eitaa logo
رهروان شهدا زمینه سازان ظهور
130 دنبال‌کننده
5.4هزار عکس
2.2هزار ویدیو
49 فایل
🌹بسم الله الرحمن الرحیم 🌹 🌹کانال شهدا و علما شروع به کار کرد برای اینکه با محتوا قابل عمل کردن سخنان و شیوه زندگانی معصومین علیهم السلام ، علما و شهدا بتوانیم زمینه ساز ظهور باشیم و بتوانیم دیگران را هم مشتاق به ظهور بابا جانمان بکنیم @asemon_1311
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از 🌷شهید نظرزاده 🌷
#دیوانه میشدم وقتی میخواند. دل پاکی داشت و اشک روان. در #روضه حرف های دلی میزد. قسمت هایی از #مقتل را می خواند. یادم است سیاهپوشان بود؛ یک روز قبل از محرم. آمد روضه بخواند، برگشت همان اول بسم الله گفت: بچه ها محرم اومد. همین یک جمله را که گفت همه زدند زیر #گریه ... سلام ما را به ارباب برسون شهید #شهید_محمدحسین_محمدخانی 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
زندگــے ... از #شہادت آغاز می‌شود آنانڪہ یڪ عمر #مرده_اند ، 💥یڪ لحظہ هم شهید #نخواهندشد❌ #رزقک_شهادت 🌷 #شهید_محمدحسین_محمدخانی 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
9⃣7⃣9⃣ 🌷 🗓تولد: 9 1364 / تهران 📋مسئولیت: فرمانده تیپ سیدالشهدا (ع) 🌷شهادت: 16 1394 / حلب 🔰شهید محمدحسین ، متولد نهم تیرماه 1364  دانشجوی مهندسی عمران  دانشگاه آزاد🏢 واحد یزد، از فعالان دانشجویی و از فعالان ستاد تدفین 🌷 این دانشگاه بود 🔰حضور وی در با عنوان مربی آموزشی شروع شد، 💥اما چنان در بین نیروها درخشید که مورد توجه ارشد نظامی واقع شد👌 و بعد از مدتی به عنوان فرمانده تیپ هجومی (ع) منصوب شد. 🔰محمدحسین را در سوریه به نام مستعار « » می‌شناختند. حاج قاسم سلیمانی نگاه ویژه‌ای به محمدحسین داشت☺️ و در یکی از دیدارهایش گفته بود: عمار برای من مثل « » بود. شجاعت💪 و دلاوری محمدخانی باعث شده بود که همواره او را در ببینند. 🔰دل بی‌باک و سر نترس❤️ محمدحسین در بین نیروهایش مشهور بود. تا جایی که می‌ توانست از خواب و می‌گذاشت که ♨️حتما خودش در خط حضور داشته باشد. فرمانده بارها بهش می‌گفت: «شما وقتی فرمانده هستی، بری خطِ اول و بجنگی. اگه اتفاقی برای شما بیفته، شیرازهٔ کار از هم می پاشه💥 » 🔰اما قبول نمی کرد❌ میخواست حتماً کنار نیروهایش وسط معرکه باشد. خیلی راحت می توانست بیاید عقب خط بنشیند، بی سیم📞 دستش بگیرد و با بی‌سیم نیروها را کنترل و مدیریت کند؛ ولی این کار را نمی کرد. 🔰 به دست میگرفت و می رفت خطِ اول جبهه. در عین فرماندهی و هوش نظامی💬همیشه در میانه میدان بود. تا اینکه نیمه سال 94، آرزوی دیرینه‌اش تحقق یافت و در حومه شهر به خون سرخ❣ خویش آغشته گشت و خود را به قافله رسانید🕊 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
