eitaa logo
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
5.2هزار دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
598 ویدیو
830 فایل
گریز زیارت عاشورا ، دعای کمیل و دعای توسل و جوشن کبیر https://eitaa.com/gorizhaayemaddahi
مشاهده در ایتا
دانلود
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
. #امام_رضا 1⃣زنده شدن نقش شیرانِ روی پرده با اشاره #امام_رضا_علیه_السلام !👇 ✅شیخ صدوق نقل می کند
. ┄┄┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄┄┄ 💫💫 👌👌 ✍متوکل فکر همه جا را کرده بود و می خواست به گونه ای ماهرانه آبروی امام هادی سلام الله علیه را بریزد. به شعبده باز هندی گفت: می توانی کاری بکنی که علی بن محمد کنف شود؟! چه جور کاری؟ نمی دانم! هر کاری که می توانی انجام بده تا سرافکنده شود. اگر چنین کنی، هزار دینار به تو می دهم. شعبده باز از شنیدن پاداش «هزار دینار» دست و پای خود را گم کرد. نقشه اش را به متوکل گفت. متوکل قهقهه سر داد و گفت: آفرین، آفرین بر تو! ببینم چه می کنی! به دستور شعبده باز نان های سبکی پختند و سر سفره ی ناهار گذاشتند. از امام دعوت کرد برای صرف ناهار به قصر بیاید. وقتی امام وارد شد و سر سفره نشست، شعبده باز کنار امام نشست و منتظر ماند. بفرمایید. بخورید. بسم الله. امام به محض این که دست به سوی نان دراز کرد، شعبده باز با حرکاتی عجیب و تکان دادن دست هایش، نان را به عقب پرتاب کرد. حضرت دست به سمت نان دیگری دراز کرد. دوباره نان به هوا بلند شد و عقب تر افتاد. این کار سه بار تکرار شد. حاضران که از درباریان و دوستان متوکل بودند، از خنده روده بر شده بودند و نیششان تا بنا گوش باز بود. امام فهمید هدف چیست. آن گاه برخاست و همه را از نظر گذراند. آن گاه به شیر نری که یال و کوپال مهیبی داشت و روی پشتی نقش بسته بود، اشاره کرد وفرمود: او را بگیر. سپس امام به شعبده باز اشاره کرد! شیری واقعی و خشمناک از پشتی بیرون جهید و به شعبده باز حمله کرد. این کار به قدری با سرعت انجام شد که امکان حرکتی به هیچ کس نداد. شیر درنده او را درید و خورد. سپس به جای اولش بازگشت و دوباره به پشتی نقش بست! برخی از حاضران از دیدن صحنه ی وحشتناک خورده شدن شعبده باز توسط شیر، نزدیک بود قالب تهی کنند. چند نفری غش کرده بودند. گروهی زبانشان بند آمده بود و نمی دانستند چه بگویند. اصلا انتظارش را نداشتند و آنچه را دیده بودند، باور نمی کردند. متوکل که اوضاع را خراب دید، برخاست و به حضور حضرت آمد و عرض کرد:ای علی بن محمد! حقا که تو از او شعبده بازتری! آفرین! خواستیم مزاح کرده باشیم. حال بنشین غذایمان را بخوریم. واقعا که دست بالای دست بسیار است! فرمود: به خدا قسم! شعبده بازی نبود. این، قدرت خدا بود و دیگر هیچگاه شعبده باز را نخواهید دید. وای بر متوکل! آیا دوستان خدا را به دشمنانش می فروشی؟ آیا دشمنان را بر ما ترجیح می دهی؟! امام این سخنان را گفت و رفت. خون شعبده باز روی زمین ریخته بود و حاضران هنوز به حال عادی باز نگشته بودند؛ حتی از نزدیک شدن به عکس بی جان شیر وحشت داشتند. ... 📚بحارالانوار، ج 50، ص 147 - 146
. شباهت امیرالمومنین علیه السلام با سوره توحید 💐 🔸از امام باقر (علیه السلام) روایت شده که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود : یاعلی! همانا در تو مثالی است مانند سوره "قل هو الله احد"! هر کس آن را یک بار بخواند یک سوم قرآن را خوانده است و هر کس دو بار آن را بخواند دو سوم قرآن را خوانده است ، و هر کس آن را سه بار بخواند کلّ قرآن را خوانده است. یاعلی! هر کس تو را با دلش دوست داشته باشد ثواب یک سوم امّت (مسلمانان) را دارد، و هر کس با دلش تو را دوست داشته باشد و با زبانش تو را یاری کند اجر دو سوم این امّت را دارد و هر کس تو را با دلش دوست داشته باشد و با زبانش تو را یاری کند و با شمشیرش تو را کمک کند ثواب (کلّ) این امّت را دارد. 📚البرهان في تفسير القرآن/ج5/ص797 مجموعه .
. على بن هلال از پدرش روایت نموده كه گفت در مرض پیامبر (ص) ، حضورش شرفیاب شدم ، دیدم فاطمه (س) در بالین پدرش نشسته و اشك مى‌ریزد چون صداى گریه اش بلند شد، پیامبر سر برداشت و فرمود: 🔸 فاطمه جان! چرا گریه مى كنی؟ عرض كرد: مى ترسم بعد از شما احترام ما از دست برود؟ فرمود: عزیزم، مگر نمى‌دانى كه خداوند به اهل زمین نگاه كرد و پدرت را از میان آنان برگزید، سپس نظر كرد و شوهرت را انتخاب كرد و به من وحى فرمود كه تو را به او تزویج كنم؟ دخترم! ما اهل بیتى هستیم كه خداوند عزوجل هفت فضیلت به ما عطا فرموده كه به هیچ كس قبل و بعد ازما عطا نفرموده است و آن این كه: من خاتم پیامبران نزد خدا و بهترین آنها و محبوبترین بندگان مى‌باشم و با این امتیازات پدر تو مى‌باشم، جانشین من بهترین جانشینان پیغمبران و محبوبترین آنها نزد خداست و او شوهر تو است شهید ما بهترین شهداء و محبوبترین آنان نزد خداوند است و او حمزه بن عبدالمطلب عموى پدر و شوهرت مى‌باشد، جعفربن ابیطالب كه با دو بال در بهشت با فرشتگان پرواز مى‌كند پسر عموى پدرت و برادر شوهرت از ما است، در سبط این امت كه حسن و حسین دو فرزند تو و دو آقاى اهل بهشت مى‌باشند از ماست، و به خدا قسم كه پدرشان افضل از آنهاست. یا فاطمة و الذى بعثنى بالحق ان منهما مهدى هذه الامة اذا صارت الدنیا هرجاً و مرجاًً و تظاهرت الفتن و انقطعت السبل و اغار بعضهم على بعض فلا كبیر یرحم صغیراً و لا صغیر یوقر كبیراً فیبعث الله عند ذلك منهما من یفتح حصون الضالة و قلوباً غلفاً یوم بالدین فى آخر الزمان كما قمت به فى آخر الزمان و یملاء الارض عدلاً كما ملئت جوراً . اى فاطمه ! به خداوندى كه مرا به راستى برانگیخته ،مهدى این امت نیز از ایشان مى‌باشد، موقعى كه دنیا هرج و مرج شود و آشوبها پدید آید و راهها مسدود گردد و اموال یكدیگر را به غارت برند، نه بزرگتر به كوچكتر رحم كند و نه كوچكتر احترام بزرگتر را نگاه دارد، خداوند كسى را برانگیزد كه قلعه‌هاى ضلالت و دلهاى قفل زده را بگشاید و اساس دین را در آخر الزمان استوار سازد، چنان كه من در آخر الزمان پایدار گردم و زمین را پراز عدل نماید چنان كه از ظلم پر شده باشد. .
