eitaa logo
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
8.2هزار دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
756 ویدیو
1هزار فایل
گریز زیارت عاشورا ، دعای کمیل و دعای توسل و جوشن کبیر https://eitaa.com/gorizhaayemaddahi
مشاهده در ایتا
دانلود
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
. |⇦•رسیده رزق عالم... #قسمت_اول #روضه حضرت عباس علیه السلام اجرا شده #شب_نهم_محرم۱۴۰۳ به نفسِ حاج ح
. |⇦•چهار تا یل ام البنین... علیه السلام اجرا شده نفسِ حاج محمد رضا طاهری ●━━━━━━─────── نه آب مانده برایم نه آبرو چه کنم؟ نه باده مانده نه چیزی از این سبو چه کنم؟ به فرض اینکه مرا سمت خیمه ها بردی اگر سکینه به من گفت آب کو، چه کنم؟ بدون دست شدم من که پای می‌کوبند عزیز فاطمه! درمانده ام بگو چه کنم؟ ببخش دیدن دست بریده باعث شد برات زنده غم ماجرای کوچه کنم؟ *کنار بدن من گریه نکن داداش...* چهار تا یل ام البنین فدات شوند تو را چو دوره کنند از چهارسو چه کنم؟ برای حنجر تو سینه ام به تنگ آمد اگر که نیزه نشیند بر این گلو چه کنم؟ *گفت چرا داری گریه میکنی؟ گفت گریه ام برا اینه داداش...* ببینم از سر نیزه سه ساله را، که کسی به قصد کشت دویده به سمت او چه کنم؟ *یدونه دیگشو برات بگم حسین...* و یا که از سر نیزه ببینم افتاده‌ست سرت به زیر سم و چکمه‌ی عدو چه کنم؟ *برای این داد بزن! حسین...* بگو ببینم اگر خواهرت شود جایی کنار رأس تو با شمر روبه رو چه کنم؟ *حسین من! عزیز دلم! آقا زین العابدین علیه السلام فرمود: هفت مرتبه بابای من بلند بلند گریه کرد. از این هفت مرتبه، سه جاشو برا اباالفضل نقل کردم. یه جا موقعی که میخواست بره. گفت سینه ام داره سنگینی میکنه، ابی عبدالله مشک آبو آورد دستش داد. برو قدری برا این بچه ها آب بیار. خودِ ابی عبدالله رکاب شد برا عباس. "إرکب بنفسی أنت"... سوار شو دورت بگردم. زین العابدین فرمود: اینجا بابام دست گردن عموم انداخته اینقدر گریه کرده بود، که وقتی عموم اومد با من خداحافظی کنه همه پیراهنش از اشک بابام تر شده بود. تو این گریه، اگه حسین گریه میکرد زینب کنارش بود آرومش میکرد. اما یه گریه ای کنار بدن داشت،" و بَکا بُکاء عالیا... "هرچی صدای گریه حسین بیشتر میشد، صدا هلهله ها بیشتر میشد. میشنوی صدا هلهله ها رو؟ به اندازه ای که میشنوی امروز باید داد بزنی. اما گریه آخریش، از همه مظلومانه تر بود. اهل خیام دارن نگاه میکنن. ابی عبدالله یه دست به کمر گرفته، یه دست به عنان ذوالجناح. برا اینکه بچه ها نبینن دیدن حسین داره با آستینش اشک هاشو پاک میکنه. آه... آه... از طرز اومدن ابی عبدالله و گریه هاش، سریع عمه سادات دوید تو خیمه، رباب دیگه آروم باش. حرف از آب نزنی یه وقت. بچه ها رو یه گوشه ای جمع کرد. می بینه حال برادرو. حسین نزدیک خیمه ها نشست رو خاکا. آه... دیگه پاها جون نداره. یه وقت دید یه نازدانه ای دوان دوان اومد. نشست رو زانوی بابا. اشکای بابا رو پاک میکنه. صدا زد "أبتا... أین عَمّی العباس؟" چرا بدون عموم برگشتی باباجان؟ رسم در عرب اینه، اگه کسی از دنیا میره، عمود خیمه اشو میکشن. خیمه که رو زمین میفته یعنی دیگه این خیمه صاحب نداره. برا اینکه همه حرفا رو یه جا جواب بده ابی عبدالله ، دیدن پاشد عمود خیمهٔ عباسو کشید. رو کرد به عمه سادات، صدا زد زینب جان زیاد وقت نداریم، اینا دارن میان سمت خیمه ها. برو گوشواره ها رو دربیار. برو گره معجرا رو محکم کن...* «ای حسین. دستا بیاد بالا. هرکجا هستی صدا ناله ات رو برسون علقمه. میخوای عباس امروز دعات کنه. از پرده جگر بگو یا حسین...» .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ 👇
