به نام خدا
می آید
#در_انتظار_فرج
#شاعر_ابراهیم_الهیاری
#کانال_مداحی_گلواژه_های_اهل_بیت_ع
_________________________________
پدر در گوش من با مهربانی گفت می آید
به آرامی پس از ذکر اذانی ،گفت می آید
به گاهِ کودکی با من زمان چون گشت همبازی
زمان هم با زبانِ کودکانی گفت می آید
به مکتب چون نشستم ،مهربان آموزگار من
به صدق و شیوه پیغـمبرانی گفت می آید
به جمعِ نوجوانانی نشستم زآن میان یاری
به لبـخند قشنگِ نـوجـوانی گفت می آید
نشستم منتظر دیدم که با حسرت کهنسالی
کنار من گذشت آن قد کمانی گفت می آید
به عشق دیدنش بر چشمه حیوان نظر کردم
بر آمـد خضـر زِ آب زندگانی گفـت می آید
گشودم تا لـب قـرآن، که جویم آیتی از وی
به صوتی دلنشین و آسمانی گفت می آید
دلیلِ روشنیِّ جمعه ها از جمعه پرسیدم
بـرایـم بـا زبـان بی زبـانی گفـت می آید
به دل گفـتم سزاوار است حمـل انتظار او
دل بی طاقتـم با شادمانی گفت می آید
به(اشکِ) شوق گفـتم ای زلالِ دیده و دلها
چرا برگونه ها دُرّ می فشانی گفت می آید
اللهم عجل لولیک الفرج
فسا :ابراهیم الهیاری(اشک فسایی)
۱۴۰۰/۶/۱۲
http://eitaa.com/golvajhehaye_ahlbeyt
°°°♡🏴🏴🏴♡°°°
به نام خدا
#یابن_الحسن_عج
بیا که خـانهٔ جهان، خــراب شد نیامدی!
جهان بدون روی تو عــذاب شد نیامدی
نقابِ چهره را فکن که طاق شد توان ما
اگرچه کـردههای ما حجـاب شد نیامدی
🖋#سید_محمد_رضا_شمس_ساقی
«اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج»
۱۴۰۰/۶/۱۲
@golvajhehaye_ahlbeyt
_______________________
بنام خدا
#غروب_جمعه
#جمعه_های_انتظار
#شاعر_مسلم_فرتوت_فاخر
#کانال_مداحی_گلواژه_های_اهل_بیت_ع
◇◇◇◇🏴◇◇◇◇
جمعه آمد شور دیگر بر سر است
بار دیگر دیده و دل مضطر است
چشم بر بستیم خدایا شد غروب
بغض ها در سینهٔ ما شد رسوب
می سرائیم باز هم با اشتیایق
از غم و آلام جانسوز فراق
داغ" دلتنگی شرارش جان فزاست
آه در آدینه سوزش ما سواست
عده ای ساز مخالف می زنند
روز آدینه خرامان می شوند
ما از این غیبت رضائیم در خفا
هست این غیبت غنیمت بهر ما
ما به ظاهر نام مهدی می بریم
پشت پرده ما ز دشمن بدتریم
عده ای دل خسته اند و دل غمین
عصر جمعه دیده تر، زار و حزین
یا ابا صالح زبانم الکن است
عهد غیبت نون ما در روغن است
در خفا ما ساز دیگر می زنیم
ما به ظاهر دم ز دلبر می زنیم
عده ای با ریش و تسبیح و عبا
روز و شب گویند یا مهدی بیا
هست ولی اعمال شان بدتر ز بد
دوست دارند تو نیایی تا ابد
غیبتت باب مراد و میل ماست
نام تو گفتن فقط یک ادعاست
سیصد و سیزده که نه سی یار نیست
از دل و از جان کسی غم خوار نیست
فاخرا باشد حقیقت تلخ تر
تلخ تر از زهر افعیِ دو سر
گر بخواهی عزت هر دو جهان
گو ز دل یا مهدی صاحب زمان
بدترین کار جهان باشد ریا
هست ریا کار بدترین خلق خدا
✍🏻مسلم فرتوت فاخر
"""""""""""""""""""""""""""""""""""
«اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج»
محرم ۱۴۰۰/۶/۱۲
http://eitaa.com/golvajhehaye_ahlbeyt
°°°♡🏴🏴🏴♡°°°
PTT-20210902-WA0003.opus
زمان:
حجم:
409.5K
به نام خدا
#شب_جمعه
#شاعر_استاد_خسروی_فر
#کانال_مداحی_گلواژه_های_اهل_بیت_ع
◇◇◇◇🏴◇◇◇◇
عمریه تو روضه ها آقا صدایت میزنم
توی خواب و روءیاهام بوسه بپایت میزنم
اگه دعوتم کنی یه شب بیام توحرمت
بوسه برخاک درِصحن و سرایت میزنم
شب جمعه که میشه دلم هوا تو میکنه
مثل کفتری میشم پر به هوایت می زنم
گاهی وقتا که میون روضه ها دم میگیرم
بغضی تو گلوم میاد وقتی صدایت میزنم
یاحسین گفتنم و ممنون شیر مادرم
پدرم یادم داده دم زِ ولایت میزنم
تو که حاجت گدا رو از شکاف در میدی
منم امشب دست به دامن عطایت میزنم
به همه میگم که تو ارباب با کرامتی
همه جا همه جا دم زِسخایت میزنم
🖋#شعر_سبک_خسروی_فر
۱۴۰۰/۶/۱۱
http://eitaa.com/golvajhehaye_ahlbeyt
°°°♡🏴🏴🏴♡°°°
بسم الله الرحمن الرحیم
#شهادت_حضرت_امام_سجاد_ع
#شاعر_حسن_لطفی
#کانال_مداحی_گلواژه_های_اهل_بیت_ع
◇◇◇◇🏴◇◇◇◇
آنقدر داغ بود از تب که
آب اگر بود بر لبش میسوخت
احتیاجی نبود بر آتش
خیمه هم داشت از تبش میسوخت
درد را چارهای اگر بکند
چه کند با غمِ پریشانیش
نیست آبی که دستمالی خیس
بگذارند روی پیشانیش
خویش را میخورد ، ندارد جان
قوَتی نیست جز تقلا حیف
یک به یک میروند یاران و
چارهای نیست جز تماشا حیف
بارها شد به دست بی جانش
پردهی خیمه را به بالا زد
شاهدِ مقتل همه ، هربار
به سرِ خویش دستِ خود را زد
دید از خمیه روی یک نقطه
لشکری را که بی هوا میریخت
دید در بین راه تا به حرم
چقدر اکبر از عبا میریخت
بین بستر نشست در خیمه
زد به سر با دو دست در خیمه
تا صدای برادرش آمد
کمرِ او شکست در خیمه
باز هم پرده را کناری زد
قاسمش بود و سنگ باران بود
یک یتیم و هزارها ... میدید
لحظهی پایکوبی سواران بود
نالهی دختران به او فهماند
دستهایی میان راه اُفتاد
دید از خیمه خواهرش غَش کرد
مادری بینِ خیمهگاه اُفتاد
پرده را زد کنار و گفت ای وای
حرمله آمده گلو بزند
او خجالت کشید وقتی دید
پدرش رفته است رو بزند
بی برادر شدن چه حسی داشت
کمرش را دو مرتبه خَم کرد
تشنهای بود یک سپاهی که
هرچه آورده بود دَرهَم کرد
چند باری فقط برای وداع
پدرش بوسهاش زد و برگشت
دید در قتلگاه خولی را
سمت گودال آمد و برگشت
او گرفت از عصا که برخیزد
تا پدر تکیه داد بر نیزه
او زمین خورد تا حسین اُفتاد
داد میزد بجای سرنیزه
گرد و خاکی بلند شد فهمید
آخرش شمر با سنان آمد
غم ناموس دارد او یعنی
عمهاش هم نفس زنان آمد
عمه فریاد میزند که نزن
چکمه بردار احترامش کن
چقدر کُند میبُرد تیغت
زیر و رویش نکن تمامش کن
خیمهای که نگاهبانش بود
ناگهان سوخت بر سرش اُفتاد
بعد از آن سی و پنج سال آقا
ناله میزد که مادرش اُفتاد....
#حسن_لطفی
۴۰۰/۰۶/۱۲
http://eitaa.co/golvajhehaye_ahlbeyt
°°°♡🏴🏴🏴♡°°°