قسمت سوم : 🎤 هرچی بغض وکینه داری نسبت به دشمنان اهلبیت (ع) ، کینه ی خودت رو ابراز کن ، از اون اولی که تو مدینه ، هتک حُرمت کرد ، از اونایی که کربلا ، اومدند ... اونی که تیر به گلوی علی اصغر زد ، اونی که دست اباالفضل رو از بدنش جدا کرد ، اون کسی که اولین تیر رو به خیمه های ابی عبدالله انداخت ، کسی که بدن علی اکبر رو قطعه قطعه کرد ... اون نانجیبی که شمشیر به فرق علی اکبر زد ، که وقتی ابی عبدالله اومد کنار بدن علی اکبر ، نفرین کرد ... امام مظهر رحمت الهی است ، امیرالمومنین برای قاتلش ، شیر میفرستد ... ، میفرماید اگر من از دنیا رفتم ، فقط یک ضربت بهش بزنید ، بیشتر نه ... امام مظهر عطوفت الهی است ، اما نمیدونم چه کردند با بدن علی اکبر ... وقتی رسید کنار بدن علی اکبر ، فرمود : « عمرسعد » ، خدا نسلت را قطع کنه ، که پسرم رو کُشتی ، آی ی ی ... بُنَیَّ قَتَلوک ... حسیییین ... دلت کربلاست ، تو حرم ابی عبدالله ، پائین پا ... نمیدونم الان مادرش فاطمه ، اومده کربلا یا نه ؟ شب های جمعه مادر میاد کربلا ، ... بزار چند جمله ای روضه ی علی اکبر بخوانیم ... اکبرم چرا چنین میان خون ، نشسته ای ؟ به خدا ، ز داغ خود دل مرا ، شکسته ای ... نور دیده ی ترم پسرم ، ای پسرم هان ، همین کنار پای ابی عبدالله ، پائین شش گوشه ی قبر امام حسین ، سرت رو روی ضریح مطهرش بگذار ، ببین هنوز صدای بابا میاد ، صدا میزنه : « وَلَدی علی » ... اکبرم ببین چنان کنار تو ، نشسته ام درکنار بدنت چو کشتیِ شکسته ام اکبرم نظر گشا به دیده ی پُرآب من پسرم چرا دگر نمیدهی جواب من ؟ حسیییین ... هر چی صدا زد ، طبق بعضی از نقل ها داره ، حضرت هفت مرتبه ، از سویدای دلش صدا زد : « وَلَدی علی » ... دیگه کار علی اکبر تمام شده بود ، تعبیر ناقص من اینه ، ابی عبدالله التماس میکرد : بابا ، یه کلام با من حرف بزن ... دید علی جواب نمیده ، صورت روی صورت علی گذاشت ... به یاد شهدا و گذشتگان ، اموات ، امام ، همشون فیض ببرند ... یه مرتبه متوجه شد ، خواهرش زینب آمده ... ؟ کنار هیچ بدنی زینب نیامد ، اما کنار بدن علی اکبر آمد ، نقل مقتل داره ، مولا بلند شد ، زینبش رو به خیمه ها برگرداند ، حسییین ... از حرم آمده زینب کُند امداد مرا ... بدنت را بسوی خیمه برم ای پسرم ... .
4. زیارت عاشورا.mp3
3.54M
قسمت چهارم : حالا با توجه ، لعن به دشمنای اهلبیت (ع) : اَللّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ ظالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ ...
