PTT-20210911-WA0085.opus
717.7K
به نام خدا
#روضه
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#شاعر_مهدی_نظری
#با_نوای_استاد_پرهیزکار
#کانال_مداحی_گلواژه_های_اهل_بیت_ع
_______________________
گلویم زخم شد بابا تو را از بس صدا کردم
اگرچه لِه شدم اما نمازم را ادا کردم
به تو گفتم که میخواهم شبیه مادرت باشم
از این رو پهلویم را با کتک ها آشنا کردم
چرا رفتی سر نیزه مگر آغوش من جا نیست
شبی در خواب دیدم که تو را از نی جدا کردم
تو رفتی و من و عمه زدیم آتش به این مردم
نبودی که ببینی من چه ها دیدم چه ها کردم
به دنبال النگویم دویدم لحظه ای اما
تو را بر نیزه ها دیدم النگو را رها کردم
تو که رفتی پدر جانم گره بر کارمان افتاد
ولی من از سر زلفت گره با گریه وا کردم
تمام سنگ ها با هم سر تو شرط می بستند
خودت دیدی برای تو آنجا چقدر دعا کردم
میان گریه ها یک شب به یاد اصغر افتادم
زدم بر سینه ام اما رباب آمد حیا کردم
شنیدم چند وقتی هست خواب عمه می آیی
برای دیدنت من هم پدر جان نذرها کردم
تنم را غسل دادند و کفن کردند آن لحظه
خودت میدانی ای بابا که یاد بوریا کردم
🖋#مهدی_نظری
http://eitaa.com/golvajhehaye_ahlbeyt
°°°♡🏴🏴🏴♡°°°
17.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#روضه_حضرت_رقیه_س
#مرحوم_حاج_حسن_جمالی
#بخش_اول
شادی روحشان صلوات
http://eitaa.com/golvajhehaye_ahlbeyt
°°°♡🏴🏴🏴♡°°°
به نام خدا
🏴 #محاوره_زبانحال
🏴#نذرشهادت_حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#شاعر_مرضیه_عاطفی
#کانال_مداحی_گلواژه_های_اهل_بیت_ع
_______________________________
به یادم مونده روزایی، که تو آغوش تو بودم
به رویِ زانوی عمّه، یا رویِ دوش ِ تو بودم
موهام و شونه میکردی، بهم میگفتی دردونه م
نبینم توو خودت باشی، چراغ کوچیکِ خونه م
همین می اومدی خونه، فقط میگشتی دنبالم
برام یه چادر مشکی، خریدی! کردی خوشحالم
میگفتی ای گلِ یاسم، منو می بوسیدی آروم
میدیدی تا که خوابیدم، عبات و میکشیدی روم
ولی حالا با دلتنگی، نشستم زیر نور ماه
کجارفتی بابایی جون؟! ببین قدّم شده کوتاه
ببین افتاده دندونم، رو لبهام ردّی از خونه
به جای رویِ زانوهات، نشستم کنجِ ویرونه
نبودی دستام و بستن، کبوده خیلی میسوزه
یهو سرگیجه میگیرم، چشام تاره یه چن روزه
دیگه میترسم از اَسبا، نمیخوابم دیگه راحت
یه شب از ناقه افتادم، نه با پاهام! که با صورت
برا تفریح و سرگرمی، هُلم میداد با دعوا
من و هی رابرا میزد، بیا زجر(لع) و بزن بابا
کف ِ پاهام زده تاول، ببین دستام چقد سرده
ازش بسکه لگد خوردم، ببین پهلوم ورم کرده
شدم شرمندۂ عمّه، واسم شد بهتر از مادر
بذار واست بگم حالا، که پیشم اومدی با «سر»
نمونده واسه من مویی، ببین که سوخته گیسو
از انگشتر نمی پرسم، نپرسی گوشوارم کو!
#سلام_بر_حضرت_رقیه
#یا_بنت_الحسین_ع_دخیلک
#من_الذی_أیتمني
#مرضیه_عاطفی
http://eitaa.com/golvajhehaye_ahlbeyt
°°°♡🏴🏴🏴♡°°°
به نام خدا
🖤 #حضرت رقیه س🖤
(آن کوه که نزدیکترین قله به ماه است
ســرشــانه سقاستبه تعبیر رقیه)
«🖋بـــــــردیامـــحمدی»
________________________
(وان مهر که بر اوج فلک نور افشان است
زیبا سر باباست به تفسیر رقیه)
«🖋ابراهیم الهیاری اشک فسایی»
🔳
🔳🔳
🔳🔳🔳
🔳🔳🔳🔳🔳🔳🔳🔳🔳
به نام خدا
#خرابه_شام
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#شاعر_خسروی_فر
#کانال_مداحی_گلواژه_های_اهل_بیت_ع
________________________________
خــــرابه شـــام هـــجران دارد امــشب
شــــب شـام غــــریبان دارد امــشب
یـــــــتیمی از تـــــــبار آل طـــــــاها
ســــر بـابـا بــه دامــان دارد امـــشـب
نـــشسته زیـــنب وگـرم فــغان اســـت
ولـــی ســـر در گــریبان دارد امشب
فـــــدای آن ســــــر بــــبریده ای که
به لــــب آیات قـــرآن دارد امــــشب
بـــــیایید ای عــــزیزان کــه رقــــیه
در ایـــن غــــمخانه مهمان دارد امشب
زِ بــــسـکه گـریه کـرده از غــــم بـاب
دلـــــی زار پــــریشان دارد امــشب
کـــند نــــجوا کــــنار گــوش بـــابــا
حسین جان واحسین جان دارد امشب
غـــــــروب آفـــــتـابـش را بـــــبیند
هــــر آنکه چـــــشم گریان دارد امشب
🖊شاعرخسروی فر
1400/6/20
http://eitaa.com/golvajhehaye_ahlbeyt
°°°♡🏴🏴🏴♡°°°
به نام خدا
#بحر_طویل
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#غلامرضا_سازگار
#کانال_مداحی_گلواژه_های_اهل_بیت_ع
_______________________________
کیستم من دُر دریای کرامت، ثمر نخل امامت، گل گلزار حسینم، دل و دلدار حسینم، همه شب تا به سحر عاشق بیدار حسینم، سر و جان بر کف و پیوسته خریدار حسینم، سپهم اشک و علم ناله و در شام علمدار حسینم، سند اصل اسارت که درخشیده به طومار حسینم، منم آن کودک رزمنده که بین اسرا یار حسینم، منم آن گنج که در دامن ویرانه یگانه دُر شهوار حسینم، به خدا عمه ساداتم و در شام بلا مثل عمو قبله حاجاتم و سر تا به قدم آینهام وجه امام شهدا را.
روز عاشورا که در خیمه پدر از من مظلومه جدا شد، به رخم بوسه زد و اشک فشان رو به سوی معرکه کرب و بلا شد، سر و جان و تن پاکش همه تقدیم خدا شد، به ره دوست فدا شد، حرم الله پر از لشکر دشمن شد و چون طایر بیبال پریدم، گلویم تشنه و با پای پیاده به روی خار دویدم، شرر از پیرهنم شعله کشید و ز جگر آه کشیدم که سواری به سویم تاخت و با کعب سنان بر کمرم زد، به زمین خوردم و خواندم ز دل خسته خدا را.
شب شد و عمه مرا برد، سوی خیمه و فردا به سوی کوفه سفر کردم و از کوفه سوی شام بلا آمدم و در وسط ره چه بلاها به سرم آمد و یک شب ز روی ناقه زمین خوردم و زهرا بغلم کرد و سرم بود روی دامن آن بانوی عصمت به دلم شعله آهی که عیان گشت سیاهی و ندانم به چه جرم و چه گناهی به جراحات جگر زخم زبانش نمکم زد، دل شب در بغل حضرت زهرا کتکم زد، پس از آن دست مرا بست و پیاده به سوی قافله آورد، چه بهتر که نگویم غم دروازه شام و کف و خاکستر و سنگ لببام و ستم اهل جفا را.
همه شب خون به دل و موج بلا ساحل ما شد که همین گوشة ویرانهسرا منزل ما شد، چه بگویم که چه دیدم، چه کشیدم، همه شب دم به دم از خواب پریدم، پس از آن زخم زبانها که شنیدم، چه شبی بود که در خواب جمال پسر فاطمه دیدم، چو یکی طایر روح از قفس جسم پریدم، به لبش بوسه زدم دور سرش گشتم و از شوق به تن جامه دریدم، دو لبم روی لبش بود که ناگاه در آن نیمه شب از خواب پریدم، زدم آتش ز شرار جگرم قلب تمام اُسرا را.
اشک در دیده و خون در جگر و آه به دل، سوز به جان، ناله به لب، سینه پر از شعله فریاد، زدم داد که عمه پدرم کو؟ بگو آن کس که روی دامن او بود، سرم کو؟ چه شد آن ماه که تابید در این کلبه احزان و کشید از ره احسان به سرم دست نوازش همه از ناله من آه کشیدند و به تن جامه دریدند که ناگه طبقی را که در آن صورت خورشید عیان بود نهادند به پیشم که در آن رأس منیر پدرم بود، همان گمشده قرص قمرم بود، سرشکش به بصر بود و به لب داشت همی ذکر خدا را.
چه فروزان قمری بود، چه فرخنده سری بود رخ از خون جبین رنگ، به پیشانی او جای یکی سنگ، لب خشک و ترک خوردة او بود کبود از اثر چوب به اشک و به پریشانی مویش که نگه کردم و دیدم اثر نیزه و شمشیر به رویش بغلش کردم و با گریه زدم بوسه به رگهای گلویش نگهش کردم و دیدم دو لبش در حرکت بود به من گفت عزیز دلم اینقدر به رخ اشک میفشان و مزن شعله ز اشک بصرت بر جگرم، آمدهام تا که تو را هم ببرم، از پدر این راز شنیدم ز دل سوخته یک «یا ابتا» گفتم و پروازکنان سوی جنان رفتم و دیدم عمو عباس و علیاکبرِ فرخنده لقا را.
حال در شام بوَد تربتِ من کعبه حاجات، همه خلق به گرد حرمم گرم مناجات بیایید که اینجاست، پس از تربت زینب حرم عمه سادات، همانا به کنار حرم کوچک من اشک فشانید، به یاد رخ نیلی شدهام، روضه بخوانید به جان پدرم دور مزار من مظلومه بگردید و بدانید که با سن کمم مادر غمخوار شمایم، نه در این عالم دنیا که به فردای قیامت به حضور پدرم یار شمایم، همه جا روشنی چشم گهربار شمایم، همه ریزید چو «میثم» ز غمم اشک که گیرم همه جا دست شما
#منبع_کتاب_نخل_میثم
http://eitaa.com/golvajhehaye_ahlbeyt
°°°♡🏴🏴🏴♡°°°