.
#بازگشت_به_مدینه
طبق مقاتل، کاروان اهل بیت(ع) در روز ششم ربیع الاول وارد مدینه شدند.
ابن نما حلی می نویسد :
📋《لَمَّا وَصَلَ زَيْنُ اَلْعَابِدِينَ(ع) إِلَى اَلْمَدِينَةِ نَزَلَ وَ ضَرَبَ فُسْطَاطَهُ وَ أَنْزَلَ نِسَاءَهُ وَ أَرْسَلَ بَشِيرَ بْنَ حَذْلَمٍ لِإِشْعَارِ أَهْلِ اَلْمَدِينَةِ بِإِيَابِهِ مَعَ أَهْلِهِ وَ أَصْحَابِهِ》
♦️هنگامى که کاروان اهل بیت(ع) به [نزدیکی] مدینه رسید، امام سجاد(ع) دستور داد که کاروانیان از شترها فرود بیایند و خیمه ها را برپا کنند و در آن جاى بگیرند و حضرت(ع) بشیر بن جذلم را به مدینه فرستاد تا به آنان اطلاع دهد و آنان را به بیرون مدینه فرا خوانَد.(۶)
حضرت(ع) به بشیر بن حذلم فرمود :
📋《يَا بَشِيرُ! رَحِمَ اَللَّهُ أَبَاكَ! لَقَدْ كَانَ شَاعِراً! فَهَلْ تَقْدِرُ عَلَى شَيْءٍ مِنْهُ؟》
♦️اى بشیر! خدا پدرت شاعرت را رحمت کند، آیا تو نیز مى توانى شعر بگویى؟
بشیر گفت :
📋《بَلَى يَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ(ص)! إِنِّي لَشَاعِرٌ!》
♦️آرى، اى پسر رسول خدا(ص)، من نیز شاعرم!
امام(ع) فرمود :
📋《اُدْخُلِ اَلْمَدِينَةَ وَ اِنْعَ أَبَا عَبْدِاَللَّهِ(ع)!》
♦️پس وارد مدینه شو و خبر شهادت حضرت ابى عبدالله(ع) و ورود ما را به مردم ابلاغ کن!
بشیر مى گوید :
📋《فَرَكِبْتُ فَرَسِي وَ رَكَضْتُ حَتَّى دَخَلْتُ اَلْمَدِينَةَ فَلَمَّا بَلَغْتُ مَسْجِدَ اَلنَّبِيِّ(ص) وَ رَفَعْتُ صَوْتِي بِالْبُكَاءِ وَ أَنْشَأْتُ》
♦️بر اسبم سوار شدم و با شتاب وارد مدینه شدم و هنگامى که به مسجد النبى(ص) رسیدم صدایم را به گریه بلند کردم و آنگاه چنین سرودم :
📋《يَا أَهْلَ يَثْرِبَ لاَ مُقَامَ لَكُمْ بِهَا،
قُتِلَ اَلْحُسَيْنُ فَأَدْمُعِي مِدْرَارٌ،
اَلْجِسْمُ مِنْهُ بِكَرْبَلاَءَ مُضَرَّجٌ،
وَ اَلرَّأْسُ مِنْهُ عَلَى اَلْقَنَاةِ يُدَارُ》
♦️اى مردم مدینه، دیگر مدینه جاى ماندن شما نیست، زیرا حسین(ع) کشته شد که اشک من این گونه سرازیر است.
پیکر او در کربلا به خاک و خون غلطیده و سر مقدسش بالاى نیزه، شهر به شهر گردانده شد.
ادامه مطالب :👇
.
متن روضه اربعین امام حسین علیه السلام ـ ناشناس
کاروان اربعین سه روز کنار قبر ابی عبدالله عزاداری کردند ، امام سجاد دید اگر این زن و بچه بیشتر بمانند هلاک می شوند .
دستور داد بار شتران را ببندند از کربلا به طرف مدینه حرکت کنند وقتی بارها را بستند ، آماده حرکت شدند همه با ناله و فریاد جهت وداع کنار قبر امام حسین (ع) جمع شدند ، سکینه قبر بابا را در آغوش گرفت ، گریه می کند صدا زد :
اَلا یا کربلا نُودِعکِ جِسماً بَلا کَفَنٍ وَ غُسلٍ دَفِینا
ای زمین کربلا ! بدنی را در تو به ودیعه گذاردیم ، که بدون غسل و کفن مدفون شد .
اَلا یا کربلا نُودِعکِ رُوحاً لِاَحمَدَ وَ الوصِیِّ مَعَ الاَمِینا ۱
ای کربلا کسی را در تو به یادگار نهادیم که او روح احمد و وصی اوست .
نقل می کنند : حضرت رباب آمد خدمت امام سجاد ، گفت : آقا من خواهش از شما دارم آقا به من اجازه بده کربلا بمانم آخر نمی توانم قبر حسین را تنها بگذارم ،حسین زهرا کسی را ندارد ، آنهایی که می گویند : رباب یک سال ماند شب و روز برای مصائب حسین گریه می کرد روزها می آمد در برابر آفتاب می نشست، زیر سایه نمی رفت هر چه می گفتند : اجازه بدهید سایبان درست کنیم زیر سایبان گریه کنید . می گفت : آخر من دیدم بدن حسین زیر آفتاب بود ۲
۱٫ نظری منفرد ، قصه کربلا ، ص ۵۳۱ .
۲٫ سوگنامه آل محمد ، ص ۵۰۰ ، قصه کربلا ، ص۵۴۷ ، کامل بن اثیر ۴/۸۸ .