6. سلام پایانی.mp3
1.99M
قسمت ششم : 🎤 اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا مولای یا رَسولَ الله اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا مولای یا اَمیرَالْمُؤْمِنین اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا مولاتی یا فَاطِمَهُ الزَّهْراء اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا مولای یا حَسَنَ بنَ علی اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا مولای یا حُسینَ بنَ علی اَلسَّلامُ عَلَیْکم یا اَوْلادَالْحُسَیْنِ ویا اَصْحابَ الْحُسَیْنِ و یا اَخَ الْحُسَیْنِ اَبالفَضلِ العَباس و اُختُهُ زِینَب و بِنتُهُ رُقیِه اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا مولای یا عَلیِ بنِ الْحُسَیْنِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا مولای یا مُحمَّدَ بنَ علی اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا مولای یا جَعفرَ بنَ مُحَمَّد اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا مولای یا موسیَ بنِ جَعفَر اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا مولای یا عَلیِ بنِ موسیَ الرِّضَا المُرتضی اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا مولای یا مُحمَّدَ بنَ عَلیٍ الجَواد اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا مولای یا عَلیَ بنِ مُحمَّدٍ الهادی اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا مولای حَسَنَ بنِ العَسکری اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا مولای یا صاحبَ الزمان یَا اِمَامَ الْإنْسِ وَ الْجَانّ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ وَ رَحْمَهُ اللهِ وَ بَرَکَاتُه ... .
. آنگاه که حضرت داود علیه السلام به حج آمد چون به عرفات حاضر شد و کثرت مردم را در عرفات مشاهده کرد، بالای کوه رفت و تنها مشغول دعا و راز و نیاز شد. چون از مناسک حج فارغ شد، جبرئیل به نزد او آمد و گفت : ای داود! پروردگارت می فرماید: چرا بالای کوه رفتی ؟ آیا گمان کردی که صدائی به سبب صدای دیگر بر من مخفی می گردد؟ سپس جبرئیل داود را به سوی (جدّه ) و از آنجا او را به دریا بُرد تا رسید به سنگی و آن را شکافت ، ناگاه در آن سنگ کرمی ظاهر شد، آنگاه جبرئیل گفت : ای داود! پروردگارت می فرماید که : صدای این کرم را در میان این سنگ در قعر این دریا می شنوم و غافل نیستم ، تو گمان کردی که صداهای بسیار، مانع شنیدن صدای تو می شود؟ همچنین خداوند به داود علیه السلام وحی فرستاد که : ای داود ! هرگاه ، از بنده مؤمن من گناهی سرزند و سپس از آن توبه نماید، و چون به یادش آید از من شرمگین گردد، من او را بیامرزم . و آن گناه را از خاطر فرشتگان محو می نمایم . و به نیکی و ثواب بدل می کنم ، و پروایی ندارم ، و من مهربانترین مهربانانم .
. 🕋حکایتی زیبا به بهانه آغاز مناسک حج🌺 آورده اند که روزى یکى از بزرگان عرب به سفر حج مى رفت. نامش عبدالجبار بود و هزار دینار طلا در کمر داشت. چون به کوفه رسید، قافله دو سه روزى از حرکت باز ایستاد. عبدالجبار براى تفرج و سیاحت، گرد محله هاى کوفه بر آمد. از قضا به خرابه اى رسید. زنى را دید که در خرابه مى گردد و چیزى مى جوید. در گوشه مرغک مردارى (مرغ مرده) افتاده بود، آن را به زیر لباس کشید و رفت. عبدالجبار با خود گفت: «بى گمان این زن نیازمند است و نیاز خود را پنهان مى دارد.» در پى زن رفت تا از حالش آگاه گردد. چون زن به خانه رسید، کودکان دور او را گرفتند که اى مادر! براى ما چه آورده اى که از گرسنگى هلاک شدیم! مادر گفت: «عزیزان من! غم مخورید که برایتان مرغکى آورده ام و هم اکنون آن را بریان مى کنم.» عبد الجبار که این را شنید، گریست و از همسایگان احوال وى را باز پرسید. گفتند: «سیده اى است، زن عبدالله بن زیاد علوى، که شوهرش را حجاج ملعون کشته است. او کودکان یتیم دارد و بزرگوارى خاندان رسالت نمى گذارد که از کسى چیزى طلب کند.» عبدالجبار با خود گفت: «اگر حج می خواهى، این جاست . »  بى درنگ آن هزار دینار را از میان باز کرد و به زن داد. عبد الجبار آن سال به ناچار در کوفه ماند و حج نرفت و به سقایى مشغول شد . هنگامى که حاجیان از مکه باز گشتند، وى به پیشواز آنها رفت. مردى در پیش قافله بر شترى نشسته بود و مى آمد. چون چشمش بر عبد الجبار افتاد، خود را از شتر به زیر آورد و گفت: «اى جوانمرد! از آن روزى که در سرزمین عرفات، ده هزار دینار به من وام داده اى، تو را مى جویم. اکنون بیا و ده هزار دینارت را بستان!» عبد الجبار، دینارها را گرفت و حیران ماند و خواست که از آن شخص حقیقت حال را بپرسد که وى به میان جمعیت رفت و از نظرش ناپدید شد.  عبدالجبار حیران در این داستان مانده بود که در این هنگام آوازى شنید: «اى عبد الجبار! هزار دینارت را ده هزار دادیم و فرشته اى به صورت تو آفریدیم که برایت حج گزارد و تا زنده باشى هر سال حجى در پرونده عملت مى نویسیم، تا بدانى که هیچ نیکوکارى بر درگاه ما تباه نمى گردد، انا لا نضیع اجر من احسن عملا.» در قرآن میخوانیم که میفرماید : کیست که با خدا معامله کند ❗️ همچنین در جهت احترام به مناسک حج خاصه حج تمتع میخوانیم که کسی که مستتیع باشد و حج به جا نیاورد محاربه با خدا کرده پیشاپیش ضمن عرض قبولی عبادات حاجیان گرامی لطفا به مستمندان خانواده تان بصورت آبرومندانه نیز کمک بفرمایید تا حلاوت این سفر بیشتر شود همچنین کسانی که آرزو دارند در این وادی خدا لیاقت سفرشان دهد نیز به بندگان خدا کمک کنند تا الطاف دینمان بر همه روشن شود و اهل معامله با خدا باشیم 🌺 .
. (ع) 🌷 روایتی را از امام صادق علیه‌السلام به یکی از شاگردان امین خود به نام مُفَضَّل ابن عُمَر نقل می‌کند که ایشان می‌فرمایند: ✨ یا مفضل می‌خواهی با تمام ملائکه مقرب و غیر مقرب خدا مصافحه کنی؟! ➕گفتم نَعَم یابن رسولِ الله - امام فرمود: پس شب جمعه برو کربلا. ✨ امام ادامه داد مفضل می‌خواهی با امیرالمومنین علیه‌السلام و فرزندانش پاکش مصاحفه کنی؟! ➕گفتم نَعَم یابن رسولِ الله - امام فرمود: پس شب جمعه برو کربلا. ✨بعد از این امام صادق چند لحظه سکوت کردن و فرمودند: مفضل می‌خواهی خدا را ملاقات کنی؟! ➕گفتم بله یابنَ الرسولِ الله - امام صادق علیه‌السلام فرمود: پس شب جمعه برو کربلا. سپس رو کردن به من و گفتند: ✨ کَمَنْ زَارَ الْحُسَیْنَ علیه السلام، کَمَنْ زَارَ اللَّهَ فِی عَرْشِهِ. زیارت امام حسین علیه‌السلام همانند زیارت خدا در عرش است.✨ .
. قسمت چهارم ، گریز به من میخام یک سوال از خواهرانی که برادر دارند بکنم ، بگم کدوم خواهری طاقت داره ببینه قاتل روی سینه ی برادرش نشسته ؟ بمیرم برات زینب زینب ... تا نگاه کرد دید شمر روی سینه ی حسینش نشسته ، اول رویش را کرد جانب « عمرسعد ملعون » ، فرمود : یا عُمَر اَیُقْتَلُ اَبوعَبْدِ الله وَ اَنْتَ تَنْظُر ؟ نانجیب تو ایستادی ، دارن حسین منو سر می برند ؟ میگن آنقدر جانسوز ، بی بی این جمله رو فرمود ، که اشکِ نحس « عمرسعد ملعون » هم جاری شد !! اما اعتنا نکرد و روشو از حضرت برگردوند ... دختر امیرالمومنین (علیه السلام ) رو به لشکریان ، فرمود : وَیْحَکُمْ « وای بر شما » اَما فیکُمْ مُسْلِمْ ؟ آیا یک نفر مسلمان بینِ شما نیست ؟ ارشاد مفید ص۱۱۱ بحارالانوار ج۴۵ ص۵۵ متقل الحسین ابومخنف ص۱۹۵ این حالت بود که بی بی مضطر شده بود ، یک جمله گفت با بدن برادر ، صدا زد حسینم : یَومٌ عَلیٰ صَدرِ المصطفیٰ یه روز دیدم ، رو سینه ی پیغمبر بودی ، حسین ، ... ( اینجارو به یاد شهدا ناله بزن ) ، امروز هم رو خاک گرم کربلایی حسین ... هر کجا نشستی ناله بزن : یا حسیییین شمر دون لحظه ای خنجر مکِش از جفا پيش زینب مبر رأس برادر از قفا .. آخر هم ندید بی بی ، اگه می دید که « دق » میکرد ؟ ابی عبدالله تا متوجه شد زینب اومده بالا بلندی ، دیگه نای حرف زدن نداشت ، آخه خیلی نیزه خورده بود ، خیلی تیر خورده بود ، تشنه بود ، دیگه صداش جوهره نداشت ، با چشمش اشاره کرد : برگرد ... خواهره ، پنجاه و چند سال با حسین بوده ، می فهمه ... با گردش چشم هم می فهمه حسینش چی میگه ... « برگرد » چشم داداش ، میگی برگرد برمیگردم ، برگشت ... این دختر همون زهرائیه که تو مسجد مدینه تا علی ، سلمان را فرستاد ، فرمود سلمان برو به فاطمه بگو نفرین نکنه ، تا سلمان به حضرت گفت ، بی بی جان نفرین نکن ، بی بی یه نگاه کرد ، فرمود : سلمان ؟؟ سلمان عرضه داشت ، من نمیگم ، آقا امیرالمومنین میگه تا گفت علی میگه ، بی بی سرش رو پائین انداخت ، چشم ، نفرین نمیکنم ... زینب هم تا گردش چشم حسین رو دید ، برگشت ... چشم ، بلند شد برگشت ... اما سیدا ، عمه جان شما ، دو قدم میرفت ، بر میگشت ، هی نگاه به قتلگاه میکرد ، نزدیک خیمه که رسید ، دید زمین داره میلرزه ، هوا تیره و تار شد ، ناله داری بگم یا نه ؟ دوید تو خیمه ی زین العابدین ، آرام گریه نکن ، ناله بزن ، پسر برادرم چی شده ، زمین داره میلرزه ؟ فرمود عمه جان پرده رو بالا بزن ، تا پرده رو بالا زد ، دید سر بریده ی بابا ... ، حسییین ... سری به نیزه بلند است در برابر زینب ؟ خدا کند که نباشد ، سرِ برادر زینب ... حوائجتو بخواه ، مریضی داری ، حاجتی داری ؟ گرفتاری ؟ امام جواد کسی رو دست خالی رد نمیکنه ، خود امام رضا به ایشون نامه نوشت ... نوشت باباجان ، شنیدم بعضی از همراهانتون ، شما را از دری می برند و میارن ، که فقرا کمتر هستند ... بابا ، از دری رفت و آمد کن که فقرا بیشترن ... به فقرا کمک کن .. امشب بگو آقا فقیرم ، بگو یا امام جواد دستم خالیه ، یا امام جواد چیزی ندارم ، آقا گنهکارم ، بهم نگاه کن ... .
🌟💫🌾💫 💫🌻🌼 گریز روضه امام حسین علیه السلام 📜 چند جمله نورانى از امام زمان عج در خصوص امام حسين عليه السلام امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف فرمودند : فَلَئِنْ أَخَّرَتْنِى الدُّهُورُ ، وَ عاقَنی عَنْ نَصْرِک َ الْمَقْدُورُ ، وَ لَمْ أَکُنْ لِمَنْ حارَبَک َ مُحارِباً، وَ لِمَنْ نَصَبَ لَک َ الْعَداوَةَ مُناصِباً ، فَلاََ نْدُبَنَّک َ صَباحاً وَ مَسآءً ، وَ لاََبْکِیَنَّ لَک َ بَدَلَ الدُّمُوعِ دَماً ، حَسْرَةً عَلَیْک َ ، وَ تَأَسُّفاً عَلى ما دَهاک َ وَ تَلَهُّفاً ، حَتّى أَمُوتَ بِلَوْعَةِ الْمُصابِ ، وَ غُصَّةِ الاِکْتِیابِ ، يعنى اگرچه زمانه مرابه تأخیر انداخت، ومُقدَّرات الهى مراازیارىِ تو بازداشت، و نبودم تاباآنانکه باتو جنگیدند بجنگم، و با کسانیکه با تو اظهار دشمنى کردند خصومت نمایم،درعوض صبح و شام برتو مویِه میکنم، و به جاى اشک براى تو خون گریه میکنم، ازروى حسرت و تأسّف و افسوس بر مصیبت هائى که بر تو وارد شد، تاجائى که از فرط اندوهِ مصیبت، وغم و غصّه شدّتِ حزن جان سپارم. 👆 جا دارد عرض كنيم يا امام زمان عج ، شما كه كربلا نبوديد اينطور شب و روز براي جد غريب خود ناله مي زنيد ، اما خدا مي داند به دل اهل بيت چه گذشت آن زمانى كه زنان ديدند كه اسب بى صاحب است و زين واژگون شده از خيمه‌ها بيرون آمدند در حالى كه موها پريشان و بر صورت خود مى زدند و صداى شيون آنها بلند بود، به سوى قتلگاه حسين عليه السّلام حركت كردند زينب بانوى قريش فرياد مى زند: وا محمّداه، وا أبتاه، وا عليّاه، وا جعفراه، وا حمزتاه، اين حسين است كه در بيابان افتاده و كشته كربلاست.آنگاه فرياد زد: اى كاش آسمان بر زمين مى افتاد و كوه‌ها بر بيابانها فرو مى ريختند، آنگاه به سوى حسين عليه السّلام آمد در حالى كه عمر بن سعد با گروهى از اصحابش كنار امام عليه السّلام بودند و حسين عليه السّلام در حال جان دادن بود.زينب عليها السّلام فرياد زد: اى عمر! آيا ابو عبد اللّه كشته مى شود و تو نگاه مى كنى؟! عمر بن سعد روى خود را برمى گرداند در حالى كه اشك او فرو مى ريخت. زينب عليها السّلام مى فرمايد: واى بر شما آيا يك نفر مسلمان در ميان شما نيست؟ احدى پاسخ نمى دهد، ابن سعد فرياد مى زند: فرود آئيد و او را راحت كنيد.شمر نزديك مى رود، بر سينه امام عليه السّلام مى نشيند محاسن مقدّس را به دست مى گيرد و دوازده ضربه شمشير مى زند تا آنكه سر مقدّس را جدا مى سازد(٢). يا حسين 📚 منبع ١- زیارت ناحیه مقدسه ٢- ترجمه مقتل مرحوم مقرم صفحات ٢٥١-٢٥٢