eitaa logo
گلزار شهدا
5.8هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
2.4هزار ویدیو
50 فایل
〖بِسم ربّ شھدا🌿〗 •گلزار شهدا •شیراز "اگر شهیدانهـ زندگـے کنی شهادت خودش پیدایت مـےڪند..." _ڪپے؟! +حلالت‌‌همسنگر،ولے‌‌باحــفظ‌ آیدی و لوگو✌🏻 ارتباط با ما🔰 @Shohada_shiraz
مشاهده در ایتا
دانلود
✅سه ماه درسنگر.... ازطرف سپاه به حسین چهارماه ماموریت کردستان داده شد؛ اما حسین با اصرارحکم رابه هشت ماه افزایش داد. وقتی پس از چهار ماه آمدپوست صورتش سیاه وخشک شده بود😔 علت راازاو پرسیدیم ، گفت چیزی نیست ، ازهمراهانش که سوال کردیم گفتند: «حسین به مدت سه ماه دریک سنگر مأمور بوده وبه علت سرمای زیاد وخطرناک بودن منطقه امکان بیرون آمدن ودیدن آفتاب راهم نداشته !»🥺😔 رضازاده 🌷 فارس شهادت 🌷🌱🌷🌱 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 *🦋--┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─🍃-🦋*
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀 * ✍از تبریز تا دمشق / 🔷محمود رضا متولد 18 آذر 1360 بود؛در خانواده ای با ریشه های مذهبی و دارای خاستگاه روحانیت در تبریز. وقتی دانش آموز دبیرستان بود،به عضویت پایگاه مقاومت شهید بابایی ، مسجد چهارده معصوم (ع) شهرک پرواز تبریز در آمد.حضور مداوم و مستمر در جمع بسیجیان پایگاه ، نخستین بارقه های عشق به فرهنگ مقاومت و ایثار و شهادت را در او شعله ور کرد. 🔹در همین ایام بود که با رزمندهٔ هنرمند، حاج بهزاد پروین قدس آشنا شد. آن روزها در تبریز هر کس که میخواست به جبهه و جنگ و شهدا وصل شود، حتما گذارش به دفتر کوچک و جمع و جور حاج بهزاد می افتاد.کافی بود کمی شامه اش تیز باشد تا بوی خوش شهادت را از آن حوالی احساس کند و محمودرضا شامه اش تیز بود. 🔹این آشنایی، بعد ها زمینه ساز آشنایی مبسوط با میراث مکتوب وتصویری دفاع مقدس و انس با فرهنگ جبهه و جنگ شد.دیدار و مصاحبه با خانوادهٔ شهدا، گردآوری خاطرات شهدا و جمع آوری کتاب ها و نشریات حوزه ی ادبیات دفاع مقدس، از ثمرات همنشینی با حاج بهزاد بود. 🔹محمودرضا ورزشکار بود. به کاراته علاقه داشت و از ده سالگی رفته بود دنبال این ورزش. سال 1372 به تیم استان آذربایجان شرقی رفت و در مسابقات چهار جانبهٔ بین المللی در تبریز قهرمان شد. به فوتبال هم علاقه داشت و به صورت حرفه ای آن را دنبال میکرد، تا اینکه به خاطر درس و مدرسه، عطایش را به لقایش بخشید. 🔹در سال 1378 دیپلم گرفت؛دیپلم رشتهٔ علوم تجربی. رفت خدمت سربازی. دوره ی آموزش را در اردکان یزد گذراند و پس از آموزش، خدمتش را در پادگان الزهرا(سلام الله علیها)نیروی هوایی سپاه پاسداران در تبریز ادامه داد. نقطه ی عطف زندگی محمودرضا، آشنایی با نهاد مقدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی محسوب میشود. 🔹بعد از اتمام خدمت سربازی، علی رقم تشویق خانواده به ادامه تحصیل در دانشگاه، با انتخاب خود و یقین کامل، عضویت در نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را انتخاب کرد. او در بهمن سال 1382 وارد دانشکده امام علی (علیه السلام) شد. 🔹ورود به دانشکده افسری، عملا به معنی هجرتش از تبریز به تهران بود. با این هجرت، ادامه ی زندگی را در جهاد فی سبیل الله رقم زد. 🔹او در سپاه، نام مستعار «حسین نصرتی»را برای خود انتخاب کرد ؛ نامی که به گفتهٔ خودش برگرفته از ندای «هل من ناصر ینصرنیِ» مولایش حسین ابن علی (عليه السلام)و کنایه از لبیک به این ندا بود. 🔹در شهریور سال 1385 دورهٔ افسری را به اتمام رساند و از دانشکده فارغ التحصیل شد و قدم در مسیری گذاشت که تا آخرین لحظه ی حیات ظاهری اش، هیچ تزلزلی در پیمودن آن مسیر در او مشاهده نشد. 🔹پر کاری و کم خوابی ویژگی اصلی اش بود ؛ آن چنان که کار در روز های جمعه را هم در یکی از جلسات اداری به تصویب رسانده بود. به این ترتیب عملا کارش تعطیلی نداشت. معتقد بود شهادت در راه خدا مزد کسانی است که در راه خدا پر کارند و شهدای جنگ تحمیلی را شاهد این حرف خود معرفی میکرد. ادامه دارد... http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 •┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
🍀اوایل انقلاب بود. ابراهیم در کمیته مشغول فعالیت بود. حیطه فعالیت کمیته ها بسیار گسترده بود. مردم در بیشتر مشکلات به کمیته ها مراجعه می‌کردند. 🌱رفتم به کمیته ای که ابراهیم در آنجا مشغول بود. چند اتاق کنار هم بود. در هر اتاق یک میز قرار داشت و یکی از نیروهای کمیته پشت میز جوابگوی مردم بود. 🌴وارد اتاق ابراهیم شدم. برخلاف دیگر اتاقها میز کار پشت سرش بود و صندلی جلوی میز قرار داشت!! صندلی مراجعین هم جلوی صندلی ابراهیم بود. پرسیدم اینجا چرا فرق داره؟ 🌿گفت: پشت میز که نشستم احساس غرور بهم دست داد. گفتم اینطوری از مردم دور میشم. برا همین صندلی خودم را آوردم اینطرف تا به مردم نزدیکتر باشم. 📚برگرفته از کتاب سلام بر ابراهیم2 🍃🌷🍃🌷🍃 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
⭐یادی از سردار شهید محمدرضا ایزدی⭐ 🌾عملیات رمضان بود، کار در میدان مین قفل شده بود. دو تیربار دشمن از روبرو روی میدان آتش می ریختند. باهم رفتیم وسط میدان، رضا از کنار یکی از شهدا قبضه آرپی‌جی را برداشت، یک موشک روی قبضه آرپی‌جی بست، آن را بوسید و گفت: یا حسین... یا ابوالفضل! مصمم گفت: کاکو تو شلیک کن، ‌امام حسین و حضرت ابوالفضل خودشان گلوله را می رسانند به هدف! گفتم: پس تو با رگبار، تیربار سمت چپ را سرگرم کن تا من سمت راستی را بزنم. بلافاصله رضا با اسلحه کلاش شروع به ریختن آتش به سمت تیربار سمت چپ میدان کرد. من هم در یک‌لحظه از پشت جان پناه بیرون رفتم و موشک آرپی‌جی را با فریاد یا حسین به سمت تیربار شلیک کردم. گلوله مستقیم به وسط سنگر دوشیکا نشست و آن را منفجر کرد. رضا روی یک گلوله دیگر هم آیت‌الکرسی خواند و به من داد،‌ آن‌هم نصیب دوشیکا سمت چپ شد. مسیر با شجاعت رضا باز شد... 🌹🍃🌹🍃 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
جشن اولین سالگرد ازدواج ، بدون او 📸تصویری غریبانه از همسر شهید دانیال رضازاده در اولین سالگرد ازدواج‌‌شان در کنار قبر مطهر شهید این شهید والامقام چند روز قبل توسط یکی از اغتشاشگران مورد حمایت غرب بشهادت رسید ✍مسببان آشوبها شریکان خون این شهدا هستند ... 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
