4_6039857975441490286.mp3
3.04M
.
#روضه_اربعین
با نوای: #سید_مهدی_میرداماد
موضوع: کاربرد #زمزمه ـ شخصیت مداح
زندگی بعد تو عذابه
رو دست من جای طنابه
تموم گل هاتُ آوردم
اما یكی موند تو خرابه
این نشونی كه رو چشامه
سوغاتی ِ كوفه و شامه
چادر ِ خاكی ِ رقیه
ببین داداش شال ِ عزامه
هر كاری كردم كه بمونه اما نشد اما نشد
نمیره زیر ِ تازیونه اما نشد اما نشد
همسفرم شه تا مدینه اما نشد اما نشد
خواستم سر ِ تو رُ نبینه اما نشد اما نشد
شده تنم پر از كبودی
هرجا كه بردنم تو بودی
سر ِ تو رُ بالای نیزه
چه سنگی زد زن ِ یهودی
غارت شده انگشتر ِ تو
غارت شده روسری ِ من
حتی زن ِ یزید دلش سوخت
برای بی معجری ِ من
خواستم كه تو قرآن نخونی اما نشد اما نشد
خواستم نشه لب ِ تو خونی اما نشد اما نشد
گفتم بهش بسه دیگه ، اما نشد، اما نشد
رقیه نشنوه چی میگه، اما نشد، اما نشد
#نکات
توضیحات در فایل صوتی ارائه گردیده است.
#مجمع_حضرت_یاس_کبود
#آموزش_مداحی
#تحلیل_مداحی👇
.👇
4_6039506724426088736.mp3
5.38M
#تحلیل_مداحی
#سید_مهدی_میرداماد
تحلیل📗 #دکتر_محمد_فراهانی
#روضه_اربعین
#موضوع : کاربرد زمزمه ـ شخصیت مداح
#مجمع_حضرت_یاس_کبود
#آموزش_مداحی
342.2K
.
#زمینه
#اربعین
#شهدا
➖➖➖
اسم زیبای تو زیر و روم کرد
نوکریت صاحب آبروم کرد
از ته دل میگم خیر ببینه
اونکه با پرچمت روبروم کرد2
مدیونیم به شهیدانی که
با سختی روضه ها رو برپا کردن
از خون و خونواده شون دل کندن
برای ما راه و مهیا کردن
قول میدیم میون روضه ها
میون سوز و اشک و دعا
از شهدامون غافل نشیم
اگه قدم زدیم تو کربلا
بگو به یاد شهدا
لبیک یا ثارالله
➖➖
🔹بند دوم:
مدیون خون پاک شما شد
هرکی با روضه ها آشنا شد
عکستونو گرفته به دستش
هرکسی راهی کربلا شد
به نیت شما میریم مشایه
توی مسیر قدم قدم با مایید
دعا کنید ما رو میون روضه
اون شبایی که مهمون آقایید
قول میدیم تو راه کربلا
گریه کنیم به نیت شما
قول بدید شما بجای ما
سلام بدید محضر آقا
میگیم به یاد شهدا
لبیک یا ثارالله
✍ #مهدی_کبیری
#شهدا_شرمنده_ایم
.
.
🔳 امام حسین (ع) دشمن را به محاکمه کشید؛
سپاه اموی كار را برای پيشوای آزادی سخت گرفت، تا آن جایی كه بر خلاف دين و دفتر و آيين جوانمردی و آزادگی آب روان را نيز بر روی حسين عليهالسلام و خاندان و كودكانش بست و كاروان آزادی در فشار تشنگی و تنگنا قرار گرفت.
حسين عليهالسلام هنگامیكه روند كار را آن گونه ديد، به پا خواست و بر شمشير خويش بسان عصا تكيه زد و در برابر سپاه اموی بارساترين ندای خويش به روشنگری و خيرخواهی پرداخت. آن حضرت روی سخن را به آنان نمود و با صدايی بلند فرمود:
«انشدكم الله تعالي؛ هل تعرفون ان جدي رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم؟»
قالوا: اللهم نعم.
