─┅══༅࿇༅ ❃﷽ ❃ ༅࿇༅══┅─
#بهار
#بهاریه
#قصیده
(بهاریه)
وقت عیش و طرب یاران است
گاهِ آهنگ ، سوی بستان است
شد دی و بهمن و اسفند ، ز یاد
دور آذار_مَه و ، نیسان است
نوبهار آمده و پیک صبا
با بشارت همه سو پویان است
نوبهار آمده و شور و نشاط
از زمین خاسته تا کیوان است
با دم عیسوی خویش بهار
بر تن مرده دلان چون جان است
دید سرمای زمستان که بهار
پشتگرمیش به تابستان است
نیک دانست حسابش با خصم
قصه ی گرگ و سگ چوپان است
رنج آن ، هست دگر بیحاصل
پای جور فلکش لنگان است
مُنهدم گشت چو دزدان و گریخت
آری این شیوه ی نامردان است
شکر لِله که ز الطاف بهار
سرِ ما را پس ازین سامان است
دُور می خوردن و نوشانوش است
موسم عربده ی مستان است
دگر از زحمت سرما غم نیست
چون به سر سایه ی سروستان است
بید مجنون به بر آب روان
هر دم از باد صبا لرزان است
سرو بن بر لب جو ، جلوه کنان
بر سرش فاخته در جولان است
طبله ی باغ ، پر از رایح خوش
دامن دشت ، پر از ریحان است
آبدان ها چو فلک پر ز نجوم
از حباب و اثر باران است
گل به بار آمده در دامن مَرغ
همچو شاهی که برِ ایوان است
وز پی تهنیتاش مرغ چمن
با بم و زیر مدیحت خوان است
سرخ گل چون به چمن تکیه زده است
هر هزاری را صد دستان است
سوری اندر سر نسرین و سمن
از سر لطف عبیر افشان است
ژاله بر پیرهن لاله ی سرخ
در تلألو چو دُر ِ غلتان است
گلشن از فرط گلِ رنگارنگ
همچو قوس و قزحی الوان است
گوهرآگین شده گنجینه ی باغ
خود مگر گنجه ی بازرگان است
شام اگر غنچه بوَد بسته دهان
صبح بنگر که چهسان خندان است
عاقبت روز وصالش برسد
آن که صابر به شب هجران است
چاره ی درد ، صبوری باشد
صبر ، هر دردِ تو را درمان است
گر کنی صبر تو بر کِشته ی خویش
حاصلش بهر تو آب و نان است
غوره آخر شود از صبر ، مویز
صبر را فتح و ظفر پایان است
صبر از آیین طبیعت باشد
که نتاجش نِعم و احسان است
به یقین "صبر کلید فرج است"
سخنی نی ز سر هذیان است
راست میباشد و این گفته گواست
آنکه سختیش ز صبر آسان است
مُشتبه تا نشود امر به تو...
گویمت؛ ورنه مرا کتمان است
غرض از صبر ، نباشد سستی
بلکه بر سعی عمل برهان است
معنی صبر ز اهمال ، جداست
این عیان است و نه خود پنهان است
صبر اندیشه و فکر است به کار
کار ، خسران تو را تاوان است
زآنکه اندیشه ی فکرت با صبر
در همه کار تو پشتیبان است
تلف وقت خود از صبر مدان
داند این آنکه نه خود نادان است
کندی کار تو با حسن ختام
بهتر از تندی با نقصان است
ورنه تعجیل تو در کار زمان
مَثل مشت و سرِ سندان است
(مسجدی) در بر ارباب سخن
عذر تقصیر تو را غفران است
شایگان گفت اگر بیتی چند
شایگان نیست که بس شایان است
شادروان میرزا مهدی مسجدی قمی
𝐉𝐨𝐢𝐧: http://eitaa.com/goollvajhehay_ahlbeyt12
𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═══┅─
📌در صورت نشر مطالب ڪانال در دیگر ڪانالها و گروههای مرتبط،حذف نام شاعر و منبعِ اشعار شرعاً جایز نمیباشد.
