هدایت شده از هیات رزمندگان اسلام عاشقان ثارالله خمینی شهر
حالا که گذشت✅
ولی یک عده در دام رسانه های صهیونیست افتادند!
همان روزهایی که کشور خودش را اماده اجرای عملیات صادق 2 میکرد؛صهیونیست دچار بحران اماده باش بود.
اماده باش بشدت نیروی نظامی را خسته و عصبانی میکند.
صهیونیست توسط عوامل حرفه ای 8200 پیام میفرستاد و خواهان اجرای هر چه سریعتر عملیات خونخواهی بود.
یک عده؛در دام همین پیامها افتاده و علاوه بر اینکه اصرار بر اجرای عملیات داشتند؛به فرماندهان نظامی هم توهین و جسارت کردند.
کارشان به جایی رسید که سردار حاجی زاده را هم مورد بی مهری قرار دادند.
زمانی که دشمن سیدحسن را به شهادت رساند؛رفتار این جماعت عجول بی اطلاع به پرخاش و توهین های اشکار کشید.
دقیقا همین کارها را دوباره تکرار نموده و الان هم در پازل عملیات روانی دشمن به بازی گرفته شده و همنوا با رسانه های صهیونیست؛دنبال سردار قآانی میگردند!
بدون داشتن سواد رسانه و بدون اگاهی از پیچیدگی ها؛هرچه به ذهنشان بیاید انتشار میدهند!
اسمشان را هم از نمادهای جبهه و شخصیت های مقاومت انتخاب نموده ولی متاسفانه خلاف مسیر شنا میکنند.
از علم عملیات روانی و طراحی عملیات و عملیات فریب و پیوست حفاظت طرح و...هیچ نمیدانند.
در اینترنت چند مقاله در باره جنگ و هنر سیاست خوانده و فکر میکند استاد دافوس شده و باید به اتاق جنگ فرماندهی تشریف ببرد.
مصیبت این جماعت؛ کم از شرارت و خسارت دشمن نیست.
هدایت شده از هیات رزمندگان اسلام عاشقان ثارالله خمینی شهر
23.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ ۵ سال بعد از روایت حاج قاسم، هویت فرمانده حزبالله که در مکاشفه حضرت زهرا (س) را دید مشخص شد
شهید #حاج_علی_کرکی از فرماندهان مطرح حزبالله بود که در جریان حمله جنگندههای صهیونیست در کنار شهید سید حسن نصرالله به شهادت رسید.
فیلمی از شهید کرکی در جمع اعضای حزبالله منتشر شده که به بیان خاطرهای از جنگ ۳۳ روزه و ملاقات با حضرت زهرا (س) در حالت مکاشفه میپردازد. این همان خاطره معروفی است که شهید حاج قاسم سلیمانی در گفتگویی در سال ۱۳۹۸ درباره جنگ ۳۳ روزه به آن اشاره میکند. البته آن موقع مشخص نبود کسی که حاج قاسم دارد تجربه مکاشفه او را عنوان میکند حاج علی کرکی، فرمانده شجاع حزبالله است.
هدایت شده از مجتبی محمدی فرد
نامه فرزند امام خمینی (ره) به رهبر معظم انقلاب اسلامی: *
امروز انقلاب اسلامی ایران با رهبری حضرتعالی پس از ارتحال امام امت، یک درخت تنومند و تفکر شکست ناپذیر است
یقین داریم انقلاب اسلامی همچنان منبع خودباوری و بالندگی ملت ایران و الگوی الهامبخش ملتهای آزادیخواه و عدالتطلب خواهد ماند
* متن کامل نامه سرکار خانم دکتر مصطفوی به رهبر معظم انقلاب به شرح زیر است:
🔹بسم الله الرحمن الرحیم
محضر مبارک حضرت آیت الله العظمی خامنه ای (دام ظله)
رهبر معظم انقلاب اسلامی
سلام علیکم
🔹ضمن عرض تسلیت بمناسبت شهادت عبد صالح خدا، فرمانده شجاع جبهه مقاومت شهید سید حسن نصرالله، نکاتی به ذهنم رسید تا با معظم له در این شرایط حساس و تاریخی از عمر انقلاب اسلامی ایران در میان بگذارم.
🔹مستحضرید که ما از ابتدای پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی به رهبری حضرت امام خمینی(ره) تا به امروز، شاهد فراز و فرودها و شهادت چهره ها و فقدان شخصیت های بزرگ و اندیشمند متعددی بوده ایم که هر یک در نوع خود می توانستند جامعه ای را رهبری نمایند. شخصیت هایی همچون شهیدان آیات مطهری، دکتر بهشتی، دکتر باهنر و شهید رجایی و شهید دکتر مفتح که اینجانب از نزدیک شاهد ترور این شخصیت اندیشمند و فرهیخته انقلاب در محوطه دانشکده الهیات دانشگاه تهران بوده ام.
🔹در همان زمان که انقلاب نوپای ملت، گرماگرم نبرد با دشمنی بود که از سوی قدرتهای شرق و غرب عالم حمایت می شد، جریان نفاق نیز از یک سو در زمان موشکباران شهرها با همراهی دشمن بعثی به ملت خیانت می کرد و از سوی دیگر هرروز با قتل، ترور و بمب گذاری جنایات متعددی علیه مردم مرتکب می شد که از حافظه تاریخی ملت ایران هرگز پاک نخواهد شد.
🔹علاوه بر این، در دوران دفاع مقدس و در جبهه های حق علیه باطل، شهادت فرماندهان شجاعی چون شهیدان همت، باقری، باکری، زین الدین، بروجردی و ستاری را به چشم دیدیم و انقلاب از حضور این سرداران نیز در ادامه مسیر خود محروم شد. امام راحل در همه آن سالها، فقدان یاران و سردارانش را می دیدند و پیوند میان منافقین و دشمنان را مشاهده می کردند اما با کمال اطمینان می فرمودند که "من به سهم خودم هیچ نگرانی ندارم راجع به انقلاب. انقلاب راه خودش را پیدا کرده و به پیش میرود".
🔹امروز که انقلاب اسلامی ایران با رهبری حضرتعالی پس از ارتحال امام امت، یک درخت تنومند و تفکر شکست ناپذیر است و شاهد پیروزی های روز افزون این انقلاب هستیم، با همه غصه هایی که با شهادت عزیزانی چون حاج قاسم سلیمانی و سید حسن نصرالله داریم، یقین داریم که انقلاب اسلامی به پشتوانه وحدت همه نیروهای انقلاب و رهبری داهیانه حضرتعالی مستحکم تر از گذشته، همچنان منبع خودباوری و بالندگی ملت ایران و الگوی الهامبخش ملتهای آزادیخواه و عدالتطلب خواهد ماند.
«ان العزة لله جمیعا»
والسلام علیکم ورحمه الله و برکاته
زهرا مصطفوی
۱۲مهرماه۱۴۰۳
هدایت شده از حماسه جنوب،خاطرات
گزارش به خاک هویزه ۱۴
خاطرات یونس شریفی
قاسم یاحسینی
┄═❁๑❁═┄
🔸 در میان گروهی از عراقی ها که داخل ساختمان بودند، سیزده نفرشان مجروح و زخمی بودند. ظاهراً بر اثر انفجار نارنجکی که داخل فرمانداری انداخته بودم آنها زخمی شده بودند. حال یکی از سربازان دشمن خراب بود و ترکش نارنجک آش و لاشش کرده بود. دیگران هم از ناحیه شکم، پا و کمر مجروح شده بودند. مجروحان و سربازانی که سالم بودند حسابی ترسیده و مرتب شعار «دخیل خمینی» و «ما تسلیم» هستیم میدادند. در این میان عده ای از پیرمردها که تا آن موقع کناری ایستاده و فقط تماشا می کردند رفتند و اسلحههای عراقیها را به غنیمت گرفتند. ظرف کمتر ازچند دقیقه هیچ اثری از آن همه مسلسل و سلاح کمری نبود و همه را مردم میان خود تقسیم کردند. فقط سر من و حسن بی کلاه ماند! نارنجک هایش را من انداختم و غنیمت هایش را تماشاچی های جلوی پیاده روی فرمانداری بردند!
سرباز مجروح عراقی بر اثر جراحت های عمیق نارنجک، همان جا تمام کرد. من که دیدم سرم کلاه گشادی رفته به پسر عمه ام گفتم حسن تو نتوانستی چیزی بیاوری؟
- نه! مگر گذاشتند من چیزی گیرم بیاید؟
- خاک بر سر، یکی دو تا اسلحه جور میکردی. ما باید با دشمن درگیر بشویم.
کسی کار به اسرای عراقی نداشت و همه مشغول به غنیمت گرفتن اسلحهها و اموال دشمن بودند. اسرای عراقی را که تعدادشان کمتر از بیست نفر بود از ساختمان فرمانداری بیرون آوردیم. در این هنگام چند زن خشمگين عرب سوسنگردی با چوب و چماق و سنگ به سربازان دشمن حمله کردند. زنها با صدای بلند عربده میکشیدند و میگفتند این نامردها را بدید تکه تکه کنیم. آنها شهر ما را اشغال کرده اند. جوان های ما را کشته اند. باید همگی را سر ببریم! زنها به شدت دچار هیجان و احساسات بودند. انبوه مردم «الله اکبر» می گفتید و صلوات میفرستادند. اگر کاری نمی کردیم بیم آن می رفت که در یک چشم به هم زدن مردم شهر، سربازان دشمن را قطعه قطعه کنند. عراقی ها مثل بید میلرزیدند و مرتب با صدای بلند دخیل خمینی می گفتند. جای درنگ نبود. به هر حال عراقی ها اسیر ما بودند و نمی باید به آنها ضربه ای وارد میکردیم. من و حسن و عده ای از جوانان سوسنگردی، اسرا را میان خودمان گرفتیم و به مسجد جامع شهر
بردیم. مجروحان را هم برای درمان و مداوا به بیمارستان منتقل کردیم. وقتی کار عراقیها در سوسنگرد تمام شد یک دفعه یادم آمد که دشمن هنوز در هویزه است و باید حسابش را در آنجا هم رسید.
مردم سوسنگرد به طور خودجوش در سرتاسر شهر قیام کردند و با سربازان
دشمن درگیر شدند. دیگر جای ماندن من نبود. به حسن گفتم من باید اسلحه ام را بردارم و بروم هویزه و حساب عراقی ها را در آنجا برسیم.
این را گفتم و به منزل حسن رفتم. در آنجا وقتی خواستم سوار موتورسيكلتم بشوم دیدم چرخ عقب آن پنچر است! خیلی از شانس خودم ناراحت و عصبانی شدم. سهام در منزل آن عمه ام بود و نارنجک های داخل جیبم را نیز خرج عراقیها کرده بودم، همانجا از بی دست و پایی خودم لجم گرفت. باید در فرمانداری یکی دو مسلسل عراقی به غنیمت میگرفتم و نمیگذاشتم آن پیرمردهای زرنگ اسلحه ها را برای خود بردارند. به حسن گفتم فایده ندارد. با چرخ پنچر میروم.
حسن گفت:
- چطوری میخواهی با پنچری بروی؟
- هرطور باشد خودم را به هویزه باید برسانم.
سوار موتورسیکلت شدم و چون چرخ عقبم پنچر بود روی باک بنزین نشستم و حرکت کردم. به مالکیه رسیدم و از منزل عمه ام اسلحه ام را برداشتم و به طرف هویزه به راه افتادم. فاصله سوسنگرد تا هویزه حدود پانزده کیلومتر است. نفهمیدم چطوری این مسیر را طی کردم. وقتی از دور دیوارهای هویزه را دیدم -ژ سه را از ضامن خارج کردم و خودم را آماده نبرد با آنها کردم. همین طور که سوار موتورسیکلت پنچر بودم در مدخل ورودی هویزه چند سرباز دشمن را دیدم. حسابی ترس و اضطراب سرتاسر وجودم را گرفته بود و خیلی دلهره داشتم. نمیدانستم آیا تا چند لحظه دیگر زنده خواهم بــود یا توسط دشمن کشته خواهم شد. نمیدانم چرا در همان لحظات به فکر دخترم امل افتادم که تا آن روز او را ندیده بودم. می بایستی بیست روزی داشته باشد. حتماً شکل من یا مادرش بود.
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#گزارش_بخاک_هویزه
کانال رزمندگان دفاع مقدس
@defae_moghadas 👈لینک عضویت
✧✧ ܭߊࡅ߭ߊܠܙ حܩߊܢܚܘ ܥܼࡅ߭ࡐܢߺ ✧✧
🍂
هدایت شده از حماسه جنوب،خاطرات
🍂 #نکات_تاریخی_جنگ
🔻 روزنوشتهای سردار سیاف زاده ۱۷
به قلم سعید علامیان
احمد در همان روزها یک بار هم با گروه دکتر «مصطفی چمران» و «حضرت آیت الله خامنه ای» برای عملیات رفته بود. دکتر چمران میخواست با نیروهایش از سمت کمبوعه، جاده خرمشهر را قطع کند و به پادگان حمید برسد:
یک بار با پنجاه پاسدار و یک اتوبوس به آنجا رفتم. حدود ساعت دوازده شب بود که آیت الله خامنهای با لباس رزم از راه رسیدند و وارد سنگر شهید چمران شدند. ایشان هم برای این آمده بود که شاید امشب عملیاتی علیه نیروهای عراقی که تا پشت جنگل کمبوعه و حدود دب حردان پیش آمده بودند صورت بگیرد.
آقای چمران به من گفت بچه ها رفتهاند که معبرها را شناسایی کنند؛ اگر نتیجه بیاورند با نیروهای شما حمله میکنیم و از کمبوعه میرویم.
تا صبح ماندیم آقای چمران گفت بچههای شناسایی نتوانستند معبرها را پیدا کنند و برگشتیم...
ادامه دارد
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
#نکات_تاریخی_جنگ
#شهید_سیاف
کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس
@defae_moghadas 👈عضو شوید
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
هدایت شده از حماسه جنوب،خاطرات
🍂
🔻 بابا نظر _ ۱۲۳
شهید محمدحسن نظر نژاد
تدوین: مصطفی رحیمی
•┈••✾❀○❀✾••┈•
🔻 در کردستان
🔘 یک شب اگر میخواستیم عملیات کنیم و باران می آمد می گفتند که با این وضعیت جوی اجازه عملیات نمیدهیم. آقای قاآنی میگفت پل را برای شب درست کرده ایم برای همین است که از قرارگاه میگویند بروید پل را خراب کنید تا عراقی ها آن را نبینند.
بچه های عملیات هم میرفتند و پل را خراب میکردند. این قدر این کار تکرار شد تا این که بچههای عملیات بریدند و گفتند که ما دیگر نمی رویم.
🔘 پایین رفتن از ژاژیله و بالا آمدن از آن مشکل بود. یک شب کنار پلی رفتیم. موقع برگشتن گفتم: من تا صبح نمی توانم بالا بیایم، چون با بدبختی خودم را بالا کشیدم. آقای قاآنی چون آدم سبک و فرزی بود راحت رفت و آمد می کرد. این پل بیش از ده دوازده بار چیده و خراب شد. آن قدر که مجبور شدیم گردانهایی را که برای عملیات آماده کرده بودیم، ترخیص کنیم و به جای آنها گردانهای دیگری آوردیم. آقای سلیمانی بـا گـردان صف و آقای عاقبتی با گردان کوثر آمدند. این گردانها را برای عملیات آماده کردیم.
🔘 عراقی ها روی قله اصلی گردرش یک رادار رازیت گذاشته بودند. ما باید قله را می گرفتیم و صبح هم جواب پاتک های سنگین دشمن را میدادیم. لشکر ۱۹ فجر پشت سر ما قرار میگرفت. لشکر ویژه شهدا هم در سمت راست از پایین ارتفاع بالا می آمد. لشکری هـم کـه پشتیبان ما قرار میگرفت لشکر قدس بود که با دو گردان می آمد. هدف، فقط گرفتن گردرش بود و هدف دیگری نداشتیم. بعد از این که کارهای مقدماتی انجام شد آقای شوشتری ما را خواست. به قرارگاه رفتیم، گفت که گزارش کامل شناسایی را بدهید. یک نقشه برجسته از منطقه داشت، گفت: روی این نقشه توضیح بدهید تا بدانم از کدام شیار میخواهید حرکت کنید.
🔘 من توضيح دادم هر چند که نحوه ارتباط ما را در عملیات سؤال کرد، اما من چیزی نگفتم چرا که بر مبنای بحث با آقای قاآنی قرار شد ارتباط در عملیات با سیم صورت بگیرد، نه بیسیم. البته بردن تلفن و کشیدن سیمهای آن کار دشواری بود. این کار به حضور هفت هشت جوان قوی که بتوانند در کوه خوب راه بروند نیاز داشت. هر کدام از آنها باید یک قرقره که حدود یک کیلومتر سیم مخابراتی داشت و خیلی هم سنگین بود به همراه یک کلاشینکف حمل میکرد. هر جایی که سیمش تمام میشد این فرد باید کنار سیم می نشست و به هیچ وجه حق رفتن هم نداشت.
🔘 مرکزیت را روی ژاژیله قرار دادیم. یک ارتباط تلفنی هم از گلان که قاآنی از روی آن دید داشت برقرار کرده بودیم. سیم های هر گردان به قرارگاه وصل بود. البته سیم گردانها به هم وصل نبود. خیلی تلاش کردند که به هم وصل شوند. ما دیدیم که اگر به هم وصل شوند، هر جا گیر کنند با هم صحبت می کنند و صحبت کردن آنها مشکلاتی را برای ما درست میکرد. برای همین، اجازه ندادم این کار صورت گیرد.
🔘 چندین بار به سمت گلان رفتیم و این طرح مخابراتی را تمرین کردیم. می خواستیم ببینیم واقعاً بچه ها میتوانند سیمها را ببرند یا نه. آقای قاآنی هم شخصاً نظارت میکرد. وقتی مطمئن شدیم که بچه ها قادر به انجام کار هستند برنامه ریزی دقیق انجام شد. از آن طرف شناسایی ها با مشکل پیش می رفت. تپه ای بود به نام تپه گچی که سمت چپ راهکار ما بود. صبح به دیدگاه رفتم و دیدم عراقیها شبانه بیش از پنجاه سنگر زده اند. باز بچه های شناسایی ناچار
بودند بروند و نظر بدهند تا راهکارهای جدید مشخص بشود.
🔘 قرار شد عملیات در ساعت نه وده دقیقه شب ۲۹ آبان ١٣٦٦ انجام بگیرد. البته بعد موکول به ساعت دوازده و ده دقیقه همان شب شد و مجدداً گفتند که چون راه خیلی دور است و بچه ها به موقع نمیرسند، عملیات ساعت یک و ده دقیقه انجام شود.
آفتاب غروب میکرد قبل از حرکت داخل شیار ژاژیله برای نیروها توضیح دادم که این عملیات را میخواهیم با سیم انجام دهیم. یک پاسدار رسمی را هم مسؤول کنترل عملیات باسیم گذاشتیم که اگر ارتباط قطع شد ارتباط را برقرار کند. در همان جا فرماندهان گردان ما را بـر اساس نقشه کاملاً توجیه کردند. آقای قاآنی روی ارتفاعات بالا بود. ساعت ده دقیقه به هفت به آقای عاقبتی دستور دادم که گردانش را حرکت دهد. گردان آقای سلیمانی هم حرکت کرد. ساعت یازده و چهل دقیقه بود که ارتباط تلفنی قطع شد. این وضعیت تقریباً نـيـم سـاعـت طــول کشید. خیلی ناراحت بودم. مسؤول باسیم به قرارگاه رفته بود و دیده بود در آنجا ارتباط وصل است. ما فکر می.کردیم ارتباط قطع شده در حالی که قطع نشده بود.
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
#بابا_نظر
نشر همراه با لینک
کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس
@defae_moghadas 👈عضو شوید
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
هدایت شده از منتخَبِ اَخبار ویژه
✍امام هادی علیه السلام:
خداوند دنیا را سرای امتحان و آزمایش ساخته و آخرت را سرای رسیدگی قرار داده است، و بلای دنیا را وسیلهی ثواب آخرت و ثواب آخرت را عوض بلای دنیا قرار داده است.
📚 تحف العقول/ ۵۱۲
اخبار را در#منتخب_اخبار ببینید↙️
eitaa.com/joinchat/1231028412C5231d1781b
ــــــــــــــ☫﷽☫ــــــــــــــ
🦋 ذڪرِ روزانہ 🌸
با سلام ادب احترام صبح روز یک شنبه شما بخیر برای بیماران دردمندان حاجتمندان گرفتاران پیروزی مقاومت دعا کنیم
🌸 ࿐༅🍃🌺🍃༅࿐🌸
🔹❀ حدیث روز 🔹❀
🕋 الإمامُ الصّادقُ عليه السلام :
🔺مَنِ ابتُلِيَ مِن شِيعَتِنا فَصَبَرَعلَيهِ كانَ لَهُ أجرُ ألفِ شَهيدٍ .
🔻هريك از شيعيان ما كه گرفتار شود و شكيبايى ورزد ، اجر هزار شهيد دارد .
📚✍🏻التمحيص : 59/125
🌸 ࿐༅🍃🌺🍃༅࿐🌸
🗓️ امروز:یکشنبہ
☀️۲۲/مهرماه/١٤٠۳/۰۷
🌙۰۹/ربيع الثاني/١٤٤٦/٤
2024/10/Okt/13🌲
🌸 ࿐༅🍃🌺🍃༅࿐🌸
🟢 ذکر روز
📿یا ذالجلال والاکرام(۱۰۰ مرتبه)
ای صاحب جلال و بزرگواری
ذکرخاص روز یکشنبه
💠 ایاک نعبد وایاک نستعین( ۱۰۰۰ مرتبه)
💫✨💫✨💫✨💫✨💫✨
🤲اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَة وَ اَبیها وَامهاو بَعْلِها وَ بَنیها وَ السِرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحَاطَ بِهِ عِلْمُکَ
💫✨💫✨💫✨💫✨💫✨
✋🏻 سـلام میدهیم به ارباب بی کفن:🚩
🚩اَلسَّلامُ عَلَیْڪَ یا اَبا عَبْدِ اللَّهِ وَ عَلَى الْاَرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنائڪَ عَلَیْڪَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَالنَّهارُ وَ لا جَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِڪُمْ
🚩 اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعلے اولاد الحسين وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
🌸 ࿐༅🍃🌺🍃༅࿐🌸
لطفابانشر ذڪرروزانه درثواب آن شریک باشید...
🌷🍃 أَلَا بِذِڪْرِ اللَّهِ تَطْمَئِـنُّ الْقُلُــوبُ
16.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حرم مطهر اقا قمر بنی هاشم ع در کربلا معلا شب گذشته
السلام علیک یا باب الحوائج یاقمر بنی هاشم ع
انشاالله حاجت روا بشید
7.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بین الحرمین کربلا معلا شب گذشته
انشالله بزودی زیارت امام حسین ع واقا قمر بنی هاشم نصیب همی شما عزیزان قرار بگیرد انشاالله
هدایت شده از پایگاه شهید با هنر
📿برخی از توصیههای اخلاقی عرفانی آیتالله سید عبدالله فاطمینیا رحمةاللهعلیه
✍️عمده چیزی که برزخ را تاریک میکند، حرف پشت سر مردم است، غیبت، تهمت... یکی از چیزهایی که برزخ را روشن میکند، گرهگشایی از کار مردم است. برزخ را گناهان، تاریک میکنند، و از آن طرف اعمال خیر، باعث روشنایی عالم قبر و برزخ میشوند.
✔️ خواهش میکنم حاضر جواب نباشید. من به جوانها میگویم دیر نمیشود، بعداً جواب بدهید. کمی تأمل کنید. حاضر جوابی بعضی وقتها آدم را محروم میکند. همینطوری زود چیزی را نپرانید، تمرین کنید و یک ذره دیرتر جواب بدهید.
✔️مشاجرهها و نزاعها، نور باطن را خاموش میکند! بسیاری از بیحالیها و عدم نشاطها به جهت مشاجرات است! کم منزلی داریم که در آن پرخاش و تندی نباشد. روزی چندتا پرخاش باشد، برکات میرود و دیگر چیزی نمیماند! حتی اگر حق هم با تو بود، در امور جزئی و شخصی مشاجره نکن، چون کدورت آور است.
✔️ نعمتی که انسان را از خدا غافل کند، نقمت و عقاب است. از جمله، گریهی استدراجی است. حالِ گریه به او میدهند، که فکر کند آدم خوبی است! بعضی افراد هستند که در مجالس و هیئت گریه میکنند اما کارهایی از اینها سر میزند که سنگ را به گریه میاندازد!
مسکین گمان میکند خیلی حال خوبی دارد!
✔️ در جامعه ما تقوای لسانی خیلی کم است؛ بعضی از متدیّنین، اهل مسجد، اهل هیئت، تقوای لسانی را از دست دادهاند! گویا غیبت واجب است و تهمت و افتراء مستحب! خدا میداند خیلی خطرناک است، توفیق سلب میشود، قلب تیره میشود، نشاط در عبادات موجود نیست.
✔️ بگذارید جملهای کامل شود بعد ایراد بگیرید. نمیدانم چرا اینطوری هستیم! در خواهر و برادری هم حاضر نیستیم حرف یکدیگر را تا آخر گوش کنیم. میگوییم وایسا، شکر تو کلامت! خب شکر به چه درد میخورد؟ یا اگر از جملهای خوشش نیاید میپرد وسط حرف! بابا جان صبر کن تا حرف اون آدم تمام شود.
✔️ خشم ما را بیچاره کرده است، نمیگذارد به جایی برسیم! هی دور خود میچرخیم، چرا که بداخلاقیم! امام صادق علیهالسلام فرمود: «آدم بد اخلاق، معارف را پیدا نمیکند.»
آقای طباطبایی اگر بداخلاق بود، المیزان نمیتوانست بنویسد. بد اخلاقی با معارف جور در نمیآید.
✔️ماها ولخرج نورانیت و نور هستیم؛ کاری میکنیم، نورانیتی حاصل میشود؛ راحت کاری میکنیم که میرود و جایش را به ظلمت میدهد. شب بلند میشویم چندتا استغفار میگوییم و مشمول آیه «ویستغفرون بالاسحار» میشویم اما صبح میگوییم «حالا غیبت فلانی نباشد ها…» هیچی تمام شد و رفت
✔️ تعجب میکنم از بعضیها! آقا یا خانم مؤمن ۲۰ بار عمره رفته، بار ۲۱ میگویند بیا پول عمره را بده برای جهیزیه دختر یتیم؛ میگوید نمیتوانم؛
دوستانم میروند، من نروم؟! حالا بگو شما این همه رفتی، اخلاق را رعایت میکنی؟ مگر دین مسخره است؟! هر سال عمره میروی؛ یک عیب را از خودت دور نکردی؟
✔️ فرد در حالی که تصور دارد خبری است وارد روز قیامت میشود اما ناگهان تعجب میکند؛پس نمازها و عمرهها چه شد؟میگویند دل شکستی! ریا کردی! زهر زبان ریختی! جوان عزیز اگر میخواهی به جایی برسی از خانهتان شروع کن! اگر دل خواهرت را شکستی، دل مادروپدر را شکستی، برو درستش کن. از خانه شروع کنید.
✔️ اهل قسم نیستم ولی مجبورم،
دلم میسوزد. خانمها،آقایان! بشنوید! به حضرت زهرا سلاماللهعلیها قسم اگر لطیف نباشید چیزی گیرتان نمیآید، خودتان را معطل نکنید. هی اوقات تلخی راه میاندازد، عصبانی میشود، بعد هم میخواهد بشود زبدةالعارفین؛ یکبار این قسم را خوردم که تا لطیف نشوید چیزی گیرتان نمیآید.
✔️ خدا گناه «آبرو بردن» را سخت میبخشد. امام باقر علیهالسلام فرمودند: «کسی که آبروی مردم را نریزد، خداوند از گناهان او صرفنظر خواهد كرد.» اغلب جهنمیها، جهنمی زبان هستند! فکرنکنید همه از دیوار مردم بالا میروند. یک مشت مقدس را میآورند جهنم به سبب اينكه آبرو میبردند! اسلام خواهان حفظ آبروی افراد است.
✔️ خبرهای بد را هیچ وقت در خانه نگویید؛ تا به خانه می رسد، میگوید تصادفی را دیدم! نمیخواهد بگویید. اصلا خبرهای منفی را در منزل نگویید. شما را به خدا قسم میدهم اینها را رعایت کنید؛ ضربههایی به خانواده زده میشود که جبران نمیشود. چیزهای پریشان کننده نگویید. به همسر و بچهها آرامش دهید.
✔️ مردم فکر می کنند اولیاء خدا روزی هزار رکعت نماز می خوانده اند که این طوری شدند. خیر؛ آنها فقط در اثر داشتن صفات عالیه به این جا رسیدند
✔️ صفات عالیه انسان را ده فرسخ ده فرسخ جلو می اندازد یک خشم فرو خوردن آدم را از هزار رکعت نماز زودتر به خدا می رساند، یک دل شاد کردن تو را خیلی زودتر می رساند، یک مادر خوشحال کردن زودتر می رساند. از اینجا باید شروع کنیم. اینجا را درست کن بعد هزار رکعت نماز خودش می آید، خودت مشتاق می شوی .