قال: «انشدكم الله تعالي؛ هل تعلمون أن أمي فاطمة بنت محمد صلي الله عليه و آله؟»
قالوا: اللهم نعم.
قال: «انشدكم الله؛ هل تعلمون أن أبي علي بن أبي طالب عليهالسلام؟»
قالوا: اللهم نعم.
قال: «أنشدكم الله؛ هل تعلمون أن جدتي خديجة بنت خويلد أول نساء هذه الامة اسلاما؟»
قالوا: اللهم نعم.
قال: «أنشدكم الله؛ هل تعلمون أن حمزة سيدالشهداء عم أبي؟»
قالوا: اللهم نعم.
قال: «أنشدكم اله؛ هل تعلمون أن جعفر الطيار في الجنة عمي؟»
قالوا: اللهم نعم.
قال: «انشدكم الله؛ هل تعلمون أن هذا سيف رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم أنا متقلده؟»
قالوا: اللهم نعم.
قال: «انشدكم الله؛ هل تعلمون أن هذه عمامة رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم أنا لابسها؟»
قالوا: اللهم نعم.
قال: «انشدكم الله؛ هل تعلمون أن عليا عليهالسلام كان أول الناس اسلاما، و أكثرهم علما، و أعظمهم حلما، و هو ولي كل مؤمن و مؤمنة؟»
قالوا: اللهم نعم.
یعنی:
«شما را به خدا سوگند می دهم كه پاسخ دهيد، آيا مرا می شناسيد؟»
همگی فرياد كشيدند: آری، به خدا میشناسيم.
شما فرزند گرانمايه ی پيامبر خدا هستی كه درود خدا بر او و خاندانش باد.
فرمود: «شما را به خدا آيا می دانيد كه نيای گران قدر من پيامبر خداست؟»
همگی گفتند: آری! به خدا.
فرمود: «شما را به خدا آيا ميدانيد كه پدر گران قدرم اميرمؤمنان علي عليهالسلام است؟»
پاسخ دادند: آری، به خدا.
فرمود: «آيا میدانيد كه مام پرفضيلت و سرفراز من، فاطمه دختر پيامبر است؟»
گفتند: آری، میدانيم.
فرمود:«شما را به خدا آيا میدانيد كه مام بزرگم خديجه نخستين بانوی گرونده به اسلام و تصديق كننده پيامبر و پيشتاز در ياری اوست؟»
گفتند: آری به خدا!
فرمود: «شما را به خدا آيا می دانيد كه حمزه، سالار شهيدان و پشتيبان شجاع پيامبر، عموی پدر من بود؟»
گفتند: آری
فرمود: «شما را به خدا، آيا میدانيد كه جعفر طيار همان که در بهشت زیبای خدا پروازكند، عموی من است؟»
گفتند: آری می دانيم.
فرمود: «شما را به خدا آيا میدانيد اين شمشير را كه اينک من به كمر بستهام، شمشير پيامبر خداست و من وارث به حق اويم؟»
گفتند: آری
فرمود: «شما را به خدا آيا میدانيد اين عمامهای كه من بر سر خويش بستهام، همان عمامهی پيامبر خداست؟»
همگی گفتند: آری.
فرمود: «شما را به خدا، آيا می دانيد كه پدرم علی عليهالسلام پيشتازترين انسانها در اسلام و دانشمندترين آنان در علم و بردبارترين آنان در ميدان زندگی و پيشوا و سررشتهدار و سرپرست هر مرد و زن با ايمان و درست انديشی است؟
گفتند: آری.