. |⇦•ای ساقی سرمست... و توسل به حضرت عباس علیه السلام اجرا شده نفسِ کربلایی مهدی رعنایی ●━━━━━━─────── "السلام علیک یا قمر العشیره و یا کفیل الزینب یا أخ الحسین یا اباالفضل العباس" *شب شبیه که نه فقط مسلمونا شیعه‌ها مشکی پوشا عزادارا میان در خونه ابوالفضل می‌گیرن حاجت میرن امشب ارمنی‌ها میان در خونه اباالفضل غیر مسلمونا میان در خونه ابالفضل ابالفضل به آقای من و شما ادب می‌کنن و احترام میکنن. مسیحی بود التماس می‌کرد یه دونه غذای این هیئت روز تاسوعا رو به من بدید گفتن غذا تموم شده..چه اصراری داری گفت: ما هرسال تاسوعا یه دونه غذای اباالفضل و از روضه‌های شما می‌گیریم می‌بریم خونه برنج و خورشتشو با هم مخلوط می‌کنیم میزاریم خشک بشه آسیابش میکنیم تو طول سال هر موقع مهمون برامون میاد میخوایم غذا درست کنیم یه مقدار از این غذای خشک شده‌ی اباالفضل رو تو غذامون برا نمک کار می‌ریزیم هر وقت مهمون میاد خونه ما میره تعریف می‌کنه میگه عجب غذایی! هیچ جا مانخوردیم اینه قمر بنی هاشم ما امشب با صفای دلت برو در خونه‌ی اباالفضل..* ای ساقیِ سرمست زپا افتاده دنبال لبت آب بقا افتاده مشکو علمو دست سه حرف عشق است افسوس که این هر سه جدا افتاده *مشک یه طرف دستای قلم شده یه طرف علم اباالفضل یه طرف چی می‌خوای بگی؟ می‌خوام بگم دو تا داغ بود بدجور پشت حسینو شکست. اول داغ علی اکبرِ بعدم داغ اباالفضلِ. اما نوشتن داغ اباالفضل یه جوری بود وقتی حسین داشت برمی‌گشت طرف خیمه‌ها دستش به کمرش بود. شکستگی تو چهره امام حسین پیدا شد. بچه‌ها دیدن بابا داره برمی‌گرده ولی بی عمو یکی از این نازدانه‌ها اومد جلو صدا زد ابتا این عمی العباس؟ بابا عموم عباس چی شد؟ امام حسین روش نشد جواب بده به این بچه.. چه کرد؟ اومد تو خیمه‌ی اباالفضل عمود خیمه رو کشید خیمه رو زمین خوابی. تو حرم معنیش اینه این خیمه دیگه صاحب نداره.زینب مطلع شد یکی یکی زن و بچه رو صدا کرد. گفت: هرکی هرچی زیورآلات داره بره در بیاره رخت اسیری آماده کنید. داداشم دیگه بی‌ علمدار شد. گوشواره‌ها رو در آرید خلخالهای پاها رو در آرید دیگه عموتون برنمی گرده. چرا نتونست امام حسین این بدنو برگردونه نوشتن دست کرد زیر بدنِ اباالفضل اومد بدنو بلند کنه دید هر جا رو بلند میکنه یه تیکه رو زمین می افته یا اباالفضل... مرحوم آسید مهدی بحر العلوم اومد تو سرداب حرم اباالفضل دید قبر آب افتاده توش داره خراب میشه..می‌دونید که قبر قمر بنی هاشم میون آبه آب دور اباالفضل میگرده..ای بی‌وفا آب الان میای دور قبر اباالفضل عاشورا کجا بودی ؟ این آب داره قبر رو خراب می‌کنه..خبر کرد یه بنایی بیاد برا مرمت قبر قمر بنی هاشم از پله های سرداب اومد پایین سید مهدی بحرالعلومی ایستاده آقا بهش فرمود: که اینجا رو مرمت کن قبر آقا قمر بنی‌هاشمه. گفت: آقا مرمت نمی کنم. چرا آقا ؟ این قبر، قبر اباالفضل نیست. گفت چطور مگه؟