هدایت شده از اشعار شادروان شمس قمی
اَلسّلامُ عَلَیكَ یا اَباصالحَ المَهدی (عج)
#مدح
#میلاد
#شعر_انتظار
#اعیاد_شعبانیه
#میلاد_امام_زمان
(عشق وصال)
از روی مهوش خود، بفکن نقاب حایل
تا بوسه ای بگیرم ، از آن نکو شمایل
بی روی بی مثالت، تلخ است زندگانی
زیرا که دل نباشد ، جز بر رخ تو مایل
دور از تو ای دلارام! نبوَد مرا دل آرام
شد از فراق رویت ، عمرم تباه و زایل
عشق وصالت ای شه! دین است و مذهب من
جان میدهم به عشقت، در راه این خصایل
مهجوری تو شاها ، صبر از دلم ربوده
جز اشک دیدگانم ، نبوَد مرا دلایل
در انتظار وصلت، جان از تنم برون شد
آیا شود که روزی ، گردم به وصل، نایل؟
ای یوسف خجسته! بازآ که از فراقت
یعقوب ملک دین شد بر مرگ خویش نایل
شاها مرا عطا کن، از خوان فضل و عرفان
چون بر درِ سرایت، هستم کِهینه سایل
باز آی و رخ عیان کن، آیین خود بیان کن
مفهوم عاشقان کن، اسرار این مسایل
چون دسترس نباشد، بر دامن وصالت
دست شکسته ام بین! بر گردنم حمایل
در چرخ عشقت ای شه! افروخت (شمس قمّی)
زین سوز و ساز خوشتر، نبوَد مرا فضایل
شادروان سید علیرضا شمس قمی
https://eitaa.com/shamseqomi
هدایت شده از اشعار شادروان شمس قمی
اَلسّلامُ عَلَیكَ یا اَباصالحَ المَهدی (عج)
#مسمط
#میلاد
#شعر_انتظار
#اعیاد_شعبانیه
#میلاد_امام_زمان
(آینهی وجه الله)
دوش هنگام سحر گفت مرا هاتف جان
تا به کِی خفتهای و بیخبری از جانان
باخبر باش که شد نیمهی ماه شعبان
خیز و بزمی ز سر شوق و شعف کن بنیان
که جهان شد و شرف همسر فردوس و جنان
خیز و گو مطرب ایمان بنوازد بر رود
ساقی عشق کند بادهی وحدت موجود
عاشقان را دهد از جام وصال معبود
زآنکه آمد ز پس پرده شه غیب و شهود
همچو خورشید که گردد ز پس ابر عیان
گو به عشاق که آن مظهر یکتا آمد
آن که صد مهر به نزدش به تماشا آمد
ماه گردون به برش چون شب یلدا آمد
بر سر خلق جهان ، ابر گهرزا آمد
تا ببارد به زمین گوهر بحر ایمان
در چنین روز ، مه برج سماوات هدا
شد ز اوج فلک دین به جهان جلوه نما
روشنیبخش جهان گشت به فرمان خدا
بانگ شادی ز زمین خاست سوی عرش علا
کآمد آن حجت حق مهدی موعود زمان
قائم آل عبا ، قائد اسلام پناه
ختم ارباب هدا ، آینهی وجه الله
وارث هشت و سه آن رهبر با حشمت و جاه
پا نهادی به جهان تا که شود هادی راه
رهنمون گشت بشر را سوی حی سبحان
آن شهنشاه قدر قدرت مُلک بطحا
قطب حساس زمین محور چرخ اعلا
شاه دجال کُش و ریشه کن خصم دغا
خاتم راهبران ، منتقم آل عبا
کهابر رحمت بوَد و سایهی فیض یزدان
منبع علم و عمل مظهر یزدان به جلال
اختر فیض کرم شمع شبستان به جمال
دُر دریای شرف، گوهر رخشان به خصال
طوطی دانش و دین بلبل دستان به کمال
نکته آموز بسی عیسی و پور عِمران
آن امامی که به فرمان خدا شد غائب
عاصیان را ز معاصی بنماید تائب
کز هزاران بشر صالح و عبد صائب
آیت الله بروجردیاش آمد نائب
تا کند رهبری اُمّت جدْش به عیان
مَحرم و مظهر اسرار و رموز ازلی
آیت درگه زی مرتبت لم یزلی
وارث مکتب احمد ، خلف پاک علی
آنکه بر عصر بوَد والی و مولای و ولی
ناشر و مجری احکام شریف قرآن
خسروا جلوه نما برفکن از چهره نقاب
چند در پردهی غیبت به ظهورت بشتاب
دل ما گشته ز هجران جمال تو کباب
تیشهی کفر جهان را بنمودهست خراب
تا به کِی غایب و از دیدهی احباب نهان؟
جلوهگر ساز به ما را حقیقت نه چنین
حلّ ابهام کن از معنی صورت نه چنین
نسخ اوهام کن از مُلک دیانت نه چنین
قلع کن فاسق و ارباب شقاوت نه چنین
قصر ویرانهی دین را کُن از اول بنیان
مُلک اسلام ز بیداد و ستم ویران شد
کاخ بیدادگران در عوض آبادان شد
ریب و تزویر و ریا دین مسلمانان شد
عدل و انصاف و کرم محو ازین دوران شد
نه نشانی بوَد از حاتم و نه نوشروان
خسروا خیز و بکَش تیغ هدایت ز نیام
سرنگون کن عَلَم کفر و سریر اوهام
زنده کن نام مسلمانی و دین اسلام
دفع کن از سرِ ما سایهی کفار ظَلام
تا ببینی همه جا بوذر و صدها سلمان
(شمس قم) گفت چنین مدح تو ای شاه زمن
بهتر از این نشود مدحت شاهانه ز من
شاعری مبتدیام پیرو ارباب کهن
آرزو دارم اگر یار شود طبع سخن
بسرایم صفت ذات تو با نظم و بیان
شادروان سید علیرضا شمس قمی
روزنامه استوار قم ـ 1337
https://eitaa.com/shamseqomi
هدایت شده از اشعار شادروان شمس قمی
اَلسّلامُ عَلَیكَ یا اَباصالحَ المَهدی (عج)
#مدح
#میلاد
#شعر_انتظار
#اعیاد_شعبانیه
#میلاد_امام_زمان
( فخرالاوصیا )
بهتر از جان دوست دارم ای بت جانان تو را
برتر از آنی که من قربان کنم صد جان تو را
ای عزیز مصر عزّت! بر سر بازار عشق...
میبَرد حسرت هزاران یوسف کنعان تو را
داده ایزد، عسکری را چون تو فخرالاوصیا
زاده نرجس، ناز نرگس، نیمهی شعبان تو را
در بیابان فراقت همچو مجنون روز و شب
صد چو لیلی گشته در دشت جنون حیران تو را
پرتو حسنت تجلّی کرده در کون و مکان
مهر و مه باشند گویی دو سیَه دربان تو را
چشم دیدار ار ندارد دشمن خفّاش خو
گو بمیرد از حسد تا ننگرد یک آن تو را
نیست در عالم به جز قوم حرامی سیرتان
یک نفر کز روی عقل و دین کند کتمان تو را
مظهر حسنیّ و عشّاق جهان خرد و کلان
عاشق شیداییاند، ای عشق جاویدان تو را
جای، داری در دل و جان، جان و دل قربان تو
رخصتی فرما که عالم جان کند قربان تو را
ز انتظار مقدمت جان جهان بر لب رسید
خوانده حق بهر مداوا، داروی درمان تو را
زامر حق بشتاب در امر ظهورت تا شود
دشمن دجّال سیرت، تابع فرمان تو را
بهر دفع جور و کین و فتنه و کفر و ستم
هست در کف، ذوالفقار زادهٔ عِمران تو را
بر نجات مسلمین از چنگ بیداد زمان
نام منجی داده از روز ازل یزدان تو را
(شمس قم) از فرقت آن شمس دین شد تیره روز
تا که یابد روشنی، شد دست بر دامان تو را
شادروان سید علیرضا شمس قمی
https://eitaa.com/shamseqomi
هدایت شده از اشعار شادروان شمس قمی
(اَللّهُمَّ عَجّلْ لِوَلیّكَ الفَرَج)
#مدح
#میلاد
#امام_زمان
#شعر_انتظار
#مهدی_موعود
(فرشته ی رحمت)
ساقیا به جامم کن زآن شراب عرفانی
تا برون کند از سر ، این خمار نفسانی
مِی ، بریز در ساغر شاهد الست آمد
آن فرشته خو دلبر، با جمال روحانی
یک دو ساغرم پر کن زآن مِی خرد افزا
درد ما مداوا کن ، زآن دوای نادانی
کشتی دل ما را ، در یَم شراب افکن
گرچه موج جام آن را کردہ اَست طوفانی
حاجبا گشا در را چون به حالت مستی
خوش بُوَد به سیر گل، گردش گلستانی
مطربا بزن بر چنگ، چنگی و ز چنگ غم
قلب خسته ی ما را وارهان به آسانی
بلبلا از این شادی بر فراز شاخ گل
با نوای داوودی خوش نما غزلخوانی
طوطیا به شاخ سرو، سروری کن از عشرت
وز بیان شیرینت کن تو شِکّرافشانی
قمریا بزن چهچه ، کبک دل ، بزن قهقه
سار عشق گو به به ، زین بساط مهمانی
خادما به مجمر کن عود و کُندر و اسپند
تا نبیند آن دلبر ، چشم زخم شیطانی
آمد آن مَلک دربان از سپهر مهر حق
آن فرشته ی رحمت در لباس انسانی
صبح نیمه ی شعبان از تفضل یزدان
پا نهادہ در عالم، حجّت جهانبانی
سبط عسکری یعنی ، هادی بشر آمد
خاتم الحجج یعنی ختم حکم یزدانی
شد ز مولد پاکش قلب شیعیان روشن
هم منوّر از رویش عرش پاک رحمانی
زآن پدر بُود شایان کاینچنین پسر آرد
زآن صدف سزد اینسان درّ بحر قرآنی
باید اینچنین فرزند زآن نکو گهر اجداد
ویژہ آنکه شد جدّش چون علی عِمرانی
سوی مصر دین آمد تا به مسند شاهی
رنج ما کند جبران ، آن عزیز کنعانی
خضر چشمهٔ هستی رخ به کوی ظلمت تافت
تا به تشنگان بخشد فیض آب حیوانی
طور ایمن جانان ، کوی جانفزای او
پرتوش شهاب حق بهر پور عمرانی
اختر خداجویی بر جهان فروزان شد
تا که محو خود سازد ژندہ کفر ظلمانی
در مهالک گیتی، حرز جان بود ما را
بر مظالم دشمن، عدل حیّ سبحانی
تا کند سلیمانی جمله مور ناچیزیم
بس سزای او باشد مسند سلیمانی
شمع روی تابانش بزم دین کند روشن
شد ز پرتوش باطل، ظلمت شبستانی
ای شه فلک افسر برقع از جبین برگیر
زآن جمال مه منظر کن جهان چراغانی
از فلک فراتر نِه پای عزت و تمکین
تا مَلک شود حیران زآن مقام ربّانی
شد ز تیشه ی کفّار، کاخ دین حق ویران
خیز و دِہ نجات آن را زانهدام و ویرانی
از عناد و استبداد شیعه نابسامان شد
خیز و کن ز عدل و داد رفع نابسامانی
گلّه را رهایی دِہ ، از مظالم گرگان
زآنکه خوب میدانی راہ و رسم چوپانی
خسروا شهنشاها کن ظهور و یاری کن
چونکه شد ز کف ما را معنی مسلمانی
در مدیح او از شوق طبع (شمس قمّی) گفت
ساقیا به جامم کن ، زآن شراب عرفانی
شادروان سید علیرضا شمس قمی
https://eitaa.com/shamseqomi
هدایت شده از اشعار شادروان شمس قمی
(السّلامُ عَلَيكَ يَا بَقيةاللهِ فِی اَرضه)
#مدح
#میلاد
#امام_زمان
#شعر_انتظار
#مهدی_موعود
« دُرّ شاهوار »
رسید مژده به بلبل ، که نوبهار آمد
به صحن باغ و چمن یار گلعذار آمد
صبا عبیرفشان کرده دشت و بستان را
بدین نوید فرحزا ، که نوبهار آمد
صباح لب به تبسّم گشود غنچه ز شوق
چو عندلیب خوشالحان به شاخسار آمد
بهطرْف باغ به گلبانگِ عشق ، بلبل و سار
به صد ترنم و شور و نوا ، هزار آمد
روان به جوی، چو شهد خوشاب آب روان
به پای گلبن ، چون درّ ِ شاهوار آمد
کنارِ جوی، به شادابی و صفا سوسن
به دَه زبان ِ رسا ، مژده داد : یار آمد
چو لاله چهرهی این گل بدید در گلشن
بسوخت چهرهاش از رَشک و داغدار آمد
سحرگه از شرف باغبان گلشن دین
فرحفزا گل مختوم هشت و چار آمد
به باغ عسکری آن گل دمید و باغ جنان
ز رشک آن گل رخساره ، شرمسار آمد
دمید نوگل نرگس ، به دامن نرجس
که نرگس چمن از حسرتش خمار آمد
شمیم دلکش آن گل ز عطر دین و خرد
مشام اهل خِرد را ، شمامه بار آمد
به گلشن علوی سرو سرفراز رسید
به کشور نبوی ، شاه ِ تاجدار آمد
بهروز نیمهی شعبان ز کِتم پردهی غیب
امام عصر و شَهِ غیب و آشکار آمد
سلیل احمد مختار و ناسخ کفّار
به انتقام نیاکان ، به اختیار آمد
شَه سَریر امامت ، امیر کشور دین
به تاج و تخت شریعت زمامدار آمد
شهی که از قدمش شد بنای دین باقی
مَهی که از کرمش عرش را قرار آمد
امامِ هادی مطلق، ولی و حجّت حق
به استعانت ِ اسلام حق شعار آمد
نه خاکیان به سُرورند از ولادت وی
که قدسیان همه را عیش پایدار آمد
رسید خسرو عادل به دفع اهرمنان
بگو به خصم که با حکم کردگار آمد
امیر لشکر دین ، در نبرد مدعیان
به رزمگاه ، مسلّح به ذوالفقار آمد
خدیو عرصهی ایمان ، زعیم مُلک ولا
به شهر عشق ، مَلکجاه شهریار آمد
پناه و حامی درماندگان به عدل و وداد
به دادخواهی مظلوم ، دادخواه آمد
نجاتبخش بشر از میان بحر ستم
مهینه جنّت یزدان ، سفینهوار آمد
شدند مات رخ او صفوف شاه و وزیر
چو میر عرصهی شطرنج، شهسوار آمد
نهاد مهرهی دشمن ، به ششدر توحید
چو دل بباخت درین نرد و در قمار آمد
شها ، مها ، ملکا ، خسروا ، جهاندارا !