اينجا بود كه پيشوای شهيدان همه را به محاكمه كشيد و فرمود: «فبم تستحلون دمي؟»
«پس چگونه و به كدامين جرم و به چه گناهی ريختن خون مرا روا میشماريد؟
و به چه مجوزی برای كشتن من همدست و همداستان شدهايد، در حاليكه پدرم در روز رستاخيز صاحب حوض كوثر است و آن چشمه جوشان در اختيار اوست و گناهكاران و ظالمان را به فرمان خدا از نوشيدن آب حيات باز میدارد؛ همان گونه كه شتر تشنه را از آب باز میدارند؟و نيز در حالیكه پرچم ستايش و سپاس در روز رستاخيز بر دست توانای اوست، چگونه با فرزندش اينگونه رفتار میكنيد؟»
📚منبع
لهوف، ابن طاووس، ص۱۳۴
#حضرت_امام_حسین_ع
#مصائب_ابا_عبدالله_ع
#روز_عاشورا_وداع
#امام_حسین
.
◾️ یاری امام حسین (ع) و شهادت وهب و ام وهب؛
وهب بن عبداللَّه بن جناب کلبی به میدان آمد. مادرش که با او بود گفت: فرزندم برخیز و پسر دختر پیامبر را یاری کن. گفت: چنین خواهم کرد ای مادر! او به نبرد آمد و می گفت: «اگر مرا نمی شناسید ابن کلبی هستم که اکنون با من و مبارزه ام آشنا خواهید شد و حمله ام را خواهید دید. انتقام خود و دوستانم را خواهم گرفت و اندوه را از امروز که با غم و اندوه همراه شده برطرف می کنم. ضربات من در نبرد، شوخی بردار نیست.»
وهب حمله کرد و گروهی را از پای در آورد. آن گاه نزد مادر و همسرش برگشت و به مادر گفت: از من خشنود شدی؟
مادر گفت: راضی نمی شوم تا در برابر فرزند دختر پیامبر کشته شوی! همسرش گفت: تو را به خدا مرا به اندوه و مصیبت خودت گرفتار نکن. مادر گفت: به سخنش گوش نده و در حضور نوه رسول اللَّه نبرد کن تا فردای قیامت شفیع تو باشد.
وهب به میدان رفت و می خواند: «ای مادر! من چون بنده مؤمنی ضمانت می کنم که با شمشیر و نیزه بر اینان بزنم تا طعم تلخ جنگ را بچشند. من مردی قوی و استوارم و در موقع سختی و بلا، سست نیستم. خدای دانا مرا کافی است چه این که به بزرگان عرب نسب می برم».
او پیوسته جنگید تا دستش بریده شد ولی توجهی نکرد و جنگید تا دست چپش هم قطع شد. مادر به سراغش آمد و خون از صورتش پاک می کرد که شمر متوجه این زن شد و غلامش را فرستاد و تا با عمودی بر سر او کوفت و سرش را شکست که منجر به قتلش شد. او نخستین زن شهید در نبرد حسینی بود.
📚منبع
مقتل خوارزمی، جزءالثانی، ص ۱۴۸
#حضرت_امام_حسین_ع
#اصحاب
#امام_حسین
.
◾️ آمدن حرّ به سمت امام حسین (ع)؛
وقتی امام حسین علیه السلام فریاد زد: «آیا یاری کننده ای نیست که برای خدا ما را کمک کند؟! آیا حمایت گری نیست تا از حرم رسول خدا دفاع کند؟!»
حرّ بن یزید این سخن را شنید، دلش پریشان و اشکش روان شد. در حال گریه و زاری همراه غلام ترکی اش سوی امام رفت.
او ابتدا نزد عمر سعد آمد و پرسید: آیا واقعاً با این مرد می جنگی؟
عمر گفت: بله، جنگی سخت که کمترینش افتادن سرها و دست ها باشد. حرّ گفت: آیا پیشنهادهای او مورد پذیرش شما نیست؟
عمر گفت: به خدا اگر دست من بود می پذیرفتم، ولی امیرِ تو راضی نمی شود.
