eitaa logo
گلزار شهدا 🇮🇷
5.3هزار دنبال‌کننده
9.7هزار عکس
3.1هزار ویدیو
55 فایل
〖بِسم ربّ شھدا🌿〗 •گلزار شهدا •شیراز "اگر شهیدانهـ زندگـے کنی شهادت خودش پیدایت مـےڪند..." _ڪپے؟! +حلالت‌‌همسنگر،ولے‌‌باحــفظ‌ آیدی و لوگو✌🏻 تبادل و‌تبلیغات نداریم⛔️ . ادمین: @Kh_sh_sh . #ترک_کانال
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷🌺🌼 عید است و هوا شمیم جنت دارد نام خوش مصطفی حلاوت دارد با عطر گل محمّدی و صلوات این محفل ما عجب طراوت دارد 🤚 🍃 🌷🌺🌼 @golzarshohadashiraz
🌴🌺🌼🍀🌼🌺🌴 😇😆 روزهای اولی که خرمشهر آزاد شده بود، توی کوچه پسکوچه‌های شهر برای خودمان می‌گشتیم . عراقی ها روی دیوار خانه‌ای نوشته بودند : « عاش الصدام » یکدفعه راننده زد روی ترمز و انگشت گزید که اِ اِ اِ، پس این مرتیکه صدام ، آش فروشه !... 😡😳😋🤪 کسی که بغل دستش نشسته بود نگاهی به نوشته روی دیوار کرد و گفت : «آبرومون رو بردی بیسواد !... 😳 عاشَ! یعنی زنده باد .😂 🌹🍃🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
*داستان دنباله دار هر روز یک قسمت* * * * * * * منصور نگاهش را به زمین دوخت لبش را گزید مکثی کرد و بعد عباس را به چادرش راهنمایی کرد تا آب بخورد و نفسی تازه کند. عباس آبی به سر و صورت پاشیدو در خنکای سایه چادر با سه نفس آب لیوان پلاستیکی قرمز را سرکشید. قطره های آخر را می مکید که پیش رویش نوجوانی را با چشمهایش سیاه و جذاب بود و ابروانی پرپشت و ریشه‌های تازه جوانه زده.دید. لیوان را روی پتوی خاکستری زیر پایش گذاشت و جواب سلام نوجوان را زودتر از منصور داد عباس به صورت خواب آلود نوجوان خیره شد و در ذهن برای سرش او که با ماشین چهار زده شده بودم مو گذاشت.وسط برای شان فرق زد بعد یکباره مثل اینکه به کشف مهمی رسیده باشد پرسید. _شما تو هنرستان میثم نبودین؟! منصور گفت:عباس آقا ماشالله چقدر عجولین !!اجازه بدین دوتاتون به هم معرفی می کردم. نو جوان شصت دو دستش را به چشمها مالید _شما باید آقای زنجانی باشین بعد نگاهی به منظور کرد و گفت: «ایشان مربی آموزش نظامی ما بودند. جشنواره نوجوان سرخ تر از همیشه می نامد و شاید اگر مثل قبل و موهایش بلند بود پریشانی خواب از در آشفتگی کاکل هایش خودی نشان می داد. منصور پرسید: «بد نباشه پیرمرد مثل هرروز نیستی! نوجوان دست و پا شکسته و بی حوصله خوابی را که دیده بود برایش تعریف کرد.خواب دیده بود در طبقه دوم خانه شان که دربست در اختیار خود روی همان مبل های آبی دراز کشیده به خط نستعلیق روی دف آویزان به دیوار اتاق خیره شده‌ مثل خیلی وقت های قبل سه تار استاد عبادی گوش می دهد.بعد بلند می‌شود و هدف را برمی‌دارد و چرخاندن چرخ آن روی بخاری تاب می دهد صدای نوار را تا آخر بلند میکند. چشم هایش را روی هم می گذارد سرش را تکان می‌دهد و همراه ضربآهنگ نوار شروع می‌کند به همنوازی با دف. پدر لبخندی می پروراند و با سبابه و شست راستش سیبیل های بلندش را که از دود مدام پیپ زرد شده مرتب می کند.بعد مثل شبهای جمعه که با دوستانش حلقه می‌زنند و پس از زمزمه ها و گاهی هم نه های دسته جمعی اوساز آوازی سر می‌داد تارش را از طاقچه پایین می‌کشد و لم می‌دهد روی مبل و شروع می‌کند به همنوازی با سه تار و نوار و دف پسرش. سه تار را در ماهور می نوازد و آرام آرام به مرغ سحر می رسد و می خواند. ناگهان چرخ های فلزی میان هجاها می آید و بعد منصور با لباس خاکی و کلاش و خشاب های دور کمر سوار بر تانک در چوبی و نقش دار هال را خراب میکند.بوفه و چینی های رویش که پایین می ریزد و دیوار که دهان باز می‌کند تانک متوقف می‌شود.نواختن را قطع می‌کنند منصور از تانک پایین می پرد و با قندی دف را از نوجوانان می گیرد تا روی بخاری تاب دهد. پدر هراسان می شود دفع می سوزد و نوجوان به گریه می‌افتد اما منصور دفع سوخته را به پسرک می‌دهد و شبه دستور نظامی می دهد که دفادفش را درآورد.و اینبار دفتر این بهتری دارد باران تند و تند از سقف با این می‌ریزد ولی کفش اتاق خیس نمی‌شود. ادامه دارد.. ❤️❤️❤️❤️❤️❤️ در ایتا @shohadaye_shiraz 🌿🌿🌹🌿🌿🌹🌿🌿