گفت:ما از شماها شنیدیم روی این منبرا اباالفضل رشید بوده همچین که رو اسب می‌نشسته زانوهاش از گوش اسب می‌زده بالا. چرا این‌ قبر اینقدر کوچیکه؟ اینکه قبر یه طفلِ نوزاده...یهو دید آ سیدمهدی بحرالعلوم تو سرداب نشست رو زمین گفت: آهای بنا اگه بخوام بگم چرا این قبرکوچیکه باید روضه برات بخونم. خب آقا چه جایی بهتر از اینجا بخون تا بعدشم من کار کنم. صدا زد آی بنا بدن عباسو بستن به درخت جهار هزار تیر انداز نشستن رو کنده‌های زانو اینقدر به این بدن تیر زدن امام صادق میگه مثل خارپشت از بدن اباالفضل تیر بیرون زده بود. بدن از هم متلاشی شده بود حسین این بدنو که جمع کرد بیشتر از همین اندازه نشد.* گرفتارم گرفتارم اباالفضل گره افتاده در کارم‌اباالفضل *چی می خوای گره افتاده در کارت..پول می‌خوای خونه می خوای ماشین می‌خوای نه به امام حسین من برا اینا نمیام هیئت پس چی میخوای ؟* دعایی کن دوباره چند وقتی هوای کربلا دارم .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ .👇
. (ع) غربت معنا شده چی با این قدّ رعنا شده اینهمه تیر و نیزه چطور توی پیکر تو جا شده غربت معنا شده داداشت دیگه تنها شده گُرزِ آهنی با تو چه کرد فرق سر تا ابرو وا شده پاشو ببین داداش اشک رَوون مُو فکر نبودنت بُرید امون مُو برای خیمه ها دلنگرون مُو فکر نبودنت بُرید امون مُو پس چرا اینقَدَر کوچیک شده این قدّ رشید دیدم با نیزه دشمن تو رُو رو خاک علقمه می‌کِشید کاش بدونم کجا افتاده دست آب آورت برگشتن حتی فراری ها هر کی زد زخمی به پیکرت خوردی زمین و من شکستم از کمر وقتی تورو زدن چهار هزار نفر تو خیمه از غمت همه زدن به سر وقتی تورو زدن چهار هزار نفر دیگه تنها شدم مُردم تا از زمین پا شدم بدجوری از غم پشتم شکست بدجوری از کمر تا شدم ای یار و یاورم بعد از تو می پاشه لشکرم فکری کن به حال خیمه ها به حال رقیه دخترم نبودنت شده عزای زینبم به فکر غربت فردای زینبم پاشو یه کاری کن برای زینبم به فکر غربت فردای زینبم ✍ .......... . (ع) آخرین لحظه هاست توو قلب زینب غوغا به پاست می‌خوای از پیش زینب بری این تازه آغاز ماجراست این دَمِ آخری یک لحظه م پیش زینب بشین کاری کن قلبم آروم بشه آشوب و دلهره م رو ببین آواره ی توئه این دل دربدر بذار نگات کنم امشب و تا سحر اگه میخوای بری زینبتم بِبَر بذار نگات کنم امشب و تا سحر می‌سوزم از درون کاش می‌شد برگردیم شهرمون جون من بسته به جونِته می‌میرم بی تو اینو بدون بیچارم می‌کنه فکرِ فردا و تنهایی هات کاش می‌شد از پیش من نری کاش می‌شد من می‌مُردم به جات با غصه ی دلت دلم شده سهیم ای کاش می‌شد باهم از کربلا بریم بارونیه چشام حال دلم وخیم ای کاش می‌شد باهم از کربلا بریم عصر فردا باید رقیه تُ و چیکارش کنم؟ واسه نکشتن تو حسین از شمر و خولی خواهش کنم! عصر فردا تنت میشه توی مقتل زیرورو خواهر تنها و بی کست میشه با نامحرم روبرو باید چیکار کنم غریب و بی پناه چطور ببینمت میون قتلگاه وقتی که رو سرِت می‌ریزه یک سپاه چطور ببینمت میون قتلگاه ✍بهمن عظیمی ........... . خیلی آزُردنت توو اوج نامردی کُشتنت یه جای سالم واست نذاشت چه قَسیُ القلبه دشمنت انقد زدن تو رو قتلگاه پر شد از خون تو اینکه تشنه سر بُریدنت کشته زینب و به جون تو تا مدینه می‌ره صدای آه من چقد تو رو زدن