eitaa logo
رهروان شهدا زمینه سازان ظهور
134 دنبال‌کننده
5.4هزار عکس
2.2هزار ویدیو
49 فایل
🌹بسم الله الرحمن الرحیم 🌹 🌹کانال شهدا و علما شروع به کار کرد برای اینکه با محتوا قابل عمل کردن سخنان و شیوه زندگانی معصومین علیهم السلام ، علما و شهدا بتوانیم زمینه ساز ظهور باشیم و بتوانیم دیگران را هم مشتاق به ظهور بابا جانمان بکنیم @asemon_1311
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از رمانکده مدافعین عشق
چشمان سرت را ببند میخواهیم با چشم دل سفری به شهرهای ایران داشته باشیم تا حالا فکر کرده ای امنیت امروزت را مدیون چه کسانی هستی ؟ بیا اول برویم مازندران میشناسی ؟همان جوان که در دشت جاسوسان در مبارزه با پژاک به درجه شهادت رسید خبرداری به جای حجله و آذین بندی برای عروسیش حجله شهادت برایش در زدن و میشناسی؟همان سیزده شیر کربلای مازندران که هنوز هیچکس نمیدانند چگونه در خان طومان شهید شدن راستی میدانستی از خان طومان فقط پیکر بلافاصله برگشت از برای همسر جوانش و محمدامین یک سالش فقط یک چمدان آوردن چشمایت باز نکن اینجا مزار شهدای قزوین است دو دسته گل مدافع حرم و خبر داری انقدر عاشق حضرت عباس بود که شبیه اون شهید شد خمپاره به او اصابت کرد پای چپ و راستش آسیب دید و ترمشی از این خمپاره به چشمان زیبایش خورد چقدر شبیه حضرت عباس شهید شد هیچ خبر داری روزهای قبل آخرین اعزامش گفت خانم جان اگر یک شب از بیست سال نوکری ام قبول کنید تذکره شهادتم امضا میکنید و چه زیبا شب شهادت حضرت زهرا از ناحیه پهلو ،صورت و بازو مجروح و بعد شهید شد بهشت زهرا تهران رفته ای ؟قطعه ۵۳ را دیده ای همان جا دلت را قشنگ میدزد مزارهای اولیه ببین همه خالی هستن و فقط یاد بودن را میشناسی ؟همان بچه بامرام یافت آباد که حالا چشم همه هم محلی ها به در است بلکم پیکرش باز گردد هیچ میدانی انقدر مامانی بود ک وقتی مامانش گفت بزرگ شدی دیگه نمیتونم تا مدرسه همراهیت کنم ترک تحصیل کرد حالا چندوقتی از دل از مادر کنده و در خاک سوریه ماندگار شده به دخترهای کوچلوش میگفت گنجشک های بابا زمانی که برای انتقال ، وسایرین رفت تا پیکرها به عقب برگردانند موشک ب آمبولانس خورد و در خاک سوریه ماند راستی میتونی تصور کنی موشک ب پیکر خوردن یعنی چه ؟ بعد مزارهای خالی یک مزار جوان دهه هفتادی است همان ک شد اولین شهید مدافع حرم دهه هفتادی میدانستی وصیت کرده بود حلقه ازدواجش ب پسرش بدهند؟اما طوزی شهید شد که ن دست ماند نه حلقه را میشناسی مزارش قطعه ۲۹است همان جوانی بخاطر امر به معروف شاهرگش را زدن فهمیدی والدینش از قاتلش گذاشتن ؟ را میشناسی همان خبرداشتی از بچه های مدافع هرکس با نیت شهادت با وی عکس یادگاری دارد حال خود شهید شده میشناسی همسرش میگوید آرزو داشت مدافع حرم شود و از متجاوزین خاک سوریه بکشد در دفاع از امنیت ملی همین پارسال در مجلس با ۵تیر مستقیم به شهادت رسید شهدای اربعه حلب را میشناسی و ضدهوایی به چهارتاشون خورد مسعود تو بهشت زهرا تهران دفن شد و محمدرضا طبق خواسته خودش امامزاده علی اکبرچیذر راستی خبر داشتی امسال فاطمیه پسر خود را به مراسم عزای مادر رساند بعد از دوسال درآستانه شهادت مادر برگشت راستی میدانی با بنزین به شهادت رسیدن یعنی چه ؟ سرباز شهید ناجا زنده زنده با بنزین سوخت آن زمان ک برای دستگیری قاچاقی مواد مخدر رفته بود قصه مصور کربلا در سوریه را که مطمئنم شنیده ای ومیدانی چه کسی آن را ترسیم کرد همان که سلفی داعش با سر جدا از بدنش شد بهشت معصومه قم را دیده ای ؟ همان جایی که یک مدافع حرم ایرانی به خواست خود کنار برادران دلیر فاطمیون ب خاک سپرده شد شاید باورت نشود هم خودش هم همسرش هردو دهه هفتادی هستن از ترکش های موشک به پهلویش خورد و شهید شد را میشناسی همان فرمانده دلیر فاطمیون که استاد خثنی کردن بمب و همین بمب بود که خثنی نشد و وی را به دوستان شهیدش رساند از برادران شهید کرد را بگویم همان شیرمرد کرد که عاشقانه از همسرش رخصت شهدا گرفت آخرین مرحله سفر بیا از دو خادم الشهید بگویم و قدر امنیت مان بدانیم https://eitaa.com/mCc8095f9d9c رمانکده مدافعین عشق
هدایت شده از رمانکده مدافعین عشق
چشمان سرت را ببند میخواهیم با چشم دل سفری به شهرهای ایران داشته باشیم تا حالا فکر کرده ای امنیت امروزت را مدیون چه کسانی هستی ؟ بیا اول برویم مازندران میشناسی ؟همان جوان که در دشت جاسوسان در مبارزه با پژاک به درجه شهادت رسید خبرداری به جای حجله و آذین بندی برای عروسیش حجله شهادت برایش در زدن و میشناسی؟همان سیزده شیر کربلای مازندران که هنوز هیچکس نمیدانند چگونه در خان طومان شهید شدن راستی میدانستی از خان طومان فقط پیکر بلافاصله برگشت از برای همسر جوانش و محمدامین یک سالش فقط یک چمدان آوردن چشمایت باز نکن اینجا مزار شهدای قزوین است دو دسته گل مدافع حرم و خبر داری انقدر عاشق حضرت عباس بود که شبیه اون شهید شد خمپاره به او اصابت کرد پای چپ و راستش آسیب دید و ترمشی از این خمپاره به چشمان زیبایش خورد چقدر شبیه حضرت عباس شهید شد هیچ خبر داری روزهای قبل آخرین اعزامش گفت خانم جان اگر یک شب از بیست سال نوکری ام قبول کنید تذکره شهادتم امضا میکنید و چه زیبا شب شهادت حضرت زهرا از ناحیه پهلو ،صورت و بازو مجروح و بعد شهید شد بهشت زهرا تهران رفته ای ؟قطعه ۵۳ را دیده ای همان جا دلت را قشنگ میدزد مزارهای اولیه ببین همه خالی هستن و فقط یاد بودن را میشناسی ؟همان بچه بامرام یافت آباد که حالا چشم همه هم محلی ها به در است بلکم پیکرش باز گردد هیچ میدانی انقدر مامانی بود ک وقتی مامانش گفت بزرگ شدی دیگه نمیتونم تا مدرسه همراهیت کنم ترک تحصیل کرد حالا چندوقتی از دل از مادر کنده و در خاک سوریه ماندگار شده به دخترهای کوچلوش میگفت گنجشک های بابا زمانی که برای انتقال ، وسایرین رفت تا پیکرها به عقب برگردانند موشک ب آمبولانس خورد و در خاک سوریه ماند راستی میتونی تصور کنی موشک ب پیکر خوردن یعنی چه ؟ بعد مزارهای خالی یک مزار جوان دهه هفتادی است همان ک شد اولین شهید مدافع حرم دهه هفتادی میدانستی وصیت کرده بود حلقه ازدواجش ب پسرش بدهند؟اما طوزی شهید شد که ن دست ماند نه حلقه را میشناسی مزارش قطعه ۲۹است همان جوانی بخاطر امر به معروف شاهرگش را زدن فهمیدی والدینش از قاتلش گذاشتن ؟ را میشناسی همان خبرداشتی از بچه های مدافع هرکس با نیت شهادت با وی عکس یادگاری دارد حال خود شهید شده میشناسی همسرش میگوید آرزو داشت مدافع حرم شود و از متجاوزین خاک سوریه بکشد در دفاع از امنیت ملی همین پارسال در مجلس با ۵تیر مستقیم به شهادت رسید شهدای اربعه حلب را میشناسی و ضدهوایی به چهارتاشون خورد مسعود تو بهشت زهرا تهران دفن شد و محمدرضا طبق خواسته خودش امامزاده علی اکبرچیذر راستی خبر داشتی امسال فاطمیه پسر خود را به مراسم عزای مادر رساند بعد از دوسال درآستانه شهادت مادر برگشت راستی میدانی با بنزین به شهادت رسیدن یعنی چه ؟ سرباز شهید ناجا زنده زنده با بنزین سوخت آن زمان ک برای دستگیری قاچاقی مواد مخدر رفته بود قصه مصور کربلا در سوریه را که مطمئنم شنیده ای ومیدانی چه کسی آن را ترسیم کرد همان که سلفی داعش با سر جدا از بدنش شد بهشت معصومه قم را دیده ای ؟ همان جایی که یک مدافع حرم ایرانی به خواست خود کنار برادران دلیر فاطمیون ب خاک سپرده شد شاید باورت نشود هم خودش هم همسرش هردو دهه هفتادی هستن از ترکش های موشک به پهلویش خورد و شهید شد را میشناسی همان فرمانده دلیر فاطمیون که استاد خثنی کردن بمب و همین بمب بود که خثنی نشد و وی را به دوستان شهیدش رساند از برادران شهید کرد را بگویم همان شیرمرد کرد که عاشقانه از همسرش رخصت شهدا گرفت آخرین مرحله سفر بیا از دو خادم الشهید بگویم و قدر امنیت مان بدانیم https://eitaa.com/mCc8095f9d9c رمانکده مدافعین عشق
🌷 🔰خاطره مشترک از دو شهید 📚قسمتی از کتاب ⚜بیست‌و‌هفتم آبان‌ماه مانند روزهای دیگر به دانشکده رفته بود. از صبح کارهایش را بر طبق روال همیشه انجام داد✅ و ظهر همراه مهران به سالن غذاخوری🍲 رفتند. وقتی وارد سالن شدند، گرم صحبت بودند که روی دیوار🌠 نظر روح‌‌الله را به خود جلب کرد. ⚜وسط حرفش پرید و گفت: « یه لحظه صبر کن!»چی شده⁉️روح‌الله به‌سمت عکس روی دیوار رفت. همان طور که به عکس اشاره می‌کرد، خندید😄 و گفت: «اینجا رو نگاه کن. زده . اینکه محمدحسن نیست، این ، دوستمه💞، می‌شناسمش!» ⚜مهران با تعجب به او نگاه می‌‌کرد😳. هنوز حرفی نزده بود که گفت: «خب حالا چرا زده 🤔 نکنه واقعاً شهید شده⁉️ این رسوله نه محمدحسن؛ ⚡️اما عکس .» ⚜بعد با ترسی که از می‌بارید، به مهران خیره شد.نکنه واقعاً شهید شده😢 بیچاره می‌‌شم.مهران همچنان در سکوت به او خیره شده بود و چیزی نمی‌گفت. نمی‌دانست باید چه نشان بدهد. ⚜روح‌الله را گرفت و سر میز نشست، اما یک قاشق هم نخورد❌. به یک نقطه خیره شده بود و با غذایش بازی می‌کرد🍝. مهران چند بار کرد. - کجایی داداش؟ چرا غذات رو نمی‌خوری⁉️ ⚜روح‌الله که با صدای او به خودش آمد، از سر میز بلند شد و گفت: «اصلاً کور شد، می‌رم یه کنم ببینم خبر صحت داره یا نه⭕️.»این را گفت و از سالن غذاخوری رفت بیرون. چند دقیقه‌ بعد مهران رفت سراغش👥، نگران حالش بود. وقتی به اتاقش رفت، دید که روح‌‌الله را پاک می‌کند😭. ⚜از حال‌وروزش پیدا بود که خیلی است. رفت کنارش نشست و گفت: «چی شد؟ پرسیدی❓»روح‌‌الله سرش را به‌نشانۀ تکان داد و با بغض گفت: «آره پرسیدم. خبر صحت داره. حالا چه‌کار کنم😭؟» ⚜می‌دونم دوستت بوده، خیلی ناراحتی. اما باید خوشحال باشی که و نمُرده. روح‌الله که سعی می‌کرد بغضش را مخفی کند، گفت: «درد من فقط این نیست. آره شهید شده🌷، خوش به حالش. ⚜اما خیلی بلده بود. به کارش وارد بود. می‌خواستم برم پیشش ازش کار یاد بگیرم🛠 . کلی ازش. قرار بود چیزهایی رو که از یاد گرفته بود، بهم یاد بده😞. خیلی قرارها با هم گذاشته بودیم. فکرشم نمی‌کردم 🗯این‌جوری بشه.» ⚜مهران بازهم سعی کرد که بدهد، اما خودش هم می‌دانست خیلی فایده‌‌ای ندارد🚫. روح‌الله خیلی ناراحت بود😔.نمی دونست خودش هم روزی میشه شهید مدافع حرم و دست خیلیا رو میگیره... 🌹🍃🌹🍃 @madirshahid