هدایت شده از شهید مدافع حرم مهدی نوروزی بهاری
#خاطـرات_شـهدا
⭕️ خدا ڪه خواب نیست ⭕️
یک روز گرم #تابستان برای انجام کار کشاورزی به باغ رفته بودیم وحسن با اینکه سن وسال چندانی نداشت #روزه گرفته بود.☀️
به شدت درهوای #گرم کار می کرد. من دلم برایش سوخت وبه او گفتم: "حسن جان یک قوری چای برایت درست کنم و روزه ات را بخور"☕️
ولی او به من گفت: "مادرجان تو باید مرا اگر روزه ام را بخورم نصیحت
کنی، حالا به من می گویی روزه ام را بخورم. جواب #خدا را چه باید بدهم"😔
بازهم من اصرارکردم و گفتم: "اگر از پدرت می ترسی او خواب است"
ولی حسن گفت: "پدرم خواب است ولی خداوند که خواب نیست"😊
و او همچنان کار می کرد و روزه اش را افطار نکرد.🌺
🌹شهید حسن رمضانی🌹
📚 کنگره شهدای خراسان
#سبک_زندگی_شهدا
#مقابله_با_گناه
••┄┅══✼❣✼══┅┄••
🆔 @shire_samera
هدایت شده از کانال شهید وحید فرهنگی والا
یکی از برنامه های #شهید وحید فرهنگی والا در #تابستان برگزاری #طرح تابستانی در #پایگاه مسجد رسول الله ص تبریز بود. برای این منظور از خردادماه برنامه ریزی می کرد. خودش که استاد #فتوشاپ بود بنر و پوستر طراحی می کرد و از این طریق تبلیغات طرح تابستانی را انجام میداد. سعی می کرد برنامه طرح بنحوی باشد که هم برنامه های #فرهنگی #مذهبی داشته باشد و هم برنامه مفرح و #شاد تا از این طریق تعداد نوجوانان و جوانان بیشتری #جذب طرح بشن.
✊✌✊✌✊✌
کانال شهید مهندس وحید فرهنگی والا
@shahid_vahid_farhangi_vala
هدایت شده از کانال شهید وحید فرهنگی والا
یکی از برنامه های #شهید وحید فرهنگی والا در #تابستان برگزاری #طرح تابستانی در #پایگاه مسجد رسول الله ص تبریز بود. برای این منظور از خردادماه برنامه ریزی می کرد. خودش که استاد #فتوشاپ بود بنر و پوستر طراحی می کرد و از این طریق تبلیغات طرح تابستانی را انجام میداد. سعی می کرد برنامه طرح بنحوی باشد که هم برنامه های #فرهنگی #مذهبی داشته باشد و هم برنامه مفرح و #شاد تا از این طریق تعداد نوجوانان و جوانان بیشتری #جذب طرح بشن.
✊✌✊✌✊✌
کانال شهید مهندس وحید فرهنگی والا
@shahid_vahid_farhangi_vala
رهروان شهدا زمینه سازان ظهور
معلمی شغل و حرفه نیست، بلکه ذوق و هنر توانمندی است معلمی در قرآن به عنوان جلوه ای از قدرت لایزال اله
🌹سهم خانواده من
🌹 #زندگی_به_سبک_شهدا
🌹همسر شهید: يك روز با دو تا از همرزماش آمده بود خانه. آن وقتها هنوز كوی طلاب مینشستيم. خانه كوچک بود و تا دلت بخواهد #گرم. فصل #تابستان بود و عرق همينطور شُرشُر از سرو رويمان میريخت. رفتم آشپزخانه. يک پارچ آب يخ درست كردم و آوردم برايشان. یكی از دوستهای عبدالحسين گفت:"ببخشيد حاج آقا." اگر جسارت نباشد میخواستم بگويم كولری را كه داديد به آن بنده خدا، برای خانه خودتان واجبتر بود. يكی ديگر به تاييد حرف او گفت: آره بابا، بچههای شما اينجا خيلي بيشتر گرما میخورند.
🌹كنجكاو شدم. با خودم گفتم: پس شوهر ما #كولر هم تقسيم میكند! منتظر بودم ببينم عبدالحسين چه میگويد. خندهای كرد و گفت: اين حرفها چيه شما میزنيد؟ رفيقش گفت: جدی میگويم حاج آقا. باز خنديد و گفت: شوخی نكن بابا جلوی اين زنها! الان خانم ما باورش میشود و فكر میكند اجازه تقسيم كولرهای دنيا، دست ماست. انگار فهميدند عبدالحسين دوست ندارد راجع به اين موضوع صحبت شود؛ ديگر چيزی نگفتند. من هم خيال كولر را از سرم بيرون كردم. میدانستم كاری كه نبايد بكند، نمیكند. از اتاق آمدم بيرون.
🌹 بعد از شهادتش، همان رفيقش میگفت: آن روزها وقتی شما از اتاق رفتيد بيرون، حاج آقا گفت: میشود آن خانوادهای كه شهيد دادند، آن #مادر شهيدی كه جگرش داغ دار است، توی گرما باشد و بچه های من زير كولر؟! كولر سهم مادر شهيد است، خانواده من گرما را میتوانند تحمل كنند.
📚منبع: برگرفته از کتاب خاکهای نرم کوشک
🌺🇮🇷🌼🇮🇷🌻🇮🇷
📡کانال تصویر👇
https://eitaa.com/tasvirr
https://sapp.ir/tasvirr