*************
#وداع_با_کربلا
#بازگشت_به_مدینه
#روضه_اربعین
..........
✅امام سجاد(ع) با دست مبارک خود آنهایی را که برای استقبال از کاروان کربلا آمده بودند، ساکت کرد و آنگاه چنین خطبه خواندند :
📋《الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ بَارِئِ الْخَلَائِقِ أَجْمَعِينَ الَّذِي بَعُدَ فَارْتَفَعَ فِي السَّمَاوَاتِ الْعُلَى وَ قَرُبَ فَشَهِدَ النَّجْوَى نَحْمَدُهُ عَلَى عَظَائِمِ الْأُمُورِ وَ فَجَائِعِ الدُّهُورِ وَ أَلَمِ الْفَجَائِعِ وَ مَضَاضَةِ اللَّوَاذِعِ وَ جَلِيلِ الرُّزْءِ وَ عَظِيمِ الْمَصَائِبِ الْفَاظِعَةِ الْكَاظَّةِ الْفَادِحَةِ الْجَائِحَةِ. .......
♦️سپاس خداوندی راست که پرودگار دو جهان است و فرمانروای روز جزا و آفریننده همه مخلوقات.
خداوندی که عقلها قدرت درکش را ندارند، و رازهای پنهان، نزد او آشکار است.
خداوند را به خاطر سختیهای روزگار و داغهای دردناک و مصیبتهای بزرگ و سخت و اندوه آوری که به ما رسید، سپاس میگزارم.
حمد خدای را که ما را با مصیبتهای بزرگ و حادثه بزرگی که در اسلام واقع شد، آزمود.
ای مردم، اباعبدالله(ع) و عترت او کشته شدند و زنانش اسیر، و سر مقدس او را بالای نیزه در شهرها گرداندند، و این مصیبتی است که نظیر و مانندی ندارد.
♦️ای مردم! پس از این مصیبت، کدام یک از مردان شما دلشاد خواهد بود؟
کدام دلی است که از غم و اندوه خالی بماند و کدام چشمی که از ریختن اشک خودداری کند؟
در صورتی که هفت آسمان بر او گریستند و ارکان آسمانها به خروش آمد، زمین نالید و درختان و ماهیان و امواج دریاها و فرشتگان مقرب و همه اهل آسمانها در این مصیبت عزادار شدند.
ای مردم! کدام دلی است که از کشته شدن حسین(ع) نشکند؟
کدام چشمی که بر او نگرید و کدام گوشی که بتواند این مصیبت بزرگ را که بر اسلام وارد شده است، بشنود و کر نشود؟
ای مردم! ما را پراکنده ساختند و از شهرهای خود دور کردند، گویا اهل ترکستان یا کابل باشیم! بی آنکه مرتکب جرم و گناهی شده یا تغییری در دین اسلام داده باشیم.
چنین برخوردی را از گذشتگان به یاد نداریم و این جز بدعت چیز دیگری نیست.
به خدا قسم اگر پیغمبر اکر به جای سفارش به رعایت حال ما خاندانش، فرمان میداد با ما جنگ کنند، بیش از این نمی توانستند کاری بکنند.
انالله و اناالیه راجعون.
مصیبت ما چه بزرگ و دردناک و سوزاننده و سخت و تلخ و دشوار بود.
از خدای متعال خواهانیم که در برابر این مصائب به ما اجر و رحمت عطا فرماید؛ زیرا او قادر و انتقام گیرنده است.(۱)
📚منبع :
۱)اللهوف ابن طاووس، ص۱۷۴
.
.
#بازگشت_به_مدينه
#غارت
📜پاداش همراهی خوب
حارث بن كعت ميگويد: فاطمه دختر علي بن ابي طالب عليه السلام به من گفت: به خواهرم زينب عليها السلام گفتم: اين مرد شامي كه از شام به همراه ما آمد، شرائط خدمت را نيكو بجاي آورد، بجاست كه او را صلتي و يا پاداشي دهيم زينب سلام الله عليها گفت: بخدا سوگند چيزي نداريم كه به او هديه كنيم بجز همين زيورها! گفتم همينها را به او خواهيم داد! فاطمه دختر علي عليه السلام ميگويد: من دست بند و بازوبند خود را بيرون آوردم و خواهرم نيز چنين كرد! و آنها را براي آن مرد شامي فرستاديم و عذر خواسته و براي او پيغام فرستاديم كه اين پاداش همراهي خوب تو با ما استآن مرد شامي زيورهاي ما را بازپس فرستاد و گفت: اگر من براي دنيا هم اين خدمت را كرده بودم پاداشي كمتر از اين سزاوار من بود، ولي بخدا سوگند كه آنچه كردهام براي خشنودي خدا بوده و به پاس خويشاوندي شما با رسول خدا بوده است
👆با اين روايت دلها روانه ى كربلا شد ،
جا دارد اينجا اشاره كنيم به زمان غارت خيمه ها
راوى مي كويد :
پس از آنكه امام عليه السلام را شهيد كردند، سپاه كوفه دست به تاراج و غارتگري اموال و خيام حرم زدند و خيمهها را آتش زدند و براي ربودن اشياء و زيور آلات زنان حرم از يكديگر سبقت ميگرفتند، دختران زهرا در حالي كه خسته و فرسوده و غارت شده بودند و انگشتر از دستشان بيرون آورده، و گوشوارهها از گوششان كشيده و خلخال از پايشان درآورده بودند از شر آنها پا به فرار گذاشته و در اطراف بيابان صدايشان به گريه بلند بود، مردي كه ميخواست گوشواره های ام كلثوم را بربايد با كشيدن آنها لالهی گوشش را پاره كرد .
مرد ديگري آمد خلخال پاي فاطمه دختر امام را بربايد، در حالي كه خلخال را بيرون آورد گريه ميكرد، فاطمه از او پرسيد: چرا گريه میكنی؟ جواب داد: چگونه گريه نكنم و حال آنكه من زيور آلات دختر پيغمبر خدا (ص) را غارت ميكنم؟! فاطمه به او گفت: دست از من بردار و غارت مكن! آن مرد گفت: ميترسم ديگري بيايد آن را ببرد
منابع📚
١- قصه ى كربلا علی نظرى منفرد صفحه ٥٣٥
تاريخ طبري ٢٣٣ / ٥
٢- ترجمه مقتل مرحوم مقرم صفحات ٧٥٢
#بازگشت_کاروان_به_مدینه
.
✅شیخ طوسی می نویسد :
پس از واقعه ی کربلا، ابراهیم بن طلحه در مدینه به استقبال امام سجاد(ع) آمد و از ایشان درباره پیروز میدان کربلا پرسید.
آن حضرت(ع) در جواب فرمود :
📋《إذَا أرَدْتَ أَنْ تَعْلَمَ مَنْ غَلَبَ، وَ دَخَلَ وَقْتُ الصَّلَاةِ، فَأذِّنْ ثُمَّ أقِم!》
♦️اگر میخواهی بدانی چه کسی پیروز شد، موقع نماز، اذان و اقامه بگو!
(کنایه از اینکه بر پاماندن اسلام و مظاهر دین مانند نماز، دلیل بر پیروزی واقعی نهضت امام حسین(ع) است).(۱)
چون پیشتر مغیره بن شعبه به معاویه گفته بود :
📋《قَدْ بَلَغْتَ سِنّاً فَلَوْ بَسَطْتَ خَيْراً، وَ أَظْهَرْتَ عَدْلاً فَإِنَّكَ قَدْ كَبِرْتَ وَ لَوْ نَظَرْتَ إِلَى إِخْوَتِكَ مِنْ بَنِي هَاشِمٍ، فَوَصَلْتَ أَرْحَامَهُمْ، فَوَ اَللَّهِ مَا عِنْدَهُمْ اَلْيَوْمَ شَيْءٌ تَخَافُهُ》
♦️تو به آرزوهايت كه می خواستی، رسيدی، اكنون به عدالت رفتار كن و در حق بني هاشم خوبي كن و مطمئن باش كه خطري تو را تهديد نمي كند و اين رويه باعث می شود كه نام نيكی از تو در تاريخ باقی بماند.
معاویه در پاسخ گفت :
📋《هَيْهَاتَ مَلَكَ أَخُو تَيْمٍ فَعَدَلَ وَ فَعَلَ مَا فَعَلَ، فَوَ اَللَّهِ مَا عَدَا أَنْ هَلَكَ فَهَلَكَ ذِكْرُهُ، إِلاَّ أَنْ يَقُولَ قَائِلٌ أَبُو بَكْرٍ، ثُمَّ قَالَ فِي عُمَرَ وَ عُثْمَانَ مِثْلَ ذَلِكَ》
♦️هيهات! هيهات! به چه نامي اميد داشته باشم كه از من باقي بماند، ابو بكر و عمر رفتند، امروز چه مقدار از آنان نام برده مي شود؟
سپس گفت :
📋《وَ إِنْ أَخَا بَنِي هَاشِمٍ يُصَاحُ بِهِ فِي كُلِّ يَوْمٍ خَمْسَ مَرَّاتٍ : أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اَللَّهِ فَأَيُّ عَمَلٍ يَبْقَى بَعْدَ هَذَا؟ لاَ أُمَّ لَكَ، لاَ وَ اَللَّهِ إِلاَّ دَفْناً دَفْناً!》
♦️اما نام پيامبر(ص) را مي بيني كه روزي پنج مرتبه در ماذنه ها برده مي شود!
اي بيچاره! بعد از نام پيامبر(ص) چه عملي و چه نامي باقي مي ماند؟
نه! به خدا سوگند! مگر آنكه اين نام محمد(ص) دفن شود!!(۲)
📚منابع:
۱)امالی شیخ طوسی، ص۶۷۷
۲)إثبات الهداة شیخ حُر عاملی، ج۳، ص۳۵۳
.
.
متن روضه #بازگشت_به_مدینه ـ استادپناهیان
وقتی کاروان برگشت به سمت مدینه، یزید از بس نابود شده بود در اثر فشاری که به اهل بیت آورده بود، گفت دیگه این کاروانُ اذیت نکنید.
به ساربان گفت دیگه اذیت نکنید با احترام ببرید. می خواست دیگه اینجوری برا خودش آبرو درست بکنه. که ما به اهل بیت احترام گذاشتیم.
چقدر بچه های حسین مقاومت کردن تا کار به اینجا رسید. چقدر زجر کشیدن تا کار به اینجا رسید.
خب این کاروان رو آوردن، خسته، کوفته، بی حسین. زینب می خواد برسه، وارد شهر مدینه بشه. نزدیکی های شهر مدینه اطراق کردن، خیمه زدن.
دیگه فردا روز بشه وارد مدینه بشن. مردم به استقبال می خوان بیان. حالا زینب چه دلی داره؟ تو بگو؟ به خدا مرگبارترین لحظه ها اونجاست.
