برای مداحان و مبلغان فاطمیه.mp3
34.07M
#تبیین
#فاطمیه
🔰برای #مداحان و مبلغان فاطمیه
🎙حجت الاسلام قنبریان
در جمع ستایشگران آستان اهل بیت
بوشهر ۱۷آبان۱۴۰۳
▫️فاطمیه در نمای کلی و از دور:
1⃣ نمای یک کنشگر همه جانبه
• از شکوائیه حقوقی تا جهاد تبیین و تهییج عواطف و...
2⃣ نمای یک کنش به وقت در مقابل فعل قبیح خاسر
• جنگ وجودی مقاومت و جبهه شرارت نمونه امروز
3⃣ کنش خواهی از مردم با به رخ کشی شأن مردم
• حتی گلایه از مردم بعد از بیان شأن رفیع آنها
• مردم ایران بهتر از مردم مدینه و کوفه
*⃣ گریزی به زینب کبری(س)
• زینت پدر در تجسم آزادگی از کوفه تا شام!
#الی_الحبیب
.
D1738764T16986150(Web)-mc.mp3
1.09M
🔹 نقش امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در دوران غیبت
- یک نقش امام زمان(عج) در زمان غیبت، آگاهی از وضعیت ماست
- نقش دیگر امام زمان(عج) در زمان غیبت، توجه و رسیدگی به امور شیعیان است
- امام زمان(عج) حضور دارد و ما منتظر حضور نیستیم بلکه منتظر ظهور هستیم
🎙 #استاد_رفیعی
⏱ #سخنرانی_کوتاه
D1738693T15390986(Web)-mc.mp3
2.89M
🔹 استغاثه برای ظهور حضرت مهدی
🎙 #استاد_کافی
⏱ #سخنرانی
sokhanrani.hanifi.mp3
29.75M
#فاطمیه ۶۰_روز
🎙 سخنرانی / حجتالاسلام شیخ #محسن_حنیفی
rozehpayani.hanifi.mp3
3.15M
#فاطمیه_۶۰_روز
🎙 روضه پایانی/ حجتالاسلام شیخ #محسن_حنیفی
Fadaeian_Milad_Hazrat_Zeynab_14030810_00.mp3
38.88M
#میلاد_حضرت_زینب (سلام الله علیها)
📆 پنجشنبه ۱۷ آبان ماه ۱۴۰۳
🔊 #سخنرانی حجت الاسلام کریمی
.
#روضه_متنی
#روضه_حضرت_زهرا (س)
السلام علیکِ یا سیدتی و مولاتی یا فاطمة الزهراء
از بازی عجیب فلک آه میکشیم
از زخمهای خورده نمک آه میکشیم
*عجب روزگاری بازی درآورد ... خانومی که تا چند روز پیش ملیکهٔ عالم اسلام بود ، دختر رسول خدا بود ...
حالا یه مشت رجّاله ریختند در خونش ... خدا شاهده مصیبت بی بی فقط لگد به در زدن و صورت مجروح و پهلوی شکسته نیست ... اونی که آدمو میکشه بد دهنی و بی ادبیه ...آی مادر ...الحمدلله امروز چشممون رو باز کردیم توی روضه ی مادرمون ... خداروشکر مادرمون دعوتمون کرد سر سفره ... با وجودی که حال مساعد نداره ... اما به زبان حال فرموده باشند ..بچه هام ، بیایید دورم بنشینید ... ماهم بچه های خانومیم دیگه ... هممون بچه های بی بی هستیم ... ان شا الله به جهت تشیّع ما درک میکنیم چی کشید خانوم ... اون بچه سید اهل شعر خیلی خوب و درست گفت ... عرض کرد خدمت بی بی ... خانوم جان ...*
چرخ ها با چرخ نیلی خورده ایم
با تو در آن کوچه سیلی خورده ایم
*خیلی آماده ای الحمدلله ... *
از بازی عجیب فلک آه میکشیم
از زخمهای خورده نمک آه میکشیم
آن صورتی که تاب نسیم سحر نداشت
*... یادم میاد بعضی وقتا توی روضه عرض میکردم به رفقا ... روضه امام حسین که خونده میشد میگفتم عرض کنیم حسین جان ... ما هیچ مرهمی برای زخمات نداریم ، این چهارتا قطره اشک رو بذار روی زخمات ... الان میخواستم به بی بی عرض کنم دیدم اشکهای ما شوره ... زخم صورتش میسوزه ...
آقا جان امام زمان کی میایی آقا ... یقهٔ این دوتا ملعون رو بگیری ازشون سؤال کنی ببینی چه جوابی دارن بدن ؟! ... آخه مادر هجده ساله من با شما چه کرده بود !؟... چه مادری ...*
آن صورتی که تاب نسیم سحر نداشت
حتی ز باد بال ملک آه می کشید
حالا چه آمده به سرش که تمام شب
از جای زخمهای فدک آه می کشید
قربون ناله های دلتون برم آی دوستان زهرا سلام الله علیها ...
الان که توی کوچه خیابون میومدیم همه دنبال کار و زندگیشون هستند ... با عجله میرن به مغازه ها ، به اداره ها ، به کاراشون برسند ، شما اینجا چی میخواهید؟ ... زبان حالت اینه ...کار و کاسبیم ، دار و ندارم مادرمه ... هر چی هست و نیست یه مادر جوونه ... اونم افتاده توی بستر ... آی بی بی ... والله سخته روشن خوانی سخته .. . جون دادن راحت تر از روضه خوندنه ... *
او بار شیشه داشت که در کوچه خُرد شد
آئینه بود و غرق ترک ، آه می کشید
یه روضه خوان آذری خیلی درست و قشنگ میگفت ... میگفت همه کس همه مصیبتی رو درک نمیکنه باید وقتش برسه جایگاهشو داشته باشه ... راست میگفت ...میگفت الان به من بگن که یه مادری بچش از دست رفت ، من چه میفهمم ... به اندازه خودم میفهمم ... اما به یه مادر بگن بچش از دست رفت ... تا بگن اشکاش جاری میشه ... چون مادره خودش میفهمه دیگه ... خوب میفهمه ... *
بین در و دیوار ، مادر ما ... صدا زد ...
خدایا گنج با گنجینه ام سوخت
یکی نبود بگه بیشرف ، نامرد ، مگه خبر نداشتی از حال و روز فاطمه ؟! ... مگه صدای زهرارو نشنیدی ؟! ... اگه بپرسید جوابش اینه ... خوده بیشرفش توی نامه اش برای معاویه نوشت ...معاویه! نزدیک بود دلم برای فاطمه بسوزه ... همین که صدای نفس نفس زهرارو میشنیدم ... اومد دلم به رحم بیاد ، یاد علی افتادم ، اینقدر بغض توی سینه ام جمع کردم ، هرچی زور داشتم توی پام جمع کردم*
خدایا گنج با گنجینه ام سوخت
میان شعله ها آئینه ام سوخت
طاقت داری؟! ... خیلی معذرت میخوام ... هم از شما معذرت میخوام .. هم از آقا امام زمان ... اما چه کنم دیگه ... روضه هست ... باید بگم دیگه ... کار من اینه ...
خدایا گنج با گنجینه ام سوخت
میان شعله ها آئینه ام سوخت
چنان مسمار در قلبم فرو رفت
که محسن گفت مادر ، سینه ام سوخت
.
.
#فاطمیه
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی فاطِمه، السَّيِّدَةِ الْجَليلَه، ذَاتِ الْأَحْزَانِ الطَّوِيلَه، فِي الْمُدَّةِ الْقَلِيله، الْمَخْفِيَّةِ قَبْرُها، الْمَجْهُولَةِ قَدْرُها، الْمَمْنُوعَةُ ارثها، الْمَجْهُولَةِ قَدْرَهَا، المَکسورة ضِلْعُهَا، المَقتولة وَلَدَهَا، المغصوبة حَقَّهَا، المضروبة وَجْهِ هَا، المجروحة عینها، المضلومة بَعْلُهَا
.
.
#فاطمیه
#زبانحال_مولا امیرالمؤمنین
ای روح آفتاب چرا پا نمی شوی
بانوی بوتراب چرا پا نمی شوی
پهلوی من هم از خبر رفتنت شکست
رکنم شده خراب چرا پا نمی شوی
با قطره قطره اشک سلامت نموده ام
زهرا بده جواب چرا پا نمی شوی
خورشید لطمه دیده حیدر بلند شو
بر جمع ما بتاب چرا پا نمی شوی
رفتی و روی صورت خود را کشیده ای
ای مادر حجاب چرا پا نمی شوی
بی تو تمام ثانیه ها دق نموده اند
رفته زمان بر آب چرا پا نمی شوی
روی کبود تو به نگاهم اشاره کرد
مردم از این خطاب چرا نمی شوی
می میرد از تنفس دل گیر کوچه ها
ای غنچه های ناب چرا پا نمی شوی
#شام_غریبان_حضرت_زهرا
#شهادت_حضرت_زهرا #رحمان_نوازنی ✍
.................