حرّ با یکی از اقوام خود به نام قرة بن قیس از جمعیت دور شد و به کناری رفت. به قره گفت اسبت را آب داده ای؟ گفت: نه. گفت: نمی خواهی سیرابش کنی؟ قره می گوید: مطمئن شدم که می خواهد از جنگ کناره گیرد، در عین حال نمی خواهد من ببینم و او را لو دهم. گفتم: اسبم را آب نداده ام و با تو می آیم. با او کناری رفتم و اگر گفته بود که چه قصدی دارد، همراه او به سوی حسین علیه السلام می رفتم.
حرّ شروع به رفتن کرد که شخصی به او گفت: ابایزید! مشکوک به نظر می رسی، چه قصدی داری؟ گفت: خودم را بین بهشت و دوزخ می بینم و چیزی را بر بهشت ترجیح نمی دهم حتی اگر قطعه قطعه شوم یا بسوزم.
آن گاه اسبش را هِی کرد و با غلام ترکی اش به امام پیوست و گفت: یا بن رسول اللَّه! فدایت گردم، من همانم که از برگشت شما جلوگیری کردم و مجبورت کردم در این محل فرود آیی. به خدا سوگند! گمان نمی کردم پیشنهادهای تو را رد کنند و اگر می دانستم که می خواهند تو را بکشند هرگز چنین برخوردی با تو نمی کردم. اکنون توبه کار آمده ام تا در برابرت بجنگم و کشته شوم. آیا توبه ام پذیرفته می شود؟
امام فرمود: «آری خدا بازگشتت را می پذیرد و تو را می بخشد.» اسمت چیست؟ گفت: حُرّ (آزاد). فرمود: «تو آزاده ای همان گونه که مادرت نام نهاده است، آزاد در دنیا و آخرت، فرود آی.»
📚منبع
مقتل خوارزمی ،جز الثانی، ص ۵۶۷
#حضرت_امام_حسین_ع
#اصحاب
#امام_حسین
.
◼️ امام حسین (ع) برادرش عباس (ع) و نافع بن هلال را برای آوردن آب فرستاد؛
نامهای بدین شرح از عبید الله بن زیاد به عمر بن سعد رسید:
بین حسین و یارانش و آب حائل شو، مگذار قطرهای از آن بچشند همانگونه که با امیرالمؤمنین عثمان آن مرد متقی و زکّی و مظلوم معامله شد!
ابی مخنف میگوید سلیمان بن راشد از حمید بن مسلم ازدی برایم نقل کرده است که عمر بن سعد، عمرو بن حجّاج را با پانصد اسب سوار فرستاد تا در شریعه [آبشخور] مستقر گردیده و مانع شدند حسین [علیه السّلام] و یارانش حتی یک قطره از آن آب را بنوشند، این جریان سه روز قبل از کشته شدن حسین [علیه السّلام] بود!»
وقتی تشنگی حسین و یارانش شدّت یافت برادرش عباس بن علی بن ابی طالب را خواست و با سی اسب سوار و بیست پیاده همراه با بیست مشک به طرف شریعه فرستاد؛ آنها آمدند تا این که شبانگاه به آب نزدیک شدند، نافع بن هلال جملی پرچم به دست، پیشاپیش آنها حرکت میکرد عمرو بن حجّاج زبیدی گفت: ای مرد کیستی؟ [نافع گفت: نافع بن هلال] عمرو گفت: چرا اینجا آمدی؟ هلال گفت: آمدهایم تا از این آبی که ما را از آن منع کردهاید بنوشیم. عمرو گفت: بنوش، گوارایت باشد. هلال گفت: نه، و الله قطرهای از آن نمینوشم در حالی که حسین و اصحابش تشنهاند. آنگاه اشارهای کرد و اصحاب حسین یکباره جلوی عمرو ظاهر شدند.
عمرو گفت: به هیچ وجه اینها نمیتوانند آب بنوشند، اصلا ما اینجا قرار گرفتهایم تا آب را بر آنها ببندیم.