از همون جا زینب مریض شد. کربلا مریض نشد. شام مریض نشد. برگرده خانه ی خالی حسینشو ببینه. می دونید یعنی چی؟
دیگه می تونه بدون حسین مدینه رو تحمل کنه زینب؟ بغض گلوگیر نمیاد؟ خفه کنه زینبُ؟! مریض شد. یک سال و خورده ای بیشتر دوام نیاورد.
اطباء می گفتن چیزیش نیست این خانم.
حالا زینبی که تو این حال و هواست، برگشت به خانمای کاروان گفت، کسی از طلاجات و دارایی ها چیزی پیشش مونده بیاره؟از غارت حفظ شده باشه؟ آوردن همه رو تو دستمال کوچیکی ریختن آخرین دارایی هاشونُ. خانم اینا رو برای چی می خوای.اینا رو بدید ساربان ازش تشکر کنید ما رو تازیانه نزد. (بحار الانوار ج۴۷ ص۱۹۷)
زینب. فکر همه هستی. گرفتی مطلبو؟ زینب شرمنده شما هم باقی نمی مونه.
از شرمندگی شما هم درمیاد. حالا تو روز قیامت بگو خانم اصلا حرفشُ نزن من کاری نکردم. نه.
من یه دعای خصوصی دارم با صدای بلند بگم اشکالی نداره؟ خدایا اجر عزاداریای ما رو روز قیامت از دست زینب به ما بده.
یه چیز دیگس. اسم عزادارا رو کی می نویسه؟ اباالفضل العباس. اسم روضه خونارو. یکی از علمای بزرگ به من گفتن.
یکی از مراجع فعلی. اجرُ کی می ده؟ زینب. داستان رسول ترک که شنیدی کتابشو اینا رو خوندی بچه ها کار کردن؟ قبل از انقلاب از دنیا رفت.
گریه کن مشتی حسین. اولش اوضاش خراب بود. از هیئت بیرونش کردن. دلش گرفت. حالا دیگه شاید شب جمعس اونم باید از جلسه ی ما بهره ای ببره بذارید بگم داستانشو.
بیرونش کردن گفتن بابا این عرق خوره، این به درد نمی خوره اینا. حرفی نزد رفت. بعد فرداش رئیس هیئت رفت خونش گفت آقا رسول غلط کردم تو بیا هیئت.
گفت برای چی؟ گفت تو بیا هیئت. فقط می بوسیدش آقا رسول ببخشید. بیا هیئت. اگه خواستی بیای هیئت ما، قدمت روی چشم. باید بگی. باید بگی.
پس اون چه برخوردی بود دیشب داشتی؟ آقاجون من یه خوابی دیدم تو کاری نداشته باش. خوابَ رو نمی خواست تعریف کنه. گفت نه بگو. بگو نمیام وإلّا.
از دلم بیرون نمیاد.گفتش که آقا رسول دیشب خواب دیدم، خیمه ی اباعبدالله الحسین تو کربلا تنهاست. دشمن اونو محاصره کرده، میخوان برن به خیمه، یه سگی نمیگذاره.
اومدم جلو دیدم چهره ی سگ ببخشیدا، چهره ی توِ بدنش بدن سگ. می گن آقا رسول نشست گریه کرد، گفت پس بالاخره ما رو به عنوان سگ خودشون پذیرفتن. عوض شد.
گفت دیگه حسین پذیرفته، سگ حسین شراب نمی خوره. گذاشت کنار. رفت تو جلسه، گریه کن مشتی، میگن یه ماه رمضون، خاطراتی که نوشتن با مصاحبه همه رو درآورده.
گفت یه ماه رمضون، یه آقایی روحانی صحبت می کرده، ظهر تو بازار، مردم دیگه ناهار که نمی خوردن بعد از سخنرانی. بعد از نماز سخنرانی می شنیدن و برمی گشتن بازار.
صحبت می کرد از عذاب الهی صحبت کرد، ترس رفت بالا. میگن آقا رسول تو وسط جمعیت نشسته بود گریه می کرد.
یه دفه ای بلند شد گفت آقا ببخشید من می تونم یه سوال کنم؟ صحرای محشر که عذابش اینجوریه پس عباس کجاست؟ اباالفضل کجاست؟ می گه آقا مردم زدن زیر گریه.
ول کردن مردمُ شروع کرد با عباس. عباس تو تحمل می کنی منو با صورت تو صحرای محشر بکشن. میگن تا دو سه ساعت همینجوری شروع کرد حرف زدن، گریه کردن.
.
#بازگشت_به_مدینه
🏴 ورود کاروان امام حسین (ع) به مدینه پس از واقعه کربلا؛
بشير بن حذلم (جذلم) مى گويد: هنگامى كه به مدينه نزديك شديم، على بن الحسين(عليه السلام) دستور داد كه كاروانيان از شترها فرود آيند، خيمه ها را برپا كرده و در آن جاى گيرند. آن گاه فرمود: «اى بشير! خدا پدرت را رحمت كند، او شاعر بود، آيا تو نيز مى توانى شعر بگويى؟»
گفتم: آرى، اى پسر رسول خدا، من نيز شاعرم.
فرمود: «وارد مدينه شو و خبر شهادت ابى عبدالله(عليه السلام) (و ورود ما را) به مردم برسان.»
بشير مى گويد: بر اسبم سوار و با شتاب وارد مدينه شدم. هنگامى كه به مسجد النبى(صلى الله عليه وآله) رسيدم صدايم را به گريه بلند كردم و آنگاه چنين سرودم:
«يا أَهْلَ يَثْرِبَ لا مُقامَ لَكُمْ بِها * قُتِلَ الْحُسَيْنُ فَأَدْمُعي مِدْرارُ
اَلْجِسْمُ مِنْهُ بِكَرْبَلاءَ مُضَرَّجٌ * وَالرَّأسُ مِنْهُ عَلَى الْقَناةِ يُدارُ»
(اى مردم مدينه، ديگر مدينه جاى ماندن شما نيست، زيرا حسين [آقاى شما] كشته شد كه اشك من اين گونه سرازير است.
پيكر او در كربلا به خاك و خون غلطيده و سر مقدسش بالاى نيزه، شهر به شهر گردانده شد).
سپس گفت: اين على بن الحسين(عليه السلام) است كه با عمه ها و خواهرانش در آستانه شهر فرود آمده اند و من فرستاده او هستم تا ماجرا را به اطلاع شما برسانم.
با اين سخن، حتّى زنان مدينه از خانه هايشان با موهاى پريشان بيرون ريختند و درحالى كه از شدّت مصيبت صورت هاى خود را مى خراشيدند و بر چهره هاى خود لطمه مى زدند، صدا به گريه و زارى بلند كردند. (هيچ مرد و زنى را گريان تر از آن روز نديدم و بعد از وفات رسول خدا(صلى الله عليه وآله) روزى تلخ تر از آن روز بر مسلمانان نگذشت)؛ (… فَلَمْ أرَ باكِياً وَلا باكِيَةً أكْثَرَ مِنْ ذلِكَ الْيَوْمِ، وَلا يَوْماً أَمَرَّ عَلَى الْمُسْلِمينَ مِنْهُ بَعْدَ وَفاةِ رَسُولِ اللهِ.)
در آن هنگام شنيدم كنيزكى اين گونه براى حسين(عليه السلام) نوحه سرايى مى كند:
نَعى سَيِّدي نـاع نَعاهُ فَأَوْجَعا * فَأَمْرَضَني نـاع نَعاهُ فَأَفْجَعا
فَعَيْنَيَّ جُودا بِالدُّمُوعِ وَاَسْكِبا * وَجُودا بِدَمْع بَعْدَ دَمْعِكُما مَعا
عَلى مَنْ وَهى عَرْشَ الْجَليلِ فَزَعْزَعا * فَأَصْبَحَ هذَا الَْمجْدُ وَالدِّينُ أَجْدَعا
عَلَى ابْنِ نَبيِّ اللهِ وَابْنِ وَصيِّهِ * وَإنْ كانَ عَنّا شاحِطَ الدّارِ أَشْسَعا
خبر دهنده اى خبر مرگ مولايم را به من داد و دلم را به درد آورد و با آن خبر مرا بيمار كرد.
اى چشمانم، اشك بريزيد و جارى شويد و باز هم پس از اشك، با هم اشك بريزيد.
بر آن كس كه با مصيبت او عرش خداى جليل به لرزه درآمد و [شاخسار] بزرگوارى و دين بريده شد.
[سوگوارى كنيد!] بر فرزند پيامبر خدا و فرزند وصىّ او، هرچند محلّ شهادت او از ما دور است.
آن گاه گفت: امروز اندوه ما را در سوگ ابى عبدالله(عليه السلام) تازه ساختى و زخم هايى كه هنوز التيام نيافته بود، بار ديگر گشودى، سپس به من گفت: خدا تو را بيامرزد، تو كيستى؟
گفتم، من بشير بن حذلم هستم كه مولايم على بن الحسين(عليه السلام) مرا به سوى شما فرستاد و او هم اكنون با خاندان ابى عبدالله(عليه السلام) و زنانش در فلان مكان فرود آمده اند.
بشير مى گويد: مردم مرا رها كردند و به سرعت به مكانى كه كاروان در آنجا بود، به راه افتادند و من نيز با مركبم به آنجا بازگشتم، ديدم سيل جمعيت راهها را بند آورده اند. من از مركب پياده شدم و خود را با زحمت به كنار خيمه ها رساندم. ديدم على بن الحسين(عليه السلام) هنوز داخل خيمه است، آن گاه از خيمه بيرون آمد، در حالى كه پارچه اى در دست داشت كه با آن اشك هايش را پاك مى كرد. كسى چارپايه اى آورد و حضرت روى آن نشست، درحالى كه پيوسته اشك هايش جارى بود و نمى توانست جلوى گريه اش را بگيرد.
مردم كه اين صحنه ها را ديدند، صداى گريه آنان بلند شد و از زنان و دختران مدينه نيز ناله و شيون برخاست؛ مردم از هر سو به نزد آن حضرت مى آمدند و او را تسليت مى گفتند و آن منطقه پر از شيون و غوغا شد.
امام(عليه السلام) با دست به مردم اشاره كرد كه ساكت شوند و مردم نيز آرام گرفتند، سپس اين خطبه را ايراد فرمود:
«حمد و سپاس مخصوص خدايى است كه پروردگار جهانيان، بخشنده و مهربان، مالك روز جزا و آفريننده همه مخلوقات است. همان خدايى كه (از سويى شناخت حقيقت او) آن قدر از ما دور است كه گويا در آسمان هاى رفيع جاى گرفته و (از سوى ديگر با علم و احاطه اش) آن قدر به ما نزديك است كه گواه و شنواى سخنان در گوشى ما است. او را بر حوادث بزرگ، آسيب هاى روزگار، فجايع دردناك، رنج هاى سوزان، بلاهاى سنگين و مصيبت هاى بزرگ، خشونت بار، متراكم، شكننده و ويرانگر ستايش مى كنم.
.
