما برای همه دردسر ساز شده بود .قرار شد فردا به اتفاق ،یکی دو نفر از پاسدارانی که در آن جا مسئولیت داشتند به بسیج مراجعه کنیم . مسئول کارگزینی سپاه مهاباد که روز قبل برایمان رو زده بود هم وارد عمل شد و در نهایت با هر سختی که بود پذیرش شدیم .وقتی که مسئول اعزام نیرو پرسید: _کجا میتوانید کار کنید؟ من پاسخ دادم - در هر کدام از محورها که نیاز باشد حاضریم خنده ای کرد و گفت: _نه شما باید در همین شهر و در ستاد عملیات شهری به کار گرفته شوید . به ستاد معرفی شدیم و در آن جا هم در لیست نگهبانی قرارمان دادند .چند روزی به همین منوال گذشت .کارمان شده بود از صبح تا غروب دو پست سه ساعته و شب هم یک پست سه ساعته نگهبانی دادن. به این کارها رغبت آن چنانی نداشتم. دلم میخواست جایی باشم که رنگ و بوی جبهه داشته باشد .صدای انفجارات صحبت از عراقیها . بله برای اینها دلم تنگ شده بود در هر حال چاره ای نبود. وضع به همین منوال گذشت گاهی اخباری مبنی بر درگیری در محورها و پاسگاههای اطراف به گوش می رسید ... : ﺩﺭ ایتا : https://eitaa.com/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید ┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 توسل شهدا به حضرت زهرا سلام الله علیها 🔹 این بار روضه حضرت مادر رو از زبان یک مداح شهید بشنوید؛ ◇ به روایت حاج محمد بذری و صدای هنوز زنده‌ی شهید تورجی‌زاده🌷 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌱🌷🌱🌷 https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
⭐️یادی از سردار شهید عبدالعلی ناظم پور⭐️ 🌹کاکاعلی تعریف می کرد؛ در منطقه غرب مستقر بودیم. نیمه شب دیدم صدایی شبیه عبور کاروان از پشت خاکریز می آید. بچه های خمپاره انداز ارتشی کنار ما مستقر بودم. پیش فرمانده آنها رفتم و خواهش کردم تا یک خمپاره منوری بزند، تا منطقه روشن شود و علت صدا را مشاهده کنم. خمپاره انداز خواب آلود بود، به جای خمپاره منوری، خمپاره جنگی انداخت. گفتم، من خمپاره منوری می خواهم دوباره بزن. باز خمپاره انداخت و باز هم جنگی! بار سوم که خمپاره جنگی انداخت بی خیال شدم، سر و صدا هم قطع شده بود. وقتی هوا روشن شد با دوربین منطقه را کنترل کردم، از چیزی که می دیدم مو به تنم سیخ شد، خمپاره های جنگی بدون گرا دقیق روی ستون نظامی قافله دشمن که مشغول حمل انواع سلاح ها بودنداصابت کرده و همگی بعثیون به درک واصل شده بودند. 🌹🍃🌹🍃 https://eitaa.com/golzarshohadashiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
قبل از شهادت تعریف می کرد مــادرم گفت: نرو ،بمان! میخواهم پسرم عصای دستم باشد.. گفتم: هر چی تو بگی.. فقط یک سوال! میخواهی پسرت عصای این دنیایت باشد یا آن دنیا؟ مادرم چیزی نگفت و با اشک بدرقه ام کرد . . 🌱🍃🌱🍃🌱🍃 https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
(ﻋﺞ ) و از مردم مظلوم فلسطین و نابودی اسرائیل 🔻🔻🔻🔻 ﻃﺒﻖ ﻗﺮاﺭ ﻣﺎﻫﺎﻧﻪ, به عنایـت حضـرت زهــرا (س) ، و ذبــح گوسفــند، جهت رفــع بلا و بیمارے و ﺗﻌﺠﻴــﻞ ﺩﺭ منجے موعــود، در روزاول ماه جمادی الثانی (جمعه ۲۴ آذرماه)ﺗﻮﺳــﻄ ﺧﺎﺩﻣﻴﻦ شهــدا انجام مےپذیرد. ✋✋ 🚨🚨 باز این ماه همچنان مطلب مهم میخواهیم به نیت های خوب قبلی اضافه بشود ، قربانی و صدقه به نیت رفع بلا و سختی از مردم مظلوم فلسطین و نابودی اسرائیل می باشد 📣👈 انشاالله همه مشارکت کنند به دیگران هم اطلاع دهید لطفا✋ 👇◾️👇 ﺷﻤــﺎﺭﻩ ﻛﺎﺭﺕ ﺟــﻬﺖ ﻭاﺭﻳﺰ ﻛﻤــﻚ ﻫﺎ:
6037997950252222
بــنام مرکز نیکوکاری شهدای گمنام (با زدن روی شماره کپی کنید) 🔺🔺🔺 هیئت شهدای گمنام شیراز http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
لطفا مبلغ مجلس فردا باشید
🌷🕊🍃 ای شهـیدان❤️ در وصــــف شما هرچه بخواهیم بدانیم باید که فقط سوره والشمس بخوانیم آرامش این لحظه‌ی ما لطف شماهاست رفتید که ما راحت وآسوده بمانیم پنجشنبه و یاد شهدا با ذکر 🕊 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
