eitaa logo
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
8.3هزار دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
760 ویدیو
1هزار فایل
گریز زیارت عاشورا ، دعای کمیل و دعای توسل و جوشن کبیر https://eitaa.com/gorizhaayemaddahi
مشاهده در ایتا
دانلود
. ✅ انس شهید قاسم سلیمانی با روضه اهل بیت(ع) زندگی حاج قاسم بدجوری به روضه اهل بیت(ع) گره خورده بود. خیلی پیش می‌آمد دلش بهانه روضه می‌کرد. زنگ می‌زد به مداح و می‌گفت فلان نوحه را بخوان. گاهی وقت ها خودش می‌خواند. با سوز و آه. خیلی وقت ها فاصله ۲۰۰ کیلومتری کرمان تا روستا را مهمان روضه تلفنی بودیم. سوریه که بودیم، بیشتر پیش هم بودیم. توی جلسه یا خلوت فرقی نمی‌کرد. می‌گفت: «موعظه‌مون کن تا غافل نشیم. روضه بخون سبک بشیم و شسته بشیم.» یه روزی بهم گفت: روضه بخوان. گفتم: روضه هیئتی بلد نیستم. روضه‌های من روایتیه. گفت: بخوان. شروع کردم به داستان شهادت یکی از شهدای مدافع حرم به نقل از فرمانده‌اش: «رزمنده‌ای داشتیم با نام جهادی ابراهیم. وسط عملیات بهم بی‌سیم زد که برام روضه مادر بخوان. صدایش به سختی می‌آمد. فهمیدم از پهلو تیر خورده است.» تا این را گفتم حاجی زد زیر گریه. «دستور دادم هر طور شده به عقب منتقلش کنند. برده بودنش بیمارستان الحاضر. رفتم بالای سرش. به ظاهرحال خوشی نداشت. دهانش پرخون شده بود. لخته‌های خون را از دهانش کنار می‌زدم. دیدم با چشم‌هایش انگار دارد دنبال کسی می‌گردد. گفتم: «ابراهیم! تو را به خدا اگر این لحظه‌های آخر مادر سادات را دیدی بگو یا زهرا (س).» گریه حاج قاسم بلندتر شده بود. «ابراهیم لب باز کرد که بگوید یا زهرا اما کلامش ناقص ماند: یا ز… و شهید شد.» گفتم: حاجی مادرمون حضرت زهرا توی این جبهه‌هاست. داد حاج قاسم بلند شد. خیلی طول کشید تا آرام شود. 📚منبع سلیمانی عزیز، عالمه طهماسبی، لیلا موسوی و مهدی قربانی، ص ۱۰۱،۱۰۳ .
بخشی از وصیت‌نامه سردار شهید حاج قاسم سلیمانی خدایا! به عفو تو امید دارم ای خدای عزیز و ای خالق حکیم بی‌همتا ! دستم خالی است و کوله‌پشتی سفرم خالی، من بدون برگ و توشه‌ای به‌امید ضیافت عفو و کرم تو می‌آیم. من توشه‌ای برنگرفته‌ام؛ چون فقیر [را] در نزد کریم چه حاجتی است به توشه و برگ؟! سارُق، چارُقم پر است از امید به تو و فضل و کرم تو؛ همراه خود دو چشم بسته آورده‌ام که ثروت آن در کنار همه ناپاکی‌ها، یک ذخیره ارزشمند دارد و آن گوهر اشک بر حسین فاطمه است؛ گوهر اشک بر اهل‌بیت است؛ گوهر اشک دفاع از مظلوم، یتیم، دفاع از محصورِ مظلوم در چنگ ظالم. خداوندا! در دستان من چیزی نیست؛ نه برای عرضه [چیزی دارند] و نه قدرت دفاع دارند، اما در دستانم چیزی را ذخیره کرده‌ام که به این ذخیره امید دارم و آن روان بودن پیوسته به‌سمت تو است. وقتی آنها را به‌سمتت بلند کردم، وقتی آنها را برایت بر زمین و زانو گذاردم، وقتی سلاح را برای دفاع از دینت به دست گرفتم؛ اینها ثروتِ دست من است که امید دارم قبول کرده باشی. خداوندا! پاهایم سست است، رمق ندارد. جرأت عبور از پلی که از جهنّم عبور می‌کند، ندارد. من در پل عادی هم پاهایم می‌لرزد، وای بر من و صراط تو که از مو نازک­تر است و از شمشیر بُرنده‌تر؛ اما یک امیدی به من نوید می‌دهد که ممکن است نلرزم، ممکن است نجات پیدا کنم. من با این پاها در حَرَمت پا گذارده‌ام دورِ خانه‌ات چرخیده‌ام و در حرم اولیائت در بین‌الحرمین حسین و عباست آنها را برهنه دواندم و این پاها را در سنگرهای طولانی، خمیده جمع کردم و در دفاع از دینت دویدم، جهیدم، خزیدم، گریستم، خندیدم و خنداندم و گریستم و گریاندم؛ افتادم و بلند شدم. امید دارم آن جهیدن‌ها و خزیدن‌ها و به حُرمت آن حریم‌ها، آنها را ببخشی. خداوندا! سر من، عقل من، لب من، گوش من، قلب من، همه اعضا و جوارحم در همین امید به‌سر می‌برند؛ یا ارحم الراحمین! مرا بپذیر؛ پاکیزه بپذیر؛ آن‌چنان بپذیر که شایسته دیدارت شوم. جز دیدار تو را نمی‌خواهم، بهشت من جوار توست، یا الله! 📚منبع سایت تسنیم .
. 📋 ببخش ای ابر، اگر صحرا نبودیم (س) حاج سید رضا نریمانی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ببخش ای ابر، اگر صحرا نبودیم ببخش ای آسمان، دریا نبودیم بخش ای حاضرِ غائب، که هر وقت سراغ از ما گرفتی، ما نبودیم برای با تو بودن قول دادیم زمان وعده شد اما نبودیم تمامِ جمعه‌ها در خواب ماندیم همانطوری که عاشورا نبودیم سحرگاهان دعای عهد خواندیم سر عهد آمدی، آنجا نبودیم ببخش ای یادگارِ فاطمیه اگر هم‌ناله با زهرا نبودیم اگر دیدیم در را بینِ آتش ولی آن ابرِ باران‌زا نبودیم اگر دیدیم حیدر دست بسته‌ست برای یاری‌اش مِنّان نبودیم اگر دیدیم ظهرِ کربلا را ولی سربازِ آن غوغا نبودیم اگر دیدیم لبها تشنه‌اند و برای کودکان سقا نبودیم ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ . 📋 شبِ تاریک در حال عبور است با نوای حاج سید رضا نریمانی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ شبِ تاریک در حال عبور است نسیمی می‌وزد بوی ظهور است به یُمن نهضتِ سرخِ خمینی جهان یک سر حسینی شد حسینی برای پاسخ هَل مِن مُعینش چه غوغایی به پا شد اربعینش سپیده دَم ندیده آفتاب است جهان آماده‌ی یک انقلاب است ببخش آقا، اگر بی‌نور ماندیم اگر تاریک و سوت و کور ماندیم اگر شبهای حمله با شهیدان نرفتیم و ز مقصد دور ماندیم خوشا خرازی و همت که رفتند دریغ از ما اگر مهجور ماندیم خوشا آنان فقط گمنام ماندند دریغ از ما فقط مشهور ماندیم رها از تن به آزادی رسیدن ولیما همچنان محصور ماندیم خوشا دست جدای حاج قاسم دریغا ما که از او دور ماندیم ولی امروز پای عهد هستیم همان عهدی که در آغاز بستیم ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📋 به رغمِ ظلم دژخیمان صَهیون (س) ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ به رغمِ ظلم دژخیمان صَهیون نخواهد شد خزان این باغ زیتون گرفتند از فلسطین دل‌خوشی را بنا کردند اگر کودک‌ کشی را ولی از خونِ سرخِ بی‌گناهان به پا خواهد شد از نو سیل و طوفان برای قدس پیروزی یقین است که این تفسیرِ آیاتِ مبین است فلسطین بر تنِ اسلام بازوست کلید رمزآلود فرج اوست خوشا وقتِ سحر آغاز می‌شد دعا آماده‌ی پرواز می‌شد نشد آتش، گلستان و در این غم گلِ یاس پیمبر داشت می‌سوخت نمازِ شب که می‌خواندند عشاق شبِ سنگر پُر از اعجاز می‌شد دعا بود و مناجات و توسل تمام جبهه غرق راز می‌شد هوای روضه می‌کردیم و غم با صدای تورجی دَم‌ساز می‌شد چه رازی بین آن دیوار و در بود که او می‌خواند و معبر باز می‌شد ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📋 وای من و وای من و وای من (س) ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ توو کربلای پنج وقتی که شهید حسین خرازی دید کار گره خورده؛ گفت بی‌سیم بزنید محمد رضا بیاد پشت بی‌سیم یکم روضه برامون بخونه. شروع کرد محمدرضا روضه بخونه: وای من و وای من و وای من میخ در و سینه‌ی زهرای من در وسطِ کوچه تو را می‌زدند کاش به جای تو مرا می‌زدند بچه‌ها رو صدا زد:« بچه‌ها میاین؟! می‌خوام برای خودم دعا کنم، بچه‌ها اومدند. مادر جانمازش و پهن کرد؛ حسنین اومدند، زینبم اومد نشستند دور مادر. مادر می‌خواد برای خودش دعا کنه؛ دستاش بالا نمیاد، حسن داره کمک مادر می‌کنه دستاش و بالا بیاره. - حسین جان کمکم می‌کنی؟! حسن جان کمکم می‌کنی؟! آروم آروم دستا رو بالا برد؛ همه منتظرن مادر دعا کنه آمین بگن برا دعای مادر. اما دیدن همین طور که این دستا رو آروم آروم بالا می‌آورد زیر لب هی داشت دعا می‌کرد: « اَللَّهُمَّ عَجِّلْ وَفَاتِي سَرِيعا». - چی داره میگه مادر؟! - مادر این حرفا چیه داری میزنی؟! ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ .👇