#بازگشت_به_مدینه
پس از برگزاری آن مراسم باشکوه در استقبال از آل الله توسط اهالی شهر مدینه و اطلاع از دیدگاه حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) که گزارشگر آن همه درد و مصیبت بودند، همگی با یک دنیا آه و حسرت در فراق و فقدان سالار و سرور جوانان اهل بهشت، حضرت ابیعبدالله الحسین (علیهالسلام) و نفرتی عمیق از دودمان اموی که مسبب این جنایات هولناک بودند، به مدینه برگشتند. اهل بیت حسینی نیز به همراهی حضرت سجاد (علیهالسلام) وارد مدینه شدند. در خلال راه به حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) اطلاع دادند که عمویشان محمد بن حنفیه برای دیدن و استقبال از ایشان آمده و از کثرت حزن و دهشت خبر عظیم شهادت امام حسین بیهوش شده است. حضرت به ملاقاتش آمده و بین آنها گفتگویی صورت گرفت.
[۴۹۸]
جریان ملاقات محمد بن حنفیه با حضرت سجاد (علیهالسلام) در ابتدای ورود حضرت به مدینه حاکی از نهایت علاقه محمد بن حنفیه به حضرت امام حسین (علیهالسلام) میباشد.
در همین میان یکی از منحرفین با حضرت سجاد (علیهالسلام) برخورد کرده و سخن گزندهای میگوید که با جواب دندانشکن حضرت مواجه میشود. به هر حال بعد از ورود به مدینه که در اسناد تاریخی، زمان آن را روز جمعه و به هنگام خواندن خطبههای نماز جمعه ثبت کردهاند، یکسره به سوی قبر حضرت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) روانه شدند و خدا میداند در این مسیر و در هنگام برخورد با فضای عطرآگین مسجد و قبر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) چه خاطراتی که برای این عزیزان تجدید نشد و چه حسرتها و غصههایی که برای ایشان به وجود نیامد.
[۴۹۹]
تا آنجا که سید بن طاووس (رحمةاللهعلیه) در کتاب اللهوف خود مینویسد: حضرت سجاد (صلواتاللهعلیه) با اهل و عیال خود به شهر مدینه وارد شدند و نگاهی به خانههای فامیل و مردان خاندانش انداختند، دیدند آن خانهها همه با زبان حال نوحهگرند و اشک میریزند که کجایند صاحبان ما و فریاد وا مصیبتاه در آنها بلند است....
[۵۰۰]
اینان وارد مسجد شدند و مصائب حسینی را برای مردم باز گفتند و داغها تازه شده و حزن و اندوه فراوان مردم را فراگرفته و همه در سوگ شهیدان کربلا نوحهسرایی میکردند و به شدت میگریستند، آری آن روز همانند روز رحلت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بود که تمام مردم مدینه اجتماع کرده و به عزاداری پرداخته بودند.
در اینجا مراثی امکلثوم و زینب (سلاماللهعلیها) در کنار قبر جدشان حضرت رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و مادرشان حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) بسیار جانگداز است. (برای اطلاع از تفصیل این مراثی رجوع به کتاب قصه کربلا شود.
[۵۰۱]
)
امام حضرت سجاد (علیهالسلام) نیز به زیارت قبر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آمده و صورت بر قبر مطهر نهادند و گریستند.
و در مقتل ابیمخنف آمده است که حضرت در اینجا اشعاری خواند:
اناجیک یا جداه یا خیر مرسل •••• حبیبک مقتول و نسلک ضایع
اناجیک محزونا علیلا موجلا •••• اسیرا و مالی قط حام و دافع
سبینا کما تسبی الاماء و مسنا •••• من الضر ما لا تحتمله الاضالع
-ای جد بزرگوار و ای بهترین پیامبران مرسل، با تو راز و نیاز میکنم، محبوب تو حسین (علیهالسلام) کشته شد و نسل تو پریشان گشته و ضایع گشتند.
- با تو راز میگویم در حالی که محزون و بیمار و هراسان و اسیر هستم و کسی نیست که از من حمایت و دفاع کند.
- ما را اسیر کردند همانگونه که کنیزان را اسیر میکنند و آنچنان به ما آسیب رسید که استخوانها را یاری تحمل آن نیست.
[۵۰۲]
به هر حال حضرت سجاد (علیهالسلام) با حالی جانگداز و جگرسوز از کنار قبر رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بیرون آمدند.
باید توجه داشت وابستگان دودمان نبوت و امامت که در مدینه بودند، امسلمه همسر مکرمه پیامبر، امالبنین مادر حضرت عباس (سلاماللهعلیها) و دختران جناب عقیل، برادر حضرت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) که خواهران حضرت مسلم بودند، و حتی اصحاب رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نیز همه نوحهسرایی و عزاداری داشتند.(برای اطلاع از تفصیل این عزاداریها رجوع شود به کتاب قصه کربلا.
[۵۰۳]
) و این مراسم تا پانزده روز به شکل رسمی ادامه یافت، گرچه حضرت سیدالساجدین (علیهالسلام) حال و وضع دیگری داشتند که باید آن را تحت عنوان تداوم عزاداری حضرت سجاد (علیهالسلام) برای پدر بررسی نمود. همچینن زنهای هاشمی تا مدت مدیدی حالت عزای خود را حفظ نمودند.
#بازگشت_کاروان_به_مدینه
.
.