همین که سربازان نافع به نافع نزدیک شدند به آنان گفت: مشکهایتان را پر کنید! سربازان هم یورش آورده مشکهایشان را پر کردند. اینجا عمرو بن حجاج و یارانش به سویشان حمله بردند، ولی عباس بن علی و نافع بن هلال جلویشان را سد کردند، بعد به یاران خویش پیوستند و گفتند بروید؛ ولی خودشان ایستادند، عمرو بن حجاج و یارانش هم بار دیگر برگشتند. دو گروه اندکی یکدیگر را تعقیب کردند تا اینکه در نهایت اصحاب حسین [علیه السّلام] مشکها را به حسین [علیه السّلام] رساندند.
آن شب نافع بن هلال یکی از یاران عمرو بن حجّاج را با نیزه زخمی کرده بود که بعدا جای زخم چرکین شد و او مرد. او اولین کشته سپاه عبید الله بود که آن شب مجروح شده بود.
📚منبع
تاریخ طبری، ج ۵، ص ۴۱۲
#حضرت_امام_حسین_ع
#اصحاب
#امام_حسین
.
◾️ حضرت زینب(س) گفت: جز زیبایی ندیدم؛
اسیران اهل بیت(ع) را بر عبیدالله بن زیاد وارد کردند زینب نگاهی به ابن زیاد کرد و نشست.
ابن زیاد گفت: این زن کیست (کیستی)؟ جوابی نداد. دوباره پرسید و زینب ساکت بود. یکی از حاضران گفت: این زینب دختر علی بن ابی طالب است. ابن زیاد گفت: شکر خدای را که شما را رسوا کرد و دروغتان را آشکار ساخت! زینب علیها السلام فرمود: «شکر خدا که ما را به پیامبرش محمدصلی الله علیه وآله آبرو داد و در قرآنش به پاکی ما گواهی داد. رسوایی برای فاسق است و دروغ گویی برای انسان بدکار.»
ابن زیاد گفت: کار خدا را با برادر و خانواده ات چگونه دیدی؟ زینب علیها السلام فرمود: «جز زیبایی ندیدم. اینان گروهی بودند که خدا کشته شدن را برایشان مقدّر کرده بود و به محل مقرّر قدم گذاشتند.
خدا آن ها را با تو روبرو خواهد کرد و محاجّه و مخاصمه خواهید نمود. ببین آن روز، حق با کیست؟ مرگ بر تو ای فرزند مرجانه!»
ابن زیاد خشمگین شد و خواست زینب را بکشد ولی عمرو بن حریث گفت: این زن است و زنان را به سخنانشان مؤاخذه نمی کنند.
ابن زیاد گفت: ای زینب! خدا دلم را با کشتن حسین یاغی و سرکشان خانواده ات خنک کرد.
زینب علیها السلام فرمود: «به جانم سوگند که بزرگ مرا کشتی و ریشه و شاخه ما را بریدی. اگر به این کار، دلت خنک شده پس خوشحال باش.»
ابن زیاد گفت: این زن چه قدر با قافیه سخن می گوید، همان طور که پدرش شاعر و قافیه پرداز بود.
زینب فرمود: «ای ابن زیاد! زن را به این کارها چه؟ من به دنبال شعر و قافیه نیستم.»
آن گاه ابن زیاد رو به علی بن الحسین علیهما السلام کرد و گفت تو که هستی؟ فرمود: «علی فرزند حسین علیه السلام.»
ابن زیاد گفت: مگر خدا علی فرزند حسین علیه السلام را نکشت؟ امام ساکت شد و ابن زیاد گفت: چه شد، سخن نمی گویی؟ فرمود: «برادری داشتم که به او هم علی می گفتند و مردم او را کشتند – یا شماها او را کشتید – روز قیامت درباره او از شما بازخواست خواهد شد.» ابن زیاد دوباره گفت: خدا او را کشت.