☺️ تصور نمی‌کردم حزب اللهی ها این قدر شاد و شنگول باشند. اصلا آدم های ریشو را که می‌دیدم تصور میکردم دپرس و افسرده و مدام دنبال غم و غصه هستند. 🌹 محمدحسین یک میز تنیس گذاشته بود توی خانه دانشجویی اش وارد که می‌شدیم بعد از نماز اول وقت، بازی و مسخره بازی شروع می شد. 😍💫 لذت میبردم از بودن کنارشان از شادی میترکیدی بدون ذره ای گناه. @shahidNazarzadeh @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein #شهید_محمدحسین_محمدخانی #مدافع_حرم ✉️ فرستنده اِن شاءالله حاجت روا
↩تصمیم گرفته بود برود #دبیرستان سپاه، آن موقع سپاه دبیرستان مخصوص👌 داشت، که فارغ التحصیلان📜 این دبیرستان جذب #سپاه می شدند ↩ #حسین عاشق❤️ سپاه بود به همین خاطر رفت آنجا؛ سال اول و دوم را آنجا خواند که این قانون لغو شد⛔️ خیلی حالش گرفت😞 بعد از اینکه مهندسی عمرانش را گرفت، بهم گفت که میخواهد وارد مجموعه #سپاه شود. ↩گفتم: باشد بیا تو قرارگاه مهندسی #خاتم الانبیاء(ص)، با توجه به رشته ای که خواندی، آنجا خیلی موفق میشوی👌 گفت: نه بابا میخواهم وارد بحث #عملیاتی_سپاه بشوم، حرفی نداشتم، زندگی وآینده خودش بود. ↩سال ۸۹📆 وارد #سپاه شد، آموزش های مختلفش تقریبا یکی دو سال طول کشید. #شهید_محمدحسین_محمدخانی🌷 #شهید_مدافع_حرم 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃✨🌺✨🍃 🌷تهران که می‌آمد وعده می‌کرد #مسجد_ارگ در مراسم های حاج منصور ارضی. تازه موتور خریده بودم. بعد از #افطار گفتم می‌آیم دنبالت باهم برویم. 🌷از میدان شهدا که رد شدیم یک ماشین پیکان سفید #خلاف آمد و پیچید جلوی ما. بدجور خوردیم بهش. #پرت شدم. از بالای سرم رد شد خیلی متبحرانه خودش را جمع کرد. استخوان ترقوه‌ام شکست. 🌷محمدحسین زخم های سطحی برداشت. می‌خواستم زنگ بزنم به پلیس، نگذاشت. می‌گفت #طوری_نیست... گفتم: بابا من داغون شدم، چیزی از موتورم نمونده گفت: این بنده خدا گناه داره، #گرفتاره 🌷بالاخره به راننده ماشین گفت برو! من رو برد بیمارستان امام حسین (ع). دکتر آورد بالای سرم. اذان گفتند؛ #بدون سحری نیت روزه کرد؛ هرچه اصرار کردم نرفت خانه 🌷بچه اولش که به دنیا آمد از همان بدو تولد مشکل #تنفسی داشت. هرچی زنگ می‌زدم جواب نمی‌داد. بعد از چند روز پیام داد: دارم پسرم را #دفن می‌کنم 🌷از یزد که آمد نمی‌خواستم راجع به آن قضیه صحبت کنم. معلوم بود در دلش #غصه دارد. با خانمش می‌آمد مسجد ارگ 🌷یکدفعه گفت: اگر این مناجات حاج منصور نبود نمی‌دانم می‌توانستم این درد را تحمل کنم یا نه‌... اینجا که میام #آرام می‌شوم. #شهید_محمدحسین_محمدخانی #همت_مقاومت #ذاکر_اهل_بیت 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
✍ #همسر_شهید: ✨ برای خواندن #نماز شب کاری به من نداشت، اصرار نمی‌کرد با هم بخوانیم. ✨ خیلی #مقید نبود که بخواهم بگویم هرشب بلند میشد برای تهجد، نه، هروقت امکان و فضا مهیا بود، از دست نمی‌داد. ✨ گاهی فقط به همان نماز شفع و وتر اکتفا می‌کرد، گاهی فقط به یک سجده. کم پیش می آمد مفصل و با اعمال بخواند. ✨ می‌گفت: «آقای بهجت می فرمودند: اگه بیدار شدی و دیدی هنوز اذان نگفتن و فقط یه #سجدهٔ_شکر به جا بیاری که سحر رو بیدار شدی، همونم خوبه!» #شهید_محمدحسین_محمدخانی #شهید_مدافع_حرم #همت_حاج_قاسم 🍃🌸🍃 🌷شادی روح شهدا #صلوات 🌷 @majles_e_shohada 🌷 #شهدا_رهبرمون_رو_دعا_کنید
