eitaa logo
رهروان شهدا زمینه سازان ظهور
133 دنبال‌کننده
5.4هزار عکس
2.2هزار ویدیو
49 فایل
🌹بسم الله الرحمن الرحیم 🌹 🌹کانال شهدا و علما شروع به کار کرد برای اینکه با محتوا قابل عمل کردن سخنان و شیوه زندگانی معصومین علیهم السلام ، علما و شهدا بتوانیم زمینه ساز ظهور باشیم و بتوانیم دیگران را هم مشتاق به ظهور بابا جانمان بکنیم @asemon_1311
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از «شهید تاسوعا»
شهید محمد رضا دهقان | دوران کودکی اگر از جایی حرف زشتی یاد می گرفت و در خانه تکرار می کرد،می گفتم دهانت کثیف شده و می خواستم برود و دهانش را بشوید،باور میکرد و دهانش رامی شست ،یک بار حرف زشتی را دوبار تکرار کرد ،سری اول شست و برگشت.سری دوم که آن فحش را مجدد گفت ،تشر زدم که دهانش را خوب نشسته است.این بار با مایع و صابون دهانش را شست ،و گفت حالا تمیز شده است. 🔺نقل شده از @shahid_tasooa
🍃🌺| دوره ابتدایی وقتی در مدرسه به دنبالش می رفتم،با حجاب و چادر بودم.باشادمانی و حیرت کودکانه اش می گفت :مامان وقتی می آیی دنبالم؛همه من و تورا یک جور دیگر نگاه می کنند.کمی که بزرگتر شد ،تازه متوجه شد که آن نگاه های خاص،شکوه و ابهتی بود که در حفظ حجاب مادرش وجود داشت .از آن موقع چادر برایش یک نمادمقدس شد. 🔺نقل شده از 🍃🌺@shahid_dehghan🌺🍃
🍃🌹| ترک موتور بودم که ناگهان پایم بین موتور و سپر یک ماشین ماند. راننده ماشین اصرار کرد که نگه دارد، باحالتی عصبی از ماشین پیاده شد و خواست که ببیند چه شده است. زیر سپر شکسته اش را به ما نشان داد و ادای خسارت کرد. ما که مقصر نبودیم به او باج ندادیم، دید که نمیتواند حریف ما بشود برگشت و گفت که از ظاهرتان معلوم است مذهبی هستید. دیدار ما به قیامت، سر پل صراط..!! قائله که ختم شد حرکت کردیم. در طول مسیر درباره ی این قضیه شوخی می کردیم و می خندیدیم. ناگهان برگشت گفت: باید به آن راننده میگفتم که تا تو پل صراط برسی، ما رد شدیم..!!! به راستی که از پل صراط رد شد و ما جا ماندیم.... ♦️نقل شده از 🍃🌹| @shahid_dehghan
🍃📚|خاطرات کتاب ابووصال 📝 بسیار احساساتی و عاطفی بود. از آن دسته آدم هایی بود که احساسات خود را عملی نشان می داد. خیلی دلسوز و مهربان بود و بیشتر ناراحتی هایش برای دیگران بود نه خودش. 📝| نقل شده از ۲۲ 🍃📚| @shahid_dehghan
هدایت شده از ابــووصـال؛
بسمـ رب شهدا❤️ 🕊❤️ 🍃 لحظاتی بود که با دوستان بیرون میرفتیم و یا برای رفتن به هیئت برنامه ریزی میکردیم. او هم همراه بود اما اگر خانواده اش چیز دیگری میگفتند، دعوت مارا رد میکرد و با آنها می رفت. به شدت مطیع حرف پدر مادرش بود. هر چه که آنها میگفتند در اولویت بود. در صورتی که ممکن بود ما به خاطر دوستان با برنامه های خانواده همراهی نکنیم و وقتمان را با آنها بگذرانیم. 📝| 🌹 ✨ 🍃🌺 @Abo_Vasal
هدایت شده از ابــووصـال؛
بسم ربـ شهدا ❤️ 💙🕊 😊 شیوه ی خاصی برای درس📘 خواندن داشت که تحت هیچ شرایطی آن را تغییر نمی داد. فرقی نمی کرد که سه روز یا سه ساعت⏲ به امتحان مانده باشد. کتاب را میخواند و بعد خلاصه نویسی می کرد. همان خلاصه نویسی را مطالعه می کرد. در تبادل اطلاعات درسی، خلاصه نویسی هایش را در اختیار دیگران قرار می داد و به این شیوه مطالعه علاقه داشت. برای درس خواندن حرص نمیخورد و با آرامش رفتار میکرد.☺️ 📝| 🌹 ✨ 🍂🌺 @Abo_Vasal
رهروان شهدا زمینه سازان ظهور
بسم ربـ شهدا ❤️ 💙🕊 😊 شیوه ی خاصی برای درس📘 خواندن داشت که تحت هیچ شرایطی آن را تغییر نمی داد. فرقی نمی کرد که سه روز یا سه ساعت⏲ به امتحان مانده باشد. کتاب را میخواند و بعد خلاصه نویسی می کرد. همان خلاصه نویسی را مطالعه می کرد. در تبادل اطلاعات درسی، خلاصه نویسی هایش را در اختیار دیگران قرار می داد و به این شیوه مطالعه علاقه داشت. برای درس خواندن حرص نمیخورد و با آرامش رفتار میکرد.☺️ 📝| 🌹 ✨ 🍂🌺 @Abo_Vasal
رهروان شهدا زمینه سازان ظهور
🚦#تلنگر🚦 ⭕️ برگ برنده شیعه 🔹 دو محقق غربی به نامهای جفری هالورسون و استیون کرمن در مقاله‌ای که به
بسمـ رب شهدا 🌹 ❣🕊 🔥 گاهی از دست بعضی آدمها ناراحت میشدم و درد و دل می کردم و گله مندی داشتم. میگفت که خدا عاقبت همه ما را ختم به خیر کند. آتش🔥 دارد دورمان حلقه میزند و به این شکل به من می فهماند که غیبت نکنم. 📝| 🌹 ✨ 🍃🌺 @Abo_Vasal
رهروان شهدا زمینه سازان ظهور
💢شعرخوانی سیدحمیدرضا برقعی به مناسبت روز مباهله #مباهله 🌷 #کانال_سلام_بر_ابراهیم
بسمـ رب شهدا ✨ 🌹🕊 🍃 بسیار احساساتی و عاطفی بود.☺️ از آن دسته آدم هایی بود که احساسات خود را عملی نشان می داد. خیلی دلسوز و مهربان بود و بیشتر ناراحتی هایش برای دیگران بود نه خودش.🎈 📝| 🌹 ✨ 🍃🌹 @Abo_Vasal
1⃣3⃣0⃣1⃣ 🌷 💠نمازعیدفطر 🔰 بود که او را همراه خودم برای نماز📿 عیدفطر به مسجد محل🕌 بردم. مسجد دوقدمی خانه، وسط کوچه بود. قبل از شروع نماز کلی خوراکی🍱 و اسباب بازی جلویش گذاشتم تا مشغول شود. 🔰در رکعت اول حواسم به سمت کشیده شد،از لای انگشتان دستم نگاهش کردم. بچه خوش خوراکی بود، خوراکی‌هایش را مشت می‌کرد و می‌خورد😅 و در همان چند دقیقه اول⏰ همه را نوش‌جان کرده بود خیالم راحت بود که مشغول است. 🔰اواخر رکعت اول بود که متوجه شدم نیست❌ بانگرانی را تمام کردم. از صدای نمازگزاران متوجه شدم دسته‌گلی به آب داده است‍♀ شرمنده شدم. 🔰 را سرم کشیدم و سریع رفتم، محمدرضا را از بغل کردم و به سرعت از مسجد خارج شدم حتی کفش‌هام👡 را هم نپوشیدم🚫 و به خانه برگشتم. 🔰محمدرضا همه را برده در صف اول روی هم سوار کرده بود و داشت با آنها می‌کرد‌.چون بچه بازیگوشی🙃 بود کنترلش سخت بود و من دیگر تا وقتی که تشخیص دادم او را با خودم و هیئت نبردم❌ 🔰اما مسجد و هیئت را به آوردم و روی بچه ها کار کردم👌 📚برگرفته از کتاب 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh