☑️ مقام مقاومت بانوی قرآنی
در قرآن و حدیث برخی زنان دارای ایمان راستین شکوه و جلال شان با صبر و مقاومت شان عجین شده است از آن جمله است آسیه همسر فرعون.
مهمترين شاخصه آسيه آن است كه علىرغم زندگى در محيط پر از شرك و استكبار به خداخواهى روى مىآورد و جاذبههاى دنيوى را به هيچ مىانگارد و تا سرحدّ جان در راه ايمان پابرجا و استوار مىماند.
امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ إِذ قالَتْ رَبِّ ابْنِ لِى عِنْدَكَ بَيْتاً فِى الجَنّةِ؛همسر فرعون ( را مثل آورده) آنگاه كه گفت: پروردگارا، پيش خود در بهشت خانهاى براى من بساز.
او گر چه بزرگ ترين و زيباترين كاخهاى دنيا را در اختيار دارد، خانهاى بهشتى از خداوند مىطلبد چون جانش از ايمان لبريز شده و در كاخ فرعونى نمىگنجد. نيز از فرعون و از اخلاق فرعونى رهايى مسألت مىنمايد.
☑️مقام مقاومت بانوی کربلا
حکایت غریبی است حوادث تلخ و باور نکردنی عاشورا و بعد از عاشورا، مصیبت هایی که از تحمل یک زن خارج است، از تحمل هر زن و مردی خارج است
گاهی یک زن مقاوم به مقامی می رسد که با هزاران مرد برابری میکرد....
او را زینب نامیدند زیرا که زینت پدر بود، برادر را خیلی دوست داشت و تاپای جان در رکاب برادر بود مقام صبر و مقاومت او دوست و دشمن را به شگفتی درآورد.
♻️عوامل نیل به مقام مقاومت
سوالی که پاسخ به آن می تواند برای افراد مفید باشد عبارت است از اینکه عوامل کمال یافتگی و نیل به مقام مقاومت در شخصیت های مقدس مثل حضرت زینب در چیست؟ در پاسخ به این سوال عواملی را بر می شمریم؛
۱.علم و آگاهی
خداوند در آیه ۶۸ سوره کهف با بیان داستان حضرت موسی (ع) و استاد کامل و ربانی وی یعنی حضرت خضر (ع) به این مسئله توجه میدهد که تا چه اندازه احاطه کامل علمی و شناخت جامع و آگاهی از فلسفه حوادث پیش آمده میتواند زمینهساز صبر و شکیبایی شخص باشد.
حضرت خضر (ع) به حضرت موسی (ع) میفرماید: و کیف تصبر علی ما لم تحط به خبرا؛ تو چگونه میخواهی بر چیزی که از آن آگاهی جامع و کامل عملی و شناختی نداری شکیبایی ورزیی؟
چنانچه علم حضرت زینب(س) نسبت به آینده علم شان نسبت به مقام شهدای کربلا در جاها مختلف ظهور و بروز داشته است . از جمله نقل حدیث ام ایمن، و همین طور سخنان ایشان خطاب به یزید؛«فَکِد کَیْدک وَاسْعَ سَعْیک و ناصِبْ جُهْدَک فوالله لا تمحُو ذکرنا و لا تُمیتُ وَحْیَنا» هر چه میتوانی نقشه بکش و تلاش کن و بکوش، به خدا سوگند یاد ما محو شدنی نیست و وحیِ ما را هم نمیتوانی از میان برداری»(۳)
۲.عزم و اراده
عامل مهم دیگری که در ایجاد صبر یا تقویت آن و دستیابی شخص به مراتب عالیتر صبر مؤثر است و قرآن بر آن تأکید میورزد اراده قوی است. از این رو در آیه ۱۸۶ سوره آل عمران و نیز آیه ۱۷ سوره لقمان و شورا آیه ۴۳ و احقاف آیه ۳۵ بر مسئله عزم و اراده قوی به عنوان پیش شرط تحقق صبر اشاره میکند و میفرماید: و ان تصبروا و تتقوا فان ذلک من عزم الامور (اگر استقامت کنید و تقوا پیشه سازید، (شایستهتر است؛ زیرا) این از کارهای مهم و قابل اطمینان است)؛ اصولاً عزم در کارها و اراده قوی داشتن، همان صبر و شکیبایی است که به عنوان فضیلتی محبوب همگان است.
در آیه ۳۵ سوره احقاف میفرماید: فاصبر کما صبر اولوالعزم من الرسل؛ همانند پیامبران صاحب عزم و اراده قوی، تو نیز صبر و شکیبایی کن.
۳ّ.آخرت باوری
عامل مهم مقاومت افراد با ایمان، ایمان به آخرت است چنانچه در قصه آسیه اشاره شد و در مورد توانمندی پیامبرانی مانند ابراهیم و یعقوب در غلبه بر مشکلات آخرت باوری آنها بیان شده است ؛ وَاذْكُرْ عِبَادَنَا إِبْرَاهِيمَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ أُولِي الْأَيْدِي وَالْأَبْصَارِ إِنَّا أَخْلَصْنَاهُمْ بِخَالِصَةٍ ذِكْرَى الدَّارِ
و به خاطر بیاور بندگان ما ابراهیم و اسحاق و یعقوب را، صاحبان دستها (ی توانا ) و چشمها (ی بینا)!ما آنها را با خلوص ویژهای خالص کردیم، و آن یادآوری سرای آخرت بود!
🔻 ادامه دارد 👇👇
۲
۴ باور به وعده های الهی
خداوند با توجّه به نیازهای بشر و با در نظر گرفتن شرایط زمان و مکان بندگان، به آنها وعدههایی داده است که قرآن با توجّه به آثار تربیتی این وعدهها را مرتب یادآور میشود که یکی از آثار تربیتی کسب نیروی مقاومت در برابر سختی هاست.وعده هایی مثل ؛
➖«اِنَّ مَعَ العُسرِ یُسرًا».
➖«اللَّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنوا يُخرِجُهُم مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النّورِ»
➖«ِ وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجا ِ وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيْءٍ قَدْرا»
➖«وَلَیَنصُرَنَّ اللهُ مَن یَنصُرُه»
۵. معرفت و ذکر الهی
یکی از مهم ترین عوامل مقاومت تقویت معرفت الهی و ذکر همیشگی خداوند است.
حضرت علی (ع) می فرماید: «عَظُمَ الخالِقُ فی أنفُسِهمْ فَصَغُرَ ما دونَهُ فی أعینِهِمْ»یعنی خداوند در نظر آنان (پرهیزکاران) بزرگ است، و غیر او (هرچه هست) در دیده ی آنها کوچک.(۴)
اینجاست که از جمله شگفت انگیز دختر امیر المومنین(ع) راز گشایی می شود او که حسین(ع) برای او خیلی بزرگ است و مصیبت های حسین (ع) برای او بسیار بزرگ است اما خداوند از همه اینها بزرگ تر است و اینجاست که میفرماید جمیل را دیده ام و جز جمیل ندیده ام که جمیل از اسما الله است.
➖«الَّذِینَ آمَنُواْ وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِکْرِ اللّهِ أَلاَ بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ، همان کسانى که ایمان آوردهاند و دلهایشان به یاد خدا آرام میگیرد آگاه باش که با یاد خدا دلها آرامش مییابد»
🔹روايت كرده اند كه حضرت زين العابدين (ع ) فرمود: عمه ام زينب در تمام طول مسافرت از كوفه به شام نمازهاى واجب و نوافلش را ايستاده مى خواند و در يكى از منازل ، ديدم نشسته مى خواند، علت اين كار را پرسيدم . پاسخ داد: به خاطر شدت گرسنگى و ضعف ، سه شبانه روز است كه ديگر نمى توانم ايستاده نماز بخوانم (زيرا حضرت غذاى خود را بين كودكان تقسيم مى كرد) به خاطر اينكه دشمن به هر كدام از ما، در شبانه روز فقط يك قرص نان مى داد.
۶.مطالعه احوالات صابران
یکی دیگر از راهکارهای افزایش صبر و رسیدن به مقام مقاومت، آگاهی از نتایج صبر صابران است. این شیوه را قرآن کریم به تکرار به کار برده و اراده حضرت ختمی مرتبت (ص) را از این طریق، مستحکم کرده و صبر و مقاومتش را افزوده است. در این میان، پیامبر (ص) گاهی فقط به صبر کردن، آن گونه که انبیای الهی صبر کردند، توصیه شده است.
چنانچه فرمود: «وَ کلًّا نَقُصُّ عَلَیک مِنْ أَنْباءِ الرُّسُلِ ما نُثَبِّتُ بِهِ فُؤادَک وَ جاءَک فِی هذِهِ الْحَقُّ وَ مَوْعِظَةٌ وَ ذِکری لِلْمُؤْمِنِینَ».
و هر آنچه که از سرگذشت پیامبران برایت می خوانیم برای آن است که دل تو را بدان محکم و استوار سازیم، و در شرح حال رسولان، آنچه حق و صواب است بر تو آمده و برای اهل ایمان نیز پند و عبرت و تذکر باشد.
۷.استمداد از خداوند
فضیلت صبر و شکیبایی، از کمالات انسانی است و تنها مبدأ کمال بخش نیز ذات مقدس پروردگار است. بنابراین برای کسب این فضیلت ارزشمند اخلاقی یا افزودن آن، باید از خداوند استمداد جُست و از او درخواست صبر کرد.
چنانچه خداوند یاد می دهد اینگونه دعا کنیم؛
➖ «رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَيْنَا صَبْرًا وَتَوَفَّنَا مُسْلِمِينَ»
➖ « قَالُوا رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَيْنَا صَبْرًا وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَانْصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ»
🔻 ادامه دارد 👇👇
۳
💠داستان
امام سجاد (ع)چنین فرمود:
«هنگامی که حادثۀ هولناک کربلا رخ داد و آن همه بلا به ما رسید و پدرم و فرزندان و برادران و دیگر همراهانش کشته و خانوادۀ آن حضرت به اسارت گرفته شدند و ما را بر شتران بی جهاز سوار کردند تا به سوی کوفه ببرند در آن حال غمبار من با ناراحتی بسیار به جنازههای عریانی که در بیابان افتاده بودند نگریستم و آن صحنه بر من بسی سنگین آمد و اضطراب و ناراحتی من بسی فزونی یافت بهگونهای که نزدیک بود از شدت ناراحتی جان دهم.
شدت افسردگی من به حدی بود که عمهام زینب کبری متوجه بدحالیام شد و به من فرمود: ای بازماندۀ جد و پدر و برادرم مرا چه میشود که میبینم نزدیک است از شدت غم جان دهی؟
من به عمهام گفتم چگونه بیتابی نکنم. در حالی که میبینم سید و سرورم حسین و نیز برادران و عموها و عموزادگان و خاندان و وابستگانم همگی بر خاک غلتیده و در خون غوطهور و برهنهاند و در میانۀ صحرا افتادهاند و این دشمنان ددمنش پوشش آنان را هم به غارت بردهاند. ایشان را میبینم که کسی کفنشان نکرده و به خاکشان نسپرده و کاری به کارشان ندارد گویا که از خاندان دشمنان مسلماناناند.»
عمهام زینب به من فرمود: «از آنچه میبینی بیتابی مکن به خدا سوگند تمامی این حوادث عهد و پیمانی است که رسول خدا با جد و پدر و عمویت بسته است و نیز خداوند پیمانی استوار از مردمانی از این امت گرفته است مردمانی که فرعونهای زمین آنان را نمیشناسند در حالی که آنان در میان اهل آسمانها بسی شناختهشدهاند. آن مردمان بزرگ و برگزیده این پیکرهای پاک پراکندۀ خونآلود را جمع میکنند و به خاک میسپارند. آنان در این سرزمین برای تربت پاک پدرت حضرت سیدالشهدا نشانهای مینهند که اثرش درگذر زمان هرگز از میان نمیرود و هر چه پیشوایان کفر و پیروان گمراهی در محو و نابودی آن بکوشند کوشش ایشان جز بر ظهور و پیدایی آن تربت پاک و بلندی امر آن عزیز نمیافزاید.»
حضرت زینب علیها السلام فرمود: ام ایمن مرا حدیث کرد که روزی پیغمبرصلی الله علیه وآله به منزل فاطمه علیها السلام تشریف آوردند . حضرت زهراعلیها السلام برای پدر حریره ای ترتیب داد و حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام طبقی از خرما خدمتش نهاد و من قدحی از شیر و سرشیر حاضر کردم . رسول خدا و علی مرتضی و فاطمه زهرا و حسنین از آن خوراکی ها تناول فرمودند . آنگاه علی علیه السلام آب به دست رسول خدا ریخت . چون پیغمبر از شستن دست فراغت یافت هر دو دست به صورت کشید و شادمان گردید و از نظر کردن به صورت اولاد خود مسرور شد . پس از آن روی به آسمان کرد، نگران شد و سپس روی به قبله نمود و هر دو دست به دعا برداشت و بعد سر بر سجده برد و اشک از دیدگانش چون باران جاری بود . اهل بیت و من از این حال ملول گشتیم و از هیبت و حشمتش نیروی پرسیدن نداشتیم . چون مدتی به طول انجامید . علی و فاطمه عرض کردند: این گریستن برای چیست؟ فرمود: ای برادر، من از حضور شما و انجمن شما شادمان گشتم . آنگونه که هرگز چنان خرسند و مسرور نگشته بودم، در این حال که شما را می نگریستم و شکر خدا را می کردم . جبرئیل فرود آمد و گفت: خداوند بر سرور تو مطلع گردید و نعمت را بر تو تمام گردانید و مقرر ساخت که ایشان و ذریه ایشان و دوستان و شیعیان ایشان با تو در جنان جاوید بمانند و در میان تو و ایشان جدایی نیفکند و همان تحیت و عطیت یابند که تو یابی، آن چنان که خرسند گردی . لیکن بلیات و مصائب کثیره ایشان را فرا گیرد و در دنیا به ناملایماتی چند گرفتار گردند . مردمی که دعوی دین تو کنند و خود را مسلمان شمارند، به آنها اذیت ها نمایند و آزارها برسانند و گمان کنند که در شمار امت تو باشند; با آنکه خدا و تو از آنها بیزار باشید و ایشان اهل بیت تو را هر یک در مکانی به ضرب شدید و قتل فجیع درآورند و مقابر ایشان از هم دور باشد و خدای این مصیبت را بر ایشان اختیار فرمود تا موجب ارتقاء درجات ایشان گردد . پس به آنچه خدای تعالی برای ایشان خواسته، راضی و تسلیم و شاکر باش و تن به قضای الهی بده .
در ادامه حدیث، جبرئیل آنچه را که بر سر علی علیه السلام و فرزند او، امام حسین علیه السلام می آید، به پیامبر خدا خبر می دهد .(۵)
🔻 ادامه دارد 👇👇
۴
🔻چند داستان در موضوع مقاومت و صبر تقدیم می شود:🔺
💠داستان
در جنگی که میان لشکر اسلام و روم صورت گرفت عبداللّه بن حذافه که از یاران و فرماندهان دلاور پیامبرصلی الله علیه وآله بود به همراه گروهی دیگر اسیر شدند و آنها را به نزد قیصر روم بردند.
قیصر روم به او گفت: آئین مسیحیت را بپذیر وگرنه تو را در دیگ جوشان میاندازم.
عبداللَّه گفت: مسیحی نمیشوم.
قیصر دستور داد دیگی آوردند و بر آتش گذاردند و در آن روغن زیتون ریختند تا به جوش آمد آنگاه به یکی از مسلمانان اسیر گفت: مسیحیت را بپذیر! او که از پیشنهاد قیصر سرباز زد دستور داد وی را در آن دیگ انداختند و گوشت از استخوانهای او جدا شد.
آنگاه به عبداللَّه گفت: مسیحی شو وگرنه تو را هم در دیگ
خواهم انداخت. او هم پیشنهاد قیصر را نپذیرفت و دستور داد وی را در دیگ اندازند. عبداللَّه در این هنگام گریه کرد. گفتند: او گریه و بیتابی میکند. قیصر گفت: او را برگردانید. وقتی او را برگرداندند گفت: من از اینکه در دیگ میافتم گریه نمیکنم بلکه بهخاطر این میگریم که چرا به اندازه موهای بدنم جان ندارم که در راه خدا فدا کنم!
قیصر از این سخن در شگفتی فرو رفت و علاقمند شد او را آزاد کند. سپس به عبداللَّه فرمانده رزمندگان گفت: سر مرا ببوس تا تو را آزاد کنم.
عبداللَّه گفت: نمیبوسم.
قیصر گفت: مسیحی شو تا دخترم را به عقد تو در آورم و حکومتم را با تو تقسیم نمایم.
عبداللَّه نپذیرفت.
قیصر گفت: سر مرا ببوس تا تو و هشتاد نفر از مسلمانان اسیر را آزاد کنم عبداللَّه که دید آزادی مسلمانان در کار است پیشنهاد سلطان را پذیرفت و با هشتاد نفر از مسلمانان آزاد شد.(۶)
💠داستان
(امیر تیمور گورگان) در هر پیشامدی آن قدر ثبات قدم داشت که هیچ مشکلی سد راه وی نمیشد. علت را از او خواهان شدند، گفت:
وقتی از دشمن فرار کرده بودم و به ویرانه ای پناه بردم، در عاقبت کار خویش فکر میکردم؛ ناگاه نظرم بر موری ضعیف افتاد که دانه غله ای از خود بزرگتر را برداشته و از دیوار بالا میبرد.
چون دقیق نظر کردم و شمارش نمودم دیدم، آن دانه شصت و هفت مرتبه بر زمین افتاد، و مورچه عاقبت آن دانه را بر سر دیوار برد. از دیدار این کردار مورچه چنان قدرتی در من پدیدار گشت که هیچگاه آنرا فراموش نمیکنم.
با خود گفتم: ای تیمور تو از موری کمتری نیستی، برخیز و درپی کار خود باش، سپس برخاستم و همت گماشتم تا به این پایه از سلطنت رسیدم.
💠داستان
(سراج الدین سکاکی) از علمای اسلام بوده و در عصر خوارزمشاهیان میزیسته و از مردم خوارزم بوده است.
سکاکی نخست مردی آهنگر بود. روزی صندوقچه ای بسیار کوچک و ظریف از آهن ساخت که در ساختن آن رنج بسیار کشید. آن را به رسم تحفه برای سلطان وقت آهن ساخت که در ساختن آن رنج بسیار کشید آن را به رسم تحفه برای سلطان وقت برد. سلطان و اطرافیان به دقت به صندوقچه تماشا کردند و او را تحسین نمودند.
در آن وقت که منتظر نتیجه بود مرد دانشمندی وارد شد و همه او را تعظیم کردند و دو زانو پیش روی وی نشستند. سکاکی تحت تاءثیر قرار گرفت و گفت: او کیست؟ گفتند: او یکی از علماء است
از کار خود متاءسف شد و پی تحصیل علم شتافت. سی سال از عمرش گذشته بود، که به مدرسه رفت و به مدرس گفت: میخواهم تحصیل علم کنم. مدرس گفت: با این سن و سال فکر نمیکنم به جائی برسی، بیهوده عمرت را تلف مکن.
ولی او با اصرار مشغول تحصیل شد. اما به قدری حافظه و استعدادش ضعیف بود که استاد به او گفت: آن مساءله فقهی را حفظ کن (پوست سگ با دباغی پاک میشود) بارها آن را خواند و فردا در نزد استاد چنین گفت: (سگ گفت: پوست استاد با دباغی پاک میشود!) استاد و شاگردان همه خندیدند و او را به باد مسخره گرفتند.
اما تا ده سال تحصیل علم نتیجه ای برایش نداشت و دلتنگ شد و رو به کوه و صحرا نهاد به جائی رسید که قطرههای آب از بلندی بروی تخته سنگی میچکید و بر اثر ریزش مداوم خود، سوراخی در دل سنگ پدید آورده بود.
مدتی با دقت نگاه کرد، سپس با خود گفت: دل تو از این سنگ، سخت تر نیست، اگر استقامت داشته باشی سرانجام موفق خواهی شد. این بگفت و به مدرسه بازگشت و از چهل سالگی با جدیت و حوصله و صبر مشغول تحصیل شد تا به جائی رسید که دانشمندان عصر وی در علوم عربی و فنون ادبی با دیده اعجاب مینگریستند.
کتابی به نام مفتاح العلوم مشتمل بر دوازده علم از علوم عربی نوشت که از شاهکارهای بزرگ علمی و ادبی به شمار میرود.
🔻 ادامه دارد 👇👇
۵
🔳ذکر مصیبت
علامه مقرم مى گويد: « هنگامى كه چشمشان بر پيكرهاى پاره پاره شده افتاد، در حالى كه نيزه ها بر بدنهايشان ميخكوب و شمشيرها از خونشان رنگين و اسبها لگد كوبشان كرده و آنان را درهم كوبيده بودند، شيون و ناله سر داده بر سر و صورت زدند. زينب (س ) فرياد بر آورد: وا محمدا، اى رسول خدا! اين حسين است كه بدين سان برهنه افتاده ، به خاك و خون آغشته گرديده و رگ و پيوندش از هم گسيخته است و اينان دختران تو هستند كه به اسارت مى روند و فرزندان تو كه كشته شده اند. در اين حال هر دوست و دشمنى بر حالشان گريست ، به گونه اى كه حتى از ديدگان اسبها اشك سرازير شده بر دست و پايشان فرو ريخت بعد دستها را زير بدن برادر برده به سوى آسمان بلند كرده گفت : اللهم تقبل منا هذا القربان «خدایا ! اين قربانى را از ما بپذير!»
منظره آن چنان جانسوز بود كه : «فابكت و الله كل عدو و صديق »؛ سوگند به خدا دوست و دشمن به گريه افتادند.
حميد بن مسلم مى گويد: به خدا سوگند زينب دختر على (ع ) را فراموش نمى كنم كه در كنار بدنهاى پاره پاره ، ناله و گريه مى كرد و با صداى جانسوز و قلب غمبار مى گفت :
«وا محمداه صلى عليك ملائكة السّماء هذا حسين مرمل بالدماء، مقطّع الاعضاء و بناتك سبايا...»؛ فرياد اى محمد! درود پادشاه آسمان بر تو ، اين حسين تو است كه در خون غوطور است ، اعضايش قطع شده ، و دختران تو به عنوان اسير، عبور داده مى شوند...
پس با زبان پر گله آن بضعة الرسول
رو در مدينه کرد که يا ايهاالرسول
اين کشته فتاده به هامون حسين توست
وين صيد دست و پا زده در خون حسين توست
اين نخل تر کز آتش جان سوز تشنگي
دود از زمين رسانده به گردون حسين توست
اين ماهي فتاده به درياي خون که هست
زخم از ستاره بر تنش افزون حسين توست
اين غرقه محيط شهادت که روي دشت
از موج خون او شده گلگون حسين توست
اين خشک لب فتاده دور از لب فرات
کز خون او زمين شده جيحون حسين توست
اين شاه کم سپاه که با خيل اشگ و آه
خرگاه زين جهان زده بيرون حسين توست
اين قالب طپان که چنين مانده بر زمين
شاه شهيد ناشده مدفون حسين توست
ــــــــــــــــــــــــــــ
📎پی نوشتها
۱.اقتباس از ؛ جوادی آملی، زن در آینه جلال و جمال الهی
۲.خمینی، سید روح الله،شرح چهل حدیث،ص۵۸۲
۳.مقتل الحسین مقرّم، ص ۴۶۴
۴.نهج البلاغه، خطبه همام
۵.مطابق نقل کامل الزیارات.
۶.اسدالغابه، ج ۳ ، ص۱۴۳.
🌺 والسلام علی من اتبع الهدی 🌺
۶
.
#نماز حفظ ارتباط با خدا
💠داستان
یکی از علماء به همراه کاروانی از سفر زیارت کربلا و نجف برمی گشتند که گرفتار راهزنان شدند و دار و ندارشان را دزدیدند.
آن عالم می گوید: « من در بین اموالم کتابی داشتم که سالها با زحمت و مشقّت زیادی آن را نوشته بودم و چون خیلی مورد علاقه ام بود همه جا همراه خودم می بردم. برای همین دزدها آن کتاب را هم دزدیدند. مانده بودم چه کار کنم. دست آخر یکی از دزدها را کنار کشیدم و گفتم: من کتابی در میان اموالم داشتم که شما آن را به غارت برده اید. به دردتان نمی خورد، اگر ممکن است آن را به من برگردانید .
دزد گفت: ما بدون اجازه رئیسمان نمی توانیم کتاب شما را پس بدهیم و اصلاً حق نداریم دست به اموال بزنیم.
گفتم: رئیس شما کجاست؟
گفت: پشت این کوه چادر زده است.
با آن دزد همراه شدیم و به چادر رئیسشان رفتیم، وقتی وارد شدیم دیدم که رئیس دزدها در حال خواندن نماز است!
وقتی که نمازش تمام شد آن دزد به رئیس خود گفت: این عالم یک کتابی بین اموال دارد و آن را می خواهد، اگر اجازه دهید کتابش را پس دهیم.
من به رئیس راهزنان گفتم: نمی دانستم رییس دزدها هم نماز می خواند؟! نماز کجا؟!! دزدی کجا؟!!
گفت: هیچ عاقلی همه ی پل های پشت سرش را خراب نمی کند. درست است که من رئیس دزدها هستم ولی نباید رابطهی خود را با خدا از بیخ قطع کنم. بالاخره باید یک راه آشتی را باقی گذاشت. فکر نمی کردم عالمی مثل شما بین کاروان باشد؛ به احترام شما همه ی اموال را برمی گردانیم.
و دستور داد همین کار را کردند و ما هم خوشحال با اموالمان به سمت وطن روانه شدیم.
پس از مدّتی که دوباره به زیارت کربلا و نجف رفتم، در حرم امام حسین (علیه السّلام) همان مرد را دیدم که با حال خضوع و خشوع گریه و دعا می کرد. وقتی که مرا دید شناخت و گفت:
مرا می شناسی؟
گفتم: آری!
گفت: راه آشتی کار خودش را کرد! من نماز را ترک نکردم خدا هم توفیق توبه به من داد. از دزدی دست برداشتم و هر چه از اموال مردم نزد من بود، به صاحبانشان برگرداندم و هر که را نمی شناختم از طرف آنها صدقه دادم. حالاهم افتخار زیارت امام حسین را پیدا کرده ام. خدا هوای همه ی بنده هایش را دارد.
💠داستان
ﻣﺴﻌﺪﻩ ﺑﻦ ﺻﺪﻗﻪ میﮔﻮﻳﺪ:
ﺷﻨﻴﺪﻡ ﺷﺨﺼﻰ ﺍﺯ ﺍﻣﺎﻡ ﺻﺎﺩﻕ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ ﭘﺮﺳﻴﺪ: ﭼﺮﺍ ﺷﻤﺎ ﺯﻧﺎﻛﺎﺭ ﺭﺍ ﻛﺎﻓﺮ ﻧﻤﻰ ﻧﺎﻣﻴﺪ ﻭﻟﻰ ﺗﺮﻙ ﻛﻨﻨﺪﻩ ﻧﻤﺎﺯ ﺭﺍ ﻛﺎﻓﺮ ﻣﻰ ﻧﺎﻣﻴﺪ؟
ﺣﻀﺮﺕ ﺩﺭ ﭘﺎﺳﺦ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺯﻧﺎﻛﺎﺭ ﻭ ﻧﻈﻴﺮ ﺍﻭ، ﺍﻳﻦ ﻛﺎﺭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺟﻬﺖ ﻏﺎﻟﺐ ﺷﺪﻥ ﻏﺮﻳﺰﻩ ﺟﻨﺴﻰ ﻭ ﺷﻬﻮﺍﺕ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻣﻰ ﺩﻫﻨﺪ، ﻭﻟﻰ ﺗﺎﺭﻙ ﻧﻤﺎﺯ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺗﺮﻙ ﻧﻤﻰ ﻛﻨﺪ ﻣﮕﺮ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺳﺘﺨﻔﺎﻑ ﻭ ﺳﺒﻚ ﺷﻤﺮﺩﻥ ﻧﻤﺎﺯ.
ﺁﺭﻯ ﺯﻧﺎﻛﺎﺭ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﻟﺬّﺕ ﻭ ﻛﺎﻣﻴﺎﺑﻰ ﺑﻪ ﺳﻮﻯ ﺯﻥ ﺍﺟﻨﺒﻰ ﻣﻰ ﺭﻭﺩ، ﻭﻟﻰ ﻛﺴﻰ ﻛﻪ ﻧﻤﺎﺯ ﺭﺍ ﺗﺮﻙ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ، ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﻛﺎﺭ ﻟﺬّﺗﻰ ﺭﺍ ﻧﻤﻰ ﺟﻮﻳﺪ ﺑﻠﻜﻪ ﻣﺴﺒﺐ ﺗﺮﻙ ﺁﻥ، ﺳﺒﻚ ﺷﻤﺮﺩﻥ ﻓﻌﻞ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻭﻗﺘﻰ ﻛﻪ ﺍﺳﺘخفاﻑ ﻭ ﺳﺒﻚ ﺷﻤﺮﺩﻥ ﻣﺤﻘﻖ ﺷﺪ، ﻛﻔﺮ ﺑﻪ ﺳﺮﺍﻍ ﺍﻭ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺁﻣﺪ.
💠داستان
پس از وفات امام صادق (ع) ابو بصیر آمد به ام حمیده تسلیتی عرض کند . ام حمیده گریست به ابوبصیر گفت : ابوبصیر ! نبودی و لحظه آخر امام را ندیدی ، جریان عجیبی رخ داد .
امام در یک حالی فرو رفت که تقریبا حال غشوهای بود . بعد چشمهایش را باز کرد و فرمود : تمام خویشان نزدیک مرا بگوئید بیایند بالای سر من حاضر شوند . ما امر امام را اطاعت و همه را دعوت کردیم . وقتی همه جمع شدند ، امام در همان حالات که لحظات آخر عمرش را طی میکرد یک مرتب چشمش را باز کرد ، رو کرد به جمعیت و همین یک جمله را گفت : « ان شفاعتنا لا تنال مستخفا بالصلوش » هرگز شفاعت ما به مردمی که نماز را سبک بشمارند ، نخواهد رسید . این را گفت و جان بجان آفرین تسلیم کرد .
[در اینکه منظور از «استخفاف بالصلاه» چیست احتمالاتی داده اند و مواردی مثل قضا شدن نماز و تأخیر از اول وقت و... از مصادیق استخفاف گفته اند اما حقیر یک احتمالی مطرح میکنم که امام با این عبارت، اباحه گرانی نظیر مرجئه را که با طرح عناوینی مثل شفاعت ترک نماز را ترویج می دادند را هدف قرار داده اند چنانچه امروزه افرادی با طرح اسلام رحمانی سعی دارند نماز خواندن را در برابر اموری مثل خدمت به خلق بی اهمیت جلوه دهند. ]
ــــــــــــــــــــــــــــ
.
.
#اصحاب رسول الله
#یاسر #سمیه
توسل به اولین شهیده و شهید راه اسلام
به لب همیشه سلامِ سمیّه و یاسر
خوشا طریق و مرامِ سمیّه و یاسر
به راه دینِ حق اول شهیده اند و شهید
فدای قدر و مقام سمیّه و یاسر
به تیغ ظلمِ ابوجهل ها فدا گشتند
قیامتی ست قیامِ سمیّه و یاسر
هدایت است به سوی سعادتی ابدی
مسیرِ گام به گامِ سمیّه و یاسر
بزرگی و شرف و فخر و عزّت عمّار
مزیّن است به نامِ سمیّه و یاسر
خدا کند که حسابم کنند در محشر
به جایگاهِ غلام سمیّه و یاسر
#دلنوشته
بهمن ماه ۱۴۰۱
#حاج_امیر_عباسی ✍
.
Shab18Ramazan1400[02].mp3
9.79M
آتیش گناه سرد میشه با اشکای روضهات
🎙حاج #میثم_مطیعی
#مناجات
باید که دلامون، یکی بشه باهم
باید که صدامون، یکی بشه باهم
با گریه بخوایم که، دستارو بگیره
امشب همه مونو، باهم بپذیره
باید که صدامون، این اشک و دعامون
قاطی بشه با زمزمهٔ اهل مناجات
شاید منِ رسوا، تو جمع گداها
واشه زبونم نیمهٔشب وقت ملاقات
«بعلی الهی، بالحسن الهی
بالحسین الهی»
من هرچی که باشم، میدونی گداتم
هر لحظهٔ عمرم، محتاج نگاتم
مسکین و ضعیفم، آقا کمکم کن
سنگین گناهام، بار منو کم کن
ای چارهٔ دردم، دور تو بگردم
آتیش گناه سرد میشه با اشکای روضت
اما میدونی که، هیچوقت توی قلبم
خاموش نمیشه آتیش داغت تا قیامت
«ای امام باران، ای شهید عطشان
ای جانم حسین جان»
لبتشنه روی خاک، مشغول مناجات
اما واسه خیمه، خون میباره چشمات
دشمن روی سینهت، با دستای خونی
تو جون میدی اما، با دل نگرونی
ای کشتهٔ غیرت، چه رنجی کشیدی
بهتر که دیگه لحظه غارت رو ندیدی
گهواره رو بردن، گوشواره رو بردن
بهتر که تو رفتی و اسارت رو ندیدی
«ای عزیز خواهر، ای غریب مادر
ای شهید بی سر»
من پشت سر تو، از خیمه دویدم
بالای سر تو، اما نرسیدم
دور تو شلوغ بود، من ناله کشیدم
یکدفه صدای، زهرا رو شنیدم
مادر تو رو کشتن، پیش چشای من
مادر بمیره یک جای سالم رو تنت نیست
انگار همه چی رو، بخشیدی توو مقتل
عمامه و انگشتری و پیرهنت نیست
«ای عزیز خواهر، ای غریب مادر
ای شهید بی سر»
#مناجات_با_خدا
@gorizhaayemaddahi
.
#مدح_مرثیه
#امام_کاظم
#السلام_ای_امام
السلام ای امیر هر دو سرا
السلام ای سلاله الزهرا(س)
قبله ی شمس آستانه ی طوس
پدرِ حضرت امام رضا (ع)
صد نبی همچو موسی و عیسی (ع)
عبدِ معصومه نورِ عینِ تواند
و هزاران ملک چو جبراییل
خادم قبرِ کاظمینِ تو اند
صاحب عالمی چرا باید
بینِ زندان غم نفس بزنی
کاش میشد که این دمِ آخر
پر زِ این گوشه ی قفس بزنی
ای پناه زمین و کل زمان
من بمیرم که در سیه چالی
موسیِ طورِ بی عصا شده ای
بی کس و کار و بی پرو بالی
ناله ها میزدی که خَلِصنی
کن رهایم خدا ز این زندان
راحتم کن بریده ام دیگر
از اهانات و جور زندانبان
ناله ی آه آه مادر ای مادر
لحظه ی بی قراری ات آمد
سیلی و تازیانه ها کم بود
زهر کین هم به یاری ات آمد
چه کشیدی ز آن غل و زنجیر
زیر شلاق آن یهودی پست
من بمیرم که استخوانهایت
با لگدهای وحشیانه شکست
دم آخر ز سوزو زهر جفا
بی محابا خدا خداکردی
یاد لبهای خشک وعطشان
جد خود بین کربلا کردی
#مدح_امام_کاظم #شهادت_امام_کاظم
#السلام_ای_امام_نوکرها
#شاعرسبکسازکربلایی_مجیدمرادزاده
.👇
حذف لهجه.mp3
4.52M
آموزش حذف لهجه 💯
#فن_بیان
سوالی داشتید درخدمتم👇
@Fanne_bayan4837
.
#ترس_از_خدا
🌺آیا خدا ترس دارد؟؟🌺
امام حسن عسكرى عليه السلام :
امير مؤمنان على عليه السلام به مردى نگريستند و در چهره او نشانه ترس ديدند. به او فرمودند: در چه حالى؟ گفت: از خدا مى ترسم. فرمودند: «اى بنده خدا! از گناهانت و از عدالت خدا درباره ظلم هايى كه به بندگان خدا كرده اى بترس و خدا را در آنچه تو را موظّف نموده، پيروى كن و از او در آنچه صلاح تو درآن است، نافرمانى نكن. پس از آن، از خدا نترس؛ زيرا او به هيچ كس ظلم نمى كند و هرگز كسى را بيش از استحقاقش مجازات نمى كند. مگر اين كه نگران عاقبت بد باشى، به اين كه سرنوشت، دگرگون شود و تغيير يابد. پس اگر خواستى از عاقبت بد درامان باشى، بدان هر خيرى كه به تو مى رسد، از لطف خدا و توفيق اوست و هر شرّى به تو مى رسد، به جهت مهلت دادن خدا به تو و بردبارى اش درباره توست».
تقوا
💠 نظَرَ اَميرُ المُؤْمِنينَ عَلىٌّ عليه ه السلام اِلى رَجُلٍ فَرَأى اَ ثَرَ الْخَوْفِ عَلَيْهِ، فَقالَ: ما بالُكَ؟ قالَ: اِنّى اَخافُ اللّه َ. قالَ: يا عَبْدَ اللّه ِ! خَفْ ذُنوبَكَ، وَ خَفْ عَدْلَ اللّه ِ عَلَيْكَ فى مَظالِمِ عِبادِهِ، وَ اَطِعْهُ فيما كَلَّـفَكَ وَ لاتَعْصِهِ فيما يُصْلِحُكَ ثُمَّ لاتَخَفِ اللّه َ بَعْدَ ذلِكَ فَاِنَّهُ لايَظْلِمُ اَحَدا، وَ لايُعَذِّبُهُ فَوْقَ اسْتِحْقاقِهِ اَبَدا، اِلاّ اَنْ تَخافَ سوءَ الْعاقِبَةِ بِاَنْ تَغَيَّرَ اَو تَبَدَّلَ، فَاِنْ اَرَدْتَ اَنْ يُؤْمِنَكَ اللّه ُ سوءَ الْعاقِبَةِ، فَاعْلَم اَنَّ ما تَاْتيهِ مِنْ خَيْرٍ فَبِفَضْلِ اللّه ِ وَ تَوْفيقِهِ، وَ ما تَاْتيهِ مِنْ شَرٍّ فَبِاِمْهالِ اللّه ِ وَ اِنْظارِهِ اِيّاكَ وَ حِلْمِهِ عَنْكَ؛
📚تفسير امام حسن عسكرى7، ص 265، ح 133.
#گریز_مناجاتی
.
هدایت شده از مؤسسه علمی - فرهنگی «اندیشه اسلامی معاصر»
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هدایت شده از مؤسسه علمی - فرهنگی «اندیشه اسلامی معاصر»
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
#مناجات_با_امام_زمان_ارواحنا_فداه
#گریز_به_اسارت_عمه_سادات
همه عمر در تباهی همه عمر غرق غفلت
به دلم هزار غصه به دلم هزار حسرت
پی کار خویش بودم پی کار من دویدی
ز بزرگی تو شاها چه کنم من از خجالت
چه زیان تورا که یک دم بغلت کنم عزیزم
نظری که شام هجران برسد به صبح وصلت
دل من گرفته آقا تو بیا برس به دادم
سحری تو یاد من کن که خوشم به این حمایت
به هوای گریه هایم تو فقط بمان برایم
تو بسی برای نوکر به غریبه ها چه حاجت
نفسی که بی تو باشد برود که برنگردد
به تو بسته است جانم ز نخست تا قیامت
منِ کربلا نرفته به خودت امیدوارم
سفرم به گردن تو،تو نما قبول زحمت
همه روضه ها اگرچه زده آتشی به جانت
به غرور تو شرر زد غم روضه ی اسارت
سید پوریا هاشمی✍
#امام_زمان
.
.
۲۱ رجب سالروز رحلت شهادت گونه ی #حضرت_رباب، مادر حضرت علی اصغر علیهماالسلام
🔻امام صادق علیه السلام فرمودند:
وقتى امام حسين عليه السلام به شهادت رسید، آن همسرش که از قبیله کلب بود (یعنی حضرت رباب سلام الله علیها) برايش ماتم گرفت.
👈وبَكَت وبَكَينَ النِّساءُ وَالخَدَمُ حَتّى جَفَّت دُموعُهُنَّ وذَهَبَت...
رباب و زنان و خادمان آنقدر گريستند که اشک چشمشان خشک شد!
📚 الكافي (ط - الإسلامية)، ج۱ ص ۴۶۶ حدیث ۹
.
.
#حضرت_رباب
🔸🔶《السَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا رَبَابَ بِنتَ إِمرَؤُالقَیسِ》🔶🔸
✅امرؤالقیس بن عدی مردی نصرانی بود که در زمان خلیفه دوم مسلمان شد.
همسر او هند الهنود دختر ربیع بن مسعود بود.(۱)
او سه دختر به نامهای مُحَیَّاة و سَلمی و رباب داشت که از فرط علاقه و ارادت به امیرالمومنین(ع) به ترتیب به ازدواج امام علی(ع) و امام حسن(ع) و امام حسین(ع) درآورد.
ابن عساکر نقل می نویسد :
امروء القیس خطاب به امام علی(ع) عرضه داشت :
📋《قَدْ أَنكَحتُكَ يَا أَبَاالْحَسَنِ(ع) الْمُحَيَّاةَ، وَ أَنكَحتُ حَسَنَاً سَلمَی وَ أَنكَحتُ حُسَيْناً الرُّبَابَ》
♦️ای علی(ع)!من مُحیّاه را به تزویج تو و سلمی را به تزویج حسن(ع) و رباب را به تزویج حسین(ع) در می آورم.(۲)
امام حسین(ع) از رباب صاحب دختری به نام سکینه(ع) و پسری به نام علی اصغر(ع) شد.(۳)
امام حسین(ع) نیز نسبت به این بانو و دخترش سکینه(س) علاقه زیادى داشت.
نقل شده است که امام حسین(ع) در مورد رباب(س) و سکینه(س) چنین سروده است :
📋《اِنِّى لَاَُحِبُّ دَارَاً،
تَکُونُ بِهَا السَّکِینَهُ وَ الرُّبَابُ،
أُحِبُّهُمَا وَ اَبذِلُ جُلَّ مَالِي،
وَ لَيسَ لِعَاتِبِِ عِندِي عِتَابُ》
♦️آن خانه اى را که سکینه و رباب در آن باشند را دوست دارم.
آن دو را دوست مي دارم و مالم را بذل مي كنم، و عتاب كننده را نزد من حق عتاب نيست.(۴)
در نقلی آمده است که؛
📋《كَانَتِ الرُّبَابُ مِن خِيَارِ النِّسَاءِ وَ أَفضَلَهُنَّ وَ كَانَت مِن خِيَارِ النِّسَاءِ جَمَالَاً وَ أَدَبَاً وَ عَقلَاً》
♦️رباب بهترین زنان و افضل همسران امام حسین(ع) از حیث جمال و ادب و عقل بود.(۵)
و از بین همسران امام حسین(ع)، تنها رباب در کربلا حضور داشت.
در روز عاشورا؛ هنگامی که امام حسین(ع) قصد وداع با اهل خیام را کرد، خطاب به آنان فرمود :
📋《یَا اُخْتَاهُ! یَا اُمَّ کُلْثُومِِ! وَاَنْتِ یَا زَینَبُ وَ اَنْتِ یَا رُقَیّةُ وَ اَنـْتِ یا فاطِمَةُ، وَ اَنْتِ یا رُبابُ، اُنْظُرْنَ اِذا اَنَا قُتِلْتُ فَلَا تَشْقَقْنَ عَلَی جَیبَاً وَلا تَخْمَشْنَ عَلَی وَجْهَاً وَلا تَقُلْنَ عَلَی هَجْرَاً》
♦️ای خواهرم! ای ام کلثوم! و تو ای زینب، و تو ای رقیّه، و تو ای فاطمه، و تو ای رباب، زمانی که من به قتل رسیدم، در مرگم گریبان چاک نزنید و روی نخراشید و کلامی ناروا بر زبان نرانید.(۶)
بعد از واقعه کربلا، رباب همراه اسراء به کوفه و سپس به شام رفت.
در کوفه در مجلس ابن زیاد، رباب وقتی نگاهش به سر مقدس امام حسین(ع) افتاد، بیتاب شد، و آن سر مبارک را گرفت و بوسید و در کنار خود نهاد و نوحهسرایی کرد.
📋《وَاحُسَینَا! فَلَا نَسِیتُ حُسَینَاََ،
اَقصَدَتْهُ اُسِنَةُ الاَعدَاءِ،
غَادَروُهُ بِکَربَلَاء صَرِیعَاََ،
لَا سَقَی اللهُ جَانِبَی کَربَلَاءَ》
♦️وا حسینا!
هیچ گاه حسین(ع) را از یاد نخواهم برد، که نیزههای دشمنان، بدن او را چاک چاک کرده است.
در کربلا به نیرنگ، او را بر زمین زدند. خداوند، کران تا کران کربلا را سیراب نکند!(۷)
پس از واقعه عاشورا حضرت رباب(س) بسیار اندوهگین بودند و سوز ایشان باعث شد سروده هایی برای همسرشان داشته باشند.
📋《اِنَّ الَّذی کانَ نوُراً یُسْتَضاءُ بِهِ
بِکَرْبَلاءَ قَتیلٌ غَیْرُ مَدْفوُنٍ
سِبْطَ النَّبِیِّ جَزاکَ اللَّهُ صالِحَةً
عَنَّا وَ جُنِّبْتَ خُسْرانَ الْمَوازینِ
قَدْ کُنْتَ لی جَبَلاً صَعْباً اَلوُذُ بِهِ
وَ کُنْتَ تَصْحَبُنا بِالرَّحِمِ وَ الّدینِ
مَنْ لِلْیَتامی وَ مَنْ لِلسَّائِلینَ وَ مَنْ
یَعْنی وَ یَأوی اِلَیْهِ کُلُ مِسْکینٍ
وَ اللَّهِ لا اَبْتَغی صِهراً بِصِهْرِکُمْ
حَتَّی اُغَیَّبَ بَیْنَ الرَّمْلِ وَ الطّینِ》
♦️حسین(ع) که نور پرفروغی بود، در کربلا شهید شده و بدون دفن افتاده است.
ای فرزند پیامبر(ص)!
خداوند از سوی ما جزای نیکت دهد، و از خُسران میزان دورت بدارد.
حسین جان! تو برای من به منزله کوه محکمی بودی که به تو پناه می آوردم، و در مصاحبت و رفتار با دین و مهربانی معاشرت می کردی.
بعد از این یتیمان و دردمندان به کجا پناه برند؟
و مستمندان و مسیکنان کدام دری را بکوبند؟
ای همسر عزیزم! تو آن چنان در دل من جای گرفته ای که سوگند به خدا جز تو را رغبت نمی کنم، و به غیر از حسین(ع) دل به کسی نبندم تا زیر خاکها دفن شوم.(۸)
طبق نقل ابن اثیر؛
📋《وَ بَقِيَتْ بَعْدَهُ سَنَةً لَمْ يُظِلَّهَا سَقْفُ بَيْتٍ حَتَّى بَلِيَتْ وَمَاتَتْ كَمَدَاً وَ قِيلَ : إِنَّهَا أَقَامَتْ عَلَى قَبْرِهِ سَنَةً وَ عَادَتْ إِلَى الْمَدِينَةِ فَمَاتَتْ أَسَفًا عَلَيْهِ》
♦️رباب بعد از شهادت امام حسین(ع) یک سال زنده بود، و در این مدت سقف هیچ خانهای روی او سایه نیفکند و بعضی گفتهاند که تا یک سال بر قبر امام(ع) ندبه و گریه مینمود و پس از آن به مدینه بازگشت و از شدت اندوه فوت نمود.(۹)
📚 #اسنادالمصائب
ادامه مطالب :
👇
.
هنگامی که رباب به مدینه بازگشت، بزرگانی از مدینه از او خواستگاری نمودند، که او در جواب میگفت :
📋《مَا كُنْتُ لِأَتَّخِذَ حَمْوَاً بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ(ص)!》
♦️بعد از حضرت رسول اکرم(ص) هیچ پدر شوهری نمی خواهم.(۱۰)
🏴اما کربلا؛
آنچه در مقاتل در باب شهادت طفل شیر خوار امام حسین(ع)، حضرت علی اصغر(ع) آمده است اینکه؛
📋《وَ لَمَّا رَأَی الحُسَینُ(ع) انَّه لَم یَبقِ مِن عَشیِرتِه واَصحَابِه الاِّ القَلِیلُ فَقَامَ وَ نَادَی :
هَلْ مِنْ ذَابٍّ يَذُبُّ عَنْ حَرَمِ رَسُولِ اللهِ(ص)؟
هَلْ مِنْ مُوَحِّدٍ يَخَافُ اللَّهَ فِينَا؟
هَلْ مِنْ مُغِيثٍ يَرْجُو اللَّهَ بِإِغَاثَتِنَا؟
هَلْ مِنْ مُعِينٍ يَرْجُو مَا عِنْدَ اللَّهِ فِي إِعَانَتِنَا؟》
♦️وقتی که امام حسین(ع) در روز عاشورا در اثر شهادت نزدیکان وفرزندانش تنها شد، در مقابل سپاه دشمن ایستاد و آنان را مورد خطاب قرار داد و فرمود :
آیا یارى کنندهاى هست که با امید به عنایت خداوند به یارى ما برخیزد؟
آیا کسى هست که از حرم رسول خدا(ص) دفاع کند؟
آیا خداپرستى در میان شما پیدا مىشود که از خدا بترسد و ستم بر ما روا ندارد؟ آیا فریادرسى هست که براى خدا به فریاد ما برسد؟
در این هنگام که امام حسین(ع) استنصار میکرد.
📋《فَارْتَفَعَتْ أَصْوَاتُ النِّسَاءِ بِالْعَوِيلِ فَتَقَدَّمَ إِلَى الْخَيْمَةِ》
♦️وقتی نداى استغاثه امام(ع) به اهل خیام رسید، صداى گریه و ناله از بانوان حرم برخاست.
امام حسین(ع) به سمت خیمهها پیش افتاد و به حضرت زینب(س) فرمود :
📋《نَاوِلِينِي وَلَدِيَ الصَّغِيرَ حَتَّى أُوَدِّعَهُ》
♦️خواهرم! فرزند خردسالم را به من بده تا با او وداع کنم.(۱۱)
ابن اعثم می نویسد :
📋《وَ لَهُ ابنُ آخَرُ يُقَالُ لَه عَلَيُّ(ع) في الرِضَاعِ》
♦️امام حسين(ع) پسر ديگری داشت كه نامش علی بود و شيرخوار بود.(۱۲)
📋《فَنَاوَلُوُه الصَبِیَّ، فَجَعَلَ يُقَبِّلُهُ》
♦️فرزندش را نزد امام(ع) آوردند و امام(ع) شروع کرد به بوسیدن طفلش!(۱۳)
امام حسین(ع) طفل را در مقابل لشگر، به روی دست گرفت و بلند کرد، و از آنان برای طفل تقاضای آب کرد.
📋《بَینَمَا هُوَ یُخَاطِبُهُم!》
♦️هنوز کلام امام(ع) تمام نشده بود.(۱۴)
که؛
📋《اِذ رَمَاهُ حَرمَلَهُ بنُ کاهِل الاَسَدَی بِسَهمٍ فِی حَجرِ الحُسَینِ(ع) فَذَبَحَهُ》
♦️ناگهان حرمله تیری انداخت و آن طفل را در آغوش پدر ذبح کرد.(۱۵)
یعقوبی می نویسد :
📋《..فَوَقَعَ فِي حَلقِ الصَّبِي، فَذَبَحَهُ، فَنَزَعَ الحُسَينُ(ع) السَّهمَ مِن حَلقِهِ، وَ جَعَلَ يُلَطِّخُهُ بِدَمِهِ》
♦️تیر به گلوي اين كودك نشست و حلقش را دريد و امام حسين(ع) تير را از گلويش بيرون آورد در حالي كه او به خون خود آغشته شده بود.(۱۶)
📋《ثُمَّ حَمَلَهُ حَتَّى وَضَعَهُ مَعَ قَتْلَى أَهْلِهِ》
♦️سپس امام حسین(ع) او را بُرد و کنار کشتگان خاندانش قرار داد.(۱۷)
در نقلی دیگر آمده است که؛
حضرت(ع) با طفل كشته شده ی خود به امام(ع) به پشت خیمه گاه برگشت، در حالي كه خون از گلوي آن طفل به سينه حضرت(ع) جاری بود.
📋《وَ حَفَرَ لِلصَبِیِّ بِجَفنِ سَيفِهِ وَ رَمَلَّهُ بِدَمِهِ وَ دَفَنَهُ》
♦️با بُن غلاف شمشیر، قبری را برای آن طفل حفر کرد، در حالی که آن طفل به خون خود آغشته شده بود، دفن نمود.(۱۸)
{وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ}
📝شعر :
تیر نگذاشت که یک جمله به آخر برسد
هیچ کس حدس نمی زد که چنین سر برسد
پدرش چیز زیادی که نمی خواست ، فرات
یک دو قطره ضرری داشت به اصغر برسد؟
با دو انگشت هم این حنجره میشد پاره
چه نیازی به سه شعبه است که تا پر برسد
خوب شد عرش همه نور گلو را برداشت
حیف خون نیست بر این خاک ستمگر برسد؟
خون حیدر به رگش ، در تب و تاب است ولی
بگذارید به سن علی اکبر(ع) برسد
دفن شد تا بدنش نعل نبیند اما
دست یک نیزه برآن حلق مطهر برسد
شعله ور میشود این داغ دوباره وقتی
شیر در سینه بی کودک مادر برسد
زیر خورشید نشسته ، به خودش میگوید
تیر نگذاشت که آن جمله به آخر برسد
👤زمانیان
📚منابع :
۱)أنساب الأشراف بلاذری، ج۲، ص۱۹۵
۲)تاريخ مدينة دمشق ابن عساكر، ج۶۹، ص۱۱۹
۳)الإرشاد شيخ مفيد، ج۲، ص۱۳۵
۴)بحارالانوار مجلسی، ج۴۵، ص۴۷
۵)اعیان الشیعه امین، ج۶، ص۴۹۹
۶)اللهوف ابن طاووس، ص۱۸۲
۷)شرح الاخبار ابن حیون، ج۳، ص۱۷۸
۸)إحقاق الحق تستری، ج۳۳، ص۷۶۲
۹)الکامل فی التاریخ ابن اثیر، ج۳، ص۱۹۱
۱۰)البداية و النهاية ابن كثير، ج۸، ص۲۱۰
۱۱)اللهوف ان طاووس، ص۱۱۶
۱۲)الفتوح ابن اعثم، ج۵، ص۱۱۵
۱۳)بحارالانوار مجلسی، ج۴۵، ص۴۶
۱۴)يَنابيع المودة قُندوزی، ج۳،ص۷۹
۱۵)بحارالانوار مجلسی، ج۴۵، ص۴۶
۱۶)تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۴۵
۱۷)الإرشاد شیخ مفید، ج۲، ص۱۰۸
۱۸)الاحتجاج طبرسی، ج۲، ص۳۰۱
📚 #اسنادالمصائب
.
.
🔹🔷《اَلسَّلٰامُ عَلَیْکَ یَا اَبٰاعَبْدِاللهِ الحُسَینِ(ع)》🔷🔹
✅هنگامی که حضرت ابراهیم(ع) ماموریت یافت که فرزندش اسماعیل(ع) را ذبح کند، نزد اسماعیل(ع) آمد و خطاب به فرزندش فرمود :
📋《يَا بُنَيَّ! إِنِّي أَرَي فِي الْمَنامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ! فَانْظُرْ ما ذا تَري؟》
♦️پسرم! من در خواب دیدم که تو را ذبح میکنم، نظر تو چیست؟
اسماعیل(ع) جواب داد :
📋《يا أَبَتِ! افْعَلْ ما تُؤْمَرُ سَتَجِدُني إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرينَ》
♦️پدرم! هر چه دستور داری اجرا کن، به خواست خدا مرا از صابران خواهی یافت!(۱)
سپس هنگامی كه حضرت ابراهيم(ع) خواست اسماعيل(ع) را براي قربانی به همراه خود ببرد، به مادر او حضرت هاجر(س) فرمود :
فرزندت را زينت كن كه او را به ميهمانی خداوند ببرم.(۲)
هنگامی که آن دو بزرگوار به قربانگاه رسیدند، اسماعيل(ع) رو به پدر كرد و گفت :
📋《يَا أَبَتِ! اُشْدُدْ رِبَاطِي حَتَّى لاَ أَضْطَرِبَ وَ اُكْفُفْ عَنِّي ثِيَابَكَ حَتَّى لاَ يَنْتَضِحَ مِنْ دَمِي شَيْءٌ فَتَرَاهُ أُمِّي وَ اشْحَذْ شُفْرَتَكَ وَ أَسْرِعْ مِنَ اَلسِّكِّينِ عَلَى حَلْقِي لِيَكُونَ أَهْوَنَ عَلَيَّ فَإِنَّ اَلْمَوْتَ شَدِيدٌ》
♦️ای پدر! اكنون كه تصميم به كشتن من دارى، دست و پايم را محكم ببند تا در وقت سر بريدن آن موقع كه كارد بر گلويم مى رسد، دست و پا نزنم و بدين وسيله از پاداش من كاسته نشود، زيرا مرگ سخت است و ترس آن دارم كه هنگام احساس آن مضطرب گردم.
و ديگر آن كه چاقویت را تيز كن و به سرعت برگلويم بكش تا زودتر آسوده شوم و هنگامى كه مرا بر زمين خوابانيدى صورتم را برزمين قرار بده و به يك طرف صورت مرا بر زمين مخوابان، زيرا مى ترسم وقتى نگاهت به صورت من بيفتد، حال رقّت به تو دست دهد و مانع انجام فرمان الهى گردد.
و هم چنين جامه ات را هنگام سر بريدن، بيرون بیاور كه از خون من چيزى بر آن نريزد و مادرم آن را نبيند.
و اگر مانعى نديدى پيراهنم را براى مادرم ببر، شايد براى تسليت خاطرش در مرگ من، وسيله مؤثرى باشد و بدين وسيله بهتر دلدارى شود و آلام درونى اش تخفيف يابد.
پس از اين سخن ها بود كه ابراهيم خلیل(ع) خطاب به اسماعیل فرمود :
📋《نِعْمَ اَلْعَوْنُ أَنْتَ عَلَى أَمْرِ اَللَّهِ》
♦️به راستى كه تو اى فرزند براى انجام فرمان خدا نيكو ياور و مددكارى هستى.(۳)
پس ابراهیم(ع) چاقو را تيز كرد و دست و پاى اسماعيل(ع) را بست و روى او را برخاك نهاد، ولى از نگاه كردن به او خوددارى نموده و سر را به سوى آسمان بلند كرد و آن گاه چاقو را برگلويش نهاد و به حركت درآورد، اما ديد كه چاقو کارگر نمی شود و گلوی فرزندش را نمی بُرد.
چندبار اين عمل تكرار شد و چاقوی حضرت ابراهیم(ع) گلوی اسماعیل(ع) را نبرید.
در این هنگام؛ ندا آمد كه :
📋《يَا إِبْرَاهِيمُ! قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْيَا، إِنَّا كَذَٰلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ، إِنَّ هَٰذَا لَهُوَ الْبَلَاءُ الْمُبِينُ، وَفَدَيْنَاهُ بِذِبْحٍ عَظِيمٍ》
♦️اى ابراهيم! خوابت را تحقّق دادى، به راستى ما نيكوكاران را اينگونه پاداش مىدهيم.
به يقين اين آزمايش روشن بود و ما فرزندت را در برابر قربانى بزرگى، [از ذبح شدن] رهانيديم.(۴)
پس خداوند اسماعیل(ع) را از ذبح شدن نگهداری نمود و او را به ابراهیم(ع) بخشید.
سرانجام ابراهیم(ع) اسماعيل(ع) را به نزد مادرش هاجر(س) برگردانيد.
علامه مجلسی نقل می کند که؛
📋《فَأُخْبِرَتِ اَلْخَبَرَ قَامَتْ إِلَى اِبْنِهَا تَنْظُرُ فَإِذَا أَثَّرَ اَلسِّكِّينُ خُدُوشاً فِي حَلْقِهِ فَفَزِعَتْ وَ اِشْتَكَتْ وَ كَانَ بَدْوَ مَرَضِهَا اَلَّذِي هَلَكَتْ فِیهِ》
♦️هنگامی که به هاجر خبر داده شد، نزد پسرش رفت و به او نگاه كرد كه ناگاه اثر و نشانۀ چاقو را در گلوى اسماعیل ديد و مضطرب شد و بيمار گشت و آن بيمارى، آغاز همان بيمارى بود كه در اثر آن وفات نمود.(۵)
🏴اما لا یوم کیومک یا اباعبدالله(ع)!
دلا بسوزه برای ابراهیم کربلا!
با اينكه اسماعيل(ع) هنوز سالم و زنده بود، ولی مادرش تحمل دیدن آثار طناب و چاقو را نداشت.
چه کشید #حضرت_رباب مادر علی اصغر(ع)!
ادامه مطالب :
👇
.
زمانی که امام حسین(ع) علی اصغر(ع) خود را به قربانگاه آورد، او را در مقابل لشکر به روی دست گرفت و بلند کرد، به طوری که زیر بغلهای امام(ع) پیدا بود و خطاب به آنان فرمود :
📋《يا قَوْمُ! قَدْ قَتَلْتُمْ شِيعَتِي و أَهْلَ بَيْتي وَقَدْ بَقي هذَا الطِّفْلُ! فَاسقُوُهُ شَربَةً مِن المَاءِ!》
♦️ای قوم! ياران و اهل بيت مرا به قتل رسانديد و تنها اين كودك باقي مانده است.
پس او را با جرعه آبی سیراب کنید.(۶)
در نقلی آمده است که حضرت(ع) فرمود :
📋《یَا قَومِ! إنْ لَمْ تَرحَمُونِي فَارحَمُوُا هَذَا الطِفلَ》
♦️اگر به من رحم نمی کنید، به این طفل رحم کنید.(۷)
در نقلی دیگر؛
📋《أَلَم تَرَوُهُ كَيفَ يَتَلَظَّى عَطَشَاً؟》
♦️آیا نمی بینید که از شدت عطش حالت تلظّی به خود پیدا کرده است؟
در این هنگام، اختلاف و همهمه ای در سپاه یزید به وجود آمد، در حالی که به یکدیگر می گفتند :
📋《اِسقَوهُ فَإِنَّهُ لَا ذَنبَ لَهُ!
وَ الآخَرُ يَقُولُ : لَا تَسقُوهُ أبَداً وَ لَا تَبقُوا مِن أَهلِ هَذَا البَيتِ بَاقِيَةً!》
♦️به او آبی بیاشامانید، او که گناهی ندارد!
و دیگری می گفت : هرگز به او آب ندهید تا از اهل بیت او کسی باقی نماند.
📋《بَینَمَا هُوَ یُخَاطِبُهُم!》
♦️هنوز کلام امام(ع) تمام نشده بود.(۸)
که در این هنگام؛
📋《اِذ رَمَاهُ حَرمَلَهُ بنُ کاهِل الاَسَدَی بِسَهمٍ فَذَبَحَهُ》
♦️پس حرمله بن کاهل تیری انداخت و آن طفل را ذبح کرد.(۹)
📋《فَذَبَحَهُ مِنَ الْوَرِيدِ إِلَى الْوَرِيدِ》
♦️پس تیر از رگ گردن تا رگ گردنش را ذبح کرد.(۱۰)
📋《فَتَلَقَّى حُسَينُ(ع) دَمَهُ فِى يَدِهِ وَ ألقَاهُ نَحوَ السَمَاءِ》
♦️امام حسين(ع) دست برد زیر قنداقه و خون را در كف دست جمع كرد و به هوا پرتاپ کرد.(۱۱)
امام باقر(ع) در این باره می فرماید :
📋《فَلَمْ یَسْقُطْ مِنْ ذلِکَ الدَّمِ قَطْرَهٌ إِلَى الْأَرْضِ》
♦️از خون گلوى على اصغر که امام(ع)آن را به آسمان پاشید، قطرهاى به زمین برنگشت.(۱۲)
یعقوبی می نویسد :
📋《..فَوَقَعَ فِي حَلقِ الصَّبِي، فَذَبَحَهُ، فَنَزَعَ الحُسَينُ(ع) السَّهمَ مِن حَلقِهِ، وَ جَعَلَ يُلَطِّخُهُ بِدَمِهِ》
♦️تیر به گلوي اين كودك نشست و حلقش را دريد و امام حسين(ع) تير را از گلويش بيرون آورد در حالي كه او به خون خود آغشته شده بود.(۱۳)
حضرت(ع) با طفل كشته شده ی خود به امام(ع) به پشت خیمه گاه برگشت، در حالي كه خون از گلوي آن طفل به سينه حضرت(ع) جاری بود.
📋《وَحَفَرَ لَلصَبِیِّ بِجَفنِ سَيفِه، وَصَلَّى عَلَيه وَدَفَنَه مُرَمَّلاً بِدَمِه》
♦️با بُن غلاف شمشیر، قبری را برای آن طفل حفر کرد و بر او نماز خواند و در حالی که آن طفل به خون خود آغشته شده بود، دفن نمود.(۱۴)
{وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ}
📝شعر :
امشب از جان بهتری را در بغل دارد حسین
شیرخوار اکبری را در بغل دارد حسین
هم چو گردون اختری با جلوه های سرمدی
هم چو دریا گوهری را در بغل دارد حسین
غرقه در امواج شادی گشته آن دریای نور
زمزمی یا کوثری را در بغل دارد حسین
پیر کنعان گو ننازد بر جمال یوسفش
یوسف زیباتری را در بغل دارد حسین
گر که از گهواره شد آغاز اعجاز مسیح
یک مسیح دیگری را در بغل دارد حسین
👤موئد
📚منابع :
۱)سوره صافات، آیه۱۰۲
۲)خصائص الزینبیه جزایری، ص۲۲۷
۳)مجمع البيان طبرسی، ج۸، ص۳۲۶
۴)سوره صافات، آیه۱۰۷
۵)بحارالأنوار مجلسی، ج۱۲، ص۱۲۸
۶)اللهوف ابن طاووس، ص۱۱۷
۷)تذكرة الخواص ابن جوزی، ص۲۵۲
۸)يَنابيع المودة قُندوزی، ج۳، ص۷۹
۹)بحارالانوار مجلسی، ج۴۵، ص۴۶
۱۰)ثمرات الأعواد خطیب الهاشمی، ج۲، ص۶۳
۱۱)البداية و النهاية ابن کثیر دمشقی، ج۸، ص۱۸۶
۱۲)بحارالانوار مجلسی، ج۴۵، ص۴۶
۱۳)تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۴۵
۱۴)الاحتجاج طبرسی، ج۲، ص۳۰۱
#اسنادالمصائب
.