eitaa logo
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
8.3هزار دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
759 ویدیو
1هزار فایل
گریز زیارت عاشورا ، دعای کمیل و دعای توسل و جوشن کبیر https://eitaa.com/gorizhaayemaddahi
مشاهده در ایتا
دانلود
استاد کافیOutput_Merge.mp3
زمان: حجم: 3.13M
🔳 مرثیه و روضه 🏴 🚩 السلام علیک الْمُعَذَّبِ فِی قَعْرِ السُّجُونِ علیه السلام ♦️مرثیه امام موسی بن جعفر سلام الله علیه علیه السلام
استاد واضحی/بیت رهبری1_884549394.mp3
زمان: حجم: 5.64M
🚩 السلام علیک الْمُعَذَّبِ فِی قَعْرِ السُّجُونِ علیه السلام ♦️مرثیه علیه السلام
استاد انصاریانOutput_Merge(1).mp3
زمان: حجم: 1.79M
🔳 مرثیه و روضه 🏴 🚩 السلام علیک الْمُعَذَّبِ فِی قَعْرِ السُّجُونِ علیه السلام ♦️مرثیه
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
. صلوات موسی بن جعفر علیه السلام سيّد جليل على بن طاووس (رضى) در كتاب‏ «مصباح الزائر»در يكى از زيارت حضرت موسى بن جعفر عليه السّلام اين صلوات بر حضرت را كه مشتمل بر شمّه‏اى از فضايل‏ و مناقب و عبادات و مصائب آن جناب است نقل كرده. اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَیْتِهِ وَ صَلِّ عَلَى مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ وَصِیِّ الْأَبْرَارِ وَ إِمَامِ الْأَخْیَارِ وَ عَیْبَةِ الْأَنْوَارِ وَ وَارِثِ السَّکِینَةِ وَ الْوَقَارِ وَ الْحِکَمِ وَ الْآثَارِ الَّذِی کَانَ یُحْیِی اللَّیْلَ بِالسَّهَرِ إِلَى السَّحَرِ بِمُوَاصَلَةِ الاسْتِغْفَارِ حَلِیفِ السَّجْدَةِ الطَّوِیلَةِ وَ الدُّمُوعِ الْغَزِیرَةِ وَ الْمُنَاجَاةِ الْکَثِیرَةِ وَ الضَّرَاعَاتِ الْمُتَّصِلَةِ وَ مَقَرِّ النُّهَى وَ الْعَدْلِ وَ الْخَیْرِ وَ الْفَضْلِ وَ النَّدَى وَ الْبَذْلِ وَ مَأْلَفِ الْبَلْوَى وَ الصَّبْرِ وَ ▪️الْمُضْطَهَدِ بِالظُّلْمِ وَ الْمَقْبُورِ بِالْجَوْرِ ▪️وَ الْمُعَذَّبِ فِی قَعْرِ السُّجُونِ ▪️وَ ظُلَمِ الْمَطَامِیرِ ▪️ذِی السَّاقِ الْمَرْضُوضِ بِحَلَقِ الْقُیُودِ ▪️وَ الْجَنَازَةِ الْمُنَادَى عَلَیْهَا بِذُلِّ الاسْتِخْفَافِ وَ الْوَارِدِ عَلَى جَدِّهِ الْمُصْطَفَى وَ أَبِیهِ الْمُرْتَضَى وَ أُمِّهِ سَیِّدَةِ النِّسَاءِ، خدایا درود فرست بر محمّد و اهل بیتش،و درود فرست بر موسى بن جعفر،جانشین نیکوکاران،و پیشواى خوبان‏ و خزانه انوار،و وارث آرامش و متانت و حکمتها و آثار،آن‏که همواره شب را با بیدارى‏ تا سحر،با به هم پیوستن استغفار زنده میداشت،هم‏پیمان سجده‏ هاى طولانى، و اشکهاى سرشار و راز و نیاز بسیار،و ناله‏ هاى به هم پیوسته،و قرارگاه خرد و عدالت و خوبى و کرم و بذل، 🔻و خوگرفته به بلا و صبر، 🔻پایمال شده به ستم، 🔻و دفن شده به بی عدالتى 🔻و معذّب در عمق زندانها و تاریکیهاى زیرزمینها، 🔻با ساق کوبیده شده(نرم شده)، به حلقه‏ هاى زنجیرها، 🔻و جنازه‏ اى‏ که با خوارى و سبک انگاشتن بر آن‏ جار زده شده، وارد شونده بر جدّش مصطفى و پدرش مرتضى و مادرش‏ سرور بانوان، 🔹بِإِرْثٍ مَغْصُوبٍ وَ وِلاءٍ مَسْلُوبٍ وَ أَمْرٍ مَغْلُوبٍ وَ دَمٍ مَطْلُوبٍ وَ سَمٍّ مَشْرُوبٍ اللَّهُمَّ وَ کَمَا صَبَرَ عَلَى غَلِیظِ الْمِحَنِ وَ تَجَرَّعَ غُصَصَ الْکُرَبِ وَ اسْتَسْلَمَ لِرِضَاکَ وَ أَخْلَصَ الطَّاعَةَ لَکَ وَ مَحَضَ الْخُشُوعَ وَ اسْتَشْعَرَ الْخُضُوعَ وَ عَادَى الْبِدْعَةَ وَ أَهْلَهَا وَ لَمْ یَلْحَقْهُ فِی شَیْ‏ءٍ مِنْ أَوَامِرِکَ وَ نَوَاهِیکَ لَوْمَةُ لائِمٍ صَلِّ عَلَیْهِ صَلاةً نَامِیَةً مُنِیفَةً زَاکِیَةً تُوجِبُ لَهُ بِهَا شَفَاعَةَ أُمَمٍ مِنْ خَلْقِکَ وَ قُرُونٍ مِنْ بَرَایَاکَ وَ بَلِّغْهُ عَنَّا تَحِیَّةً وَ سَلاما وَ آتِنَا مِنْ لَدُنْکَ فِی مُوَالاتِهِ فَضْلا وَ إِحْسَانا وَ مَغْفِرَةً وَ رِضْوَانا إِنَّکَ ذُو الْفَضْلِ الْعَمِیمِ وَ التَّجَاوُزِ الْعَظِیمِ بِرَحْمَتِکَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ. با ارثى غصب شده،و حکومتى ربوده،و فرمانى مغلوب،و خونى خواسته،و زهرى نوشانده،خدایا همچنان‏که او بر سختى محنتها صبر کرد،جام اندوه گرفتاریها را نوشید،و در برابر خشنودى‏ ها تسلیم شد،و طاعت را برایت خالص نمود،و خشوع را بی آلایش کرد،و فروتنى را شعار خود ساخت،و با بدعت و اهلش‏ دشمنى نمود،و ملامت ملامتگرى در چیزى از اوامر و نواهى تو در او اثر نکرد،بر او درود فرست درودى بالنده‏ عالى،پاک،که با آن درود بارى او واجب گردانى شفاعت امتهایى ازآفریدگانت،و گروه‏هایى از مخلوقت،و از جانب ما به او تحیت و سلام برسان،و از نزد خود در موالاتش به ما فضل و احسان و آمرزش و رضوان عنایت کن،که تو داراى فضل فراگیر و گذشت فراوان هستى،به مهربانى‏ات اى مهربان‏ترین مهربانان. 📚 مصباح الزائر .
. 💢دعای امام موسی کاظم(ع) برای خلاصی از زندان هارون 💢 ای مولای من! مرا از زندان هارون و از دست او نجات عنایت فرما. ای آزاد کننده (رویاننده) درخت از بین شن و خاک و آب. و ای آزاد کننده (جاری کننده) شیر از بین سرگین و خون و ای آزاد کننده (به دنیا آورنده) فرزند از بین رحم و ای آزاد کننده آتش از بین آهن و سنگ و ای آزاد کننده روح از بین احشا و اعضای بدن! مرا از دست هارون نجات عنایت فرما! ♦️متن عربی: «یَا سَیِّدِی نَجِّنِی مِنْ حَبْسِ هَارُونَ وَ خَلِّصْنِی مِنْ یَدِهِ یَا مُخَلِّصَ الشَّجَرِ مِنْ بَیْنِ رَمْلٍ وَ طِینٍ وَ مَاءٍ وَ یَا مُخَلِّصَ اللَّبَنِ مِنْ بَیْنِ فَرْثٍ وَ دَمٍ وَ یَا مُخَلِّصَ الْوَلَدِ مِنْ بَیْنِ مَشِیمَةٍ وَ رَحِمٍ وَ یَا مُخَلِّصَ النَّارِ مِنْ بَیْنِ الْحَدِیدِ وَ الْحَجَرِ وَ یَا مُخَلِّصَ الرُّوحِ مِنْ بَیْنِ الْأَحْشَاءِ وَ الْأَمْعَاءِ خَلِّصْنِی مِنْ یَدَیْ هَارُون» ✅ بحارالأنوار ج : 48 ص : 220 ............. . 💢جریان دستگیری امام موسی کاظم(ع) در حین نماز توسط هارون الرشید💢 ♦️على بن محمّد بن سلیمان نوفلى گفت: از پدرم شنیدم كه وقتى هارون الرشید موسى بن جعفر علیه السّلام را گرفت، آن جناب بالاى سر پیغمبر(ص) مشغول نماز بود. نمازش را قطع كردند او را به زور بردند. اشك می ریخت و می گفت:یا رسول اللَّه شكایت این جفاكارى هارون را به تو میكنم. مردم نیز اطرافش را گرفته با صداى بلند گریه می كردند. همین كه موسى بن جعفر(ع) را مقابل هارون آوردند ناسزا گفت و آن جناب را آزار كرد. شبانه دستور داد دو خانه آماده كنند. موسى بن جعفر(ع) را مخفیانه به یكى از آن دو خانه برد و تحویل حسان سروى داد تا او را به وسیله محملى به بصره ببرد و تسلیم عیسى بن جعفر بن ابى جعفر كه فرماندار بصره بود كند. یك محمل را روز با گروهى كه به همراه محمل بودند به جانب كوفه فرستاد تا مردم متوجه كارى كه نسبت به موسى بن جعفر كرده نشوند.حسّان یك روز قبل از ترویه (دو روز قبل از عید قربان) وارد بصره شد امام علیه السّلام را تحویل عیسى بن جعفر بن ابى جعفر داد.♦️ ✅عیون‏ أخبار الرضا(ع) ج : 1 ص : 86 علیه_السلام ........... 💢 دستور امام کاظم(ع) به امام رضا(ع) و تحویل امانت های امامت 💢 🔶مسافر گفت: حضرت موسى بن جعفر علیه السّلام را وقتى خواستند ببرند به حضرت على بن موسى الرضا(ع) دستور داد هر شب در خانه‏اش بخوابد تا زنده است تا وقتى خبرى باو برسد. گفت: ما هر شب براى حضرت رضا در دهلیز رختخواب می انداختیم پس از نماز عشاء در آن جا می خوابید. صبح بمنزل خود می رفتند. همین وضع تا چهار سال ادامه یافت. تا این که یك شب رختخواب انداختیم ولى نیامدند. زن و بچه متوحش شدند و ناراحت گردیدند. از تأخیر ایشان خیلى ناراحت شدیم.فردا صبح که به خانه آمدند داخل حرم شده و پیش ام احمد رفت فرمود: آنچه پدرم به امامت در اختیارت گذاشته بده. ام احمد ناله‏اى زده با دست به صورت خود نواخت و گریبان چاك زده گفت: بخدا آقایم از دنیا رفت! امام على بن موسى الرضا(ع) او را نگه داشت. به او فرمود: حرفى در این مورد نزن و اظهار ناراحتى نكن تا خبر رسمى به فرماندار برسد. زنبیلى كه محتواى امانت ها بود با دو هزار یا چهار هزار دینار در اختیار او گذاشت و به دیگرى نداد. امام موسى بن جعفر علیه السّلام ام احمد را خیلى گرامى می داشت، ام احمد گفت: در یك خلوت و تنهائى به من گفت این امانتها را به تو می سپارم. به هیچ كس چیزى مگو تا من از دنیا روم، پس از وفاتم هر كدام از فرزندانم آن ها را از تو خواست به او بده، بدان كه من از دنیا رفته‏ام. به خدا قسم اكنون علامتى كه به من فرموده بود بوقوع پیوسته. تمام امانت ها را از ام احمد گرفتند و دستور داد همه از گریه و عزادارى خوددارى كنند تا خبر رسمى برسد. امام دیگر بعد از آن شب در رختخواب پدر خود نخوابیدند. چند روز بیشتر نگذشته بود که نامه‏اى رسید كه حاكى از درگذشت آن جناب بود. وقتى تاریخ را دقت كردیم و حساب روزهاى گذشته را نمودیم دیدیم در همان شبى كه حضرت رضا(ع) براى خوابیدن نیامدند و فردا صبح امانتها را گرفتند، امام موسی بن جعفر(ع) ‏از دنیا رفته بودند.🔶 📚اصول الكافی ج : 1 ص : 382 .
. آمدن امام رضا(ع) به بالین پدر و غسل و کفن نمودن وی توسط حضرت 🔶امام علیه السّلام مسیّب را خواست سه روز قبل از وفاتش بود مسیب نگهبان آن آقا بود به او فرمود: مسیب! من امشب عازم مدینه هستم همان مدینه جدم پیغمبر صلّى اللَّه علیه و آله تا وصیت لازم و آنچه پدرم با من قرار گذاشته من با پسرم على عهد ببندم و او را جانشین و وصى خود قرار دهم و دستورات لازم را به او بدهم مسیب گفت: عرض كردم: چطور می فرمائید من قفل درها را باز كنم با این كه نگهبانان پشت درب‏ها كشیك می دهند فرمود: مسیب یقین تو در باره خدا و ما ضعیف است. عرض كردم نه آقاى من. فرمود: پس چرا چنین حرفى را می زنى. گفتم:آقا از خدا بخواه مرا در راه ایمان ثابت بدارد فرمود: خدایا او را ثابت قدم بدار.آنگاه فرمود: من خدا را با همان اسم اعظمى كه عاصف خواند و تخت بلقیس را قبل از چشم بهم زدن در مقابل سلیمان گذاشت می خوانم تا خداوند وسیله دیدار فرزندم على را در مدینه برایم فراهم كند مسیب گفت: صداى دعا خواندن آن جناب را شنیدم ناگاه متوجه شدم در محل نماز خود نیست همان جا ایستادم تا دو مرتبه برگشت و با دست خود آهن ها را بپاى خویش بست من بشكرانه نعمت معرفت امام بسجده افتادم.فرمود: سر بردار مسیب، بدان كه سه روز دیگر من از دنیا خواهم رفت اشكم جارى شد فرمود: گریه نكن پسرم على مولاى تو و امام بعد از من است چنگ بزن به دامن او تا وقتى كه دست به دامن او داشته باشى گمراه نخواهى شد گفتم: الحمد للَّه. مسیب گفت: در شب روز سوم مولایم مرا خواست فرمود: همان طورى كه برایت توضیح دادم فردا من از دنیا می روم وقتى از تو آب خواستم و نوشیدم دیدى ورم كردم و شكمم بالا آمد و رنگم زرد و سرخ و سبز مى‏شود و پیوسته رنگ به رنگ می شوم به این ستمگر اطلاع بده كه من از دنیا رفته‏ام وقتى این جریان‏ها را دیدى مبادا بكسى اطلاع دهى تا بعد از فوتم. مسیب بن زهیر گفت: پیوسته مواظب آن جناب بودم تا این كه آب خواست و آشامید بعد مرا خواست فرمود این مرد ناپاك پلید سندى بن شاهك خیال می كند او مرا غسل می دهد و دفن مى‏كند هرگز چنین كارى از او ساخته نیست. وقتى مرا به قبرستان قریش بردید در لحد بگذارید و قبرم را بلندتر از چهار انگشت باز نكنید مبادا از تربت قبر من براى تبرك بردارید تربت و خاك قبر همه ما براى چنین كارى حرام است مگر تربت جدم حسین علیه السّلام كه تربت او را خداوند شفا براى شیعیان و دوستان ما قرار داده. بعد من شخصى را دیدم بیشتر شباهت به موسى بن جعفر(ع) است كنار موسى بن جعفر علیه السّلام نشسته بود وقتى من مولایم على بن موسى الرضا را دیده بودم هنوز پسر بچه‏اى بود خواستم صدا بزنم كیستى. مولایم موسى بن جعفر علیه السّلام فرمود: مگر نگفتم چیزى نگوئى. بالاخره صبر كردم امام علیه السّلام از دنیا رفت و آن شخص از نظرم ناپدید شد من به هارون الرشید اطلاع دادم سندى بن شاهك آمد. به خدا قسم با چشم خود دیدم آنها خیال كردند موسى بن جعفر(ع) را غسل می دهند ولى دستشان باو نمی رسید گمان مى‏كردند آنها سدر و كافور می زنند و كفن مى‏كنند. من با چشم می دیدم كه هیچ كارى از آنها ساخته نبود.  همان شخص را دیدم غسل و كفن مى‏كند ظاهراًچنان وانمود می كند كه به آنها كمك می نماید آنها او را نمی شناختند.پس از اینكه فارغ شد همان شخص به من گفت: در چه شك مى‏كنى در این شك نداشته باشى كه من امام و مولاى تو هستم و حجت خدایم بعد از پدرم، مسیب كار من شبیه یوسف پیغمبر و برادران اوست كه برادرها پیش یوسف آمدند ولى او را نشناختند یوسف آنها را شناخت. جنازه امام را بردند و در قبرستان قریش دفن كردند. قبرش را بلندتر از مقدارى كه فرموده بود نكردند بعد قبر را بلند نمودند و مقبره برایش ساختند.🔶 📚 عیون ‏أخبار الرضا(ع) ج : 1 ص : 103 .
حاج میثم مطیعیShahadatImamKazem1393[01].mp3
زمان: حجم: 7.97M
﷽ ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ أللّهمَّ صلِّ وَ سَلِّم وَ زِد وَ بارِک علی السّیّد الکریم، و الامام الحلیم، و سَمّي الکلیم، الصّابر الکظیم، قائد الجیش، المدفون بمقابر قریش، صاحب الشّرف الأنور، و المجد الأزهر، و الجبين الازهر،  الامام بالحقّ، ابی ابراهیم، موسی بن جعفر صلوات الله و سلامه عليه.
. و 🔴کنیز زیباروی و امام موسی کاظم مرحوم مجلسی نقل کرده است: که هارون، خلیفه مقتدر و بی‌حیای عبّاسی دستور داد کنیز زیبا صورتی را برای خدمت کردن به امام موسی بن جعفر (علیهماالسلام) به زندان بردند (و منظورش بدنام کردن حضرت بود). امام پیغام داد: «بَل انتُم بِهَدیتکُم تَفرَحُون(نمل:۳۶)؛ این شما هستید که با هدایای خود شادمان می‌شوید»؛ من به کنیز و امثال آن نیازی ندارم. هارون از این پیام سخت خشمگین شد و گفت: به او بگویید ما به رضای تو کنیز را به زندان، نزد تو نفرستادیم، و دستور داد که کنیز را نزد حضرت بگذارند و باز گردند. مدتی گذشت، هارون خادمش را به زندان فرستاد تا خبری بگیرد. خادم به زندان رفت. با کمال تعجب دید آن کنیز به سجده رفته است و مرتب می‌گوید: قُدّوس سُبحانکَ سُبحانکَ، جریان را به هارون گزارش داد. هارون گفت: به خدا سوگند! موسی بن جعفر او را سحر کرده است، کنیز را بیاورید. کنیز را به حضور هارون آوردند، نگاهش را به آسمان دوخت و ساکت ایستاد. هارون پرسید: تو را چه شده؟ گفت: خبر تازه‌ای دارم! وقتی مرا به زندان بردند دیدم این مرد مرتب نماز می‌خواند، بعد از نماز مشغول تسبیح و تقدیس خداوند می‌شود. به او عرض کردم: مولای من! شما کاری ندارید برایتان انجام دهم؟ فرمود: با تو چه کار دارم؟ عرض کردم: مرا برای خدمت به شما آورده‌اند. آن بزرگوار با دست اشاره کرد و فرمود: پس اینها چه کاره‌اند؟! نگاه کردم، باغی دیدم بسیار وسیع و زیبا که اول و آخر آن ناپیدا بود، فرش‌های نفیس در آن گسترده بود و حوریه‌های بسیار زیبا با لباس‌های آراسته در آن جا بودند که هرگز نظیر آنها را ندیده بودم. با مشاهده آنها در برابر خدای خود به سجده افتادم و در سجده بودم که خادم تو به سراغم آمد و مرا نزد تو آورد. هارون گفت: ای ناپاک! شاید وقتی به سجده رفتی اینها را در خواب دیدی؟ گفت: نه! به خدا سوگند! این واقعیات را پیش از سجده دیدم و بعد از مشاهده آنها به سجده افتادم. هارون (به فردی) گفت: این ناپاک را بگیر و مراقب باش کسی این مطلب را از او نشنود، اما کنیز بدون درنگ مشغول نماز شد. از او پرسیدند: چرا چنین می‌کنی؟ گفت: عبد صالح (موسی بن جعفر علیهماالسلام) را چنین یافتم … . راوی این داستان می‌گوید: این کنیز زندگی خود را به همین منوال در بندگی خدا سپری کرد تا از دنیا رفت. این قضیه چند روز قبل از شهادت امام کاظم (علیه‌السلام) رخ داد. بحارالانوار، ج ۴۸، ص ۲۳۸ .
جریان.mp3
زمان: حجم: 41.08M
🖋 | 🎤 🚩 شب شهادت علیه السلام 📆شنبه ۶ دی ماه ۱۴۰۳ ه ش برنامه تلویزیونی ، شبکه یک 🔸با موضوع: ؛ رهبری کنشگر در عرصه سیاست
. |⇦•باب الحوائجی... و توسل به باب الحوائج حضرت موسی بن جعفر علیه السلام اجرا شده به نفسِ حاج‌ محمد رضا طاهری ●━━━━━━─────── سلام بر اون آقایی که در قعر سیاه چال انقد شکنجه اش کردن ..خدا لعنت کنه این صهیونیست‌ها رو زندانبان آقا موسی بن جعفر یهودی بود هر آنچه ظلم بلد بود سر این آقا آورد. خود هارون الرشید ملعون خواب رسول الله و دید آقا فرمودن: که چیکار داری میکنی نانجیب با بچه ما انقد اذیتش میکنی ...هارون صداش زد این سندی بن شارک ملعون و صداش زد اون اعتراض کرد ما گفتیم اذیتش کن نه انقد چقدر داری شکنجه اش میکنی ایشون میگفت این نانجیب وقتی که برمیگشت به سمت زندان هی با خودش میگفت که حالا میری شکایت منو به هارون میکنی... من بلدم باهات چیکار کنم.. گفت: آقا سر نماز بود.. انقد بهتون بگم نماز آقا بدون رکوع موند..* باب الحوائجی و گرفتار آمدی درمان دردهایی و بیمار آمدی ما سالهاس در به در مشهد و قمیم با رزق و روزی تو چنین بار آمدیم در ساحلِ نجات تو پهلو گرفته ایم آلوده آمدیم گنهکار آمدیم دستانمان تهی است به بازار عشق تو با یک کلاف بر سر بازار آمدیم شکر خدا جسم تو را بی سر ندیدم زخم سنان بر روی آن پیکر ندیدم *بدن آقاتون و روی یه تخته پاره گذاشتن نانجیب داد میزد "هذا امام الرفضه " اون چیزی که بیشتر از همه دل و آتیش میزد از یطرف رو این تخته پاره سر آقا افتاده بود از یطرف پاهاش اما...* شکر خدا که شیعیان بودن آن روز مردم تو را بی یار و بی یاور ندیدن شکر خدا آن روز دخترها نبودن پای تو را آن لحظه ی آخر ندیدن ساقت شکسته بود اما سینه ات را در زیر پای سرخ یک لشگر ندیدن آقا خدا رو شکر مردم حنجرت را درگیر با کندی یک خنجر ندیدن *بذار یکجا دیگه هم دلتو ببرم..* هر چند روی تخته ی در بود جسمت اما در آن زخمی ز میخ در ندیدن هم دخترت رنگ اسارت را ندیده هم خواهرانت غارتِ معجر ندیده *بدن رو غریبانه آوردن اما تا شیعیان خبر شدن خودشون و رسوندن بدن و گذاشته بودن یک جایی که این نانجیب ها وسط بازار بخواد سوء استفاده سیاسی بکنن بگن بیاید شیعه ها ببینن این بدن سالمه نگن ما کشتیم این آقا رو.. تو زندان هم که بود حضرت آوردن یک‌ جای خوب نشون دادن آقا فرمود: گول نخورید بخدا من و مسموم کردند. اینجا هم شیعه ها اومدن گفتن ولشون کنید اینا میخوان بهره برداری خودشون و کنن. ما نمیذاریم آقامون غریب بمونه.. میگن انقدری گل آوردن رو این بدن ریختن دیگه "سوق الریاحین" نام گرفت وقتی میخواستن بدن و در بیارن هی گلها رو‌ کنار میزدن.. من بمیرم برا اون بدنی که زینب اومد نشست هی شمشیر شکسته عقب میزد هی نیزه شکسته و سنگ ها رو ...* «دست گدایی بالا ببر از پرده ی جگر بگو حسین» .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ .👇
. 📜 🔰 ۲۰ شوال، سالروز دستگیری آقا علیهماالسلام | عاقبت ننگین علی بن اسماعیل، برادرزاده آن حضرت... در نقل‌ها آمده است: 🔸 روزی هارون ملعون به اشخاص مورد اعتماد خود گفت: می‌توانید مردی از آل أبی طالب را به من معرفی کنید که وضع مالی‌اش خوب نباشد و بتواند چیزهایی را که احتیاج دارم به من بگوید؟ 🔹 علی بن اسماعیل بن جعفر بن محمّد را به او نشان دادند. یحیی برای او پول فرستاد. حضرت کاظم علیه‌السّلام نیز با او انس داشتند و به او کمک مالی می‌کردند و گاهی اسرار خود را کاملاً با او در میان می‌گذاشتند. یحیی بن خالد نوشت که او را بیاورند. 🔸 خبر رفتن او به امام کاظم علیه‌السّلام رسید؛ او را خواستند و فرمودند: برادر زاده! کجا می‌خواهی بروی؟ عرض کرد: به بغداد. فرمودند: چکار داری؟ عرض کرد: قرض دارم دستم تنگ است. فرمودند: خودم قرضت را پرداخت می‌کنم و کارهایت را روبراه می‌کنم. ولی او توجهی نکرد! 🔹 حضرت به او فرمودند: برادر زاده! مراقب باش فرزندان مرا یتیم نکنی، بعد امر کردند سیصد دینار و چهار هزار درهم به او بدهند. 🔸 وقتی از مقابل ایشان برخاست و رفت، ابا الحسن علیه السلام به کسانی که در آن جا حضور داشتند فرمودند: به خدا قسم که بر جان من سعایت خواهد کرد و فرزندانم را یتیم می‌کند! 🔹 گفتند: فدایتان شویم! با این که این چیزها را در مورد او می‌دانید، باز هم به او پول می‌دهید و کمک می‌کنید! فرمودند: پدرم از پدرانش از قول رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله برایم نقل کرد: وقتی خویشاوندی رابطه‌اش را از خویشاوند دیگر قطع کند، و آن دیگری با او مجدداً رابطه ایجاد کند، خداوند رشته حیات آن خویشاوند اول را قطع می‌کند! 🔸 علی بن اسماعیل رفت و پیش یحیی بن خالد رسید، یحیی اخبار موسی بن جعفر علیهماالسلام را از او بیرون کشید و به اطلاع هارون الرشید رساند و چیزهایی هم از خود اضافه کرد و به هارون گفت: از شرق و غرب برای او پول می‌آورند و چند اتاق مخصوص پول در خانه‌اش دارد! 🔸 هارون الرشید وقتی که این‌ها را شنید، دستور داد دویست هزار درهم بدهند و پرداخت آن را به یکی از نواحی حکومت حواله کرد، خودش استان‌های شرقی را انتخاب کرد. و پیک هایش را فرستاد تا پول را تحویل بگیرند. روزی علی بن اسماعیل وارد مستراح شد و ناگهان ناله‌ای سر داد و تمام روده هایش بیرون آمد و روی زمین افتاد. هر چه کردند روده هایش را برگردانند، نتوانستند و در همان حال باقی ماند. در حال جان دادن بود که پول‌ها را آوردند؛ گفت: وقتی دارم می‌میرم، این پول‌ها به چه کارم می‌آید!؟ 🔹 هارون الرشید در همان سال به حج رفت و ابتدا به زیارت قبر رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله رفت و عرض کرد: یا رسول الله! من به جهت کاری که می‌خواهم بکنم از تو عذر می‌خواهم؛ من می‌خواهم موسی بن جعفر علیهماالسلام را زندانی کنم، او قصد دارد و خون ریزی راه بیاندازد. سپس دستور دست گیری را صادر کرد و امام علیه‌السلام را در روز ۲۰ شوال در مسجد گرفتند و پیش او آوردند و در زنجیر کردند. 📚الغیبة، شیخ طوسی، ص٢٢ 📚الارشاد، شیخ مفید، ص۶۴۴ ✍ پی‌نوشت:گاهی شخصی مثل «محمد بن ابی‌بکر» می‌شود یار و یاور و موجب دلگرمی امامش! گاهی هم نوهٔ یک امام معصوم می‌شود بلای جان امام زمانش... .