📜فرازی از شهید سیاهکالی 💠اگر پشتیبان باشیم 🔸وای از روزی که آنان که ولایت دارند قدر آن را ندانسته و بی راهه🔀 بروند زیرا تا مادامی که پشتیبان باشیم و ره رو این مسیر همیشه سرافرازیم و نوک پیکان ارتش و سپاه ولی عصر (عج ) ان شاالله... 🔸زیرا نقطه ما ولایت است و نقطه ضعف ما نیز بی توجهی به این امر، زیرا ما آنچنان که لازم است باید به حدود و ثغور آن توجه کرده✅ و خود را ذوب در این امر بدانیم. 🔸اما می نویسم تا هر آنکس که می خواند یا می شنود بداند شرمنده ام از این که یک جان♥️ بیشتر ندارم تا در راه ولی عصر (عج ) و نایب بر حقش ای ( مدظله العالی) فدا کنم و با یقین به این امر که خونم موجب سعادتم می شود و تعالی روح و شرابی است طهور که به قول حضرت علی اکبر(ع) شیرین تر از عسل، می روم تا به تأسی از مولایم اباعبدالله (ع) با خدایم عشق بازی کنم تا در خدا شوم. اما یک نکته و آن این است اگر در حال حاضر در تعدادی از برادران در حال جهادند دلخوش هستند که جبهه فرهنگی که عقبه هستند ، عقبه ای که تداوم جبهه سخت را شامل می شوند و عامل اصلی جهادگران جبهه سخت می باشد توسط تمامی جوانان رعایت می شود و امید است که در این زمینه با پیشگام این جبهه باشند ان شاالله... 🌹🍃🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
🌷🕊🍃 مگر میشود هم شمع بود ... 🕯 هم پروانــ🦋ــہ ...! این چنین بودند.. از آنها ☝️آموختیم باید بسوزیمـ براے پروانــ🦋ـہ شدن نہ پروانہ اے براے سوختن🔥... 🕊 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🌷حسین شده بود مسئول پرسنلی سپاه کوار.اخلاق ورفتار نیکویش زبان زدهمه شده بود. بعدازنمازبرگه های سفیدی رابین دوستان تقسیم می کرد وازهمکاران می خواست هرکدام نقصی دررفتاروکردارایشان دیده اندبه اوگوشزد کنندتادررفع آنهابکوشد.ازبعضی بچه هایی هم که نورشهادت رادرصورت آنها می دید برای خود شفاعت می گرفت . بعداز شهادت حسین وسایلش را که جستجو می کردم دیدم یکی از بچه هاروی یکی از آن کاغذها نوشته بود: «حسین جان قول دادی اگر شهید شدی ماراهم شفاعت کنی !». حسین رضازاده🌷 🌱🌷🌱🌷 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀 * ✍از تبریز تا دمشق / 🔹به دلیل علاقهٔ فراوان به کارش، برای تشکیل خانواده حاضر به رجعت به تبریز نبود. در 25اسفند سال 1387 مقارن با سالروز میلاد پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله) و امام جعفر صادق(علیه السلام) با همسری فاضل از خانواده ای ولایت مدار در تهران ازدواج کرد و ساکن تهران شد. ثمرهٔ این ازدواج ، «کوثر» است ؛ متولد 25 اسفند 1391. 🔹عشق و علاقه ی وصف نشدنی محمودرضا به آرمان جهانی امام خمینی (رحمة الله علیه) ، یعنی تشکیل نهضت جهانی اسلام، روحیهٔ خاصی را در او به وجود آورده بود. آن چنان که تا آغاز جنگ در سوریه، در جهت تحقق آن، شبانه روز تلاش و مجاهدت میکرد. 🔹مطالعات دینی و سیاسی اش تعطیل نمیشد. به اخبار و وقایع داخلی و خارجی، به ویژه تحولات جهان اسلام اشراف داشت و این وقایع را تحلیل میکرد. تعصب آگاهانه و وافری به انقلاب اسلامی، رهبری و نظام داشت. در ایام فتنه 88، شب و روز آرام و قرار نداشت. صاحب موضع بود و در بحث ها به خوبی استدلال میکرد. 🔹میگفت این انقلاب تنها امید مستضعفان عالم است و هرگونه تهدیدی که متوجه موجودیت انقلاب اسلامی باشد، میتواند جبههٔ مستضعفان و علاقه مندان انقلاب اسلامی در جهان را سست کند و نگرانی عمیقی از این بابت داشت. 🔹با زبان عربی و لهجه های عراقی و سوری آشنا بود و به همین خاطر، با رزمندگان نهضت جهانی اسلام آشنایی نزدیک و ارتباط تنگاتنگ داشت.به مقاومت اسلامی لبنان و رزمندگان حزب الله و همین طور به شیعیان مستضعف و مجاهد عراقی تعلق خاطر داشت و آنها را میستود. 🔹با آغاز جنگ سوریه از سال 1390 برای یاری جبههٔ مقاومت و دفاع از حریم آل الله (علیه السلام) آگاهانه عازم سوریه شد. اعزام های داوطلبانهٔ مکرر و حضور مداوم در جبههٔ سوریه روحیهٔ رزمندگی را در وجودش تثبیت کرده بود. در دو سال آخر حیات ظاهری خود، به معنای واقعی کلمه زندگی (رزمنده) داشت. 🔹به خاطر تعلقی که از نوجووانی به جمع آوری و ثبت اسناد و مواریث دفاع مقدس داشت، در جبههٔ سوریه نیز به گرد آوری اسناد جنگ همّت گماشته بود. هر بار که به ایران می آمد، آثاری از جنگ را همراه داشت ؛ از جمله تصاویری با دوربین خود ثبت کرده بود و آثاری که از تکفیری ها در صحنه های درگیری به جا مانده بود. 🔹اوج توفیقات خود در این جبهه را حضور در عملیاتی میدانست که در تاسوعای سال 1392 در منطقهٔ «حجیره» برای آزاد سازی کامل اطراف حرم مطهر حضرت زینب (سلام الله علیها) و منجر به پاکسازی حرم تا شعاع چند کیلومتری از لوث وجود تکفیری ها شد. 🔹در آخرین خود در دیماه 1392، به یکی از یاران نزدیکش اعلام کرد که این سفر او بی بازگشت است. از دو ماه پیش از اعزام، به دنبال هماهنگی برای محل تدفین خود بود. سرانجام، بعد از دو سال حضور در جبههٔ سوریه، در بعد از ظهر دی 1392 هم زمان با سالروز میلاد پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله) و امام جعفر صادق( علیه السلام) در اثنای درگیری با مزدوران تکفیریِ استکبار، در حالی که فرماندهیِ محور عملیاتی در منطقهٔ «قاسمیه» در جنوب شرقی دمشق را برعهده داشت، در اثر اصابت ترکش های یک تلهٔ انفجاری به ناحیهٔ سر وسینه ، به فیض شهادت نائل آمد. ادامه دارد.. http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb •┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
🌿 رابطه عاشقانه ای با خدا داشت . یک بار به من گفت : خدا .. خدا .. خدا .. همه چیز دست خداست . تمام مشکلات بشر به خاطر دوری از خداست ما باید مطیع محض باشیم . او از سود و زیان ما خبر دارد هر چه گفته باید قبول کنیم . خیر و صلاح ما همین است . •خدای خوب ابراهیم أَلَيْسَ الله بِكَافٍ عَبْدَهُ ( سوره زمر / ۳۷ ) 🍃🌷🍃🌷 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
🔹گفتم: «محسن جان! دیر میای بچه‌ها نگرانتن» . لبخندی زد و حرف از صمیم قلبش بیرون آمد؛ حرفی که زبانم را قفل زد.... غیرتمند گفت: «هرچی من بیشتر کار کنم، نتانیاهو کمتر خواب راحت به چشمش میاد؛ پس اجازه بده بیشتر کار کنم».  معنای این حرفش را زمانی فهمیدم که شهید شد؛ وقتی که نتانیاهو توئیت زد و برای یهودی‌ها شنبه خوبی را آرزو کرد. از شنبه آرام در اسرائیل گفت؛ از شنبه بعد از محسن فخری‌زاده». ... (خاطرات همسر شهید) 🌹هفتم آذر سالگرد شهادت دانشمند هسته ای شهید محسن فخری زاده🌹 🌱🌷🌱🌷 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷🕊🍃 را برای ما جا گذاشتن تا روزی بدانیم از ما بودن هویتشان بود اما دلشان را به زدن راستی خوبی بوده ایم؟ 🥀💔 🕊 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
❌در یکی از پروازهایش در خاک عراق جنگنده ابراهیم از طرف نیروهای بعثی مورد اصابت قرار گرفت که با مهارت فراوان هواپیما را در پایگاه هوایی دزفول فرود آورد . بار دیگر اتفاقی مشابه افتاد که این بار جنگنده را با موفقیت در پایگاه حمیدیه فرود آورده بود . 🌹بعد از گذشت دو ماه از جنگ از فرماندهی نیروی هوایی دستور صادر شده بود هر ناوجنگی که به دریا می رود یک خلبان شناسایی به همراه ناو برای هماهنگی به دریا برود . این ماموریت به یکی از خلبانان به نام برادر صابری محول شد اما چون همسرش بیمار بود ابراهیم داوطلبانه به جای ایشان با ناو همیشه جاوید پیکان به دل دریا زد 7 آذر 1359 در عملیات مروارید با رخنه در اعماق خلیج همیشه فارس پیروزی هایی همچون منهدم نمودن بزرگترین اسکله های نفتی عراق با نام البکر و العمیه ، با شکار چندین ناو عراقی چنان ضربات شدیدی بر پیکره نیروی دریایی عراق وارد شد که تا آخر جنگ صدام نتوانست نیروی دریایی را به حالت اول برگرداند. پایان ماموریت خود به سر می بردکه مورد هدف چند موشک عراقی قرار گرفت😭 ابراهیم شریفی* 🌷🍃🌷🍃🌷 ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀 * ✍از تبریز تا دمشق / 🔷پتو هایی که بُرد. 🔹وقتی در خرداد سال 1369 زلزلهٔ رودبار و منجیل اتفاق افتاد، محمودرضا نُه سال بیشتر نداشت. با یکی از دوستانش تصمیم گرفته بودند به زلزله زده ها کمک کنند. قرار گذاشته بودند هر کدام چیزی از خانه بردارند و ببرند به محل جمع آوری کمک ها. محمودرضا آن روز آمد خانه و قضیه را گفت. دو پتوی آبی نو و استفاده نشده در خانه داشتیم که خواست آنها را ببرد. قرار شد تا عصر و آمدن پدر صبر کند، اما بعد از آمدن پدر، تا شب حرفی از کمک به زلزله زده ها نزد. مدتی گذشت. یک روز خیلی اتفاقی متوجه شدیم که آن دو پتویی که محمودرضا برای زلزله زده ها نشان کرده بود، در خانه نیست! وقتی سراغ پتوهارا گرفتیم، محمودرضا اعتراف کرد که :« چون زلزله زده ها به کمک احتیاج داشتند و نباید این کمک به تاخیر می افتاد، نتوانستم صبر کنم و پتو ها را بی خبر بردم و تحویل دادم.» ✍به روایت"احمدرضا بیضائی" ادامه دارد.. http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb •┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
⬅️ جنازه‌ام را روی مین‌ها بیندازید تا منافقین فکر نکنند که ما در راه خدا از جنازۀمان هم دریغ می‌کنیم! 🔺مسئولیت ما، مسئولیت تاریخ است. 🔺بگذارید بگویند حکومت دیگری بعد از حکومت علی علیه‌السلام به نام حکومت خمینی با هیچ ناحقی نساخت تا سرنگون شد! ⚠️ ما از سرنگونی نمی‌ترسیم، از انحراف می‌ترسیم. ✍️ 🍃🌷🍃🌷 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
world cup.mp3
1.31M
🎙 اتفاقی در آسمان هنگام بازی ایران و !! ‼️ ماجرای نماز خواندن عده‌ای که حتی به خدا اعتقاد نداشتند! ⭕️ گریه آیت‌الله ناصری بعد از بازی ایران 🔰 🚨التماس دعای فرج 🔺🔺🔺🔺🔺 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
⭐️یادی از سردار شهید محمدرضا ایزدی ⭐️ 🌷رضا تعریف می کرد، عملیات رمضان بود. با (شهید) حاج مجید سپاسی، اکبر گل‌آرایش، حسین دقت، حمید مزکی برای بررسی خط رفتیم. در مسیر به چند تانک عراقی رسیدیم. به خیال اینکه بی‌سرنشین است، به آن‌ها نزدیک شدیم که ناگهان عراقی‌ها از آن بیرون ریختند و گفتند: قف! [(بایستید!) مردد بودیم در ماندن یا تسلیم شدن. در یک‌لحظه همه باهم فرار کردیم. "اکبر گل‌آرایش" که به عراقی‌ها نزدیک‌تر بود اسیر شد. "حسین دقت " هم در تیراندازی عراقی‌ها، گلوله‌ای به سرش خورد و شهید شد. با سرعت به سمت خط خودمان شروع به دویدن کردیم، دست عراقی ها را پشت یقه خودم حس می کردم و با تمام نفس می دویدم تا به جای امن رسیدیم. رضا خیلی از شهادت حسین دقت متاثر بود. 🌹🍃🌹🍃 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