امام گفت: «خدا هنگام رسیدن اجل، جان را می گیرد و هیچ کس جز به فرمان او نمی میرد که این سرنوشتی معین است.»
📚 منبع
مقتل خوارزمی، جزءالثانی، ص ۲۰۳
#حضرت_زینب
#مجلس_ابن_زیاد
#امام_حسین
#مصائب_اباعبدالله_ع
#خروج_از_کربلا
.
▪️ حضرت ام کلثوم (س) را به کنیزی خواست؛
حسن بن محمد بن علی الطبری در كتاب الكامل فی السقيفه مینويسد:
در آن روز كه يزيد بارگاه خود را جهت ورود اسيران آل محمد عليهمالسلام آراست و اركان شهر را دعوت نمود با سر مطهر آنچه خواست گفت و آنچه خواست كرد در اين اثناء زهير عراقی كه مردی مسخرهچی بود از در بارگاه وارد شد يک نگاهی به اسيران آل محمد عليهمالسلام نمود، چشمش به امكلثوم افتاد، رو كرد به يزيد و گفت: اين جارية به من ببخش و اشاره به امكلثوم نمود و خواست گوشه جامه آن مخدره را بگيرد كه آن مخدره مجلله از روی غضب فرمود كوتاه كن دستت را از ما خدا ببرد دستت را از سطوت اين عتاب و خطاب لرزه بر اعضای زهير افتاد به حيرت اندر شد از حاضرين مجلس پرسيد كه اين اسيران از طايفه عربند كه به عربی تكلم میكنند من گمان كردم اينها از اسرای كفار يا از ترک و ديلم و تتارند.
امام سجاد عليهالسلام فرمود: «ای مرد! اينها بنات رسول خدا هستند، دختران فاطمه زهراء عليهاالسلام میباشند كه امير شما آنها را اسير كرده و به مجلس نامحرم آورده.»
چون آن شخص عراقی از چگونگی احوال مطلع شد از مجلس بيرون آمد گريهكنان كاردی گرفت و همان دستی كه به جانب امكلثوم دراز كرده بود قطع كرد و دست بريده را به دست چپ گرفت و خون از دست او می ريخت آمد وارد بارگاه شد خدمت حجت خدا امام زين العابدين عليهالسلام رسيد عرض كرد: يابن رسول الله از شما عذر میخواهم معذرت مرا به كرم خود بپذير به خدا كه من شما را نمیشناختم. از جرم من در گذر، خطيئه مرا عفو فرما، خدا دعای عمه تو را در حق من مستجاب كرد. البته ايشان خانواده كرمند چون نشناخته بود بخشيدند.
زهير از مجلس با چشم گريان استغفر الله استغفر الله گويان بيرون رفت ديگر كسی اثری از او نيافت.
📚منبع
از مدینه تا مدینه، ص۹۳۹
#امام_حسین
#مصائب_اباعبدالله
#خروج_از_کربلا
#حضرت_ام_کلثوم
................
.
بخشی از خطبۀ #حضرت_ام_کلثوم (علیهاالسلام) در کوفه
«یا اَهلَ الکوفَةِ!
سوئَةً لَکُم مالَکُم خَذَلتُم حُسَیناً وَ قَتَلتُموهُ وَ انتَهَبتُم اَموالَهُ
وَ وَرِثتُموهُ وَ سَبَبتُم نِسائَهُ وَ بَکَیتُموهُ فُتُّباً لَکُم وَ سُحقاً...»
تمام همهمهها غرق در سکوت شدند
صدای گریۀ او شهر را تکان میداد
میان قوم عرب یک نسبشناس نبود؟
شکوهِ خطبه، علی را فقط نشان میداد
نگاه کرد به تسبیح خواهرش زینب
که این حماسه به او قدرت بیان میداد
کلام دختر نهجالبلاغه نافذ بود
و درس مردی و غیرت به کوفیان میداد
خطاب کرد: «شما تا ابد دو رو بودید،
اگر خدا به شما عمر جاودان میداد
به پاس این همه مدّت که دم تکان دادید
خلیفه کاش همانقدر استخوان میداد
در این معامله، کوفی سفیه بود، سفیه!