|↲گلواژههاے اهلبیت (ع)نشر اشعار بروز
─┅═࿇༅࿇༅ ❃༅࿇༅❃ ༅࿇༅࿇═┅─
سال نو مبارک
عید ما دلشدگان لحظۀ دیدار شماست
سال ما ســــاعت تحویل خودش را دارد
شعر: استاد محمدعلی مجاهدی(پروانه)
𝐉𝐨𝐢𝐧: http://eitaa.com/goollvajhehay_ahlbeyt12
𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═══┅─
|↲گلواژههاے اهلبیت (ع)نشر اشعار بروز
─┅═࿇༅࿇༅ ❃༅࿇༅❃ ༅࿇༅࿇═┅─
هدایت شده از اشعار شادروان شمس قمی
#قصیدهی_بهاریه
آمد بهار و خرّم و شاداب شد چمن
عالم به عیش و نوش و طرب گشته مقترن
نوباوه ی شکوفه به گهواره ی درخت
چون طفل شیرخواره که لب شسته از لبن
فرش زمرّدینِ چمن گشته با صفا
از نقشهای زنبق و نسرین و نسترن
سوری فراز شاخه ی فیروزه فام بین
چون گلرخی که کرده به تن سبز پیرهن
نرگس ز خواب ناز ، برآورده سر خمار
سوسن به ده زبان شده آماده ی سخن
سرو سهی به ناز بُوَد در چمن، چمان
گاهی سوی یسار و گهی جانب یمن
بر طرْفِ جو بنفشه چو گیسوی دلبران
از ژاله شسته کاکل مشکین خویشتن
مشّاطه ی صبا همه دم شانه میزند
بر زلف مُشک پرور دوشیزه ی چمن
سوری به عشوه بر زبر شاخ چون وثن
بلبل برابرش ز سرِ عشق چون سمن
نسرین و یاس و سوسن و سیسنبر از فرح
بر گِرد هم به باغ و چمن کرده انجمن
قُمری به طرْف دشت زند قهقهِ نشاط
کبک دری به ناز ، خرامنده بر دمن
ژاله به چهر لاله و گلهای گلسِتان
غلتد چو جوی، بر رخ گلفام یار من
آب حیاتِ خضر، روان گشته گوئیا
از چشمه سار ، بر اثر ریزش وشن
در پای بید، آبِ روان همچنان مسیح
دلمرده را ز لطف، روان میدهد به تن
گر نیک بنگریم به چشم بصیر دل
بر محفل ربیع و ریاحین هر چمن
هر یک به حالتی و زبان و کنایتی
گویند ذکر و حمد خداوند ذوالمنن
هر سو که بنگری اثرِ ذات وحدتاند
گلهای نیک منظره ، چون سنبل و سمن
از برگِ سبز ، دفتر توحید گشته باز
وین نکته ثابت است به هر مذهب و سُنن
نقاش دهر ، زیرِ زمین نقش میزند
بر هر گلی نقوش مناسب به علم و فن
ای دل! ز باغبان طبیعت عجب مدار
این صنعت محیّر و این دانش و فنن
او برتر از تصور و وهم و گمان ماست
گر بخردی؟ گمان وی از سر به در فکن
فهم مقام او ـ نتوان کرد تا ابد
چون گوهری بوَد که نباشد روا ثمن
مصنوع صنع و قدرت او گشته عرش و فرش
مبهوت لطف و رأفت او گشته مرد و زن
زین بحث، درگذر که بهار است و وقت عیش
باید ز گنج رحمت حق بهره ور شدن
فصل بهار میگذرد جام مِی بگیر
از دست ساقیان خوش اندام سیمتن
خواهم درین میان رسد از لطف کردگار
یاری خجسته سیرت، با وجهه ی حسن
تا در لوای میمنت روی انورش
از دل زدایم انده و بیماری از بدن
فرمان دهم به مطرب و رامشگران عشق
تا عندلیب سان همه گردند نغمه زن
مطرب! بزن به چنگ کز آهنگ نغز آن
آهنگ باربد ، بشود ناله ی حَزَن
ساقی! به پاکبازی اهل نظر بیار
از آن زمین که پاک و مبرّاست از فتن
آن مِی که بُرد از سر عشاقِ حق خمار
آن مِی که داد نشئه به سلمان مؤتمن
تک جرعهای به کام من دُردنوش ریز
کز یمن آن ، رموز دو عالم کنم علن
پیر مغان ز جام ولایم حواله کرد
ای ساقی فرشته رخ ای ماه انجمن!