پیش نگاه من ای کشته ی غریب و بی گناه من چقد تو رو زدن پیش نگاه من دست و پا می‌زنی قلب مو از سینه می‌کَنی ای کاش می‌مُردم نمی‌دیدم با این وضع روبروی منی نیزه ها اومدن دور تن تو حلقه زدن کاری کردن با جسمت حسین چیزی نمونده از این بدن کی دیده نیزه رو تو گلو جا کنن! چیکار کنم حسین تو رو رها کنن ریختن تو قتلگاه محشر به پا کنن چیکار کنم حسین تو رو رها کنن تا رو سینه ت نشست نامردِ پستِ دنیا پرست از غصه لرزید عرش خدا وقتی که حرمتت رو شکست تا خنجر و کشید من بالای تل می‌لرزیدم از قعر گودال قتلگاه ناله ی مادر و می‌شْنیدم برای غارتت ریختن همه سرت زجرت دادن چقد بمیره خواهرت پر از جراحته تموم پیکرت زجرت دادن چقد بمیره خواهرت ✍بهمن عظیمی .. ............. رسم نامردی و ، بعد از تو خوب آوردن به جا  بد تا کردن بعد از تو باهام ، اسارت کجا و من کجا توو اوج بی کسی ، تنهام مابین خوف و رجا  بستن دستامون و با طناب ، اسارت کجا و من کجا مگه یادم می‌ره چجوری کشتنت داره به گریه هام می‌خنده دشمنت مقابل چشام رو نیزه بردنت داره به گریه هام می‌خنده دشمنت گریه های مُدام ، خون کرده قلب بیچاره رو پیش چشمای خیس رباب ، به غارت بردن گهواره رو  هستم خونه خراب ، بیچارم کرده اشک رباب به اشکش می‌خنده حرمله ، روز و شب میده مارو عذاب تا آخرین نفس با غصه درگیرم سرت بیفته از رو نیزه میمیرم به زور تازیونه از پیشت میرم سرت بیفته از رو نیزه میمیرم من میرم می‌مونه ، رو زمین پیکر بی سرت نذاشتن چادر مادرم ، رو بِکِشم روی پیکرت می‌سپارم به خدا ، این جسم خونی و بی سر و دعا می‌کنم آمین بگو ، تو هم بخواه مرگ خواهر و یه بار دیگه منو صدا بکن حسین  برای مُردنم دعا بکن حسین منو ازین عذاب رها بکن حسین  برای مُردنم دعا بکن حسین ✍ مشابه سبک زیر خوانده می‌شود 👇
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
. |⇦•ای ساقی سرمست... #روضه و توسل به حضرت عباس علیه السلام اجرا شده #شب_نهم_محرم۱۴۰۳به نفسِ کربلای
. |⇦•تا تو بودی خیمه ها... علیه السلام اجرا شده به نفسِ حاج هادی سماواتی ●━━━━━━─────── تا تو بودی خیمه‌ها آرام بود دشمنم در کربلا ناکام بود تا تو بودی من پناهی داشتم با وجود تو سپاهی داشتم *عظمت حضرت عباس علیه سلام رو می‌خوای بدونی تو همین عبارت آقا سیدالشهدا علیه السلامه..در جنگ صفین وقتی که می‌خواد بره میدان اولاً هفده ساله بوده، با بزرگان سپاه دشمن معاویه جنگیده، ابوشعثا که خودش ادعا می‌کرد من با هزار نفر مرد شامی برابرم بهش گفتش که برو با عباس بجنگ هفده ساله بود نقابم به چهره زده بود. ابوشعثا گفت با یک نوجوان بفرستی برم بجنگم.. بچه‌هاشو فرستاد هفت تا بچه داشت هفتا رو فرستاد تمامشون کشته شدن بدست عباس. اینجا دیگه غیرت خانوادگیش به خطر افتاد.کفت دیگه اینجا خودم میرم ابوشعثا اومد به دست عباس هفده ساله کشته شد. الان اونکه هفده سالش بود تربیت یافته مکتب امیرالمومنین پرورش یافته رزمی امیرالمومنین حالا او شده سی و‌چهار پنج ساله..