جان فدای شاعری که اینچنین زیبا سرود کربلا در کربلا می ماند اگر "زینب" نبود 💫💖 💫💞 💫💞 💫💖 🎊 🎊 🇮🇷🇮🇷
🇮🇷 بچه ها یادتون باشه.. ما با پدرکشتگی داریم.. اونجور بجنگید.. سلام خدا بر قطره قطره خون پاک شهید حاج قاسم سلیمانی.شهید ابومهدی المهندس و شهدای اسلام 🔴 بچه های تیم ملی؟؟ بخاطر ، بخاطر حاج قاسم 🍃🇮🇷🍃🇮🇷🍃🇮🇷 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
🔺بخوانید 🔺 همزمان با مسابقه ایران و آمریکا علاوه بر دعای پیروزی ایران دعا برای فرج امام زمان(عج) فراموش نشود🌷 🔺 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
🌷🕊🍃 💔 گاهے از آن بالا... نگاهے به ما اسیران دنیا ڪنید؛ دیدنےشده حال خسته ما و چشمـ های پر از حسرتمـان! تا آسمـان..🥀 🕊 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
💢به یاد که جانشان فدای سلامتی مردم شد...🇮🇷 🔹چند باری پیش آمد که ما با توجه به وضعیت بارداری از ایشان خواهش کردیم که اگر نیاز به استراحت دارد از مرخصی استفاده کند. دخترم مشتاق خدمت به مردم به ویژه بیماران و خانواده‌های آن‌ها بود. 🔹حتی در شب‌های ماه رمضان و شب های قدر بیمارستان را ترک نکرد و بر بالین همین بیماران ماند و  قرآن تلاوت کرد. 🔹 هر زمان که از مرخصی صحبت می شد ایشان خیلی صریح می‌گفتند الان اصلا وقت این صحبت‌ها و درخواست ها نیست. بیماران به ما احتیاج دارند. چشم امید خانواده‌های شان به ماست. یا مدام می‌گفتند همین طوری در بیمارستان نیرو کم است و کادر درمان در چند شیفت کار می کنند و خسته می‌شوند. من در این شرایط چطور می‌توانم مرخصی بگیرم در حالی که سالم هستم و مشکلی ندارم. 🔹هر وقت گره کوری به کارش می‌افتاد از شهدا استمداد می‌طلبید. سر آخر قسمت خودش و فرزند 6 ماهه در زهدانش هم پیوستن به قافله رو سپید شهدا شد(راوی پدرشهید) مریم رحیمی 🌹 🍃🌷🍃🌷 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀 * ✍از تبریز تا دمشق / 🔷کمیل را باید فهمید. 🔹اوایل دههٔ 70، وقتی تازه به محل آمده بودیم، پنجشنبه شب ها یک دستگاه اتوبوس می آمد جلوی مسجد، نمازگزار هارا بعد از نماز مغرب و عشا میبرد مسجد جامع برای دعای کمیل. راه دوری بود؛ از این سرِ شهر تا آن سرِ شهر. من بیشترِ وقت ها بعد از نماز به دلیل اشتغالات درسی به خانه بر میگشتم و کمتر توفیق شرکت پیدا میکردم، اما محمودرضا هر هفته میرفت. یادم هست بار اولی که رفت و بعد از دعا به خانه برگشت، حسابی اشک ریخته بود. گفتم :« خوب بود ؟» گفت :« حیف است آدم این دعا را بخواند، بدون اینکه بداند دارد چه میگوید.» توقع این جواب را نداشتم. سنی نداشت آن موقع. این حرفش از همان شب توی گوشم مانده. هروقت نوای دعای کمیل را می شنوم، همیشه به یاد محمودرضا و این جمله اش می افتم. ✍به روایت"احمدرضا بیضائی" ادامه دارد.. http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb •┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*