855.6K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
| 📹 دخترِ حاج قاسم! 🔻 اگه میخواید دخترِ حاج‌قاسم باشید،تو مسیرِ حاج‌قاسم باشید، باید باشید! 🍃🌹🍃🌹 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
دل تنها نردبانی است که آدمی را به آسمان میرساند و تنها وسیله ایست که خدا را در می یابد 🌹🍃🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
"شماهـا‌کسۍ رو‌دردنیاسراغ‌دارید 🧐 کہ‌قبل‌از‌این‌کہ‌شما‌بدنیابیاید👼🌿 خودشوبـراتون‌کشتہ‌باشہ؟😳) این❄❤ بیاییددستتون‌رو‌ازدست جدانکنید...🌿'👌 🌸💞 🌹🍃🌹🍃 یاد شهدا کنیم تا ما در در زیارت ارباب حسین ع یاد کنند 🍃🌹🍃🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
🌼حاج قاسم چگونه خبر پایان داعش را اعلام کرد؟ ✍سردار محمدرضا فلاح‌زاده معاون هماهنگ‌کننده نیروی قدس سپاه از همراهان حاج‌قاسم سلیمانی در جنگ با داعش بود که در میدان جنگ او را با نام «ابوباقر» می‌شناسند. وی در ویژه‌برنامه «پایان سلطه داعش» با نام «ققنوس» حضور پیدا کرد و از خاطرات خود با سردار جبهه مقاومت حاج قاسم سلیمانی سخن گفت. او در بخشی از سخنان خود در رابطه با فتح «البوکمال» و نامه سردار سلیمانی به حضرت اما خامنه‌ای (مد ظله‌العالی) مبنی بر پایان کار داعش اظهار داشت: ۲۷ آبان آخرین مرحله عملیات انجام شد و ۲۸ آبان نیز حاج قاسم نامه‌ای به رهبر معظم انقلاب اسلامی نوشت. در آن نامه ابتدا خدا را شکر کرد و پس از تشکر از پیامبر رحمت (ص)، اهل بیت (ع)، امام زمان (عج) و رهبر معظم انقلاب اسلامی نوشته بود که من به عنوان سرباز مکلف این جبهه، پایان داعش و پایین کشیدن پرچم داعش را اعلام و به رهبر معظم انقلاب اسلامی تبریک عرض می‌کنم. زمانی که حاج قاسم در مراسم شهید حسین قمی در شمال کشور اعلام کرد ۶۰ روز آینده حکومت داعش به پایان می‌رسد، وقتی به سوریه آمد به او گفتم کاش گفته بودید در آینده نزدیک و آخرین مقر یا قلعه داعش نابود می‌شود. چرا که بوکمال آخرین مقر داعش بود. ایشان گفت خدا بزرگ است و به غیر از خواست الهی چیزی صورت نمی‌گیرد یعنی خودش را به منبع قدرت الهی وصل کرد. نامه ارسال شده از سوی حاج قاسم به رهبر معظم انقلاب اسلامی و نامه‌ای که معظم له در پاسخ به حاج قاسم نوشتند منشوری است که باید تفسیر شود. حضرت امام خامنه‌ای (مد ظله‌العالی) پس از شکرگذاری، حکومت داعش را ساخته دست سردمداران شرک و کفر دانستند و عنوان کردند که داعش به دست شما و مجاهدان صالح سقوط کرد. در پایان نوشته بودند این پایان راه نیست و استکبار دست‌بردار نیست و هر روز توطئه‌های جدیدی را آغاز می‌کند که باید آن را شناخت و به آن توجه کرد. 🌷 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
16.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻 مصاحبه شهید چیت‌سازیان 🌷خاک نشینان افلاکی 🔅 پندار ما این است که ما مانده ایم و شهدا رفته اند، اما حقیقت آن است که زمان ما را با خود برده است و شهدا مانده اند … (شهید آوینی) 📍روز بزرگداشت (۲۲اسفند) گرامی باد 🍃🌱🍃🌱 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