که دین خویش نفهمیده رایگان میداد
نشستهاید سر سفرۀ حرام آنقدر
که نامههای شما نیز بوی نان میداد
و رودهای روان را بر آن کسی بستید
که اذن بارش باران به آسمان میداد
شما به نام محمّد چقدر میکشتید
خدا اگر به علی همچنان جوان میداد»
و کاش خطبۀ او تا همیشه جاری بود
و کاش گریه کمی بیشتر امان میداد
📝 #محمدمهدی_خانمحمدی
.
هدایت شده از امام حسین ع
4_5922467967961927098.mp3
19.67M
📋 حال دلم همیشه روبهراهه
#شور #امام_حسین
حاج سید رضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حالِ دلم همیشه روبهراهه
وقتی حسین حسینه رو زبونم
اینقده اسمت برکت داره که
همیشه ذکرِ خیرته توو خونهم
خونوادگی شدیم آقاجون، عاشقِ روضهت
زن و بچهم و کجا ببرم، بهتر از هیئت
با پسرم سینه زدیم واسهت
قراره نوکرِ شما باشه
دخترم از اینجا یاد گرفته
مثلِ رقیه باحیا باشه
«ابا عبدالله، ابا عبدالله
ابا عبدالله، حسین حسین»
روضه توو هیئتا قشنگه اما
روضهی خونگی یه چیزِ دیگهس
از صدقه سرِ همین مجالس
زندگیمون نمیخوره به بن بست
روبهراه میشه حالِ دلامون، با نگاهِ تو
زن و بچهم و سپردم آقا، در پناهِ تو
خونوادگی شدیم آقاجون، عاشقِ روضهت
زن و بچهم و کجا ببرم، بهتر از هیئت
اهل و عیالم وزندگیم نذره
اهل و عیال و زندگیت ارباب
برای اربعین اگه میشه
ماها رو خونوادگی دریاب
«ابا عبدالله، ابا عبدالله
ابا عبدالله، حسین حسین»
ما نمیدونیم تهش قراره
دنیا چه خوابی ببینه برامون
ایشاالله که بعد ما این بیرقه
روضه بیوفته دستِ بچههامون
با دعای تو محاله آقا، غرقِ دنیا شن
زن و بچهم و یه لحظه نذار، از تو دور باشن
خونوادگی شدیم آقاجون، عاشقِ روضهت
زن و بچهم و کجا ببرم، بهتر از هیئت
هرکسی زندگی کنه با تو
عاقبش به خیره وَاللّٰهِ
مقصد هر کسی حسین باشه
محاله که بره بیراهه
«ابا عبدالله، ابا عبدالله
ابا عبدالله، حسین حسین»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
.
4_5922467967961927099.mp3
15.51M
📋 الهی برای عشق لایق باشم
#شور #امام_حسین
حاج سید رضا نریمانی
اللهم اجعل محیای محیا محمد و آل محمد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
الهی برای عشق لایق باشم
من اقلاً با خودم صادق باشم
نباشه به ادعا و حرف تنها
الهی با جون و دل عاشق باشم
نوکری برای تو، سعادته
همهی نوکری به، اطاعته
این اطاعتم خوده، عبادته
همیشه محبت و اطاعتِ، تو چارهسازه
اون که سر به زیرِ پیش تو، همیشه سرفرازه
«یا مولا، یا ثارالله؛ یا مولا، یا ثارالله»
کاش برات همیشه پای کار باشم
نه میخوام یه نوکرِ سَربار باشم
از تمومِ دشمناتون بیزارم
کاش از اخلاقشونم بیزار باشم
گاهی وقتا، پای کارِ روضهتم
گاهی وقتا، ولی غرقِ غفلتم
نگرانم، برای عاقبتم
الهی که بگیرن، رنگ و بوی امام حسین و
الهی که نبردن، آبروی امام حسین و
«یا مولا، یا ثارالله؛ یا مولا، یا ثارالله»
نوکرِ خوبی نبودم شرمندهم
دیگه از همه به جز تو دل کَندم
آرزوم اینه روزِ محشر باشه
مُهرِ تایید تو روی پروندهم
زندگی بدون تو، جهنمه
اگه جون بدم برات، وظیفه
همه دنیا هم فدات بشن، کمه
الهی که یه روزی، نوکرِ باوفا بشم من
الهی که عاقبت، توو راهِ تو فدا بشم من
«یا مولا، یا ثارالله؛ یا مولا، یا ثارالله»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
.
