─━⊰•┅═•••❃﷽❃•••═┅•⊱━─
#عید_قربان
#امام_حسین علیه_السلام
#قصیده
#گلواژه_هاے_اهل_بیت_ع
«خلیل یَأمُرُنی وَ الجَلیل یَنهانِی»
کــویر خشـک حجاز اسـت و سـرزمین مناست
مقام اشک و مناجات و سوز و شور و دعاست
به هــــرکه مینگـــــرم در لباس احـــــــرامش
دلش به جانب کعبهست، رو به سوی خداست
یکی به جـــــانب مســــلخ بــــرای قــــــربانی
یکی روانه به دنــبال یوســـــف زهراســـــت..
یکی بـه خیمــــه نــــــدای الهــــــی العفوش...
یکی دو دیدهاش از اشک شوق چون دریاست
یکــــی به امــــــر خداوند ســـــــر تراشـــیده
یکی دو دســـت دعایش به سوی حق بالاست
سـلام باد بر آن مُحــــــــــرم خـــــــــداجویی
که روح بندگــــی از اشـک دیدهاش پیداست..
ســــلام باد به اخــــلاص و صـــــدق ابراهیم
که بهر ذبـــــح پســــر همچو کوه، پابرجاست
ســـــلام باد به ایــــــثار و عــــشق اســماعیل
که ســر به دسـت پدر داد و خویش را آراست
وجـــــــود او همـــــــه تسلیم محض پا تا سر
که دست شست زجان و سر و،خدا راخواست
کشیــــد تیــــــــغ ولی آن گلو بریــــــده نشد
فتاده بـود به حیـــــرت که عیب کار کجاست
به تیغ گفـــت ببر! تــــــــیغ گفـــت ابـــراهیم!
خدات گفــــته نبر! گر برم خطاست خطاست
«خلیل یَأمُـــــــــرُنی وَ الجَـــــــلیل یَنهــانِی»
هوالعـزیز، هـــــــمانا که حکم، حکم خداست
چه امتحـــان عظیمی چه صـدق و اخلاصی
تو از خـــدا و خــــداوند از تـو نیـز رضاست
مباد تیــغ کـــــــشی بر گلوی اســـــــــماعیل
که ایــــن پســــــر پدر بهـترین پیمبر ماست
درست اگر نگــــری در وجــــــود این فـرزند
جمال نفس رســـــــــول خدا، علی پیداست
گذار خنجر و دســــــت ذبــــــیح خود بگشا
که ذبح اعظــــــم ما ظهر روز عاشوراست...
بدان خلیل که تنها ذبـــــــیح ماسـت حسین
که بــهر داغ لبـش چــــــشم عالمی دریاست
ذبیح ماســــت حسینــی که جلـوهگاه رخش
تنور و نیزه و دیـر و درخت و تشت طلاست
ذبیــح ماســت شهــیدی که تا صــف محشـر
تمام وسعـــــت ملک خــــــداش بزم عـزاست
سلام خالق و خـلقت به خــــــون پاک حسین
که زخــــم نیزه و خنجر به پیکرش زیباست..
به جـــز ز اشک غمــــش دل کجـــا شود آرام
به غـیر تربـــــت پاکش کدام خاک، شفاست؟
به یاد دســـت علمـــدارش آهِ ماســـــت علم
برای آن لب خشکـــیده چشـم ما سقاســــت
به غیر وجــــــه خــــدا «کُلُّ مَن عَلیها فان»
یقیـــن کنیـــد همانا حسین، وجـه خداست
به یاد خـــــون گلوی حسـین تا صــف حشر
سرشک«میثم»اگرخون شودهمیشه رواست
شعر: استاد حاج غلامرضا سازگار
𝐉𝐨𝐢𝐧: http://eitaa.com/goollvajhehay_ahlbeyt12
𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═══┅─
گلواژه های اهل بیت(ع)
─━⊰•••═•••❃❀❃•••═⊱•••━─
─━⊰•┅═•••❃﷽❃•••═┅•⊱━─
#عید_غدیر
#قصیده
#گلواژه_های_اهل_بیت_ع
«حقیقت اسلام»
غــدیـر، خـــاطــری از گل شـکفـــتـهتــر دارد
غـــدیــر، یک چــمـــن آلاله زیـــــر پـــر دارد
غــــدیـر، از ســـــفـر حـجّــــة البـلاغ هــنـوز
هــــــزار خـــاطـرۀ نــاب در نـظــــر دارد
غـــدیـر، چشـــــم به راه حضور مهمانیست
که جان عـاشــق و چـشــــــم خـــدانگر دارد
چـــه میهـــمان عــزیـزی، که در مدینۀ وحی
غـــــــم هـــــدایت و آزادی بشـــــــر دارد
غــــدیـر گفــــت: خـــدایا چـگـونه اقـیانوس
به سوی «بــرکۀ خــم» نیّــت ســـفر دارد؟،،،
غـــدیـر، جـلوۀ سـیـــنا بـه خـود گرفته، مگر
از اتـفــــاق شـگـفـــتآوری خـــــبـر دارد؟
غـدیر دیــد، که یکـصــــد هـــــزار دل لـرزید
دل اســـت و صـحبـــت دلبر در او اثـــر دارد
غــــدیـر و صــــبـر و سکوت نبی مسَـلّم بود
که پـــردهدار حـــــرم، بیــــم پـــرده در دارد
در ایـن مکاشـــفـه، ناگاه دســت غیــــب آمد
کــه از حـقیقــت اســلام پــــرده بـــردارد
امیـــن وحـــی خـدا گـفـت: یا رســـول الله
بگـــو کـه شمس جمــال تــو یـک قمـــر دارد
کـنـون که چلّــهنشیــنان همســــفر جمــعاند
بگو که جـامـعه، حــاجـــت به راهــــبـر دارد
بگـو به حکـــم صـــریــح خدا علی مولاست
بـه هــــرکـــسی که ولای پــــیامـــبر دارد
عــبادت دو جهان، ناز ضرب شصت علیست
بگــو کــدام جــــوانمــــرد، ایـــن هــــنر دارد
حدیث منزلتش را بخـــوان در ایـــن صحــرا
تــلاوت از لــب تــو لـذّت دگـــــــر دارد
بگـــو بـه عـــارف و عــامـی مـراقبــت بکنند
از ایـن نهال، که هـم ســـایه، هـم ثـمـــر دارد
غـــدیـــر و آیـــۀ «یا اَیُّهـــا الرَّسـول» و علی
چــــه ارتــباط عمیـقــی بـه یکــدگـــر دارد
دلش رضـــا نشــود جــــز به دوســتـی علی
«مگر کسی که دل از سنگ سختتر دارد»،،،
شعر:استاد محمدجواد غفور زاده
𝐉𝐨𝐢𝐧: http://eitaa.com/goollvajhehay_ahlbeyt12
🌕࿐ྀུ༅࿇༅═══┅─
گلواژه های اهل بیت(ع)
─━⊰•••••═•••❃❀❃•••═⊱•••••━─
─┅══༅࿇༅ ❃﷽ ❃ ༅࿇༅══┅─
به نام خدا
#شعر_عاشورایی
#جوانان_حضرت_زینب_س
#قصیده
#گلواژه_های_اهل_بیت_ع
« دو خـورشـــید جهـــانآرا »
دو خورشید جهانآرا، دو قرص ماه، دو اختر
دو آزاده، دو دلداده، دو رزمنده، دو هم سنگر
دو یاس ارغــــــوانی نه، بگـــو دو آیۀ قــرآن
گرفته چون دو قرآن دخت زهرا هردو را دربر
به سرشور وبه رخ اشک وبه کف تیغ وبه دل آتش
به سیرت،سیرتِ قاسم،به صورت،صورتِ اکبر
گرفته دستشان را برده با خــود زینب کبری
که قــــــــربانی کنـــد در مقــدم ثار الله اکبر
بگفت ای جان جان،جان دوفرزندم به قربانت
تو ابراهیمی و اینان دو اسـمـاعیل ای سرور!
دو اسماعیل نه،دو ذبح کوچک،نه دو قربانی
قبول درگــــهت کن منتی بگــــذار بر خواهر...
سفارش کـرده عبدالله جــــعفر بر من ای مولا
که این دو شــاخۀ گل را کنم در مقدمت پرپر
به اذن یوســـــف زهـــرا دو ماه زینــب کبری
درخشیدند در میدان چو خورشید فلکگستر
فلک در آتـــش غیـــرت، ملک در وادی حیرت
که رو آورده در میدان دوحیدر یا دو پیغمبر!
یکی میگفت دوخورشید از گردون شده نازل
یکی گفـتا دو مه تابـــیده یا دو آســـمان اختر
خروشیدند همچون شیر با شمشیر یک لحظه
دو حیدر حمـلهور گشتــند بر دریایی از لشکر
تو گفــــتی در اُحـــــد تابیده دو بدر جهانآرا
و یا دو حیــــدر کـــرار رو آورده در خیبــــر...
به خاک افتاد جسـم پاکشان ناگاه چون قرآن
دریغـــا ماند زیر دســــت و پا دو سورۀ کوثر
چو بشنید از حرم فریادشــان را یوسف زهرا
به سرعت آمد وبگرفت همچون جانشان دربر...
چو دید از قتلگه آرند آن دو سـرو خونین را
درون خیمه زینب گشت پنهان با دو چشم تر
نهان شد در حـــرم کو را نبیــند یوسف زهرا
مبادا چشم حق گرددخجل ز آن مهربان مادر...
شعر:استاد حاج غلامرضا سازگار
𝐉𝐨𝐢𝐧: http://eitaa.com/goollvajhehay_ahlbeyt12
𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═══┅─
📍«نشر بدون ذکر منبع ونام شاعرجایز نمیباشد.»
|↲گلواژههاے اهلبیت (ع)
─┅══༅࿇༅ ❃༅࿇༅❃ ༅࿇༅══┅─
─┅══༅࿇༅ ❃﷽ ❃ ༅࿇༅══┅─
#قصیده
#میلاد_جواد_الائمه_علیه_السلام
#گلواژه_هاے_اهل_بیت_ع
جگر گوشۀ امام رضا(ع)
آید نســــیم از ره و مُشــــک تــر آوَرَد
عطـــر بـهار از دمِ جــــان پــرور آوَرَد
با موکب معطّر خود این مــســیح دم
یک بوســتان بنفــشه و نیلوفــر آورد
درحیرتم که این نَفَـــس قدسی ازکجا
سرســبزی و طراوت و برگ و بر آورد
این پیک مُشکبوی مگر ازمدینه است
کــز هــر گــذر که میگذرد گل برآورد
آری نسیم چــــون طربانگیز میشود
گلهای بـاغ را بــه تــــرنّــم درآورد
گلهای بــاغ را بــه ارادت نـثـــار کـن
در پــای آن کــه مـــــژدۀ آن دلبر آورد
آن دلنــوازِ عــــالم و آدم که آســمان
حاشـا که از رُخَــش مهِ روشنتر آورد
شاید که مــاه سـر به گریبان فرو بَرَد
کز جَیب«خیـــزران»مهِ نو سر برآورد..
این است مریمی که مسیحا«جواد»اوست
این است آن صدف که مِهین گوهرآورد
تا فیـضی از صحیفۀ زهــرا به ما رسد
جبریل بــرگ سبزی از آن دفتــــر آورد
دلبــند مرتضــی و جـگـر گـــوشۀ رضا
با خــود جلال و جلــوۀ پیغــمبر آورد
شبهــای انتــظار پـــدر را به راستی
صبح جمـــال و جلوۀ او بر ســر آورد
آن نازنــین پدر که فــــروغ هدایتش
اندیـشــه را بـه وادی حــیرت درآورد
همــراه بـا تـــــرنّـــمِ لالایــی جــواد
اشـک از غـــــم فراق به چشم تر آورد
شــبها کنار بســــتر نازش به ارمغان
چشمی پرآب وچشــمهای ازکوثر آورد
جای شگفت نیسـت که افلاک سرفرود
پیش جـلال و شــوکت این رهبر آورد
ابــر عــنایــت و کـــرم و التــفــات او
آفــاق را هـــر آیــنه زیـــر پــر آورد..
شعر:استاد محمد جواد غفورزاده
#گلواژه_هاے_اهل_بیت_ع
𝐉𝐨𝐢𝐧: http://eitaa.com/goollvajhehay_ahlbeyt12
𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═══┅─
📌درصورت نشرمطالب ڪانال در دیگر ڪانال ها و گروه های مرتبط،حذف نام شاعر ومنبعِ اشعار شرعاً جایز نمیباشد.
|↲گلواژههاے اهلبیت (ع)نشر اشعار بروز
─┅═࿇༅࿇༅ ❃༅࿇༅❃ ༅࿇༅࿇═┅─
─┅══༅࿇༅ ❃﷽ ❃ ༅࿇༅══┅─
#بهار
#بهاریه
#قصیده
(بهاریه)
وقت عیش و طرب یاران است
گاهِ آهنگ ، سوی بستان است
شد دی و بهمن و اسفند ، ز یاد
دور آذار_مَه و ، نیسان است
نوبهار آمده و پیک صبا
با بشارت همه سو پویان است
نوبهار آمده و شور و نشاط
از زمین خاسته تا کیوان است
با دم عیسوی خویش بهار
بر تن مرده دلان چون جان است
دید سرمای زمستان که بهار
پشتگرمیش به تابستان است
نیک دانست حسابش با خصم
قصه ی گرگ و سگ چوپان است
رنج آن ، هست دگر بیحاصل
پای جور فلکش لنگان است
مُنهدم گشت چو دزدان و گریخت
آری این شیوه ی نامردان است
شکر لِله که ز الطاف بهار
سرِ ما را پس ازین سامان است
دُور می خوردن و نوشانوش است
موسم عربده ی مستان است
دگر از زحمت سرما غم نیست
چون به سر سایه ی سروستان است
بید مجنون به بر آب روان
هر دم از باد صبا لرزان است
سرو بن بر لب جو ، جلوه کنان
بر سرش فاخته در جولان است
طبله ی باغ ، پر از رایح خوش
دامن دشت ، پر از ریحان است
آبدان ها چو فلک پر ز نجوم
از حباب و اثر باران است
گل به بار آمده در دامن مَرغ
همچو شاهی که برِ ایوان است
وز پی تهنیتاش مرغ چمن
با بم و زیر مدیحت خوان است
سرخ گل چون به چمن تکیه زده است
هر هزاری را صد دستان است
سوری اندر سر نسرین و سمن
از سر لطف عبیر افشان است
ژاله بر پیرهن لاله ی سرخ
در تلألو چو دُر ِ غلتان است
گلشن از فرط گلِ رنگارنگ
همچو قوس و قزحی الوان است
گوهرآگین شده گنجینه ی باغ
خود مگر گنجه ی بازرگان است
شام اگر غنچه بوَد بسته دهان
صبح بنگر که چهسان خندان است
عاقبت روز وصالش برسد
آن که صابر به شب هجران است
چاره ی درد ، صبوری باشد
صبر ، هر دردِ تو را درمان است
گر کنی صبر تو بر کِشته ی خویش
حاصلش بهر تو آب و نان است
غوره آخر شود از صبر ، مویز
صبر را فتح و ظفر پایان است
صبر از آیین طبیعت باشد
که نتاجش نِعم و احسان است
به یقین "صبر کلید فرج است"
سخنی نی ز سر هذیان است
راست میباشد و این گفته گواست
آنکه سختیش ز صبر آسان است
مُشتبه تا نشود امر به تو...
گویمت؛ ورنه مرا کتمان است
غرض از صبر ، نباشد سستی
بلکه بر سعی عمل برهان است
معنی صبر ز اهمال ، جداست
این عیان است و نه خود پنهان است
صبر اندیشه و فکر است به کار
کار ، خسران تو را تاوان است
زآنکه اندیشه ی فکرت با صبر
در همه کار تو پشتیبان است
تلف وقت خود از صبر مدان
داند این آنکه نه خود نادان است
کندی کار تو با حسن ختام
بهتر از تندی با نقصان است
ورنه تعجیل تو در کار زمان
مَثل مشت و سرِ سندان است
(مسجدی) در بر ارباب سخن
عذر تقصیر تو را غفران است
شایگان گفت اگر بیتی چند
شایگان نیست که بس شایان است
شادروان میرزا مهدی مسجدی قمی
𝐉𝐨𝐢𝐧: http://eitaa.com/goollvajhehay_ahlbeyt12
𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═══┅─
📌در صورت نشر مطالب ڪانال در دیگر ڪانالها و گروههای مرتبط،حذف نام شاعر و منبعِ اشعار شرعاً جایز نمیباشد.
|↲گلواژههاے اهلبیت (ع)نشر اشعار بروز
─┅═࿇༅࿇༅ ❃༅࿇༅❃ ༅࿇༅࿇═┅─
─┅══༅࿇༅ ❃﷽ ❃ ༅࿇༅══┅─
#حضرت_عبدالله_علیه_السلام
#قصیده
#کانال_گلواژه_هاے_اهل_بیت_ع
گل یاسِ حسن،،،
روح والای عبادت به ظهور آمده بود
یا که عبدالله در جبههٔ نور آمده بود؟
کربلا بود تماشاگر ماهی کز مهر
یازده لیلهٔ قدرش به حضور آمده بود
یازده برگ، گل یاسِ حسن بیش نداشت
که به گلزار شهادت به ظهور آمده بود
یوسف دیگری از آل علی، کز رخ او
چشم یعقوب زمان باز به نور آمده بود
باغبان در ورق چهرهٔ گرمازدهاش
گلشن حُسن حَسن را به مرور آمده بود
صورتش صفحهٔ برجستهٔ قرآن کریم
صحبتش ناسخ تورات و زبور آمده بود
بیکلاه و کمر از خیمه چو قاسم بشتافت
بس که از تاب تجلّی به سرور آمده بود
قتلگه طور و حسین بن علی، چون موسی
به تماشای کلیم اللَّه و طور آمده بود
به طواف حرم عشق ز آغوش حرم
دل ز جان شُسته به شیدایی و شور آمده بود
عجب از این همه مستی چو برادر را دید
که چهها بر سرش از سمِّ ستور آمده بود
طفل نوخاسته برخاسته از جان و جهان
آسمان زین همه غیرت به غرور آمده بود
بر دل و پهلوی این عاشق و معشوق، دریغ
نیزه و تیر ز نزدیک و ز دور آمده بود
دست شد قطع ولی دل ز عمو، قطع نکرد
طفل این طایفه یا رب چه صبور آمده بود
گرچه لبتشنه به دامان امامت جان داد
بر سرش فاطمه با ماء طهور آمده بود...
شعر: زنده یاد سیدرضا مؤید
𝐉𝐨𝐢𝐧: http://eitaa.com/goollvajhehay_ahlbeyt12
𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═══┅─
📌درصورت نشرمطالب ڪانال در دیگر ڪانال ها و گروه های مرتبط،حذف نام شاعر ومنبعِ اشعار شرعاً جایز نمیباشد.
|↲گلواژههاے اهلبیت (ع)نشر اشعار بروز
─┅═࿇༅࿇༅ ❃༅࿇༅❃ ༅࿇༅࿇═┅─
#امام_حسین_علیه_السلام
#شب_عاشورا
#قصیده
آن شب که بود فرصت سبز دعا فقط
گل کرد در قنوت شما ربّنا فقط
تابیده بود عشق به دلها و میوزید
عطر زلال نافله از خیمهها فقط
وقتی نسیمِ گُلنَفَسیهای او وزید
پر شد فضای خیمه ز بوی خدا فقط
پرسید: میروید اگر؟ وقت رفتن است!
کوتاه بود پاسختان: ها! کجا؟ فقط
«کامل عیار سنگ محک خوردهایم ما
آغوشمان گشوده به روی بلا فقط
پولادِ آبدیدۀ ما را توان گداخت
در التهاب حسرت یا لیتنا فقط»
بیرنگ میشدید در آن آزمون سرخ
منهایتان گرفت از او رنگ ما فقط
باور نداشتید اگر عشق را، چرا
برداشتند پرده ز چشم شما فقط؟
روزی که آه شیونیان شور خاک داشت
زد خیمه گلخروش شما در فضا فقط
یک کاروان دلید ولی روی نیزههاست
سرهایتان در این سفر از هم جدا فقط
منظومۀ بلند شهادت سرودنیست
با حنجر بریده سر نیزهها فقط
زنجیرۀ قیام تو را امتداد داد
زینب به حلقه حلقۀ دام بلا فقط
بر روی نی چو دید گلافشانی تو گفت:
میخواهد این بهار شکوه تو را فقط
از حر مجال شرم گرفتهست خندهات
یعنی که از تو شِکوِه ندارم، بیا فقط
روزی که عشق و عاطفه تاراج میشدند
سهم تو بود پارهای از بوریا فقط
افزونتری ز حوصلۀ ما، هزار حیف
از تو اگر که داغ بماند به جا فقط
قادر به وصف شأنِ اَبَرمردیِ تو نیست:
غیرت فقط، گذشت فقط، ابتلا فقط
بر قامت شکوه شما قد نمیدهد
عزت فقط، حماسه فقط، مرحبا فقط
گم میشود خروش بلند رهاییات
در لابهلای همهمه و هوی و ها فقط
دردا که دشمنان تو را شاد کرده است
چون و چرای خیل مسلماننما فقط
تا کعبه را مباد که «بیت الصَّنم» کنند
باید به این «هُبَلزدگان» گفت: «لا» فقط
ای از زمان همیشه فراتر که مانده است
از تو به یاد، خاطرۀ کربلا فقط
هر شعر در رثای تو گفتیم نارساست
ای خطبۀ حماسی سُرخت رسا فقط
گیرم که ماجرای شما را رقم زدند
زور اَلَست با قلم ابتلا، فقط
ما را به عمق فاجعه هرگر نمیبرند
دردا و وامصیبت و واویلتا فقط
تو مرگ را به سُخره گرفتی کجا رواست
تا نام تو خلاصه شود در عزا فقط؟
خون بود و داغ بود و عطش بود و شعله بود
امّا نبود این همۀ ماجرا فقط
افتاده از نفس جرس، ای همنفس بیا
یک شیون است فاصله تا نینوا فقط
او ماند و خونحماسۀ او ماند و عشق ماند
از ما چرا به جای بماند صدا فقط؟!
نازم به این قیام، که تکمیل میشود
با انقلاب «قائم آل عبا» فقط
شعر: دکتر محمد علی مجاهدی(پروانه)
𝐉𝐨𝐢𝐧: http://eitaa.com/goollvajhehay_ahlbeyt12
𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═══┅─
📌درصورت نشرمطالب ڪانال در دیگر ڪانال ها و گروه های مرتبط،حذف نام شاعر ومنبعِ اشعار شرعاً جایز نمیباشد.
|↲گلواژههاے اهلبیت (ع)نشر اشعار بروز
─┅═࿇༅࿇༅ ❃༅࿇༅❃ ༅࿇༅࿇═┅─
─┅══༅࿇༅ ❃﷽ ❃ ༅࿇༅══┅─
#بهار
#بهاریه
#قصیده
(بهاریه)
وقت عیش و طرب یاران است
گاهِ آهنگ ، سوی بستان است
شد دی و بهمن و اسفند ، ز یاد
دور آذار_مَه و ، نیسان است
نوبهار آمده و پیک صبا
با بشارت همه سو پویان است
نوبهار آمده و شور و نشاط
از زمین خاسته تا کیوان است
با دم عیسوی خویش بهار
بر تن مرده دلان چون جان است
دید سرمای زمستان که بهار
پشتگرمیش به تابستان است
نیک دانست حسابش با خصم
قصه ی گرگ و سگ چوپان است
رنج آن ، هست دگر بیحاصل
پای جور فلکش لنگان است
مُنهدم گشت چو دزدان و گریخت
آری این شیوه ی نامردان است
شکر لِله که ز الطاف بهار
سرِ ما را پس ازین سامان است
دُور می خوردن و نوشانوش است
موسم عربده ی مستان است
دگر از زحمت سرما غم نیست
چون به سر سایه ی سروستان است
بید مجنون به بر آب روان
هر دم از باد صبا لرزان است
سرو بن بر لب جو ، جلوه کنان
بر سرش فاخته در جولان است
طبله ی باغ ، پر از رایح خوش
دامن دشت ، پر از ریحان است
آبدان ها چو فلک پر ز نجوم
از حباب و اثر باران است
گل به بار آمده در دامن مَرغ
همچو شاهی که برِ ایوان است
وز پی تهنیتاش مرغ چمن
با بم و زیر مدیحت خوان است
سرخ گل چون به چمن تکیه زده است
هر هزاری را صد دستان است
سوری اندر سر نسرین و سمن
از سر لطف عبیر افشان است
ژاله بر پیرهن لاله ی سرخ
در تلألو چو دُر ِ غلتان است
گلشن از فرط گلِ رنگارنگ
همچو قوس و قزحی الوان است
گوهرآگین شده گنجینه ی باغ
خود مگر گنجه ی بازرگان است
شام اگر غنچه بوَد بسته دهان
صبح بنگر که چهسان خندان است
عاقبت روز وصالش برسد
آن که صابر به شب هجران است
چاره ی درد ، صبوری باشد
صبر ، هر دردِ تو را درمان است
گر کنی صبر تو بر کِشته ی خویش
حاصلش بهر تو آب و نان است
غوره آخر شود از صبر ، مویز
صبر را فتح و ظفر پایان است
صبر از آیین طبیعت باشد
که نتاجش نِعم و احسان است
به یقین "صبر کلید فرج است"
سخنی نی ز سر هذیان است
راست میباشد و این گفته گواست
آنکه سختیش ز صبر آسان است
مُشتبه تا نشود امر به تو...
گویمت؛ ورنه مرا کتمان است
غرض از صبر ، نباشد سستی
بلکه بر سعی عمل برهان است
معنی صبر ز اهمال ، جداست
این عیان است و نه خود پنهان است
صبر اندیشه و فکر است به کار
کار ، خسران تو را تاوان است
زآنکه اندیشه ی فکرت با صبر
در همه کار تو پشتیبان است
تلف وقت خود از صبر مدان
داند این آنکه نه خود نادان است
کندی کار تو با حسن ختام
بهتر از تندی با نقصان است
ورنه تعجیل تو در کار زمان
مَثل مشت و سرِ سندان است
(مسجدی) در بر ارباب سخن
عذر تقصیر تو را غفران است
شایگان گفت اگر بیتی چند
شایگان نیست که بس شایان است
شادروان میرزا مهدی مسجدی قمی
𝐉𝐨𝐢𝐧: http://eitaa.com/goollvajhehay_ahlbeyt12
𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═══┅─
📌در صورت نشر مطالب ڪانال در دیگر ڪانالها و گروههای مرتبط،حذف نام شاعر و منبعِ اشعار شرعاً جایز نمیباشد.
|↲گلواژههاے اهلبیت (ع)نشر اشعار بروز
─┅═࿇༅࿇༅ ❃༅࿇༅❃ ༅࿇༅࿇═┅─
─┅══༅࿇༅ ❃﷽ ❃ ༅࿇༅══┅─
#امام_رضا_علیه_السلام
#قصیده
#گلواژه_های_اهل_بیت_ع
رسیدم دوباره به درگاه شاهی
چه شاهی که دارد ز شاهان سپاهی
فلک آستانی ملک پاسبانی
ضمان کارگاهی جِنان بارگاهی
سلام ای غریبی که در صبح محشر
ندارم به جز مُهر مِهرت گواهی
خیالت به سر خون هجرت به گردن
به شوق تو کردم چه شال و کلاهی
شلوغ است دورت ولی شد فراهم
عجب خلوتی خلوت دلبخواهی
چو آیینه از بس که دل نازکی تو
توان تا حریمت رسیدن به آهی
تو آیینه آیینه نوری و نوری
تو مهری چه مهری تو ماهی چه ماهی
تو را مِهر گفتم؟ تو را ماه خواندم؟
عجب کسر شأنی عجب اشتباهی
که مهر است در محضرت مرده شمعی
که ماه است پیش رُخت روسیاهی
گرفته ست خورشید اذن دمیدن
ز نقّاره خانه دم هر پگاهی
تویی شرط توحید و بی تو یقینآ
همه نیست توحید جز لاإلهی
اگر ابر لطفت به محشر ببارد
نماند ثوابی نماند گناهی
به لطف تو کاه ثواب است کوهی
به بذل تو کوه گناه است کاهی
لب درّه ی نفس لغزیده پایم
نگه دار دست مرا با نگاهی
منم آن گنهکار امیدواری
که دارد ز لطف تو پشت و پناهی
ندانم چگونه برآیم ز شکرش
اگر راه دادی مرا گاه گاهی
الهی مرا از حریمش مکن دور
مرا از حریمش مکن دور الهی
شعر:محمود حبیبی کسبی
𝐉𝐨𝐢𝐧: http://eitaa.com/goollvajhehay_ahlbeyt12
𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═══┅─
📌درصورت نشرمطالب ڪانال در دیگر ڪانال ها و گروه های مرتبط،حذف نام شاعر ومنبعِ اشعار شرعاً جایز نمیباشد.
|↲گلواژههاے اهلبیت (ع)نشر اشعار بروز
─┅═࿇༅࿇༅ ❃༅࿇༅❃ ༅࿇༅࿇═┅─
─┅══༅࿇༅ ❃﷽ ❃ ༅࿇༅══┅─
#شعر_عاشورایی
#جوانان_حضرت_زینب علیهاالسلام
#قصیده
#گلواژه_های_اهل_بیت_ع
دو خورشید جهانآرا
دو خورشید جهانآرا، دو قرص ماه، دو اختر
دو آزاده، دو دلداده، دو رزمنده، دو همسنگر...
دو یاس ارغوانی نه، بگو دو آیۀ قرآن...
گرفته چون دو قرآن دخت زهرا هر دو را در بر
به سر شور و به رخ اشک و به کف تیغ و به دل آتش
به سیرت، سیرتِ قاسم، به صورت، صورتِ اکبر...
گرفته دستشان را برده با خود زینب کبری
که قربانی کند در مقدم ثار الله اکبر
بگفت ای جان جان، جان دو فرزندم به قربانت
تو ابراهیمی و اینان دو اسماعیل ای سرور!
دو اسماعیل نه، دو ذبح کوچک، نه دو قربانی
قبول درگهت کن منتی بگذار بر خواهر...
سفارش کرده عبدالله جعفر بر من ای مولا
که این دو شاخۀ گل را کنم در مقدمت پرپر
به اذن یوسف زهرا دو ماه زینب کبری
درخشیدند در میدان چو خورشید فلکگستر
فلک در آتش غیرت، ملک در وادی حیرت
که رو آورده در میدان دو حیدر یا دو پیغمبر!
یکی میگفت دو خورشید از گردون شده نازل
یکی گفتا دو مه تابیده یا دو آسمان اختر...
خروشیدند همچون شیر با شمشیر یک لحظه
دو حیدر حملهور گشتند بر دریایی از لشکر
تو گفتی در اُحد تابیده دو بدر جهانآرا
و یا دو حیدر کرار رو آورده در خیبر...
به خاک افتاد جسم پاکشان ناگاه چون قرآن
دریغا ماند زیر دست و پا دو سورۀ کوثر
چو بشنید از حرم فریادشان را یوسف زهرا
به سرعت آمد و بگرفت همچون جانشان در بر...
چو دید از قتلگه آرند آن دو سرو خونین را
درون خیمه زینب گشت پنهان با دو چشم تر
نهان شد در حرم کو را نبیند یوسف زهرا
مبادا چشم حق گردد خجل ز آن مهربان مادر...
#غلامرضا_سازگار
𝐉𝐨𝐢𝐧: http://eitaa.com/goollvajhehay_ahlbeyt12
𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═══┅─
📌درصورت نشرمطالب ڪانال در دیگر ڪانال ها و گروه های مرتبط،حذف نام شاعر ومنبعِ اشعار شرعاً جایز نمیباشد.
|↲گلواژههاے اهلبیت (ع)نشر اشعار بروز
─┅═࿇༅࿇༅ ❃༅࿇༅❃ ༅࿇༅࿇═┅─
─┅══༅࿇༅ ❃﷽ ❃ ༅࿇༅══┅─
#شعر_عاشورایی
#امام_حسین_علیه_السلام
#شعر_آئینی
#قصیده
نمیدانم تو را در ابر دیدم یا کجا دیدم
به هر جایی که رو کردم، فقط روی تو را دیدم..
تو را پیچیده در خون، در حریر ظهر عاشورا
تو را در واژههای سبز رنگ «ربّنا» دیدم
تو را در آبشارِ وحیِ جبرائیل و میکائیل
تو را یک ظهر زخمی در زمین کربلا دیدم
تو را دیدم که میچرخید گِردت خانهٔ کعبه
خدا را، در حرم گم کرده بودم، در شما دیدم
شبیه سایهٔ تو، کعبه دنبالت به راه افتاد
تو حج بودی، تو را هم مروه دیدم، هم صفا دیدم
شب تنهای عاشورا و اشباحی که گم گشتند
تو را در آن شب تاریک، «مصباح الهدی» دیدم
در اوج کبر و در اوج ریای شام، ای کعبه!
تو را همشانه و همشأن کوی کبریا دیدم
دمی که اسبها بر پیکر تو تاخت آوردند
تو را ای بیکفن، در کسوت آل عبا دیدم
دلیل مرتضی! شبه پیمبر! گریهٔ زهرا!
تو را محکمترین تفسیر راز «انّما» دیدم
هجوم نیزهها بود و قنوتِ مهربان تو
تو را در موج موج «ربّنا» در «آتِنا» دیدم
تو را دیدم که داری دست در دستان ابراهیم
تو را با داغ حیدر، کوچه کوچه، پا به پا دیدم
تو را هر روز با اندوه ابراهیم، همسایه
تو را با حلق اسماعیل، هر شب همصدا دیدم
همان شب که سرت بر نیزهها قرآن تلاوت کرد
تو را بر دامن زهرا و دوش مصطفی دیدم
تنور خولی و تنهایی خورشید در غربت
تو را در چاهِ غربت همنوای مرتضی دیدم
سرت بر نیزه قرآن خواند و جبرائیل حیران ماند
و من از کربلا تا شام را «غار حرا» دیدم
به «یحیی» و «سیاوش» جلوه میبخشد گل خونت
تو را ای صبح صادق با «امام مجتبی» دیدم
تو را دلتنگ در دلتنگی شامی غریبانه
تو را بیتاب در بیتابی طشت طلا دیدم
شکستم در قصیده، در غزل، ای جان شور و شعر
تو را وقتی که در فریاد «اَدرِک یا اَخا» دیدم
تمام راه را بر نیزهها با پای سر رفتی
به غیرت پا به پای زینب کبری تو را دیدم
دل و دست از پلیدیهای این دنیا، شبی شُستم
که خونت را، حنای دست مشتی بیحیا دیدم
چنان فواره زد خون تو تا منظومهٔ شمسی
که از خورشید هم خون رشیدت را فرا دیدم
مصیبت ماند و حیرت ماند و غربت ماند و عشق تو
ولا را در بلا جستم، بلا را در ولا دیدم
تصوّر از تفکر ماند و خون تو تداوم یافت
تو را خون خدا، خون خدا، خون خدا دیدم
شعر:علیرضا قزوه
#ماه_محرم
#ایران_امام_حسین_ع
𝐉𝐨𝐢𝐧: http://eitaa.com/goollvajhehay_ahlbeyt12
❀࿐ྀུ༅࿇༅═══┅─
📌درصورت نشرمطالب ڪانال در دیگر ڪانال ها و گروه های مرتبط،حذف نام شاعر ومنبعِ اشعار شرعاً جایز نمیباشد.
|↲گلواژههاے اهلبیت (ع)نشر اشعار بروز
─┅═࿇༅࿇༅ ❃༅࿇༅❃ ༅࿇༅࿇═┅─
─┅══༅࿇༅ ❃﷽ ❃ ༅࿇༅══┅─
#شعر_عاشورایی
#کاروان_اسرا
#قصیده
#کانال_گلواژه_هاے_اهل_بیت_ع
#حذف_هشتک_کانال_جایز_نمیباشد
طلوعی دوباره،،،
آن شب که آسمان خدا بیستاره بود
مردی حضور فاجعه را در نظاره بود
سهم کبوتران حرم، از حرامیان
بالِ شکسته، زخمِ فزون از شماره بود
در سوگ خیمههای عطش، زار میگریست
مشکی که در کنار تنی پاره پاره بود
زخمی که تا همیشه به نای رباب بود
از شور نینوایی یک گاهواره بود
میدوخت چشم حسرت خود را به قتلگاه
انگشتری که همسفر گوشواره بود
::
از کوچههای شبزدهٔ کوفه میگذشت
پیکی روان به جانب دارالاماره بود
از دشت لالهپوش خبرهای تازه داشت
مردی که نعل مرکب او خوننگاره بود
فریاد زد: امیر! در آن گرمگاه خون
آیینه در محاصرۀ سنگِ خاره بود
خون بود و شعله بود و عطش بود و خیمهها،
در معرض هجوم هزاران سواره بود
خورشید سربریده غروبی نمیشناخت
بر اوج نیزه، گرم طلوعی دوباره بود
::
روزی که رفت این خبر شوم تا به شام
چشم فرشتههای خدا پرستاره بود
بانگ اذان بلند نمیشد ز مأذنی
آن روز شهر، شاهد بغض ستاره بود
با ضربهای که حادثه بر طبل مینواخت
فریاد «یا حسین» بلند از نقاره بود
راه گریزِ اغلب «قاضی شُریح»ها
آن روز در بد آمدن استخاره بود
شهر فریب و وسوسه تا دیرگاه شب
میدان پایکوبی هر بادهخواره بود
یک لحظه از ترنم شادی تهی نماند
گویی که در تدارک عیشی هماره بود!
تعداد زخم گرچه ز هفتاد میگذشت
اما شمار زخم زبان بیشماره بود...
شعر:استاد محمدعلی مجاهدی
𝐉𝐨𝐢𝐧: http://eitaa.com/goollvajhehay_ahlbeyt12
𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═══┅─
📌درصورت نشرمطالب ڪانال در دیگر ڪانال ها و گروه های مرتبط،حذف نام شاعر ومنبعِ اشعار شرعاً جایز نمیباشد.
|↲کانال گلواژههاے اهلبیت (ع)
#نشر_اشعار_بروز
─┅═࿇༅࿇༅ ❃༅࿇༅❃ ༅࿇༅࿇═┅─