ˢᵃʳᵃˡˡᵃʰ 🇵🇸|ثـارالله
رفقا راس ساعت ۲۰:۳۰ دقیقه باوضو اینجا باشید 💠 Ꭻ᥆Ꭵᥒ:⇩🇮🇷 ➳ [ @gordan_sarallah2 ]
این محفلو تا آخرش بخونید شاید اثری روتون گذاشت:)
اگر اشکی جاری شد برای منِ حقیر هم دعا کنید...
اگه یکم طولانیه حلال کنید!
گناه کاری؟
از گناه خسته شدی؟
محفل امشب رو از دست نده✨
۲۰:۳۰
💠 Ꭻ᥆Ꭵᥒ:⇩🇮🇷
➳ [ @gordan_sarallah2 ]
ˢᵃʳᵃˡˡᵃʰ 🇵🇸|ثـارالله
این محفلو تا آخرش بخونید شاید اثری روتون گذاشت:) اگر اشکی جاری شد برای منِ حقیر هم دعا کنید... اگه ی
«بِسمرَبمَعشوقدِلعلـٰے..💕»
ˢᵃʳᵃˡˡᵃʰ 🇵🇸|ثـارالله
«بِسمرَبمَعشوقدِلعلـٰے..💕»
تاحالا شده با خودت بگی من خیلی گناه کردم به اندازه ای که ممکنه خدا منو نگاه هم نکنه...؟
ˢᵃʳᵃˡˡᵃʰ 🇵🇸|ثـارالله
تاحالا شده با خودت بگی من خیلی گناه کردم به اندازه ای که ممکنه خدا منو نگاه هم نکنه...؟
یا بگی خدا منو نمیبخشه من دیگه آب از سرم گذشته؟
#امروز میخوام یه داستان بگم...
داستانِ تحول پسری که دخترباز بود و هر گناهی که فکرشو بکنی کرده بود!
ˢᵃʳᵃˡˡᵃʰ 🇵🇸|ثـارالله
#امروز میخوام یه داستان بگم... داستانِ تحول پسری که دخترباز بود و هر گناهی که فکرشو بکنی کرده بود!
یه جوون حدود ۳۰ ساله تعریف میکرد که:
ˢᵃʳᵃˡˡᵃʰ 🇵🇸|ثـارالله
یه جوون حدود ۳۰ ساله تعریف میکرد که:
من حدود دو سال پیش گناهی نبود که نکرده باشم...
به هیچی هم اعتقاد نداشتم حتی امام حسین و عاشورا و...
میگفتم همه رو آخوندا ساختن
ˢᵃʳᵃˡˡᵃʰ 🇵🇸|ثـارالله
من حدود دو سال پیش گناهی نبود که نکرده باشم... به هیچی هم اعتقاد نداشتم حتی امام حسین و عاشورا و...
زندگیم شده بود دختر بازی!
با چند تا رفیقام تو خونه مجردی هر غلطی که بگی کردیم...
ˢᵃʳᵃˡˡᵃʰ 🇵🇸|ثـارالله
زندگیم شده بود دختر بازی! با چند تا رفیقام تو خونه مجردی هر غلطی که بگی کردیم...
منم به هر زوری که بود سوارش کردم بردمش خونه مجردی
اونم از اولش فقط گریه میکرد و میگفت بابا مگه تو غیرت نداری!شب عاشوراعه خجالت نمیکشی؟
ˢᵃʳᵃˡˡᵃʰ 🇵🇸|ثـارالله
منم به هر زوری که بود سوارش کردم بردمش خونه مجردی اونم از اولش فقط گریه میکرد و میگفت بابا مگه تو غی
منم میگفتم من این چیزا حالیم نیست
تو عاشورا دو تا عرب باهم دعواشون شده خب به ما چه؟
ˢᵃʳᵃˡˡᵃʰ 🇵🇸|ثـارالله
منم میگفتم من این چیزا حالیم نیست تو عاشورا دو تا عرب باهم دعواشون شده خب به ما چه؟
اون دختر هم میگفت تو رو به زهرا قسمت میدم که کاری با من نداشته باشی
ولی من که نه زهرایی میشناختم نه حسینی!
ˢᵃʳᵃˡˡᵃʰ 🇵🇸|ثـارالله
اون دختر هم میگفت تو رو به زهرا قسمت میدم که کاری با من نداشته باشی ولی من که نه زهرایی میشناختم نه
دخترخانم چادری بهم گفت بیا فقط امشبو به خاطر حضرت زهرا گناه نکن ببین چجوری دستتو میگیره
اصلا اگه دستتو نگرفت برو هرکاری که میخوای بکن...
ˢᵃʳᵃˡˡᵃʰ 🇵🇸|ثـارالله
دخترخانم چادری بهم گفت بیا فقط امشبو به خاطر حضرت زهرا گناه نکن ببین چجوری دستتو میگیره اصلا اگه دست
#منم.غیرتی.شدم و اون دخترو دوباره رسوندمش دم حسینیه
اونم پیاده شد و همینجوری که گریه میکرد گفت خدا خیرت بده انشالله حضرت زهرا دستتو بگیره
ˢᵃʳᵃˡˡᵃʰ 🇵🇸|ثـارالله
#منم.غیرتی.شدم و اون دخترو دوباره رسوندمش دم حسینیه اونم پیاده شد و همینجوری که گریه میکرد گفت خدا خ
منم که #ضد.حال خورده بودم رفتم خونمون کسی خونه نبود همه رفته بودن عزاداری چون فقط من توی خانواده لات و لوت بودم...
ˢᵃʳᵃˡˡᵃʰ 🇵🇸|ثـارالله
منم که #ضد.حال خورده بودم رفتم خونمون کسی خونه نبود همه رفته بودن عزاداری چون فقط من توی خانواده لات
تلویزیون رو روشن کردم دیدم داره کربلا رو به صورت زنده نشون میده
من همونجا #دلم.شکست و تا جون داشتم گریه کردم،فریاد زدم،ناله کردم و حسابی خودمو خالی کردم
خالی کردم تموم بغضایی که این چند سال تو گلوم گیر کرده بود
ˢᵃʳᵃˡˡᵃʰ 🇵🇸|ثـارالله
تلویزیون رو روشن کردم دیدم داره کربلا رو به صورت زنده نشون میده من همونجا #دلم.شکست و تا جون داشتم گ
گفتم یا زهرا خودت دستمو بگیر...💔
نزدیکای سحر بود که مامان و بابام و داداشم اومدن یهو مامانم اومد گفت رضا کجا بودی؟
چقدر بوی حسین میدی؟چقدر بوی زهرا میدی:)💔
اوناهم از شدت خوشحالی گریه میکردن و میگفتن پسرم حسینی شده...
ˢᵃʳᵃˡˡᵃʰ 🇵🇸|ثـارالله
نزدیکای سحر بود که مامان و بابام و داداشم اومدن یهو مامانم اومد گفت رضا کجا بودی؟ چقدر بوی حسین میدی
از اون شب به بعد تصمیم گرفتم برم هیئت
لباس مشکی هامو پوشیدم و رفتم زنجیر زدم!
به یاد تموم سیلی هایی که به مهدی فاطمه زدم زنجیر رو محکم تر میزدم
ˢᵃʳᵃˡˡᵃʰ 🇵🇸|ثـارالله
از اون شب به بعد تصمیم گرفتم برم هیئت لباس مشکی هامو پوشیدم و رفتم زنجیر زدم! به یاد تموم سیلی هایی
خیلی یهویی یه نفر اومد گفت رضا میای بریم کربلا؟
هنوز ماه صفر تموم نشده بود یهو دیدم وسط بین الحرمینم:)))
ˢᵃʳᵃˡˡᵃʰ 🇵🇸|ثـارالله
خیلی یهویی یه نفر اومد گفت رضا میای بریم کربلا؟ هنوز ماه صفر تموم نشده بود یهو دیدم وسط بین الحرمینم
اونجا گفتم حسین جان داری با دل من چیکار میکنی؟
یه شبه منو کربلایی کردی تو چیکار کردی با من یا زهرا💔
حدود یک سال بعد مامانم اومد بهم گفت رضا جان حالا که با امام حسین رفیق شدی حالا که آبروتو به دست اوردی بیا بریم برات خواستگاری...
ˢᵃʳᵃˡˡᵃʰ 🇵🇸|ثـارالله
حدود یک سال بعد مامانم اومد بهم گفت رضا جان حالا که با امام حسین رفیق شدی حالا که آبروتو به دست اورد
منم قبول کردم و رفتیم خواستگاری
بابای دختره از قبل تحقیق کرده بود و منو برد تو اتاق گفت من از گذشته ی تو خبر دارم!ازت میخوام با حسین رفیق بمونی...
من دخترمو بهت میدم