بیا که بیتو به دین لطمه بیشمار آمد
ریا و کید و جفا و عناد و کین و حسد
به جای رحم و وفا و شرف به کار آمد
به سوی منتظران ، خسروا نظر فرما
که جان ما به لب از درد انتظار آمد
به طبع (شمس قمی) کن عطا فروغ خِرد
که بی فروغ و خرد ، دین و علم تار آمد .
شادروان سید علیرضا شمس قمی
https://eitaa.com/shamseqomi
هدایت شده از اشعار شادروان شمس قمی
(ستارهی حسن)
#مدح
#امام_زمان
#شعر_انتظار
#مهدی_موعود
شد از فروغ جمال تو آفتاب ، خجل
چنان که از رخ خورشید ماهتاب خجل
چو پرده از رخ خود گیرد آن ستارهٔ حسن
شود ز شعشعه ی رویش آفتاب خجل
ز باب لطف ، قدم تا بِهِشت در عالم
بهشت شد ز صفایش بِهَشت باب خجل
فشانده سنبل گیسو به طرْف گلشن حسن
که کرده کاکل سنبل ز پیچ و تاب خجل
خوی عِذار تو چون ژاله بر گل رویت
بوَد گلاب صفا و کند گلاب خجل
ز طوطی لب خود گر شکر فشان گردی
کند حلاوت لحن تو شهد ناب خجل
به بحر عشق تو دل گشته مات و سرگردان
که از تلاطم دریا شود حباب خجل
از آن دو چشم قدح نوش باده پرور تو
شدهست جام می و ساقی و شراب خجل
خدای را نکنم ترک آن می جانبخش
که دل شود ز چنین کار ناصواب خجل
شب است و بیتو سرشکم ربوده خواب از چشم
اگرچه هست ز خوناب دیده، خواب خجل
شدم ز کیفر هجرت خجل به نزد رقیب
چو مردمان گنهکار ، از عِقاب خجل
نهاده پشت نقاب آن جمال مهرآسا
که کرده مِهر فلک از پس نقاب خجل
مپرس حالت زارم که از جدایی تو
زبان دل شود از پرسش و جواب خجل
بیا که مدعی از محضرت خجل گردد
اگرچه گشته ز وصف تو در غیاب خجل
دهان به نغمه سرایی گشا به گلشن عشق
که از نوای تو گردد نی و رباب خجل
حجاب غیبت و فرقت فکن ز چهرهٔ خویش
که گشته از مَهِ رخسارهات حجاب خجل
ز چهره پرده گشا تا رقیب سفله شود
ز روی آن مَلکِ مالک الرقاب خجل
به دفع دشمن حاسد ، شتاب کن شاها
که شد ز فرط شکیبایی ات شتاب خجل
مرا ز محتسبان باک نیست روز حساب
کز احتساب ولایت! شود حساب خجل
کتاب عشق جهان شمهای ز مکتب توست
که از فیوض تو شد خصم لاکتاب خجل
تو روح عالم قدسی و صورتاً ز تراب
که قدسیان شده زآن پور بوتراب خجل
به عشق وصل تو شد بوالبشر به خاک مقیم
بیا که تا نشود آن مهینه باب خجل
بگفت (شمس قمی) در مدیح آن شه حسن
شد از فروغ جمال تو آفتاب ، خجل
شادروان سید علیرضا شمس قمی
https://eitaa.com/shamseqomi