#بازگشت_به_مدینه
🏴 ام کلثوم خبر شهادت امام حسین (ع) را به پیامبر (ص) داد؛
(در مدینه) ام کلثوم در حالی که میگریست، وارد مسجد پیامبر شد و روی به قبر پیامبر کرد و گفت:«سلام برتو، ای جد بزرگوار من! خبر شهادت فرزندت حسین را برایت آورده ام.» ناله جانگداز بلندی از قبر مقدس رسول خدا صلی الله علیه و آله برخاست. مردم با شنیدن این ناله به شدت گریستند و ناله و شیون همه جا را گرفت. آن گاه علی بن حسین علیه السلام به زیارت قبر پیامبر صلی الله علیه و آله رفت و صورت بر قبر مطهر نهاد و گریست. زینب علیهاسلام دو طرف در مسجد را گرفت و شیونکنان فریاد زد:«یا جداه، خبر مرگ برادرم حسین را برایت آورده ام.» زینب هرگاه به علی بن الحسین علیه السلام نگاه می کرد، داغش تازه و غمش افزون میشد.
ام سلمه، همسر رسول خدا صلی الله علیه و آله، با شیشهای در دست که تربت حسین علیه السلام در آن به خون مبدل شده بود، دست فاطمه، فرزند حسین علیه السلام، را گرفته بود و از حجره خود بیرون آمد.
اهل بیت وقتی ام سلمه و شیشهی تربت را دیدند، صدا به گریه بلند کردند، ام سلمه را در آغوش گرفتند و بسیار گریستند.
📚منبع
الدمعة الساکبة، دهدشتی بهبهانی، ج ۵، صفحه ۱۶۲
#بازگشت_کاروان_به_مدینه
.............
✅کاروان اهل بیت(ع) در روز ششم ربیع الاول وارد مدینه شدند که ابن نما حلی در این باره نقل می کند :
📋《لَمَّا وَصَلَ زَيْنُ اَلْعَابِدِينَ(ع) إِلَى اَلْمَدِينَةِ نَزَلَ وَ ضَرَبَ فُسْطَاطَهُ وَ أَنْزَلَ نِسَاءَهُ وَ أَرْسَلَ بَشِيرَ بْنَ حَذْلَمٍ لِإِشْعَارِ أَهْلِ اَلْمَدِينَةِ بِإِيَابِهِ مَعَ أَهْلِهِ وَ أَصْحَابِهِ》
♦️هنگامى که کاروان اهل بیت(ع) به [نزدیکی] مدینه رسید، امام سجاد(ع) دستور داد که کاروانیان از شترها فرود بیایند و خیمه ها را برپا کنند و در آن جاى بگیرند و حضرت(ع) بشیر بن جذلم را به مدینه فرستاد تا به آنان اطلاع دهد و آنان را به بیرون مدینه فرا خوانَد.(۱)
حضرت(ع) به بشیر بن حذلم فرمود :
📋《يَا بَشِيرُ! رَحِمَ اَللَّهُ أَبَاكَ! لَقَدْ كَانَ شَاعِراً!
فَهَلْ تَقْدِرُ عَلَى شَيْءٍ مِنْهُ؟》
♦️اى بشیر! خدا پدرت شاعرت را رحمت کند، آیا تو نیز مى توانى شعر بگویى؟
بشیر گفت :
📋《بَلَى يَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ(ص)! إِنِّي لَشَاعِرٌ!》
♦️آرى، اى پسر رسول خدا(ص)، من نیز شاعرم!
امام(ع) فرمود :
📋《اُدْخُلِ اَلْمَدِينَةَ وَ اِنْعَ أَبَا عَبْدِاَللَّهِ(ع)!》
♦️پس وارد مدینه شو و خبر شهادت حضرت ابى عبدالله(ع) و ورود ما را به مردم ابلاغ کن!
بشیر مى گوید :
📋《فَرَكِبْتُ فَرَسِي وَ رَكَضْتُ حَتَّى دَخَلْتُ اَلْمَدِينَةَ فَلَمَّا بَلَغْتُ مَسْجِدَ اَلنَّبِيِّ(ص) وَ رَفَعْتُ صَوْتِي بِالْبُكَاءِ وَ أَنْشَأْتُ》
♦️بر اسبم سوار شدم و با شتاب وارد مدینه شدم و هنگامى که به مسجد النبى(ص) رسیدم صدایم را به گریه بلند کردم و آنگاه چنین سرودم :
📋《يَا أَهْلَ يَثْرِبَ لاَ مُقَامَ لَكُمْ بِهَا،
قُتِلَ اَلْحُسَيْنُ فَأَدْمُعِي مِدْرَارٌ،
اَلْجِسْمُ مِنْهُ بِكَرْبَلاَءَ مُضَرَّجٌ،
وَ اَلرَّأْسُ مِنْهُ عَلَى اَلْقَنَاةِ يُدَارُ》
♦️اى مردم مدینه، دیگر مدینه جاى ماندن شما نیست، زیرا حسین(ع) کشته شد که اشک من این گونه سرازیر است.
پیکر او در کربلا به خاک و خون غلطیده و سر مقدسش بالاى نیزه، شهر به شهر گردانده شد.
سپس گفت :
📋《هَذَا عَلِيُّ بْنُ اَلْحُسَيْنِ(ع) مَعَ عَمَّاتِهِ وَ أَخَوَاتِهِ قَدْ حَلُّوا بِسَاحَتِكُمْ وَ نَزَلُوا بِفِنَائِكُمْ وَ أَنَا رَسُولُهُ إِلَيْكُمْ أُعَرِّفُكُمْ مَكَانَهُ》
♦️این على بن الحسین(ع) است که با عمه ها و خواهرانش در آستانه شهر فرود آمده اند و من فرستاده او هستم تا ماجرا را به اطلاع شما برسانم.
سپس نقل می کند :
با این سخن،
📋《فَمَا بَقِيَتْ فِي اَلْمَدِينَةِ مُخَدَّرَةٌ وَ لاَ مُحَجَّبَةٌ إِلاَّ بَرَزْنَ مِنْ خُدُورِهِنَّ مَكْشُوفَةً شُعُورُهُنَّ مُخَمَّشَةً وُجُوهُهُنَّ ضَارِبَاتٍ خُدُودُهُنَّ يَدْعُونَ بِالْوَيْلِ وَ اَلثُّبُورِ فَلَمْ أَرَ بَاكِياً أَكْثَرَ مِنْ ذَلِكَ اَلْيَوْمِ وَ لاَ يَوْماً أَمَرَّ عَلَى اَلْمُسْلِمِينَ مِنْهُ》
♦️حتّى زنان مدینه از خانه هایشان با موهاى پریشان بیرون ریختند و درحالى که از شدّت مصیبت صورت هاى خود را مى خراشیدند و بر چهره هاى خود لطمه مى زدند، صدا به گریه و زارى بلند کردند و هیچ مرد و زنى را گریان تر از آن روز ندیدم و روزى تلخ تر از آن روز بر مسلمانان نگذشت!
بدین ترتیب، مردم مدینه یک پارچه گریان به استقبال کاروان شتافتند.(۲)
📚منابع :
۱)مثیرالاحزان ابن نمای حلی، ج۲، ص۱۱۲
۲)اللهوف ابن طاووس، ص۱۷۴
.
.
#وفات_حضرت_سکینه
🏴 پایبندی به حجاب و عفاف
وقتى سهل بن سعد، اسيران را شناخت كه از دودمان پيامبرند جلو رفت و از يكى از آنان پرسيد: تو كيستى؟ گفت: «سكينه(س)، دختر امام حسين(ع)»
پرسيد: آيا كار و حاجتى دارى؟ من، سهل، صحابی جدّت رسول خدايم. سكينه(س) فرمودند: «به نيزهدارى كه اين سر مقدس را مىبرد بگو از ما جلوتر حركت كند تا مردم به نگاهكردن آن مشغول شوند و به حرم رسول الله(ص) چشم ندوزند.»
سهل به سرعت رفت و چهارصد درهم به نيزهدار داد. او هم سر مطهّر را از زنان دور كرد.
در گزارش ديگرى آمده است: يزيد دستور داد اسيران آل محمد(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) را وارد مجلس كردند. نام تک تک آنها را پرسيد و خطاب به حضرت سكينه(س) گفت: اين زن كيست؟ گفتند: سكينه دختر حسين(ع).
يزيد گفت: تو سكينه هستى؟ سكينه گريه كرد و به قدرى ناراحت شد كه نزديک بود جان بسپارد. يزيد گفت: چرا گريه مىكنى؟ فرمود: «چگونه گريه نكند كسى كه پوشش ندارد تا صورتش را از نگاه تو و اهل مجلس بپوشاند؟»
يزيد گفت: اى سكينه! پدرت حقّ مرا منكر شد و قطع رحم با من كرد و در رياست و رهبرى با من ستيز نمود. سكينه(س) گريست و فرمود: «اى يزيد از كشتن پدرم خوشحال مباش. او مطيع خدا و رسولش بود و دعوت حق را لبّيک گفت و به سعادت نايل گرديد. ولى روزى خواهد آمد كه تو را بازخواست مىكنند. خود را آماده پاسخگويى كن. ولى از كجا تو بتوانى پاسخ بدهى؟»
يزيد گفت: اى سكينه ساكت باش! پدرت بر من حقّى نداشت.
📚منبع
مقتل الحسین (علیهالسلام)، موفق بن احمد خوارزمی، ج۲، ص۶۸
بحار الانوار، علامه مجلسی، ج ۴۵، ص ۱۲۸
#حضرت_سکینه
#سکینه_بنت_الحسین
#مداحی_عالمانه
............
.
#بازگشت_به_مدینه
5⃣4⃣1⃣ #حضرت_سکینه_سلام_الله_علیها نیز نزد قبر مطهر رسول اکرم(ص) می رود!👇
✅حضرت سکینه(س) نیز به عمه خود اقتدا کرد و خطاب به قبر مطهر حضرت رسول اکرم(ص) عرضه داشت :
📋《يَا جَدَّاهُ! إِلَيكَ المُشتَكَى مِمَّا جَرَى عَلَينَا، فَوَاللهِ مَا رَأَيتُ أَقسَى مِن يَزِيدَ وَ لَا رَأيتُ كَافِرَاً وَ لَا مُشرِكَاً شَرَّاً مِنهُ وَ لَا أَجفَى وَ أَغلَظُ》
♦️اى جَدَّا! از مصایبى که بر ما گذشت به تو شکایت مى کنم.
به خدا سوگند، من سنگ دل تر، جفا کارتر و خشن تر از یزید ندیدم و هیچ کافر و مشرکى را بدتر از او سراغ ندارم!
📋《فَلَقَدْ کانَ یَقْرَعُ ثَغْرَ اَبی بِمِخْصَرَتِهِ وَ هُوَ یَقُولُ : کَیْفَ رَاَیْتَ الْضَّرْبَ یا حُسَیْنُ(ع)؟!!》
♦️او با چوب دستى اش به دندان پدرم مى زد و مى گفت : ضربه ها چگونه است اى حسین(ع)؟!(۱)
📚منبع :
۱)مقتل الحسین(ع) مقرّم، ص۳۷۶
.