مرد قوی قدرتمند با تجربه می‌خواد بره میدان اما آقا بهش اجازه نمیده مقام عباسو می‌خواید بدونید همین عبارت خود امام حسین علیه السلام آقا می‌فرماد: که وقتی میاد میگه "و ضاق صدری" برادر دیگه سینه ام تنگی می‌کنه دیگه بعد اکبر طاقت ندارم آقا یه حرفی بهش می‌زنه می‌فرماد: عباسم "انت صاحب لوایی"، تو پرچمدار منی عظمت عباسو می‌خواید بدونید تو این جمله امام حسین علیه السلامه که می‌فرماد: "اذا مضیت تفرق عسگری"عباس اگه تو بری لشکرم پراکنده می‌شه سوال من از شما اینه آیا امام حسین علیه السلام تو اون لحظه غیر از عباس یار دیگری داشته؟ یعنی همه لشکر من تویی.لذا شاعر اینجوری آوردی و خورده نگیرید به این شاعربگید که چرا امام حسین علیه السلام اینجوری گفته که عباس تو پناه منی عباس پناه امام حسین علیه السلام بود.* تا تو بودی من پناهی داشتم با وجود تو سپاهی داشتم تا تو بودی خیمه‌ها پاینده بود اصغر شش ماهه من زنده بود تا تو بودی خیمه‌ها غارت نشد گوشوارهٔ بچه‌هات غارت نشد تا تو بودی دست زینب باز بود بودنت بهر حرم اعجاز بود تا تو بودی چهره‌ها نیلی نبود دست‌ها آمادهٔ سیلی نبود *صدای عباسو شنیداومد بالای سر عباس علیه السلام یک منظره‌ای رو مشاهده کرد "لما قتل العباس بان الانکسار فی وجه‌ الحسین" تا این منظره را دید آثار شکستگی در چهره امام حسین نمایان شد. مگه چه دید؟ دید عباس رو زمین افتاده بدن پر از تیره، دست نداره، تیر به چشمش خورده، عمود آهن به فرقش زدن..همه بگیم حسین....* .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ .👇
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
. |⇦•سلام صبح امیدم... #مناجات #امام_زمان روحی له الفدا اجرا شده #شب_نهم_محرم۱۴۰۳به نفسِ حاج محمدرضا
. |⇦•کنون‌ فتاده ام از پا... حضرت عباس علیه السلام اجرا شده به نفسِ حاج ●━━━━━━─────── کنون فتاده‌ام از پا بگیر دست برادر اگر چه هیچ زمان در برابرت ننشستم *میومد کنار علقمه اما دیدند بین راه یه چیزی رو برداشته می‌بوسه..* به غیر خار جفا در گذر گه تو ندیدم به رهگذار تو کِشتم به جای لاله دو دستم نمی‌رود ز تنم جان برون اگر تو نیایی قدم بنه به سرم چون در انتظار تو هستم عزیز دلم! داداشم ! من انتظار تو دارم سکینه منتظرِ من دو انتظار شکسته دل خدای پرستم آقای من ! ز من بگو به سکینه گره فتاده به کارم نه با دو دست نه دندان من این گره نگسستم *دست راستشو قطع کردن مشک به شانه چپ داد دست چپش رو هم قطع کردن به زحمت بند مشک را به دندان گرفت، یه وقت دیدند.. "فوقف عباس متحیرا " دیگه حرکت نمی‌کنه، مات و متحیر ایستاده، تیر به مشک زدن داره آب رو زمین می‌ریزه، آه یا بن الحسن!* ز من بگو به سکینه گره فتاده به کارم نه با دو دست نه دندان من این گره نگسستم *عزیز فاطمه اومد یه منظره‌ای دید صدا زد *أَلانَ إنکَسَرَ ظَهرِي وَ قَلَّت حِيلَتِي وَ انقَطَعَ رَجائِي* غریبمو بی تو پاشیده شده لشکرم وای اگر به اسیری برود خواهرم عباسم! علم افتاده زمین عباسم! به سوی خیمه ببین عباسم! لشکری کرده کمین «اباالفضل قمرَ العَشیرة» علی العباس واویلا حسین تنهاست واویلا کنار علقمه تماشایی ام خجل از این منصب سقایی‌ام که آبی ندارم جوابی ندارم دیگر مرا سقا نخوانید در انتظار من نمانید .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ .👇