نَادَاهَا يَا زَهْرَاءُ فَلَمْ تُكَلِّمْهُ فَنَادَاهَا يَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَى فَلَمْ تُكَلِّمْهُ فَنَادَاهَا يَا بِنْتَ مَنْ حَمَلَ الزَّكَاةَ فِي طَرَفِ رِدَائِهِ وَ بَذَلَهَا عَلَى الْفُقَرَاءِ فَلَمْ تُكَلِّمْهُ فَنَادَاهَا يَا ابْنَةَ مَنْ صَلَّى بِالْمَلَائِكَةِ فِي السَّمَاءِ مَثْنَى مَثْنَى فَلَمْ تُكَلِّمْهُ فَنَادَاهَا يَا فَاطِمَةُ كَلِّمِينِي فَأَنَا ابْنُ عَمِّكَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ قَالَ فَفَتَحَتْ عَيْنَيْهَا فِي وَجْهِهِ وَ نَظَرَتْ إِلَيْهِ وَ بَكَتْ وَ بَكَى وَ قَالَ مَا الَّذِي تَجِدِينَهُ فَأَنَا ابْنُ عَمِّكِ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ فَقَالَتْ يَا ابْنَ الْعَمِّ إِنِّي أَجِدُ الْمَوْتَ الَّذِي لَا بُدَّ مِنْهُ وَ لَا مَحِيصَ عَنْهُ .... فَيُصْبِحَانِ يَتِيمَيْنِ غَرِيبَيْنِ مُنْكَسِرَيْنِ فَإِنَّهُمَا بِالْأَمْسِ فَقَدَا جَدَّهُمَا وَ الْيَوْمَ يَفْقِدَانِ أُمَّهُمَا فَالْوَيْلُ لِأُمَّةٍ تَقْتُلُهُمَا وَ تُبْغِضُهُمَا. ثُمَّ أَنْشَأَتْ تَقُول:
ابْكِنِي إِنْ بَكَيْتَ يَا خَيْرَ هَادٍ وَ اسْبِلِ الدَّمْعَ فَهُوَ يَوْمُ الْفِرَاقِ
يَا قَرِينَ الْبَتُولِ أُوصِيكَ بِالنَّسْلِ فَقَدْ أَصْبَحَا حَلِيفَ اشْتِيَاقٍ
ابْكِنِي وَ ابْكِ لِلْيَتَامَى وَ لَا تَنْسَ قَتِيلَ الْعِدَى بِطَفِّ الْعِرَاقِ
فَارَقُوا فَأَصْبَحُوا يَتَامَى حَيَارَى يَحْلِفُ اللَّهَ فَهُوَ يَوْمُ الْفِرَاق
قَالَتْ فَقَالَ لَهَا عَلِيٌّ مِنْ أَيْنَ لَكِ يَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ هَذَا الْخَبَرُ وَ الْوَحْيُ قَدِ انْقَطَعَ عَنَّا فَقَالَتْ يَا أَبَا الْحَسَنِ رَقَدْتُ السَّاعَةَ فَرَأَيْتُ حَبِيبِي رَسُولَ اللَّهِ ص فِي قَصْرٍ مِنَ الدُّرِّ الْأَبْيَضِ فَلَمَّا رَآنِي قَالَ هَلُمِّي إِلَيَّ يَا بُنَيَّةِ فَإِنِّي إِلَيْكِ مُشْتَاقٌ فَقُلْتُ وَ اللَّهِ إِنِّي لَأَشَدُّ شَوْقاً مِنْكَ إِلَى لِقَائِكَ فَقَالَ أَنْتِ اللَّيْلَةَ عِنْدِي وَ هُوَ الصَّادِقُ لِمَا وَعَدَ وَ الْمُوفِي لِمَا عَاهَدَ فَإِذَا أَنْتَ قَرَأْتَ يس فَاعْلَمْ أَنِّي قَدْ قَضَيْتُ نَحْبِي فَغَسِّلْنِي وَ لَا تَكْشِفْ عَنِّي فَإِنِّي طَاهِرَةٌ مُطَهَّرَةٌ وَ لْيُصَلِّ عَلَيَّ مَعَكَ مِنْ أَهْلِيَ الْأَدْنَى فَالْأَدْنَى وَ مَنْ رُزِقَ أَجْرِي وَ ادْفِنِّي لَيْلًا فِي قَبْرِي بِهَذَا أَخْبَرَنِي حَبِيبِي رَسُولُ اللَّه.[2]
ترجمه:
به هنگام رحلت حضرت زهرا سلامالله علیها، امام علی علیهالسلام نماز ظهر را خوانده به سوی منزل بازگشت. کنیزان را در راه دید درحالیکه گریان و محزون بودند. امام علیهالسلام به ایشان فرمود: چه خبر شده، چرا شما را ناراحت و مضطرب میبینم؟! گفتند: یا امیرالمؤمنین! دخترعموی خود زهرا را دریاب، گر چه گمان نمیکنیم حاصلی داشته باشد. حضرت علی بهسرعت به سوی اتاق فاطمه رفت و بر آن بانو وارد شد، ناگاه دید فاطمه در میان بستر خویش افتاده و بهطرف راست و چپ میغلتد.
علی علیهالسلام ردا را از دوش خود و عمامه را از سر مبارک خویش افکند و لباس خود را درآورد، آنگاه آمد و سر مبارک حضرت زهرا را به دامن گرفت و فرمود: ای زهرا! ولی حضرت فاطمه سخنی نگفت. برای دومین بار فرمود: ای دختر محمد مصطفی! فاطمه زهرا باز جوابی نداد! علی علیهالسلام برای سومین بار صدا زد: ای دختر آنکسی که زکات را در دامن عبای خود برای فقرا میبرد! جوابی نشنید. ای دختر آنکسی که با ملائکه نماز خواند! حضرت زهرا علیهاالسّلام جوابی نداد. علی علیهالسلام صدا زد: ای فاطمه، با من سخن بگو! من پسرعموی تو علی بن ابیطالب هستم. فاطمه چشمان خود را به روی او باز کرد، آنگاه آن بانو گریست و علی علیهالسلام هم گریان شد و به زهرای اطهر فرمود: تو را چه شده؟ من پسرعمویت علی هستم. فاطمه گفت: ای پسرعمو! من اکنون مرگ را مشاهده میکنم که نمیتوان از دست آن گریخت. سپس راجع به فرزندانش خصوصاً امام حسن و امام حسین سفارشهایی فرمود و گفت:
ایشان یتیم و دلشکستهاند، دیروز بود که آنان جدّ بزرگوار خود را از دست دادند، امروز هم مادر خود را از دست میدهند. وای بر آن امّتی که آنان را میکشند و با ایشان بغض و دشمنی میورزند! آنگاه اشعاری را بدین ترتیب خواند: اگر گریه میکنی بر من گریه کن ای بهترین هدایتکنندگان و اشک بریز که روز فراق رسید.
ای همسر بتول! من درباره نسل خود به تو سفارش میکنم، زیرا که ایشان ملازم اسلام میباشند. برای من و یتیمهای من گریه کن، مخصوصاً کشته و قتیل کربلا را فراموش نکنی. ایشان مفارقت میکنند و یتیمانی حیران و سرگردان میشوند، خداوند مقرّر کرده که روز فراق است. حضرت امیر به زهرای اطهر فرمود: ای دختر رسول خدا! تو این مطلب را از کجا میگویی، درصورتیکه وحی خدا از خاندان ما قطعشده است؟! فاطمه گفت: ای ابوالحسن! من امروز خواب دیدم که پدر بزرگوارم در میان قصری از جواهرات سفید است، چون مرا دید فرمود: دخترم! نزد من بیا، زیرا من مشتاق تو هستم. گفتم: پدر جان! به خداوند سوگند که من بیشتر شوق ملاقات تو را دارم. پدر فرمود: تو امشب نزد من خواهی بود. گفتار پدرم همیشه راست است و به وعده خود وفا خواهد کرد. علی جان! هنگامیکه دیدی من سوره یس را قرائت نمودم بدان که اجلم فرا رسیده، مرا غسل بده، ولی بدنم را برهنه نکن، زیرا من پاک و مطهّر هستم. علی جان! خودت و اهل خانهام که به من نزدیک هستند بر جنازهام نماز بخوانید. علی جان! مرا شبانه به خاک بسپار، این نحوه را پدرم پیغمبر خدا به من خبر داده.
[1] - بحار الأنوار،علامه مجلسی، ج43، ص 186-187
[2] - بحار الأنوار ،علامه مجلسی،ج43، ص 178-179