*داستان دنباله دار هر روز یک قسمت* از رعدهایی در دل دیوارها، اتقاق می لرزد. مهتابی های اتاق برنگ برق ابرهای سیاه، خاموش و روشن می شوند. جارها جلنگ جلنگ می‌شکنند. منصور دست پسرک را می کشد که ببرد و او تقلا می‌کند. پدر به کمک پسر می آید. و محکم می کوبد به سر منصور. از سر منصور خون نمی آید ولی از سر پدر چرا. آهنگ نوار قطع می شود. منصور با دست راستش پسر را از دست پدر بیرون می کشد و با دست چپش دفه سوخته را برمی دارد. صدا غرشهای دوردست نزدیک می شود. غباری اخرایی رنگ همه جا را فرا گرفته. لحظه نگذشته، ناگه به منطقه رسیده اند. منصور دف را به پسرک می دهد که بنوازد. ولی پسرک دل و دماغ این کار را ندار رد. بلند می شود که فرار کند پدر رو به رویش ایستاده و با مشت به دهانش کوبد. او جیغ می کشد. بیدار که می شود صدای انفجار گلوله توپی از دورها به گوشش می خورد. غباری نیست. منصور سکوت کرده بود مثل خیلی وقتها. اما عباس خنده اش گرفته بود. _حتماً ناهار زیاد خورده بودی یا!...بلند شو یه آبی به سرو صورتت بزن. یه صلواتی بفرست ایشالا خیره. نوجوان به منصور زل زد و قیافه اش را به‌طرز چندش آوری درهم برد. مثل اینکه دوست داشت بلند شود و محکم بکوبد به کله منصور. منصور که لبخند زد قیافه نوجوان هم عوض شد انگار حس عجیبی او را به یادی، شاید پدرش می انداخت که بیخیال منطقه و همه چیز شود و برود. اما منصور چه؟... «اصلاً منصور اونی که من میخواستم نیست از از موسیقی چی چی میفهمه. اصلا نمیدونه شعر چیه. دیگه دیگه از عشق خسته شدن من که سرباز نیستم که همش مجبورم میکنه سرمو بتراشم. تو این خاک و خولا لباس م صاف و مرتب باشه. صبح علی الطلوع ورزش کنم دلم میخواد برگردم آخه زندگی که همش کشت و کشتار. حال آنکه برای این چیزا به دنیا نیومده آخه ببین مارو به چه روزی انداخته.... » نوجوان چند دقیقه بیشتر در این فکر ها غلت نزد چراکه بچه ها آماده شده بودند برای مسابقه فینال و او که دیروز تیمش حذف شده بود باید آبی به صورت میزد تا با عباس بشیند و وسط بازی فینال سربه سر بازیکنان بگذارند و هورا بکشند و خیلی هم شلوغ کردند با صلواتی بلند سر وتهش را به هم بیاورند و بعد که تیم قهرمان جام را نبوسیده به منصور داد از منصور بگیرد و گوشه چادر فرماندهی طوری که در دید باشد بگذارد... ادامه دارد.. ❤️❤️❤️❤️❤️❤️ در ایتا @shohadaye_shiraz 🌿🌿🌹🌿🌿🌹🌿🌿
.... 🌷 مسؤل دفتر امام جمعه شیراز بودم. به اتفاق جمعی از روحانیون رفتیم منطقه. انجا رسیدیم خدمت شهید صیاد شیرازی فرمانده نیروی زمینی ارتش. اقای صیاد گفتند من در تیپ المهدی نوجوانی ۱۳ ساله را دیدم که بسیار چالاک و زیرک و شجاع و از نیروهای شناسایی بود. گفتم ایشان محمد محسن, برادر کوچک من است. با حسرت گفت:باید درجه های من رو بردارن, روی دوش این نوجوون بزارن! 🌱🌹🌱🌹 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
8.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥ببینید | نکته مهم ؛ سخنرانی شهید سلیمانی درباره شهادت 🔺انتشار به مناسبت ۲۲ اسفند ماه روز گرامی داشت شهدا 🌹🌹🌹🌹🌹 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
🌷گفتیم: کی میای؟ گفت: ان شاالله برای سالگرد محمد حسن! گفتم: چقدر دیر, هنوز که چهارماه مانده! گفت: مادر, تو چهارتا پسر داری, دو تاش را بده در راه خدا, محمد جواد و محمد حسین هم باشه برای خودت! گفتم: پاشو پسر, از این حرف ها نزن, ان شاالله که سالم بر می گردی. خداحافظی کرد و رفت...‌ سالگرد برادرش خبرشهادتش آمد .. 🌷در محاصره بودیم. محسن اب و اذوقه اش را بین بچه ها تقسیم کرد. اخرین جمله های محسن قبل از شهادت این فراز از دعای شعبانیه بود که بلند می خواند و به سمت دشمن می رفت:الهی هب لی کمال الانقطاع الیک...(خدایا بریدن کاملی از خلق به سوی خود به من عنایت کن تا باشد که دیده های دلمان به نور لقا الهی روشن شود!) پیکرش سه روز زیر افتاب افتاده بود... 📚 منبع:اشک های پراکنده(زندگی نامه شهیدان روزی طلب 🌱🌹🌱🌹🌱 محمد محسن روزیطلب شهادت:۱۳۶۲/۱۲/۲۲-عملیات خیبر 🌷🌷🌷 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید