eitaa logo
گلواژه‌هاے اهل‌بیت (؏)
2.1هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
781 ویدیو
83 فایل
🔰 #تولید_اشعار_آئینی 🔰 #تولید_استیکر_عکس_نوشته_مذهبی 💢 تنها کانال #نشر_اشعار_بروز از #شاعران_شاخص_کشور کانال گلواژه هاے اهل‌بیت (؏) با حضور شاعران کشورے با جدیدترین اشعار آئینی، مداحی و مولودی مدیریت کانال: خادمةالزهرا(س)علیزاده @maddah_1367
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از شمس (ساقی)
(دانایی) ای دل به راه جهل منه پا را زایل مساز ، فکر مصفّا را دانش بجو که از اثر دانش قدر و بهاست مردم دانا را دانشوران ، هماره توانایند پیروزی اَست خلق توانا را دانا به هرچه می‌نگرد خواند آیات فضل ِ خالق یکتا را دانا نمی‌کند به عبث سودا پاره گلیم و پرده‌ی دیبا را دانا نمی‌دهد گهر و گیرد پاداش آن حَجاره‌ی خارا را دانا به یُمن علم ، نماید حل از مشکلات خویش معمّا را آن را که هست مشعل دانایی روشن بر اوست پرده‌ی ظَلما را دانشوران ز فضل و هنر باشند قائم مقام ، ساحت غَبرا را گیرد بشر ، ز قدرت دانایی بر اوج چرخ، منزل و مأوا را دانا ز راه علم ، همی بیند شئِ عُجابِ سُفلی و علیا را دانشور از ثریٰ زاثر بینش آرد به عقد ، عِقد ثریا را نادانی اَست موجب هر لغزش نادان به جان خَرَد غم دنیا را نادان کجا حقیقت دین فهمد اسلام یا که مذهب بودا را؟ با سامری ز جهل یکی داند اعجاز موسیٖ و ید بیضا را زیبا و زشت را ندهد تشخیص آنکو نخوانده زشتی و زیبا را از هم تفاوتی ، نتواند داد صیّادِ جهل، پشّه و عنقا را نادان چه‌سان تمیز دهد از جهل از کعبه ، فرق دیر و کلیسا را؟ نادان نمی‌دهد به جهان تمییز فرق سفال و لؤلؤ لالا را نادان ز جهل خود نتوان فهمید خسران و سود حنظل و خرما را آن کس که بی تمیز بوَد هرگز نتوان شناخت پستی و بالا را آن‌کس که هست فاقد دانایی داند قرینه ، قطره و دریا را نادان چو کور فاقد بینایی‌ست کی می‌دهد تمیز ، الف و با را؟ نادان ز کور هم ، بوَد اعماتر روشندلی‌ست اعمی ِ دانا را آن را که نیست بینش و دانایی زآن برتری‌ست دیده‌ی اعما را داند برابر ، آن که بوَد جاهل سنگ سیاه و درّه‌ی بیضا را چون فرصت‌است وقت غنیمت دان گر که تو را ست همّت و یارا را زین عمر می‌توان که بری بهره دانی ز خَلق ِ خود اگر امّا را یغماگر است گرگِ اجل زنهار با گلّه باشدش ، سر یغما را امروز سعی خود منما باطل خواهی اگر سعادت فردا را خورشید فیض اگر طلبی ای دل کمتر مباش! همّت حربا را گر خود شدی به طالع خود بدخواه از کس مکن گلایه و شکوا را نبوَد به قدر ذرّه ، قضای حق خواهان درد و رنج تو و ما را ایزد نموده حافظِ کِرمی پَست در قعر بحر ، صخره‌ی صمّا را چون اختیار در کف ما باشد از سعی خود بجوی ، تمنا را هستی مریض و بی‌مدد دارو ممکن مدان عِلاج و مُداوا را بنیان فکن هَریمن شهوت را کن طرد ، دیو نفس هیولا را با نیزه‌ی شکسته، چه‌سان داری؟ دعوی جنگ و عرصه‌ی هیجا را دکّان بی متاع ، نمودی باز دعوی کنی به سفسطه سودا را مزد قبال سعی و عمل ، بخشند خلد و قصور و سدره و طوبا را آنکو قرین رنج بوَد یک‌چند آخر بیافت ، گنج ِ مهیّا را نایل به روز وصل شود آنکو بیند فراق ِ یک شب یلدا را با جِدّ و جهد کسب توانی کرد جاه و جلال خسرو و دارا را آوخ که جمله فاقد تقواییم پوشیده‌ایم جامه‌ی تقوا را نادان صِرف و گمره هر راهیم داده به خلق، حکمت و فتوا را با ما کسی به فکر مدارا نیست کز دست داه‌ایم ، مدارا را خواهی اگر سعادت جاویدان بنیوش این نمونه سخن‌ها را بیهوده طی مکن گهر عمرت از کف مده ، نیامده فردا را (ساقی) بیان شعر تو خود کافی‌ست با یک اشاره ، مردم دنیا را سيد محمدرضا شمس (ساقی) 1394/11/20 https://eitaa.com/arozghafie
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از شمس (ساقی)
(کویر مشدد) با نغمه‌های پر شده در گوش‌ات... دل بسته‌ام به آنچه نشاید من از قصه‌های زندگی با تو... گفتم هرآنچه را که نباید من دیوانه‌وار عاشق دنیاییم... غافل ز بی‌ثباتی خوشبختی بخت سعید ، سوده شده بر تو... نحسی زندگانی بی‌حد من بذری ز عشق زیر قدم‌هایت... پاشیدم و به وقت درو دیدم گل‌میوه‌های چیده ، از آن تو... اما کسی که هیچ بچیند من آری! تو آن اقاقی جاویدی... سرسخت و استواری و پابرجا ترجیعی از اقامه‌ی باران، تو... ترکیبی از کویر مشدّد من سرگشته در حوالی نومیدی... آواره از تزلزل جان‌فرسا شیرازه‌بند دفتر عرفان، تو... صدپاره برگه‌های مُردّد من در بیکران آینه ، می‌بینم... تصویری از تجسم باورها سرخی دلبرانه ، از آن تو... زردی غم‌فزای زبانزد من جاری آبشار بهارانی... مرداب کوچکم که ندارد جان بالا بلند زلف چلیپا تو... در خود تنیده زلف مجعّد من در کوچه‌سار ظلمت تنهایی... در این خزان مبهمِ جان‌فرسا لبریز ، از نشاط بهاران، تو... آکنده از مصائب ممتد من در انحنای آمد و رفتن‌ها... در پیچ و تاب بغض گره خورده خالی شدی ز گفتن و ، آزادی... درمانده و اسیر چه گوید من یک پرسش بدون جوابم که... حیران میان این همه اضدادم رَستم ز قید آنچه که می‌دانی... هستم اگرچه نیز مقیّد من مستأصلم میان دوراهی‌ها... در بین این سپید و سیاهی‌ها تو گشته‌ای رها ز تباهی‌ها... وامانده‌ای که داده ز غم رد من سر می‌رسد اجل ز فراسوها... ناخوانده ـ ناگهانی و ناهنگام آسوده از گذاره‌ی گردون، تو... درمانده‌ی نباید و باید من ماییم و برزخ و غم بعد از آن... تا روز حشر شیهه کشد بر ما سرمست جام (ساقی) محشر تو... آنکس که از خمار برنجد من . سید محمدرضا شمس (ساقی) 1391 http://eitaa.com/shamssaghi
هدایت شده از شمس (ساقی)
آنکس که هست پیرو پندار اهل‌بیت باشد تمام عمر ، گرفتار اهل‌بیت جز راه اهل‌بیت نپوید به هیچ وجه دوزد فقط نگاه ، به رفتار اهل‌بیت بی اعتنا بوَد به متاع جهان دون از جان و دل چو هست خریدار اهل‌بیت کالای زندگی‌ست به چشمش بدون ارج وقتی که رفته ا‌ست به بازار اهل‌بیت تکیه نمی‌کند به کسی در تمام عمر چون تکیه کرده است به دیوار اهل‌بیت سرمشق زندگی‌ست برای جهانیان پندار نیک و خصلت و گفتار اهل‌بیت دارد بس افتخار به نزد فرشتگان هر کو که گشت خادم دربار اهل‌بیت آنکو که بست دل بجز ایشان به هر جهت گویی که کرده در عمل انکار اهل‌بیت هرجا که نیست عدل و مساوات و همدلی بی‌شک بوَد مخالفِ معیار اهل‌بیت حتی اگر که دم زند از شرع و دین حق اما نبرده راه ، به پندار اهل‌بیت اُف بر کسی که راهِ ریا کرده اختیار دم می‌زند ولیک، ز هنجار اهل‌بیت پوشیده چشم خویش ز اوضاع روزگار دوری گزیده چونکه ز کردار اهل‌بیت مال حرام می‌خورد و شادمان بوَد در ظاهر است اگرچه عزادار اهل‌بیت دزد شریعت است کسی که بدون زهد پوشد عبا و جامه و دستار اهل‌بیت خوش دیده‌ای که خواب نرفته به روزگار چون بوده است رهروِ بیدار اهل‌بیت (ساقی) به‌هوش باش که گر بشکنی دلی یعنی شکسته‌ای دل بیمار اهل‌بیت سید محمدرضا شمس (ساقی) https://eitaa.com/shamseqomi
🌹ولادت حضرت علی اکبر ع مبارک باد🌹 لاله ی سرو قدی زینت بستان شده است عالم از نور رُخش باز چراغان شده است پسر حضرت خورشید و خودش ماه تمام آسمان در قدمش آینه بندان شده است طلعتش طعنه زند بر قمر و اختر صبح فلک از دیدن او واله و حیران شده است نام زیبای علی دارد و بازوی علی ع کعبه از دیدن او مست و خرامان شده است دل سنگی حرم سر نشناسد از پای شاهدش باز همان چاکِ گریبان شده است لاله ی سرخ حسین اکبر لیلا زاد است جلوه ی ذات خدا باز نمایان شده است سیرت و صورت وخُلقش همه تکرار نبی ست مظهر روی نبی آینه گردان شده است دل هر عاشق دلداه شده مجنونش آری این زاده ی لیلاست که جانان شده است آسمان سجده کند پیش بلندای قدش سِرّ قد قامت او شاخص ایمان شده است نور چشمان حسین است و علمدار سپاه کربلایی نشده فاتح میدان شده است مثل عباس بوَد مظهر ایثار و ادب چون پدر داعیه دار ره عرفان شده است تا ابد نسل جوان را شده الگوی کمال هر که شد پیرو او رهرو قرآن شده است تا که میلاد تو را روز جوان نامیدند در دل پیر و جوان عشق فراوان شده است مهر می بارد و شعبان شده هنگامه شور با " شقایق " همه ی دشت غزلخوان شده است حمید رضازاده "شقایق" کرمان 𝐉𝐨𝐢𝐧: http://eitaa.com/goollvajhehay_ahlbeyt12 𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌ 📌در صورت نشر مطالب ڪانال در دیگر ڪانال‌ها و گروه‌های مرتبط، حذف نام شاعر و منبعِ اشعار شرعاً جایز نمی‌باشد. |↲گلواژه‌هاے اهل‌بیت (ع) نشر اشعار بروز ─‌┅═‎‌‌‌‌‌‌࿇༅࿇༅ ❃༅࿇༅❃ ༅࿇༅࿇═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از شمس (ساقی)
(میــلاد امـام زمـان "عج" مبـارک باد) ا࿐❁❈❁࿐✿࿐❁❈❁࿐ا (همیشه بهار) امـيــــر قـــافلــــــه ـ آن شـهســوار می‌آيد قــــرار ِ خـــاطـــر ِ هـــر بـی‌قــــرار می‌آيد خـــزان اگرچه گـرفتــه فضای عـــالـــم را گلـــی كــه هسـت هميـشـه بهـــــار می‌آيد چو هست قحط تراوت درين كوير عطش بــه كـــام تشـــنه لـبــــان ، آبشـــار می‌آيد سحــاب رحمـت حق آن بهـــار جــاویـدان بـــه آبـیــــــارى ايــــن شــــوره‌ زار می‌آيد نسـيم مِهـــر ، وزيـــدن گــرفتــه بر عــالـم نشــــاط و خـــــرّمـــی پــــایــــدار می‌آيد مَهی كه هست ز پشت و قبيله‌ی خورشید بـه دفـــع ظـلمـت اين شــام تـــــار می‌آيد غبـــار گام به گامش دواى ديــده‌ی ماست طبـيـبِ عشــق چــه نيكـــوعِــــذار می‌آيد بگو به يوسـفِ كنعــان بساط خود برچيـن كــه يــوســف دگــــری، از قـــــــرار می‌آيد هـلا، كه خفته به غـاريـد وقت بيداريست! خبـــر رســيده كــه آن یــــارِ غــــار می‌آيد شكسته‌كشتی دل‌هاى مــوج حـــادثـــه را بَـــرَد ز بحـــر بــــلا ، تـــا كنـــــار ، می‌آيد بـــراى آنکـــه بسـوزد بـــه آهِ ســوتــه‌دلان رداى كفــــر و ســـتم ، شعــــلـه‌‌وار می‌آيد بـــراى آنكـــه بگيـــرد تـقــــاصِ کـــرببـــلا يگــانــه منـتـــقم هشــت و چـــــار می‌آيد بـــراى آنكـــه كنــد قلــع و قمــع دجـّــالان عَلــم به دوش ِ بـه كــف ذوالفـــقار می‌آيد بــراى آنكــه بـه خـاک افكنــد شقـــاوت را ز شـــاهـــــراه عـــــدالــت ، ســوار می‌آيد بــراى آنكــه كنـــد شهــــر عشــق را آبــــاد خبــــر دهيـــد كــه آن شهــــريــــار می‌آيد بگــو به مطــرب عرفان تـــرانــه‌ای سر کن کــه از کـــرانــه ی غیـبـت ، نگــــار می‌آید بـــزن بــه چـنــگ تـــرنـــم ، نـت نکیـسا را که عشق و شـادی و شـور و وقــار می‌آید چو هست (ساقی) عشّـاقِ دردمنــد جهـان دواى دل‌شـــــدگـــــان ِ خمـــــــــار می‌آيد . سيد محمدرضا شمس (ساقی) 1392 http://eitaa.com/shamssaghi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1 فن مادّه‌تاریخ سازی و زیبایی‌های آن: شاید شما تا به حال عبارت (ماده‌تاریخ) را شنیده و یا با آن آشنایی کامل داشته باشید امّا اگر این لغت را در لغتنامه‌ی دهخدا جستجو کنیم به این توضیحات برمی‌خوریم که : " ماده‌تاریخ آن است که مجموع حروف بیت یا مصراع یا عبارتی به حساب ابجد با تاریخ واقعه‌ای تطبیق کند " و اما ماده‌تاریخ یکی از صنایع شعری و همچنین یکی از نمونه‌های استفاده‌ی تاریخ از واژه‌ها برای ثبت تاریخ یک واقعه می‌باشد. ماده‌تاریخ نویسی را همانند نقاشی و موسیقی و... یکی از صنایع مستظرفه به حساب آورده‌اند. استاد ماده‌تاریخ نویس و یا شاعر دانای این فن با استفاده از عدد وشماره‌ی هر حرف در حساب جمل (ابجد) و تطبیق آن با سالِ رخداد واقعه‌ای عبارت و یا شعری رقم می‌زند. هریک از حروف ابجد، عدد و شماره‌ای دارند که به شرح زیر است : ابجد ـ هَوّز ـ حُطّی ـ کَلِمَن ـ سَعفص ـ قرشَت ـ ثخُذ ـ ضَظغ . : الف =1 ب = 2 ج = 3 د = 4 : هـ = 5 و = 6 ز = 7 : ح = 8 ط = 9 ی = 10 : ک = 20 ل = 30 م = 40 ن = 50 : س = 60 ع = 70 ف = 80 ص = 90 : ق = 100 ر = 200  ش = 300 ت = 400 : ث = 500 خ = 600 ذ = 700 : ض = 800 ظ = 900 غ = 1000 و اگر شماره‌ی هر حرف را در عبارتی که برای واقعه‌ای تاریخی رقم زده شده است با یکدیگر جمع کنیم عددی به‌دست می‌آید که مساوی با تاریخ سال آن واقعه است. برای مثال زلالی خوانساری زمان آغاز سرودن مثنوی محمود و ایاز خود را به این صورت بیان کرده است : در استفتاح این منشور نامی بجو تاریخ نظمش از (نظامی) ن + ظ + ا+ م + ی =  50+900+1+40+10= 1001 هـ .ق و زمان پایان آن را به این‌صورت آورده است : (الهی عاقبت محمود باشد) = 1024 هـ . ق در مورد تاریخ استفاده از ماده‌تاریخ و زمان ابداع این فن اطلاعات زیادی در دست نیست اما آنچه که می‌دانیم این است که در صدر اسلام در میان اعراب مورد استفاده قرار می‌گرفته و در اواخر دوره‌ی خلافت عباسی استفاده از آن رایج شد (برخی می‌گویند ترتیب حروف ابجد و شماره‌گذاری برای آنها مربوط به فرقه‌ای بود که عقیده داشتند معانی و تفسیرات کلام‌های آسمانی از جمله قرآن را باید با توجه به حروف آن و رمز آن حروف مشخص نمود و در غیر این‌صورت نمی‌توان به تمامی معانی آنها دست پیدا کرد طرفداران این عقاید خرافی را حروفیّه و یا حروفیّون می‌نامیدند.) زمان ورود این فن به زبان فارسی به قرن پنجم هجری‌ برمی‌گردد و اولین کسی که از این فن استفاده کرد مسعود سعد سلمان بود که برای واگذاری حکومت هندوستان به سیف الدوله محمود بن ابراهیم  مادّه‌تاریخ بی‌معنی زیر را سرود : به سال پنجه ازین پیش گفت بوریحان درآن کتاب که کرده‌ست نام او تفهیم  که پادشاهی صاحبقران شود پیدا چو سال هجری بگذشت تی و سین و سه جیم ت+س+ج+ج+ج=400+60+3+3+3=469 همچنین آوردن ماده‌تاریخ فارسی معنادار را به خواجوی کرمانی نسبت می‌دهند. تهیه و تنظیم : سید محمدرضا شمس (ساقی) https://eitaa.com/arozghafie
2 فواید و امتیازات مادّه‌تاریخ نویسی : بیشترین کاربرد این فن در تاریخ‌شناسی است : همانطور که می‌دانیم به خاطرسپردن یک جمله یا یک عبارت از به خاطرسپردن اعداد آسان‌تر است خصوصاً اگر آن جمله به صورت یک مصراع موزون از یک قطعه شعر درآمده باشد پس در این‌صورت ماده‌تاریخ سبب می‌شود که تاریخ یک واقعه‌ی مهم کاملا دقیق ثبت شود و کمتر مورد تحریف و فراموشی قرار گیرد همچنین هنگام وقوع یک حادثه معمولا چندین ماده‌تاریخ ساز، سال آن حادثه را با عباراتی متفاوت رقم می‌زنند که در این‌صورت می‌توان با حساب تاریخی که آن عبارات نشان می‌دهند و تطبیق آنها با یکدیگر زمان یک واقعه را به‌صورتی کاملا دقیق مشخص کرد. 2. از آنجایی که فن ماده‌تاریخ نویسی سخت بوده و برای گفتن آن نیاز به ممارست و تمرین زیاد دارد کسی که یک ماده‌تاریخ زیبا می‌سازد قدرت خود را با آن به نمایش می‌گذارد و سبب می‌شود شعری که گفته به واسطه‌ی همین ماده‌تاریخ در مقام بالاتری نسبت به یک شعر معمولی قرار گیرد و همانطور که با آن ماده‌تاریخ، تاریخِ حادثه‌ای برای همیشه ثبت می‌شود آن شعر و نام شاعرش نیز برای همیشه ثبت می‌شود و این به دلیل ارزش اضافی‌ایست که ماده‌تاریخ به شعر می‌دهد و چه بسا عبارت‌هایی که حتی به‌صورت شعر هم نبوده ولی ماده‌تاریخ زیبایی بوده به همراه نام سازنده‌ی آن تا به الآن باقی مانده است. 3. ماده‌تاریخ گویی نوعی ورزش فکری و ریاضت ادبی است و لذتی که پس از ساختن ماده‌تاریخ به سازنده‌ی آن دست می‌دهد مشابه همان لذتی است که یک دانشمند از حل یک مسأله‌ی علمی پیچیده می‌برد. 4. حساب جمل را در مواردی بجز سال تاریخ یک واقعه نیز می‌توان به کار برد برای مثال : زلالی خوانساری تعداد ابیات محمود و ایازش را با حروف ابجد به صورت معماگونه‌ی زیر بیان کرده است : شمار ِ یکّه تاز این قلمرو عدد را طرح داد از هفت خسرو به هر خسرو که شیرین روکش آمد شکر را هشتصد و شصت و شش آمد و یا شاعر معاصر ایرج میرزا از حساب جمل در شعر سیاسی زیر استفاده کرده است : خوب داند حساب خویش جهان این محاسب بسی زکی باشد احمد از تخت چون فرود آید پهلوی جاش متکی باشد به حساب جمل هم ار نگری (احمد) و (پهلوی) یکی باشد. تهیه و تنظیم : سید محمدرضا شمس (ساقی) https://eitaa.com/arozghafie
3 قاعده‌ها و قانون‌های مادّه‌تاریخ سازی : 1_ ما در زبان فارسی علاوه بر حروف ابجد چهار حرف دیگر داریم که برای محاسبه‌ی آنها به این‌صورت عمل می‌کنیم که به جای حرف : (پ) حرف (ب) = 2 به جای حرف (چ) حرف (ج) =3 به جای حرف (ژ) حرف (ز) = 7 و به جای حرف (گ) حرف (ک) = 20 را قرار می‌دهیم. در برخی استثنائات کلماتی مانند چین که در عربی به‌صورت سین وجود دارد و یا پارس که در عربی به‌صورت فارس وجود دارد را می‌توان با همان شکل عربی محاسبه کرد. 2_ مبنای محاسبات در ماده‌تاریخ سازی شکل نوشتاری حروف می‌باشد و نه تلفظ... برای مثال در کلماتی مانند : هذه ، هذا ، اسحق ، اسمعیل، رحمن و... ، الف‌هایی را که در تلفظ آنها وجود دارند محاسبه نمی‌کنیم و تنها حروف نوشته شده محسوب می‌باشند و همچنین در کلماتی مانند عیسی ، موسی ، کبری و ...  ، الفی را که در تلفظ وجود دارد به‌حساب نمی‌آوریم ولی حرف (ی) را که مکتوب شده محسوب می‌کنیم . 3_ در کلماتی مانند (النخبه) و (الروضه) و ... در مواردی مانند : هذه النخبه و یا الروضه حرف آخر این کلمات را (ها) و در صورت اضافه شدن مثل : نخبةالتواریخ و یا روضةالمتقین (تا) حساب می‌کنیم . 4_ در کلماتی مانند: آب ، آتش ، آدم و... که همزه و الف در اوّل کلمه قرار گرفته‌اند گاهی همزه و الف هر دو حساب می‌شوند که برابر است با (= 2) و گاهی تنها الف محاسبه می‌شود (= 1)  مثلا : واژه‌ی آدم برابر با 45 است که در صورت لزوم می‌توان آن را 46 به حساب آورد. همچنین واژگانی مانند : پاییز ، زیبایی و... را که دارای حرف (ی) می‌باشند ، می‌توان در صورت لزوم به‌صورت : پائیز ، زیبائی نوشته و همزه‌ی آنها را (=1) محسوب کنیم . 5_ در واژه‌ی مبارک الله (حتی اگر با رسم الخطی به‌صورت الّه نوشته شود) همیشه دو لام را محاسبه می‌کنیم و همچنین الف دوم را که خوانده می‌شود ولی مکتوب نمی‌شود، در برخی موارد می‌توان محاسبه کرد. 6_ خوانندگان ماده‌تاریخ باید عبارت ماده‌تاریخ را از دیگر عبارات و مصراع‌های شعر یا نثر که ماده‌تاریخ در آن گفته شده تشخیص بدهند برای مثال : برای سال تاریخ وفاتش بگو که قدر یکدیگر بدانیم واضح است که عبارت ماده تاریخ (قدر یکدیگر بدانیم) می‌باشد و بقیه‌ی آن از جمله دو کلمه‌ی استفاده شده در همان مصرع (بگو) و (که) برای مقدمه‌چینی آورده شده‌اند . در صورتی که ماده‌تاریخ ساز به این قواعد و قوانین توجه نکند خطای واضحی مرتکب شده و زحمتی بی فایده کشیده و مورد نقد نقّادان نیز قرار می‌گیرند برای مثال : شاعری ماده‌تاریخ فوت حکیم حاجی سبزواری را چنین ساخته : تاریخ وفاتش ار بپرسی گویم (که نمرد زنده‌تر شد) = 1289 و همانطور که می‌دانیم (گویم که) جزو مقدمه‌چینی هاست و باید عبارت بعد از که جزو ماده‌تاریخ محسوب شود اما او که را نیز محاسبه کرده و ماده‌تاریخ خود را با عبارت (که) تکمیل کرده. آوردن تاریخ در شعر به‌صورت معمولی : این نوع شعرها شکلی بسیار آسان و طبیعی دارند و بسیار تحریف پذیر می‌باشند در این نوع اشعار تاریخ حادثه‌ها و رویدادها به‌صورت مشخص و صریح آورده می‌شود. مثال: کسایی مروزی (341هـ ،491هـ) می‌گوید: به سیصد و چهل و یک رسید نوبت سال چهار شنبه و سه روز باقی از شوال بیامدم به جهان تا چه گویم و چه کنم سرود گویم و شادی کنم به نعمت و مال سعدی می‌گوید : در این مدت که ما را وقت خوش بود ز هجرت ششصد و پنجاه و شش بود افسر خوانساری مرثیه‌ای برای یک سنگ قبر سروده که سه بیت آخرش این است : افسر اندر سال فوتش از خرد بالبداهه مصرعی شایان گرفت در محرّم حضرت جان آفرین آنکه هم جان داد و هم آسان گرفت در هزار و سیصد و پنجاه و هفت جان شیرین را ز شیرین جان گرفت. برای تاریخ فوت کریم خان زند این‌چنین سروده‌اند : کریم زند چو از دار بی‌قرار گذشت سه از نود، نود از صد، صد از هزار گذشت. تهیه و تنظیم : سید محمدرضا شمس (ساقی) https://eitaa.com/arozghafie
4 استاد محمدعلی مجاهدی (پروانه) ماده‌تاریخ فوت استاد غلامرضا قدسی را چنین آورده‌اند که در مصراع چهارم دو ماده‌تاریخ همسان آمده است. دوش ديدم كه نقش‌بند قضا خط بطلان كشيد بر سرِ خط‌ مهر تاريخ رحلت قدسی : (خط آخر) نوشت و (آخر خط‌) 1401 هـ . ق شادروان سید علیرضا شمس قمی ‌ـ چهار ماده‌تاریخ در فوت آیت الله العظمی بروجردی چنین سروده است : رفت آیت الله بروجردی به فردوس برین زین ماتم عظما شده اسلام با غم همنشین (شمس قمی) گفت از پی تاریخ، سال رحلتش (با جد اعلایش حسین آمد بروجردی قرین) ‌ ‌‌1380‌‌ هـ . ق (شمس قم) گفت به تاریخ وفاتش افسوس (چشم پوشید بروجردی از این ملک بقا) ‌ ‌1380 هـ . ق (شمس قم) سال وفاتش از خرد پرسید گفتا: (نک ، بروجردی مه اسلام ازین دار فنا شد) ‌1380 هـ . ق ‌‌ (شمس قم) یکسال بعد از فوتش این تاریخ گفت ( آیت الله بروجردی مکین اندر جِنان) ‌ ‌1381‌ هـ . ق (ماده‌تاریخ شهادت استاد احمد دانش‌پژوه) کِلک (شمس قم) به ابجد زد رقم در ماه مهر (شد شهید راه میهن ، احمد دانش پژوه) 1362 هـ . ش (ماده‌تاریخ فوت استاد میرزا مهدی مسجدی قمی) : چون (شمس قم) جویا شدی تاریخ فوتش را زدی (شد جاودانی مسجدی در کوی فردوس برین) 1348 هـ . ش (ماده‌تاریخ درگذشت آیت الله طالقانی) : بهر تاریخ شمس قم گفتا : (آیت ‌الله طالقانی رفت) 1358 هـ . ش چند ماده‌تاریخ از استاد عباس خوش‌عمل کاشانی : کوته این بود خبر: منشی کاشانی مرد آن که با شعر دری کرد درافشانی مرد پی تاریخ وفاتش ز تاثر گفتم: خوش عمل(کو مَلک سبک خراسانی؟ مرد) 1364 هـ . ش (ماده‌تاریخ فوت استاد مهدی سهیلی) : پی تاریخ فوتش «خوش عمل» گفت: (چو شعرش جاودان باشد سهیلی) 1366 هـ . ش ‌ چند ماده‌تاریخ از سروده‌های این کمین : (ماده‌تاریخ فوت استاد مه لقا) : گفت (ساقی) به ابجد این تاریخ ( رفت استاد مه لقا ، به جِنان ) 1391 هـ . ش (ماده‌تاریخ فوت آیت‌الله صافی گلپایگانی) : خواست تا (ساقی) وداعش را به ابجد آورد کِـه چه سالی کرد رحلــت آن فقیـه بی‌قریـن (یــاد) آمد بر سر این مصرع و تـاریـخ گفت: (رفـت لطـف‌الله صــافــی از میـان مسلمین) 15 + 1385 = 1400 هـ . ش (تاریخ درگذشت استاد علی نظمی تبریزی) : ‌ ‌کـوه بود و پَر زد از دنیا چو کـاه شـاعــــری آزاده ، در وقـت پگـاه ‌ ‌گفت (ساقی) از جهــان کجمـدار : « رفت نظمی، سوی درگـاهِ الاه » ‌ ‌2023 میلادی (ماده تاریخ شادروان مؤبدی کاشانی) شاعری نیکوسخن از شهر کاشان پرکشید مؤبدی سوی خدای حیّ سبحان پرکشید دید یارانش برفتند از جهان سوی خدا دل ز دنیا کند و با لب‌های خندان پرکشید سالمرگش را به ابجد گفت (ساقی) این‌چنین: (مؤبدی کاشانی اکنون سوی یاران پرکشید) 1445 هـ . ق تهیه و تنظیم : سید محمدرضا شمس (ساقی) https://eitaa.com/arozghafie
5 نیکوترین و عجیب‌ترین ماده‌تاریخی که به حروف ابحد درآمده قصیده‌ای است به نام (قصیده‌ی معجزیه) که در 128 بیت سروده شده که در تاریخ علم و ادب و هنر از شگفت‌ترین بشمار می‌رود که به طبع شاعر توانا و سخنور دانا مرحوم میرزا محمدصادق پروانه کاشی متخلص به (ناطق) اصفهانی از نامدارترین شعرای قرن سیزدهم قمری بوده است. (قصیده‌ی معجزیه) «بسم الله الرحمن الرحیم باسم موجود کریم» 1218 «این قصیده مسما به قصیده‌ی معجزیه است» 1218 «شصت و دو بیت» 1218 «یکصد و بیست و چهار مصراع» 1218 و این خود نشان و دلیلی برای مهارت و ذوق مرحوم ناطق در گفتن ماده تاریخ است که بر کاشی‌های اطراف صحن عتیق حضرت معصومه سلام الله علیها نوشته شده‌است. این قبه گلبنی است بزیور بر آمده یا پاک گوهری‌ست پر از زیورآمده این دوحه‌ای‌ست کامده از جنت العلا یا کوکبی است سعد و منور برآمده این زیب عرش یا که بود کوی آفتاب یا نور حق که بر همه اشیا در آمده این قبه راست اوج بجایی که پیش وی صدر فلک بچشم ملک احقر آمده وین قبه راست جای بجایی که پایه‌اش از اوج مهر و ماه و زحل برتر آمده وین قبه رفیع بدانجا رسانده قدر کز قدر با سپهر برین همسر آمده وین قبه و زمین ز همین رفعت و جلال عرشی بدهر با فلکی دیگر آمده وین قبه مطهر و این قصر با شکوه هر یک بلطف الطف و نیکوتر آمد وین صحن به ز صحن جنان‌ست بهر آنک آبش به از بقا و به از کوثر آمده از دل سؤال کردم و گفتم مرا بگو کین صحن از چه رو ز جنان بهتر آمده دل در جواب گفت که اینک در این سؤال عقل طویل قاصر و فهم اقصر آمده بهتر بود بحسن و علو از جنان در آن مسکن که بنت موسی بن جعفر آمده زهرا عفاف، فاطمه، بنت موسی آنک بر وی شرف ز فاطمه و حیدر آمده معصومه که در ره ایوان اقدسش از قدر و صدق حور و پری چاکر آمده شهزاده که هر دوسرا جدش از عطا با طالبان مذهب حق یاور آمده مخدومه مکرمه آن نجم اوج دین کز مهر و ماه رای نکوش انور آمده از اوج علم و فضل و ادب کوکب جمیل و ز درج حلم و مجد و شرف گوهر آمده جد آمده رسول حق و جده‌اش بتول با یمن عصمت از پدر و مادر آمده یک جد او نبی شرف کل کاینات کز جود حق ز جمله رسل مهتر آمده جبریل را کمال ز منزلگه نبی است که از منزلت بکل ملک سرور آمده یک جد او علی‌ست که از عون کردگار در روز جنگ صفدر و نام آور آمده جد دگر حسین علی دان که از سخا مولای عاصیان و شه محشر آمده جد دگر علی حسین است که از کرم دین داور و رحیم و رهی پرور آمده یک جد او محمد باقر ملاحتش کز بام نیلگون ملک برتر آمده یک جد اواست جفعر صادق لسان وحی کائین حر جعفر از آن سرور آمده موسی کاظم آمده باب وی و وزان احسان و عدل و جود و سخا بی مر آمده باشد علی برادر وی آنکه نور ماه عکسی ز نور اوست بدنیی برآمده نه به ز جده اش بجهان فطرتی نکو نه مثل جد عالی آن صفدر آمده در گیتی از نسب نه ازو به نه شبه وی در دهر از حسب نه از او بهتر آمده بر مسلمین ز مجد و همم کرد رهبری بر زایرین بجود و کرم رهبر آمده روی جهان ز درگه او یافت آبرو پشت فلک بسجده او چنبر آمده روی امید جمله عالم باین در است حاجت هر آنچه بوده ازاین در برآمده فوج ملک ز شوق دمادم گشوده پر از عرشه بر زمین پی یکدیگر آمده یکجا ز بهر چاکری زایران اوست یکجا ز بهر خادمی این در آمده کردم بدل خطاب که این قبه چنین قدر از که یافت از که بزیب و فر آمده با حب و ابتهاج مرا دل جواب گفت کی در بیان ز زهره دلت ازهر آمده گفتا بعون ایزد و سلطان عصر آن کو را ز لطف فتح علی یاور آمده سلطان عهد فتحعلی شاه آن کز او بستان فلک و گلبن جان را برآمده آن پادشاه کز اثر عدل و داد او شهباز و کبک هم‌پر و هم‌شهپر آمده 👇 تهیه و تنظیم : سید محمدرضا شمس (ساقی) https://eitaa.com/arozghafie
آن خسرو زمین که باوج قدوم او او رنگ و ملک را بفلک سر برآمده جم بارگه که بیدق نصر من اللهیش اندر سپهر و قر و عطا محور آمده کشورگشای عالم و زین ملوک آن کز او کمال و قدر بهر کشور آمده فرماندهی که نزد کمین بنده سراش هر شاه بوده بنده و فرمانبر آمده عبد و مطیع و بنده و فرمانبرش ز جان کسرای و رای و سنجر و اسکندر آمده خاقان برای بندگی او ز ملک چین از طرف روم زایر او قیصر آمده از بهر سود بر در دربار عدل وی نوشیروان ز وجد روان از سر آمده وی را هزار بنده بود کز شکوه و شان هر بنده صد ملکشه و صد سنجر آمده هم آن بداوران ز سخا آمده کفیل هم آن بسروران ز عطا سرور آمده تا امن شاه آمده دادار ملک و دین تا عدل شاه صاحب بوم و بر آمده تیهو جلیس و مونس باز جوی شده آهو انیس و حارس شیر نر آمده از عالمش برون صف میدان حربگاه از انجمش فزون سپه و لشکر آمده رمح و حسام آن شه دوران بگاه حرب بیضا بجنگ گاهی و گاه اژدر آمده انجم سپاه ماه رکاب و فلک خیام مهر از برای شاه همی افسر آمده شمشیر و طبل و مجلس عالی و بزم وی ز اوصاف هر یک از دگری اشهر آمده این یک چو جنت آمده و آن یک چو بوستان و آن یک چو برق آمده وین تندر آمده از مهر او ببزم ولی آمده ضیا از کین او بحلق عدو خنجر آمده هر روز بهر چاکر آن داور زمین خنگ فلک بطوع به زین زر آمده وز بحر جود و برج عطا حلم و بیدقش آن آمده است لنگر و آن محور آمده دوران مجال و مجلس وی را چو دید گفت مهری ز اوج جود سوی خاور آمده نه به ز وی بزیر فلک بوده است شاه نه مثل او بروی زمین داور آمده این قبه زیب زین شه والا تبار دید کز بر و قدر داور بحر و بر آمده چون قبه زیب و یمن بزر داد دهر گفت این قبه قدر و زینت و اوج زر آمده گفتم ز جود شاه بعالم قصیده‌ای کز آن دهان فکر پر از شکر آمده کردم رقم ز یمن اله این قصیده را کز یمن آن بدفتر من جوهر آمده ابیات این قصیده هر آن یک بدلبری مانند حسن روی بتان دلبر آمده گفتم قصیده ای که چنان لعل پر بها مقبول طبع قابل هر اشعر آمده هر مصرعی ازین چو یکی حور لاله رو هر بیت آن دو ماه پری پیکر آمده مصراع این قصیده باتمامی بنا هر یک عیان چو ماه باین دفتر آمده (ناطق) بگو دعا که بمرآت طبع و عقل پیدا دعای شاه عطاگستر آمده تا اسم نرگس آمده و لاله در زبان تا نام اصفر آمده و احمر آمده چهر موالی شه و روی عدوی شاه از شوق احمر و ز عنا اصفر آمده 1218 هـ . ق تهیه و تنظیم : سید محمدرضا شمس (ساقی) https://eitaa.com/arozghafie
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از شمس (ساقی)
(اَلنّجــٰـاةُ فِـی الصـّـدق) کسی که با همه از روی حیله می‌سازد منافقی‌‌‌است که با شیله پیله می‌سازد چو نیست خوی پسندیده‌ای در افکارش بنای مِهر ، ز خشتِ رذیله می‌سازد به پایکوبی خود آنچنان شود سرمست که در خیال خود از خود جمیله می‌سازد به پای خویش بیفتد درون بند بلا از آنکه از سر حیلت، شلیله ۱ می‌سازد اگرچه رشته‌ای از سیم و زر به هم دوزد وگرچه پارچه‌ای ، از ملیله می‌سازد ـ بوَد چو کرم نحیفی که در تمامیِ عمر به شوق رَستنِ از بند ، پیله می‌سازد چنانکه نیست در او فهم و درکِ آزادی خری بوَد که به کنج طویله می‌سازد به ذهن کوچک خود از بسیط این گردون جهان خویش به معیار تیله می‌سازد به دیو نفس نبندد دل آنکه از سرِ صدق رها وجودش را ، از عدیله ۲ می‌سازد نظر به سیلوی گندم ، کجا کند آن کس که از مناعت و عزت، به کیله می‌سازد پلنگ عزت را ، کس ندیده از ناچار که با جماعت گرگ و کلیله می‌سازد به عِلم کوش! که جاهل ، ز فرط نادانی به وقت کِشتن ، با مُستحیله ۳ می‌سازد به جای آنکه بجوید گل از گلاب اما به بوی نعنا ، یا ، شنبلیله می‌سازد اگر که عِلم بوَد نافع بشر ، عِلم است که بر تعالیِ انسان ، دلیله ۴ می‌سازد به اصفهان گذری کن ببین که شیخِ بها به جوش، گلخنی از یک فتیله می‌سازد اگر که علم و عمل شد قرین هم ، عالِم به نفع خلق ـ ز عِلمش ـ وسیله می‌سازد شود مراد و ، جهانی مرید او گردند که هر کجا که بخواهد ، قبیله می‌سازد بیا به‌صدق، سخن گو که (ساقی) دلخون بنای زندگی از این رَسیله ۵ می‌سازد. سید محمدرضا شمس (ساقی) http://eitaa.com/shamssaghi ۱ ـ کلافی از نخ ، ریسمان ۲ ـ دیو ، همزاد آدمی ۳ - غیرممکن ، محالات ۴ - راهنما ، راه روشن ۵ - رساله
میلاد باهرُ النور یگانه منجی عالم بشریت بر تمامی منتظران و دلداگان حضرتش مبارک باد 🌹🍁طلعت ماه دگر....🍁🌹 طلعت ماه ، دگر باره ، عیان خواهد شد روشن از نور رُخش، باز جهان خواهد شد مژده آمد ، که در رحمت حق، باز شود به یقین سیل عنایات ، روان خواهد شد وعده ی آمدنش ، بوده مقدر ز ازل قطعا این مژده ، همین است و چنان خواهد شد ماه وخورشید وکواکب همه سرگشته ی او دور ایام به کام همگان ، خواهد شد عطر پیراهن او ، چشم نواز دل ماست ( بعد از این باد صبا مشک فشان خواهد شد) * قامت سرو قَدان ، پیش نزول قدمش بهر تعظیم به اجلال.. ، کمان خواهد شد پیر فرزانه کند کلبه ی احزان را جمع بعد از این مست و غزل خوان و جوان خواهد شد سیزده فصل ز ایام خدا شد سپری آخرین فصل نهان بود ، عیان خواهد شد نو بهاری رسد از راه ، که عالم یکسر نفسش سبز تر از ، باغ جنان خواهد شد غم مخور ای دل افسرده ورق برگردد احسن الحال،.. دل سوته دلان ، خواهد شد سحر نیمه ی شعبان چه مبارک سحریست ( چشم نرگس به جمالش نگران خواهد شد) * بلبل طبع ( شقایق) به تغزل افتاد خبر آمدنش ورد زبان خواهد شد * = حضرت حافظ ره حمید رضازاده ( شقایق) کرمان https://eitaa.com/goollvajhehay_ahlbeyt12
خرسندم و عالمی به کامم شده است از باده ی عشق ، می به جامم شده است وقت است که سینه را چراغان بکنم زیـرا کـه تولد امـامـم شـده اسـت ✍ https://eitaa.com/goollvajhehay_ahlbeyt12
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
(اَللّٰهْمَّ عَجّلْ لِوَلٖيِكَ الْفَرَج) بلبل طبعم ، سخن آغاز کرد بر جهان باب بشارت باز کرد نغمه خوانی می‌کند طبع غیور گه حجاز و گه همایون، گاه شور گاه ، منصوری دهد سر از فِراق گه ز شوق وصل، ماهور و عِراق زخمه‌ های تار طبع پاکزاد زخم‌های کهنه را مرهم نهاد مطربا ! بر چنگ ، زن ! چنگ از شعف دف به کف بربط به دف زن کف به کف ساقیا ! زآن باده‌ی صافی بیار باده‌ای کز جان کُند دفع خمار باده‌ای در ساغر احباب ریز بر شرار قلب سوزان آب ریز ساقی جام طریقت می‌رسد شاهد بزم حقیقت می‌رسد بلبلان را مژده ی رحمت دهید چون گلی نو در گلستان بشکفید بلبلان این گلستان ، چون من‌اند وصل این گل دیده و نغمه زن‌اند از طفیل‌اش ، گلسِتان آباد شد باغبان از وصل این گل شاد شد کیست این گل نوگل گلزار دین زینت بستان ختم المرسلین حجّت حق مهدی صاحب‌زمان ختم ارباب ِ هدیٰ ، شاه ِ جهان رهبر دین ، پیشوای متقین آیت عظمای حق حق‌الیقین ماه تابان سماوات شرف گوهر دریای میر مَن عَرَف ماه شعبان روشن از میلاد اوست قلب ناشاد جهان دلشاد اوست وارث دیهیم و تاج حیدری لایق تخت و سریر جعفری پرده دار شاهد بزم وجود پادشاه کشور غیب و شهود غیر احمد ، رهنمای انبیا راهدار دین و ختم‌الاوصیا پادشاها ! پرده از رخسار گیر کن ظهور ای خسرو گردون سریر بر فکن ، از چهر نیکویت نقاب زنده کن از وصل رویت شیخ و شاب پا بنهْ ، اندر رکاب ای شاه دین دستِ حق بیرون نما از آستین ذوالفقار حیدری بر کف بگیر بر قِتالِ قوم گمراه و شریر انتقام از فرقه ی بدسیرتان ای امیر منتقم! یکسر سِتان باغ دین شد مسکن زاغ و زغن جغد مأوا کرده در طرف چمن روبهان در بیشه گشته جاگزین چون تهی شد بیشه از شیر عرین ملک دین ، ویرانه از بیداد شد زانکه ظلم و کین بجای داد شد سفلگان بنشسته در صدر جلیل بخردان را جایگه داده به ذیل گلشن حق جایگاه خار شد گنج دین در اختیار مار شد خسروا ! صبر و تحمل تا به کی ؟ صبر هم آخر ز صبرت گشته طی خیز و ما را زین مهالک وارهان دفع فرما شرّ قوم گمرهان جز تو ما را دادخواه و یار نیست جز تو دیگر رهبر غمخوار نیست کن ظهور ای شهسوار منتظر دوستان منتظر را کن نظر ز انتظارت بر لب آمد جان ما نیست غیر از وصل تو درمان ما (شمس قمّی) در مدیحت روز و شب نغمه‌زن ، گردیده با وجد و طرب شادروان سید علیرضا شمس قمی 1340 https://eitaa.com/shamseqomi