احترام به والدین بارزترین ویژگی فرزندم بود، هیچ‌گاه تندخویی و یا صدای بلند عبدالکریم را نشنیدم. او همواره متبسم بود و سعه‌صدر داشت. حتی اگر موضوعی فرزندم را آزرده‌خاطر می‌کرد، هیچ‌گاه آن را به روی ما نمی‌آورد. 🔸روحیه ایثار و ازخودگذشتگی از کودکی در وجود عبدالکریم نهادینه شده بود. نوجوانی کم سن و سال بود که اشتباه یکی از اعضای خانواده را بر عهده گرفت تا به جای او بازخواست شود. 🔹او در ارتباط با دوستانش نیز همین شیوه را پیاده می‌کرد. آن‌ها می‌گویند که، «به یاد نداریم عبدالکریم با کسی دعوا کرده و یا کدورتی میان‌شان به وجود آمده باشد. او با همه با گذشت و مهربانی رفتار می‌کرد 🌷🌱🌷🌱🌷 : ﺩﺭ اﻳﺘﺎ : https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀 * * اما در شهر جز دستگیری اراذل و مزاحمین کاری به آن صورت نبود شهر امن شده بود و دشمن به دلیل حضور نیروهای مردمی به خود جرأت درگیری در شهر را داد .یک شب بعد از شام بود که مسئولان ستاد عملیات با سر و صدا بچه ها را به خط کردند. من و دانا هم در حالی که اسلحه و تجهیزات بسته بودیم . آقای صادقی مسئول ستاد عملیات شهری ثارالله به معاون خود آقای حیدری که بچه خرم آباد بود، گفت: _من دارم به محل میروم شما بچه ها را زود به آن جا بیاورید. چند دستگاه وانت و پاترول ما را به محلی بردند خودروها که توقف کرد بنا به دستور فرمانده پیاده شدیم هنوز نمیدانستم جریان از چه قرار است ؟ و چه کاری باید انجام دهیم؟ بالاخره از کوچه های تاریکی در محله ی دره خرگوشی گذشتیم و وارد پایگاه شدیم آن جا متوجه شدیم که ساعتی پیش در پایگاه درگیری رخ داده است از پله های ساختمان دو طبقه ای بالا رفتیم و در پشت بام مستقر شدیم. حدود دو ساعتی صبر کردیم همین مدتی که پشت بام ،بودیم بچه های پایگاه برایمان جریان درگیری را شرح دادند. میگفتند که در سالن پایگاه نشسته بودیم و مشغول صرف شام که یک مرتبه صدای شکستن شیشه و صدای انفجار در آشپزخانه همه چیز را به هم ریخت .خوشبختانه برای هیچ یک از بچه های پایگاه اتفاقی رخ نداده بود فقط گربه ای در آشپزخانه موجی شده بود. در پشت بام نشسته بودم و به گفته های بچه های پایگاه گوش می دادیم که دستور آمد. - پایین بیایید و در پایگاه مستقر شوید. فقط چهار نفر تیربارچی و تک تیرانداز آن جا ماندند. از پله ها پایین رفتیم و وارد پایگاه شدیم .صحنه جالبی بود. ... : ﺩﺭ ایتا : https://eitaa.com/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید ┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢به یاد مادرانی که همچنان چشم به راه فرزندانشان هستند ... 🚨امروز از ساعت ۱۶. قطعه شهدای گمنام شیراز 🌹مراسم وداع با شهید گمنام
⭐️یادی از سردار شهید عبدالعلی ناظم پور⭐️ 🌹به علی پیشنهاد ازدواج کردیم. گفت: هرجا که می خواهید بروید، اول شرط بگذارید که پسر من رزمنده است، ممکن است پسرمان مجروح، اسیر یا شهید شود. اگر این شرایط را قبول می کنند کار های بعدی را بکنید. گفتم : خدایا خودت کار ها را درست کن! شب پدرش در خواب دید سه بانوی محترم در پذیرایی خانه ما ایستاده اند، از آنها می پرسند شما که هستید اینجا چه می کنید؟ می گویند ما خدیجه، مریم و ساره هستیم و آمده ایم برای عقد عبدالعلی! بعد ما را تا کوچه ای راهنمایی کردند و به درب خانه ای اشاره کردند و رفتند. صبح که رفتیم دنبال همان آدرس. رفتیم دختری را که در آن خانه بود خواستگاری کردیم، شرایط عبدالعلی را گفتیم و خانواده دختر هم قبول کردند. 🌹🍃🌹🍃 https://eitaa.com/golzarshohadashiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
برای قربانی اول ماه که فردا انجام خواهد شد هر کی می تواند مشارکت کند 🔻
6037997950252222
💢شب جمعه هست خیرات اموات فراموش نشود
تاثیرِ اشک و گریه برایم چه میشود؟ این فاطمیه... وَ اینکه بیایم چه میشود؟ "زهراست" روضه خوانِ" شبِ جمعهٔ" حرم حالا بگو که "کرب وبلایم" چه میشود؟ 🥀 💚 🌺 🌙 دلمان حرم می‌خواهد.... 🍃🌷🍃🌷 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🌷🕊🍃 ای‌ نبض‌ زمان؛ زمانه‌ دلگیر شده‌است... برگرد که‌ ظهورتان دیر شده‌است.... 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 https://eitaa.com/shohadaye_shiraz