. |⇦•هر گرفتاری سراغ... علیه السلام اجرا شده به نفسِ کربلایی ●━━━━━━─────── "اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَی الاَْرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّی سَلامُ اللَّهِ (اَبَداً) ما بَقیتُ وَ بَقِیَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّی لِزِیارَتِکُمْ " *باید با دلت امشب بری زیارت دوریم ولی از همینجا سلام عرض میکنیم.امشب این سلامتو از نیابت امام زمانت از نیابت قمر بنی هاشم به امام حسین بگو" اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَصْحابِ الْحُسَیْنِ"*   هر گرفتاری سراغ آستانش را گرفت رزق و روزی تمام خاندانش را گرفت خوش بحال سائلی که سائلِ عباس شد *گدایی در خونه اباالفضلم عالمی داره بعضیا ویژه اباالفضلو دوست دارن در طول سال برا ابالفضل یه جور دیگه نوکری میکنن* *اومد مدینه چشمش کم سوء بعضیا نوشتن نابینا بود کمکش کردن آوردن در خونه قمر بنی هاشم وقتی دق الباب کرد کنیزی که میان خونه بود درو باز کرد دید سائلیه چشمش نمیبینه چی میخوای گفت من سالی فقط یه بار میام در خونه اباالفضل حالمو میبینی نمیتونم ازین مسیر و کوچه پس کوچه ها برم از یه دیار دیگه میام مدینه وقتیم میام عباس خرجی یه سال منو میده. امشب شب تاسوعاست جا نمونی هر کی با حاجت اومده در خونه اباالفضل.. کنیز میگه گفتم آی پیرمرد مگه خبر نداری عباسو کربلا کشتن..* خوش بحال سائلی که سائل عباس شد خوش بحال آن که از عباس نانش را گرفت *میگه تا گفت کربلا اباالفضلو کشتن زانوهاش بی رمق شد افتاد رو خاک یعنی چی عباسو کشتن؟ گفت: پس بی خبری. عاشورا هم حسین فاطمه هم اباالفضل هفتاد و دو شهید کربلا به شهادت رسیدن. یعنی من اگه بخوام برم سر مزار اباالفضل قبر نیست تو مدینه پس کربلا دفنه؟آری کنار علقمه نتونست بدنشو بیاره.همونجا موند بدنش کربلا اینقده گریه کرد این پیرمرد نابینا محزون گریان بلند شد از در خونه اباالفضل جدا شد در و بست کنیز اومد تو دید ام البنین ایستاده. گفت: کنیز کی بود؟ چرا پس گریه میکنی؟ کسی بهت حرفی زده؟ گفت خانوم نه یه سائلی اومده بود سالی یه بار میومد در خونه پسرت ماجرای شهادت اباالفضلو گفتم گریه ام گرفت. پیرمردم گریه کرد. خانوم فرمود: کجا رفت هست؟گفت نه عصا زنان راهشو کشید رفت. خانوم گفت ای وای سائل اباالفضله صدا زد صبر کن عباس نیست مادرش که نمرده کیسه اتو بیار خودم خرج یک سالتو میدم. غافل نشی شب تاسوعا بگو ام البنین ما نوکر پسرت اباالفضلیم* خوش بحال سائلی که سائل عباس شد خوشبحال آن که از عباس نانش را گرفت روز محشر دستهایش دستگیری میکند دست خود را داد دست دوستانش را گرفت *بعضی از روایتا اشاره به همینم داره امام صادق علیه السلام فرمود: یکی از اسباب شفاعت قنداقه علی اصغره یکی از اسباب شفاعت که مادرمون حضرت زهرا میاره دستای اباالفضله..* هیچکس اندازه عباس شرمنده نشد کربلا بدجور از او امتحانش را گرفت چشمهایش پاسبان های بنات خیمه بود حرمله با تیر چشم پاسبانش را گرفت *ظاهرش این بود اباالفضلو تیر سه شعبه زدن و عمود به سرش و فرقشو شکافتن نه چقدر قشنگ شاعر گفته:.* قتل او کار عمود آهن و نیزه نبود تیرهایی که به مشکش خورد جانش را گرفت *یه جوری با صورت خورد زمین میدونی یاد کجای روضه افتادم وقتی ابی عبدالله اومد دیدم پرچم افتاده چون علمدار میدونی چیه دیگه قوت سپاهه بیفته یعنی یپاه متلاشی میشه هی صدا میزد..* داره دل علم میریزه پاشو ابالفضل پاشو ابالفضل آبروی حرم میریزه پاشو ابالفضل پاشو ابالفضل *اومد بالا سر عباس چون دستاشو بریدن اماش اومده داداش بزرگش اومده هی میخواد با ادب بلند شه این بازوهاشو رو خاک میکشید هی کشون کشون داشت میومد سمت امام گفت عباس!..* .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ .👇
. حضرت عباس علیه السلام اجرا شده نفسِ کربلایی محمد عطااللهی ●━━━━━━─────── پهلوونم زانو نکش اینقدر رو خاک بازو نزن من خودتو میخوام داداش به مشک خالی رو نزن شور میزنه دل رقیه پاشو اباالفضل پاشو ابالفضل دلت میاد که بشکنه دل رقیه پاشو ابالفضل پاشو ابالفضل سکینه رو بی تاب نکن شرمندهٔ رباب نکن جوابشو خودت بده این خیمه رو خراب نکن وای وای به خیمه برگرد وای وای رقیه دق کرد وای وای شکسته ابروت وای وای چیشده بازوت *اومد بدنو جمع کنه ریخت رو زمین هر کاری کرد برگردونه نشد گفت: حسین جان! اخا !پسر فاطمه! هر کاریم کنی این بدن جمع شدنی نیست.داداش منو خیمه نبری من خجالت زده زن و بچه ات شدم بذار همینجا بمونم..* برخیز ای ستون حرم وقت خواب نیست با من بیا به خیمه، نیازی به آب، نیست *دیگه نیاز نداریم بچه ها عموشونو میخوان دیگه آب نمیخوان پاشو برگردیم..* شیرازه ات کجاست مفاتیح پاره ام این برگهای پاره عزیزم کتاب نیست حرفی بزن عزیز دلم دِق نده مرا این مشک پاره پاره دلم را جواب نیست *گفت میدونی کِی رو میگم بعد تو رو دارم مبگم گریه مم برا همینه* وقت غروب بعد تو و قاسم و علی دیگر برای ناقهٔ زینب رکاب نیست *پاشو تا خواهرمو به اسیری نبردن..میخوام یه لحظه ببرمت در خونه ام البنین ..کاروان رسید مدینه همه غصه زینب این بود میگفت الان اگه با ام البنین روبرو بشم چی جوابشو بدم.. داشتم مقتلو میخوندم که چی از اباالفضل آوردن برا مادرش روایت دو تاست یکی میگه علمش ولی مقتل قویتر میگه سپری داشت اباالفضل اینو برا مادرش آورد. نگاه کرد تنها یادگار اباالفضلشه.. نشست شروع کرد برا اباالفضل خوندن..* الا مادر به قربون جمالت رخ چون بدر و ابروی هلالت شنیدم کام عطشان جان سپردی گل ام البنین شیرم حلالت *یه لحظه بریم کنار مزار اباالفضل از زبان ام البنین بخونیم ..* امانت دار باغ یاس هستم همه عشق و همه احساس هستم *عباس اگر بدونی بعد تو این زن و بچه از کربلا چطور برگشتن ..* چنان شرمنده روی ربابم که هم درد دل عباس هستم شنیدم دستهایت را بریدند *میدونی یاد چی افتاد یاد اون روز افتاد که کاروان داشت از مدینه راه میفتاد یه نگاه کرد ام البنین دید عباس دستاشو باز کرده مادرشو بغل کنه.ام البنین داشت میومد که بدرقه کنه این کاروان رو که برن زینب رو بغل گرفت ابی عبدالله رو بغل گرفت.دید عباس وایستاده یه گوشه دستاش بازه میخواد مادرشو بغل بگیره همچین که رفت سمت اباالفضل خانوم اشاره کرد دستاتو پایین بنداز مگه نمیبینی زینب داره نگاه میکنه، حسین داره نگاه میکنه بابا اینا مادر ندارن ..حسین...حالا یاد اون دستا افتاده الهی دورت بگردم..* شنیدم دستهایت را بریدند به تیری چشم نازت را دریدند چو طفلان این سخنها را شنیدند همه از هم خجالت میکشیدند *همه هم دیگه رو نگاه میکردن میگفتن کاش ما مشک نمیدادیم عمو بره آب بیاره سکینه میگفت تقصیر منه اگه من اصرار نمیکردم الان عموم زنده بود.* «امشب میدونی دیگه شب این ذکره ای اهل حرم میر و علمدار نیامد...» .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ .👇
. |⇦•جهان پهلوان حسین... علیه السلام اجرا شده به نفسِ حاج ●━━━━━━─────── برادر! ابالفضل‌جانِ حسین! مَه کاملِ آسمان حسین! به یک خشم تو لشکری می‌گریخت فدایت شوم مهربانِ حسین *اونقدر مهربان بود.اومد مقابل برادر "فَسَمِعَ الاطفال، یُنادونَ العطش، العطش" وقتی صدای العطش بچه ها رو روز عاشورا شنید،اومد صدا زد برادرم،مولای من"قد ضاقَت صدری" سینه ام تنگی می کنه"وَ سَئِمتَ من الحیاة"دیگه از زندگی خسته ام...اینو از خودم میگم:حسین جان! از اون دنیایی که به یه بچه شش ماهه رحم نمی کنه خسته ام...علی اصغرت تشنه ست* فقیه و بصیری، خطیب و دلیر علی‌خویِ زهرانشانِ حسین! همیشه به من «چشم» گفتی و کُشت سکوتت مرا، رازدانِ حسین *دیگه آقا میخواد برامون روضه بخونه اولین روضه خون اباالفضل،خود امام حسینه"و لما رئاه الحسین مصروعا علی شط الفرات..."وقتی دید برادرش بی دست،بی پا کنار علقمه افتاده،شروع کرد های های گریه کردن روضه خوند... "الانَ انکسرَ ظهری"کمرم شکست" وَ قَلَّت حیلتی..." * نشسته به چشمانِ تو تیرها سیه‌ چشمِ ابروکمانِ حسین! نه تنها دو دست و دو چشمت؛ که بودتمامِ وجودت از آنِ حسین... که بر فرقت ای ماهِ من! زد عمود؟ که تیره شده آسمانِ حسین! تو برگرد! دیگر کسی تشنه نیست قرارِ دل کودکان حسین! *دخترا همه پیغام دادند به عمو بگو برگرد...دیگه کسی تشنه نیست...* چرا ساکتی؟ کاشفُ الکرب من! نبینم غمت را جهانِ حسین! فتوحات کردی تو! بالا بگیر سرت را! جهان پهلوانِ حسین تو فتحِ دلِ عالمی کرده‌ای تویی قبله‌ی عاشقان حسین برادر! «برادر» صدایم بزن صدایم کن ای خوش‌‌ زبان حسین *همیشه میگفت:سیدی...مولای...علی راسی...اونقدر نگفت...نگفت...یه جایی گفت...یه وقت صدا زد: " یا اخا ادرک اخاک."دیگه بیا به دادم برس...خیلی هم حرف نزدتوان نداشت.امام حسین سعی کرد این بدن رو جمع کنه...فقط دو سه کلمه گفت:" یا اخی! ماتُرید مِنّی."میخوای با من چه کنی؟یه وقت من رو به خیمه ها نبری* سبکبال بر دستِ من می روی چه سنگین شده امتحانِ حسین به زهرا قسم ! بی تو در این غروب به آتش کِشند آشیانِ حسین *یه وقتی یه ملعونی صدا زد:"علیَّ بالنار..." برام آتش بیارید.زینب صدای یه نفر دیگه تو گوشش تداعی شد...یه وقت زینب کبری عصر عاشورا رفت مدینه...یه نفر اونجا صدا زد: هیزم بیارید.میخوام خونه رو بسوزونم اهل خونه رو بسوزونم.مردم تعجب کردند" اِنَّ فیها فاطمَه"نمیشه تو این خونه فاطمه هست.اگه باشه هم می سوزونم.عباس بیا به داد برس...دخترا دامنشون آتیش گرفته.فقط یه صدا از عمه شنیدند.فرمود:" علیکنَّ بالفرار"بعضی دخترا که دامنشون آتیش گرفته بود،هول شدند.نمیدونستند باید چه کار کنند.آتش صورتشون رو می سوزوند.* پس از تو، جوانمردِ ام‌ّالبنین! اسارت رَوَد خاندانِ حسین پس از تو، علمدارِ خوش‌غیرتم! کجا می‌رود کاروان حسین...؟! *بچه ها رو که اسیری بردند، به شهر شام که رسیدند"فَوَقَفَ اهلُ الذِّمَّه"ذمی ها همه ایستادند...دختران امام حسین رو عبور می دادند..."یَفسُقون فی وجوهِهنَّ"به صورتای اینا...* : ✍ .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ 👇
حجت الاسلام دکتر رفیعیRafiei-Shab09Moharram1404.mp3
زمان: حجم: 31.77M
🎙 : حجة‌الاسلام دکتر رفیعی 🏴 عزاداری 🔺 هیأت آیین حسینی 📍 امامزاده قاضی الصابر (ع)