✍ #خاطره_شهدا🌷 مصطفی صدرزاده روز #تاسوعا شهید شد. خیلی دمغ و ناراحت بودیم. کمرمان شکسته بود. عصر عاشورا بعد از شکسته شدن #محاصره توانستیم به عقب برگردیم. با عمار رفتیم مقر، با چند نفر دیگر روضه گرفته و به سر و صورتشان گِل مالیده بودند. با سر و ریش گِل زده آمد پیش ما. تک‌تک نیرو های سید ابراهیم را #بوسید. جمله‌اش به بچه های عرب زبان این بود:《أَلَيْسَ الصُّبْحُ بِقَرِيبٍ》 به من که رسید، توی گوشم آرام گفت:《غصه نخور! منم چند روز دیگه #مهمان سید ابراهیم هستم.》 📚قسمتی از کتاب #عمار_حلب #شهید_محمدحسین_محمدخانی #شهید_مصطفی_صدرزاده #شهدای_مدافع_حرم 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
💠فدایی_نیروها 🍃اگر نیرویش #زخمی می شد، حتما می کشیدش عقب، یک تنه. وقتی عقب نشینی شود، کسی زخمی را با خود نمی آورد.طرف می ماند با سلاح و خستگی اش. 🍃ولی #عمار برای هر کدام وقت می گذاشت. برای تک به تکشان حوصله به خرج می داد. 🍃روز به روز روی #خودش کار می کرد تا روی نیرو بیشتر تاثیر بگذارد. نیرو قبول می کرد که عمار پایش می ایستد. 🍃به جای اینکه بگوید برویید، می گفت بیایید. خیلی هوای نیرویش را داشت.مسئول گروهان بود. برای همین اداره کردن نیرو را خوب می دانست. او را با عنوان #فدایی_نیروها می شناختند. #شهید_محمدحسین_محمدخانی #شهید_مدافع_حرم 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌾یک بار هم سر داستان توی دانشگاه آزاد دیدم که چقدر قاطی😡 کرد. شب حضرت زهرا(س)🏴 بود. آمد توی هیئت و گفت فردا می خواهند چنین کاری را بکنند و ما به عشـ💞ـق (س) نباید بگذاریم❌ 🌾از دیدن بغض توی چهره اش😢 می شد دیدکه واقعا دارد. آن شب خیلی کلافه شدم که مجلس حضرت زهرا(س) است و توی دانشگاه هر غلطی می خواهند می کنند. 🌾گفت :« فقط این نیست🚫 که من بیایم اینجا و گریه کنم😭 باید ببینم در چه خبر است.» 🌹🍃🌹🍃 @gomnam1311
3.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 خاطـره اے بسیار زیبا و شنیـده نشده از •••|شـهدا بودن که خدا خریدشون ما هم باید برا خاص باشیم که خدا بخردمون|••😔 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
💞اهل قهر و دعوا نبودیم، یعنی از اول قرار گذاشت. در جلسه ی خواستگاری به من گفت توی زندگیمون چیزی به اسم قهر نداریم، نهایتا نیم ساعت 🚫 💞وقتی قهر میکردم می افتاد به لودگی و مسخره بازی. خیلی وقت ها کاری می‌کرد نتوانم جلوی خنده ام را بگیرم 😂😃، می‌گفت آشتی، آشتی و سر قضیه را به هم می‌آورد... 💞اگر خیلی این تو بمیری هم از آن تو بمیری ها نبود، میرفت جلوی ساعت مینشست، دستش را می‌گذاشت زیر چانه و میگفت: وقت گرفتم، از همین الان شروع شد! باید تا نیم ساعت آشتی میکردم.😅 ❣ می‌گفت ' قول دادی باید پاشم وایستی!❣ 📚 قصه دلبری 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh