.
على بن هلال از پدرش روایت نموده كه گفت در مرض پیامبر (ص) ، حضورش شرفیاب شدم ، دیدم فاطمه (س) در بالین پدرش نشسته و اشك مىریزد چون صداى گریه اش بلند شد، پیامبر سر برداشت و فرمود:
🔸 فاطمه جان! چرا گریه مى كنی؟
عرض كرد: مى ترسم بعد از شما احترام ما از دست برود؟
فرمود: عزیزم، مگر نمىدانى كه خداوند به اهل زمین نگاه كرد و پدرت را از میان آنان برگزید، سپس نظر كرد و شوهرت را انتخاب كرد و به من وحى فرمود كه تو را به او تزویج كنم؟
دخترم! ما اهل بیتى هستیم كه خداوند عزوجل هفت فضیلت به ما عطا فرموده كه به هیچ كس قبل و بعد ازما عطا نفرموده است و آن این كه:
من خاتم پیامبران نزد خدا و بهترین آنها و محبوبترین بندگان مىباشم و با این امتیازات پدر تو مىباشم، جانشین من بهترین جانشینان پیغمبران و محبوبترین آنها نزد خداست و او شوهر تو است شهید ما بهترین شهداء و محبوبترین آنان نزد خداوند است و او حمزه بن عبدالمطلب عموى پدر و شوهرت مىباشد، جعفربن ابیطالب كه با دو بال در بهشت با فرشتگان پرواز مىكند پسر عموى پدرت و برادر شوهرت از ما است، در سبط این امت كه حسن و حسین دو فرزند تو و دو آقاى اهل بهشت مىباشند از ماست، و به خدا قسم كه پدرشان افضل از آنهاست.
یا فاطمة و الذى بعثنى بالحق ان منهما مهدى هذه الامة اذا صارت الدنیا هرجاً و مرجاًً و تظاهرت الفتن و انقطعت السبل و اغار بعضهم على بعض فلا كبیر یرحم صغیراً و لا صغیر یوقر كبیراً فیبعث الله عند ذلك منهما من یفتح حصون الضالة و قلوباً غلفاً یوم بالدین فى آخر الزمان كما قمت به فى آخر الزمان و یملاء الارض عدلاً كما ملئت جوراً .
اى فاطمه ! به خداوندى كه مرا به راستى برانگیخته ،مهدى این امت نیز از ایشان مىباشد، موقعى كه دنیا هرج و مرج شود و آشوبها پدید آید و راهها مسدود گردد و اموال یكدیگر را به غارت برند، نه بزرگتر به كوچكتر رحم كند و نه كوچكتر احترام بزرگتر را نگاه دارد، خداوند كسى را برانگیزد كه قلعههاى ضلالت و دلهاى قفل زده را بگشاید و اساس دین را در آخر الزمان استوار سازد، چنان كه من در آخر الزمان پایدار گردم و زمین را پراز عدل نماید چنان كه از ظلم پر شده باشد.
#فاطمیه #ولایت
#رسول_الله #حضرت_زهرا
.
قسمت سوم :
#گریز_زیارت_عاشورا
#روضه_حضرت_علی_اکبر
#استاد_حیدرزاده🎤
هرچی بغض وکینه داری نسبت به دشمنان اهلبیت (ع) ، کینه ی خودت رو ابراز کن ، از اون اولی که تو مدینه ، هتک حُرمت کرد ، از اونایی که کربلا ، اومدند ...
اونی که تیر به گلوی علی اصغر زد ، اونی که دست اباالفضل رو از بدنش جدا کرد ، اون کسی که اولین تیر رو به خیمه های ابی عبدالله انداخت ، کسی که بدن علی اکبر رو قطعه قطعه کرد ... اون نانجیبی که شمشیر به فرق علی اکبر زد ، که وقتی ابی عبدالله اومد کنار بدن علی اکبر ، نفرین کرد ... امام مظهر رحمت الهی است ، امیرالمومنین برای قاتلش ، شیر میفرستد ... ، میفرماید اگر من از دنیا رفتم ، فقط یک ضربت بهش بزنید ، بیشتر نه ...
امام مظهر عطوفت الهی است ، اما نمیدونم چه کردند با بدن علی اکبر ... وقتی رسید کنار بدن علی اکبر ، فرمود : « عمرسعد » ، خدا نسلت را قطع کنه ، که پسرم رو کُشتی ، آی ی ی ... بُنَیَّ قَتَلوک ... حسیییین ...
دلت کربلاست ، تو حرم ابی عبدالله ، پائین پا ... نمیدونم الان مادرش فاطمه ، اومده کربلا یا نه ؟ شب های جمعه مادر میاد کربلا ، ... بزار چند جمله ای روضه ی علی اکبر بخوانیم ...
اکبرم چرا چنین
میان خون ، نشسته ای ؟
به خدا ، ز داغ خود
دل مرا ، شکسته ای ...
نور دیده ی ترم
پسرم ، ای پسرم
هان ، همین کنار پای ابی عبدالله ، پائین شش گوشه ی قبر امام حسین ، سرت رو روی ضریح مطهرش بگذار ، ببین هنوز صدای بابا میاد ، صدا میزنه : « وَلَدی علی » ...
اکبرم ببین چنان
کنار تو ، نشسته ام
درکنار بدنت
چو کشتیِ شکسته ام
اکبرم نظر گشا
به دیده ی پُرآب من
پسرم چرا دگر
نمیدهی جواب من ؟
حسیییین ... هر چی صدا زد ، طبق بعضی از نقل ها داره ، حضرت هفت مرتبه ، از سویدای دلش صدا زد : « وَلَدی علی » ... دیگه کار علی اکبر تمام شده بود ، تعبیر ناقص من اینه ، ابی عبدالله التماس میکرد : بابا ، یه کلام با من حرف بزن ... دید علی جواب نمیده ، صورت روی صورت علی گذاشت ... به یاد شهدا و گذشتگان ، اموات ، امام ، همشون فیض ببرند ...
یه مرتبه متوجه شد ، خواهرش زینب آمده ... ؟ کنار هیچ بدنی زینب نیامد ، اما کنار بدن علی اکبر آمد ، نقل مقتل داره ، مولا بلند شد ، زینبش رو به خیمه ها برگرداند ، حسییین ...
از حرم آمده زینب
کُند امداد مرا ...
بدنت را بسوی خیمه برم
ای پسرم ...
.
4. زیارت عاشورا.mp3
3.54M
قسمت چهارم :
#زیارت_عاشورا
#استاد_حیدرزاده
حالا با توجه ، لعن به دشمنای اهلبیت (ع) : اَللّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ ظالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ ...
6. سلام پایانی.mp3
1.99M
قسمت ششم :
#سلام_آخر_مجلس
#استاد_حیدرزاده🎤
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا مولای
یا رَسولَ الله
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا مولای
یا اَمیرَالْمُؤْمِنین
اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا مولاتی
یا فَاطِمَهُ الزَّهْراء
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا مولای
یا حَسَنَ بنَ علی
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا مولای
یا حُسینَ بنَ علی
اَلسَّلامُ عَلَیْکم یا اَوْلادَالْحُسَیْنِ
ویا اَصْحابَ الْحُسَیْنِ
و یا اَخَ الْحُسَیْنِ
اَبالفَضلِ العَباس
و اُختُهُ زِینَب و بِنتُهُ رُقیِه
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا مولای
یا عَلیِ بنِ الْحُسَیْنِ
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا مولای
یا مُحمَّدَ بنَ علی
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا مولای
یا جَعفرَ بنَ مُحَمَّد
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا مولای
یا موسیَ بنِ جَعفَر
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا مولای
یا عَلیِ بنِ موسیَ الرِّضَا المُرتضی
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا مولای
یا مُحمَّدَ بنَ عَلیٍ الجَواد
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا مولای
یا عَلیَ بنِ مُحمَّدٍ الهادی
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا مولای
حَسَنَ بنِ العَسکری
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا مولای
یا صاحبَ الزمان
یَا اِمَامَ الْإنْسِ وَ الْجَانّ
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ
وَ رَحْمَهُ اللهِ وَ بَرَکَاتُه ...
.
.
#حجاج
#مبدل_السیئات_بالحسنات
آنگاه که حضرت داود علیه السلام به حج آمد چون به عرفات حاضر شد و کثرت مردم را در عرفات مشاهده کرد، بالای کوه رفت و تنها مشغول دعا و راز و نیاز شد.
چون از مناسک حج فارغ شد، جبرئیل به نزد او آمد و گفت :
ای داود! پروردگارت می فرماید: چرا بالای کوه رفتی ؟ آیا گمان کردی که صدائی به سبب صدای دیگر بر من مخفی می گردد؟
سپس جبرئیل داود را به سوی (جدّه ) و از آنجا او را به دریا بُرد تا رسید به سنگی و آن را شکافت ، ناگاه در آن سنگ کرمی ظاهر شد، آنگاه جبرئیل گفت : ای داود! پروردگارت می فرماید که :
صدای این کرم را در میان این سنگ در قعر این دریا می شنوم و غافل نیستم ، تو گمان کردی که صداهای بسیار، مانع شنیدن صدای تو می شود؟
همچنین خداوند به داود علیه السلام وحی فرستاد که :
ای داود ! هرگاه ، از بنده مؤمن من گناهی سرزند و سپس از آن توبه نماید، و چون به یادش آید از من شرمگین گردد، من او را بیامرزم .
و آن گناه را از خاطر فرشتگان محو می نمایم . و به نیکی و ثواب بدل می کنم ، و پروایی ندارم ، و من مهربانترین مهربانانم
#مناجات_با_خدا
#جوشن_کبیر
#دعای_کمیل
.
.
🕋حکایتی زیبا به بهانه آغاز مناسک حج🌺 #حجاج
آورده اند که روزى یکى از بزرگان عرب به سفر حج مى رفت. نامش عبدالجبار بود و هزار دینار طلا در کمر داشت. چون به کوفه رسید، قافله دو سه روزى از حرکت باز ایستاد. عبدالجبار براى تفرج و سیاحت، گرد محله هاى کوفه بر آمد. از قضا به خرابه اى رسید. زنى را دید که در خرابه مى گردد و چیزى مى جوید. در گوشه مرغک مردارى (مرغ مرده) افتاده بود، آن را به زیر لباس کشید و رفت. عبدالجبار با خود گفت: «بى گمان این زن نیازمند است و نیاز خود را پنهان مى دارد.»
در پى زن رفت تا از حالش آگاه گردد. چون زن به خانه رسید، کودکان دور او را گرفتند که اى مادر! براى ما چه آورده اى که از گرسنگى هلاک شدیم!
مادر گفت: «عزیزان من! غم مخورید که برایتان مرغکى آورده ام و هم اکنون آن را بریان مى کنم.»
عبد الجبار که این را شنید، گریست و از همسایگان احوال وى را باز پرسید. گفتند: «سیده اى است، زن عبدالله بن زیاد علوى، که شوهرش را حجاج ملعون کشته است. او کودکان یتیم دارد و بزرگوارى خاندان رسالت نمى گذارد که از کسى چیزى طلب کند.»
عبدالجبار با خود گفت: «اگر حج می خواهى، این جاست . » بى درنگ آن هزار دینار را از میان باز کرد و به زن داد.
عبد الجبار آن سال به ناچار در کوفه ماند و حج نرفت و به سقایى مشغول شد . هنگامى که حاجیان از مکه باز گشتند، وى به پیشواز آنها رفت. مردى در پیش قافله بر شترى نشسته بود و مى آمد. چون چشمش بر عبد الجبار افتاد، خود را از شتر به زیر آورد و گفت: «اى جوانمرد! از آن روزى که در سرزمین عرفات، ده هزار دینار به من وام داده اى، تو را مى جویم. اکنون بیا و ده هزار دینارت را بستان!»
عبد الجبار، دینارها را گرفت و حیران ماند و خواست که از آن شخص حقیقت حال را بپرسد که وى به میان جمعیت رفت و از نظرش ناپدید شد.
عبدالجبار حیران در این داستان مانده بود که در این هنگام آوازى شنید:
«اى عبد الجبار! هزار دینارت را ده هزار دادیم و فرشته اى به صورت تو آفریدیم که برایت حج گزارد و تا زنده باشى هر سال حجى در پرونده عملت مى نویسیم، تا بدانى که هیچ نیکوکارى بر درگاه ما تباه نمى گردد، انا لا نضیع اجر من احسن عملا.»
در قرآن میخوانیم که میفرماید : کیست که با خدا معامله کند ❗️
همچنین در جهت احترام به مناسک حج خاصه حج تمتع میخوانیم که کسی که مستتیع باشد و حج به جا نیاورد محاربه با خدا کرده
پیشاپیش ضمن عرض قبولی عبادات حاجیان گرامی لطفا به مستمندان خانواده تان بصورت آبرومندانه نیز کمک بفرمایید تا حلاوت این سفر بیشتر شود
همچنین کسانی که آرزو دارند در این وادی خدا لیاقت سفرشان دهد نیز به بندگان خدا کمک کنند تا الطاف دینمان بر همه روشن شود و اهل معامله با خدا باشیم 🌺
#حکایات
.
.
#زائر_کربلا
#شب_زیارتی_امام_حسین(ع)
🌷 روایتی را از امام صادق علیهالسلام به یکی از شاگردان امین خود به نام مُفَضَّل ابن عُمَر نقل میکند که ایشان میفرمایند:
✨ یا مفضل میخواهی با تمام ملائکه مقرب و غیر مقرب خدا مصافحه کنی؟!
➕گفتم نَعَم یابن رسولِ الله
- امام فرمود: پس شب جمعه برو کربلا.
✨ امام ادامه داد مفضل میخواهی با امیرالمومنین علیهالسلام و فرزندانش پاکش مصاحفه کنی؟!
➕گفتم نَعَم یابن رسولِ الله
- امام فرمود: پس شب جمعه برو کربلا.
✨بعد از این امام صادق چند لحظه سکوت کردن و فرمودند:
مفضل میخواهی خدا را ملاقات کنی؟!
➕گفتم بله یابنَ الرسولِ الله
- امام صادق علیهالسلام فرمود: پس شب جمعه برو کربلا.
سپس رو کردن به من و گفتند:
✨ کَمَنْ زَارَ الْحُسَیْنَ علیه السلام، کَمَنْ زَارَ اللَّهَ فِی عَرْشِهِ.
زیارت امام حسین علیهالسلام همانند زیارت خدا در عرش است.✨
#صلیاللهعلیکیااباعبداللہ
.
.
#قتلگاه
قسمت چهارم ، گریز به
#روضه_امام_حسین_علیه_السلام
#استاد_حیدرزاده
من میخام یک سوال از خواهرانی که برادر دارند بکنم ، بگم کدوم خواهری طاقت داره ببینه قاتل روی سینه ی برادرش نشسته ؟ بمیرم برات زینب زینب ... تا نگاه کرد دید شمر روی سینه ی حسینش نشسته ، اول رویش را کرد جانب « عمرسعد ملعون » ، فرمود :
یا عُمَر اَیُقْتَلُ اَبوعَبْدِ الله
وَ اَنْتَ تَنْظُر ؟
نانجیب تو ایستادی ، دارن حسین منو سر می برند ؟ میگن آنقدر جانسوز ، بی بی این جمله رو فرمود ، که اشکِ نحس « عمرسعد ملعون » هم جاری شد !! اما اعتنا نکرد و روشو از حضرت برگردوند ...
دختر امیرالمومنین (علیه السلام ) رو به لشکریان ، فرمود :
وَیْحَکُمْ « وای بر شما »
اَما فیکُمْ مُسْلِمْ ؟
آیا یک نفر مسلمان بینِ شما نیست ؟
ارشاد مفید ص۱۱۱
بحارالانوار ج۴۵ ص۵۵
متقل الحسین ابومخنف ص۱۹۵
این حالت بود که بی بی مضطر شده بود ، یک جمله گفت با بدن برادر ، صدا زد حسینم :
یَومٌ عَلیٰ صَدرِ المصطفیٰ
یه روز دیدم ، رو سینه ی پیغمبر بودی ، حسین ، ... ( اینجارو به یاد شهدا ناله بزن ) ، امروز هم رو خاک گرم کربلایی حسین ... هر کجا نشستی ناله بزن : یا حسیییین
شمر دون لحظه ای
خنجر مکِش از جفا
پيش زینب مبر
رأس برادر از قفا ..
آخر هم ندید بی بی ، اگه می دید که « دق » میکرد ؟ ابی عبدالله تا متوجه شد زینب اومده بالا بلندی ، دیگه نای حرف زدن نداشت ، آخه خیلی نیزه خورده بود ، خیلی تیر خورده بود ، تشنه بود ، دیگه صداش جوهره نداشت ، با چشمش اشاره کرد : برگرد ...
خواهره ، پنجاه و چند سال با حسین بوده ، می فهمه ... با گردش چشم هم می فهمه حسینش چی میگه ... « برگرد »
چشم داداش ، میگی برگرد برمیگردم ، برگشت ...
این دختر همون زهرائیه که تو مسجد مدینه تا علی ، سلمان را فرستاد ، فرمود سلمان برو به فاطمه بگو نفرین نکنه ، تا سلمان به حضرت گفت ، بی بی جان نفرین نکن ، بی بی یه نگاه کرد ، فرمود : سلمان ؟؟
سلمان عرضه داشت ، من نمیگم ، آقا امیرالمومنین میگه
تا گفت علی میگه ، بی بی سرش رو پائین انداخت ، چشم ، نفرین نمیکنم ...
زینب هم تا گردش چشم حسین رو دید ، برگشت ... چشم ، بلند شد برگشت ... اما سیدا ، عمه جان شما ، دو قدم میرفت ، بر میگشت ، هی نگاه به قتلگاه میکرد ، نزدیک خیمه که رسید ، دید زمین داره میلرزه ، هوا تیره و تار شد ، ناله داری بگم یا نه ؟ دوید تو خیمه ی زین العابدین ، آرام گریه نکن ، ناله بزن ، پسر برادرم چی شده ، زمین داره میلرزه ؟ فرمود عمه جان پرده رو بالا بزن ، تا پرده رو بالا زد ، دید سر بریده ی بابا ... ، حسییین ...
#بیت_پایانی
سری به نیزه بلند است
در برابر زینب ؟
خدا کند که نباشد ،
سرِ برادر زینب ...
حوائجتو بخواه ، مریضی داری ، حاجتی داری ؟ گرفتاری ؟
امام جواد کسی رو دست خالی رد نمیکنه ، خود امام رضا به ایشون نامه نوشت ...
نوشت باباجان ، شنیدم بعضی از همراهانتون ، شما را از دری می برند و میارن ، که فقرا کمتر هستند ... بابا ، از دری رفت و آمد کن که فقرا بیشترن ... به فقرا کمک کن ..
امشب بگو آقا فقیرم ، بگو یا امام جواد دستم خالیه ، یا امام جواد چیزی ندارم ، آقا گنهکارم ، بهم نگاه کن ...
.
🌟💫🌾💫
💫🌻🌼
گریز روضه امام حسین علیه السلام
#گریز_روضه_امام_حسین_ع
#امام_حسین_ع
#امام_زمان_عج
📜 چند جمله نورانى از امام زمان عج در خصوص امام حسين عليه السلام
امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف فرمودند :
فَلَئِنْ أَخَّرَتْنِى الدُّهُورُ ، وَ عاقَنی عَنْ نَصْرِک َ الْمَقْدُورُ ، وَ لَمْ أَکُنْ لِمَنْ حارَبَک َ مُحارِباً، وَ لِمَنْ نَصَبَ لَک َ الْعَداوَةَ مُناصِباً ، فَلاََ نْدُبَنَّک َ صَباحاً وَ مَسآءً ، وَ لاََبْکِیَنَّ لَک َ بَدَلَ الدُّمُوعِ دَماً ، حَسْرَةً عَلَیْک َ ، وَ تَأَسُّفاً عَلى ما دَهاک َ وَ تَلَهُّفاً ، حَتّى أَمُوتَ بِلَوْعَةِ الْمُصابِ ، وَ غُصَّةِ الاِکْتِیابِ ،
يعنى
اگرچه زمانه مرابه تأخیر انداخت، ومُقدَّرات الهى مراازیارىِ تو بازداشت، و نبودم تاباآنانکه باتو جنگیدند بجنگم، و با کسانیکه با تو اظهار دشمنى کردند خصومت نمایم،درعوض صبح و شام برتو مویِه میکنم، و به جاى اشک براى تو خون گریه میکنم، ازروى حسرت و تأسّف و افسوس بر مصیبت هائى که بر تو وارد شد، تاجائى که از فرط اندوهِ مصیبت، وغم و غصّه شدّتِ حزن جان سپارم.
👆 جا دارد عرض كنيم يا امام زمان عج ، شما كه كربلا نبوديد اينطور شب و روز براي جد غريب خود ناله مي زنيد ، اما خدا مي داند به دل اهل بيت چه گذشت آن زمانى كه زنان ديدند كه اسب بى صاحب است و زين واژگون شده از خيمهها بيرون آمدند در حالى كه موها پريشان و بر صورت خود مى زدند و صداى شيون آنها بلند بود، به سوى قتلگاه حسين عليه السّلام حركت كردند زينب بانوى قريش فرياد مى زند:
وا محمّداه، وا أبتاه، وا عليّاه، وا جعفراه، وا حمزتاه، اين حسين است كه در بيابان افتاده و كشته كربلاست.آنگاه فرياد زد: اى كاش آسمان بر زمين مى افتاد و كوهها بر بيابانها فرو مى ريختند، آنگاه به سوى حسين عليه السّلام آمد در حالى كه عمر بن سعد با گروهى از اصحابش كنار امام عليه السّلام بودند و حسين عليه السّلام در حال جان دادن بود.زينب عليها السّلام فرياد زد: اى عمر! آيا ابو عبد اللّه كشته مى شود و تو نگاه مى كنى؟! عمر بن سعد روى خود را برمى گرداند در حالى كه اشك او فرو مى ريخت.
زينب عليها السّلام مى فرمايد: واى بر شما آيا يك نفر مسلمان در ميان شما نيست؟ احدى پاسخ نمى دهد، ابن سعد فرياد مى زند: فرود آئيد و او را راحت كنيد.شمر نزديك مى رود، بر سينه امام عليه السّلام مى نشيند محاسن مقدّس را به دست مى گيرد و دوازده ضربه شمشير مى زند تا آنكه سر مقدّس را جدا مى سازد(٢). يا حسين
📚 منبع
١- زیارت ناحیه مقدسه
٢- ترجمه مقتل مرحوم مقرم صفحات ٢٥١-٢٥٢
#امام_زمان
.
#غدیریه
#عید_غدیر و #عاشورا
⚠️ما شیعیان یک بار سرمان کلاه رفت...
روز عاشورایی، مرحوم شیخ مرتضی انصاری (رحمت الله علیه) جلوی در ورودی صحن مطهر امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب (علیه السلام) ایستاده بود و از دسته جات سینه زنی استقبال می کرد و در کنار او، أفندی که از طرف حکومت عثمانی حاکم عراق بود، ایستاده بود.
أفندی از شیخ انصاری پرسید ای شیخ، هم ما قبول داریم که حسین بن علی (علیه السلام) مظلوم شهید شده و یزید انسان پست و خونخواری بود و ما هم در عزای آن بزرگوار غمگین هستیم، اما پرسش من این است که این مراسم یعنی چه؟
سینه زنی، زنجیرزنی، دسته راه انداختن، گِل به سر مالیدن و ...، اینها چه هدفی را دنبال می کنند؟!
مرحوم شیخ انصاری فرمودند سِرّ مطلب این است که ما شیعیان یک بار سرمان کلاه رفت و با این مراسم تلاش می کنیم دوباره چنین نشود.
👳♂أفندی پرسید یعنی چه؟
🌿شیخ انصاری فرمود در جریان غدیر، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در برابر صد هزار نفر، علی (علیه السلام) را با صراحت به وصایت خود برگزید و شما انکار کردید و گفتید غدیر نبوده یا اگر بوده چیز مهمی نبوده است، فقط سفارش به دوستی با علی (علیه السلام) بوده است.
اشکال از ما بود که ما عید غدیر خم را با سر و صدا و شعار، بزرگ نداشتیم و این چنین شد.
ترسیدیم که اگر عاشورا را هم بزرگ نشماریم و با شعار و تظاهر برگزار نکنیم، شما انکار کنید و بگویید اصلا حسین (علیه السلام) شهید نشد یا حسین (علیه السلام) را راهزنان میان راه کشتند و یزید (لعنت الله علیه) انسان با تقوایی است‼️
📚منبع: صد نکته از هزاران، آیت الله حاج شیخ علی رضائی تهرانی
.
﷽
بالذت خدا را یاد کن تا حلاوتش سیرابت کند
🔴حکایت
✍حضرت موسى عليه السلام عرض كرد: خداوندا مى خواهم آن مخلوق را كه خود را خالص براى ياد تو كرده باشد و در طاعتت بى آلايش باشد را ببينم . خطاب رسيد: اى موسى عليه السلام برو در كنار فلان دريا تا به تو نشان بدهم آنكه را مى خواهى . حضرت رفت تا رسيد به كنار دريا ديد درختى در كنار درياست و مرغى بر شاخه اى از آن درخت كه كج شده به طرف دريا نشسته است و مشغول به ذكر خداست .
موسى از حال آن مرغ سؤ ال كرد. در جواب گفت : از وقتى كه خدا مرا خلق كرده است در اين شاخه درخت مشغول عبادت و ذكر او هستم و از هر ذكر من هزار ذكر منشعب مى شود. غذاى من لذت ذكر خداست . موسى سؤال نمود: آيا از آنچه در دنيا يافت مى شود آرزو دارى ؟ عرض كرد: آرى ، آرزويم اين است كه يك قطره از آب اين دريا را بياشامم .
🌾 حضرت موسى تعجب كرد و گفت : اى مرغ ميان منقار تو و آب اين دريا چندان فاصله اى نيست ، چرا منقار را به آب نمى رسانى ؟ عرض كرد: مى ترسم لذت آن آب مرا از لذت ياد خدايم باز دارد. پس موسى از روى تعجب دو دست خود را بر سر زد.
📚کتاب داستان دوستان جلد5
#مناجات
#حکایات
.