ای ابروان شوخ تو شمشیر ذوالفقار
ای نرگس دو چشم تو شد معجز زَمن
انفاس جانفزای تو اعجاز صد مسیح
خاکِ ره تو رشکِ دل نافه ی ختن
یوسف کجاست تا که بخواند حدیث ما
کافتاده ام به عشق رخت در چَهِ ذقن
شاها به غیر وصف تو نبوَد سخن مرا
هستم گدای درگهت ای شاه بوالحسن
طبع خموش من به ولای تو شد روان
ای برخیِ تو عمر من و طبع و روح و تن
بر (شمس قم) ز لطف، نظر کن درین بهار
چندان که تا بهارِ ابد ، نبودَش مِحَن
شد شایگان چکامهی من در مدیح تو
چون عشق تو گرفته مرا مُهر از دهن
شادروان سید علیرضا شمس قمی
فروردین 1338
https://eitaa.com/shamseqomi
─┅══༅࿇༅ ❃﷽ ❃ ༅࿇༅══┅─
#شعر_آئینے
#عید_نوروز
#گلواژه_هاے_اهل_بیت_ع
ســال نو با بهــار مے آید
جشـن سـرو و چنار مے آید
باغ در بـاغ ، گل جوانه زند
بلبل از شـوق گل ترانه زند
غنچه ها خنده مے کنند از شوق
دشـت را زنـده مے کنند از شوق
آفــریـنـش لبـاس نو پـوشــد
چشمه درچشمه از زمین جوشد
لحظه ها لحظه هاے تحویل است
فـرصـت انتقال و تـبـدیل است
هفت سیــن سلام گسـتــردیـم
آب و آئــینـه نـور آوردیـم
ذکر تحویل سال مے خوانیم
به تمام و کمال مے خوانیم
یا مقلب قلوب ما خسته است
در شادے به روے دل بسته است
چشمها گریه خیز هجران است
بے تو این سال رو به پایان است
سال نو شد غمے کهن داریم
سوز هجران به جان و تن داریم
سیصد و شصت و پنج روز فراق
باز هم مثل شمع سوز فراق
سوختیم آه بے تو آب شدیم
در لهیب غمت کباب شدیم
جمعه ها یڪ به یڪ غروب شدند
رودها چشمه ها رسوب شدند
یابـن یـاسیــن بـهار یـاس تویــی
ســـنـد اعـتــــبـار یـاس تویــی
پـســر طــور و عـــــادیـات بـیـا
یـابــن طاهـا و مـحـکمـات بیــا
تـا نـیـــایـے بهــار پائـیــز اسـت
عـیـد نوروزمان غم انگــیــز است
عـیـد نوروز مــا ظـهــور شـماست
جشن ما لحظه ے حضور شماست
حال ما با تـو احســن الحـال است
با نگـاه تو دل خــوش اقبـال است
شعر: استاد کمیل کاشانی
𝐉𝐨𝐢𝐧: http://eitaa.com/goollvajhehay_ahlbeyt12
𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═══┅─
📌درصورت نشرمطالب ڪانال در دیگر ڪانال ها و گروه های مرتبط،حذف نام شاعر ومنبعِ اشعار شرعاً جایز نمیباشد.
|↲گلواژههاے اهلبیت (ع)نشر اشعار بروز
─┅═࿇༅࿇༅ ❃༅࿇༅❃ ༅࿇༅࿇═┅─
─┅══༅࿇༅ ❃﷽ ❃ ༅࿇༅══┅─
#بـهـاریـه
#گلواژه_هاے_اهل_بیت_ع
آیینه ی تمام نمایِ بـهار تو
در اضطراب کل جهان و قرار تو
لنگ است پای عقل بشر در مسیر عرش
سیمرغ در عروج ِ به سمت نگار تو
دنیا شبیه مار زده حلقه دور عشق
آزاد کن ز حلقه ی او ،راهکار تو
غایب نبوده ای که زمین از تو نور داشت
ای ماهتاب روشن لیلُ النهار تو
دلتنگ روی ماه توام ایها العزیز
ای کاش تا که دل بشود مهزیار تو
با نام تو غزل به غزل می چکم به عشق
ای مثنوی و ای غزل و شهریار تو
پرچم به دست آل علی تک سوار سبز
دلدل سوار عرش خدا شهسوار تو
سرخ است روی گنبد خورشید پرچمی
ای منتقم به رجعت خون انار تو
دیگر بیا که حال زمین رو به راه نیست
بر این کویر خشک بیا و ببار تو .....
شعر: زینب حسامی
𝐉𝐨𝐢𝐧: http://eitaa.com/goollvajhehay_ahlbeyt12
𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═══┅─
📌درصورت نشرمطالب ڪانال در دیگر ڪانال ها و گروه های مرتبط،حذف نام شاعر ومنبعِ اشعار شرعاً جایز نمیباشد.
|↲گلواژههاے اهلبیت (ع)نشر اشعار بروز
─┅═࿇༅࿇༅ ❃༅࿇༅❃ ༅࿇༅࿇═┅─