.
📋 شب جمعه به دل هوا دارم
#روضه_امام_حسین (ع)
#گریز_به_روضه_حضرت_عباس (ع)
حاج سید رضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شب جمعه به دل هوا دارم
در سرم شور کربلا دارم
شب جمعه دوباره پَر بزنم
در خیالم به دوست سر بزنم
گوشهی قتلگاه میآیم
با دَم آه، آه، میآیم
مادرش آمده است میدانم
روضهی "یابُنَیَّ" میخوانم
دو سه خط روضه، هر که هر جا رفت
دل من پا به پای زهرا رفت
تا كه او بیشتر نفس میزد
بیشتر میزدند زینب را
تیغشان مانده بود در گودال
با سپر میزدند زینب را
شب جمعهست روضهخوان زهراست
مجلسی گوشهی حرم برپاست
یکی از گودیِ زمین میخواند
یک نفر روضه اینچنین میخواند
لبِ گودال خواهر افتاده
ته گودال مادر افتاده
آن طرفتر برادری تنها
بین یک مشت خنجر افتاده
عزت آب و آبروی حرم
زیر یک چکمه بیسر افتاده
شب جمعهست مبتلا شدهایم
باز مهمان کربلا شدهایم
رو به سمت حرم بایست بگو
السلام علی الحسین بگو
*شاعر: #سید_روح_الله_موید
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📋 برای روضه نشستیم و روضه خوان آمد
#روضه_امام_حسین (ع)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
برای روضه نشستیم و روضهخوان آمد
صدا گرفته و غمگین و ناتوان آمد
نشست و گفت سلامٌ علیکَ یا عطشان
سلام حضرت لب تشنه روضهخوان آمد
سلام حضرت شَّیْبُ الْخَضیب، مقتلها
نوشتهاند چه بر روزگارتان آمد
نوشتهاند مقاتل که ظهر روز دهم
چه روضهها که زِ داغ بر زبان آمد
سه سیب را سه هدف را سه تیر کافی بود
سه بار حرمله هربار با کمان آمد
نوشتهاند که شاهی ز صدر زین افتاد
اگر غلط نکنم عرش در فغان آمد
نوشتهاند مقاتل که عصر عاشورا
بلند مرتبهای خسته، نیمه جان آمد
بلند مرتبه شاها! همین که افتادی
بریده باد زبانم ولی سنان آمد
بلند مرتبه شاها! همین که افتادی
به قصد حنجرهات شمر همچنان آمد
بلند مرتبه شاها! همین که افتادی
میان هَروله زینب دَوان دوان آمد
یکی به دشنه تو را زد یکی به نیزه ولی
یکی به قصد تَبَرک عصازنان آمد
هنوز داخل گودالی و تنت بر خاک
رسید خولی و در دشت بوی نان آمد
برای بردن انگشتر قیمتیات
همین که غائله خوابید ساربان آمد
*شاعر: #محسن_ناصحی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📋 خسته بود آقا
#زمزمه
#روضه_امام_حسین (ع)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خسته بود آقا
تازه روی مرکبش، نشسته بود آقا
میزدن سنگ سرش، شکسته بود آقا
خسته بود آقا
تک و تنها رفت
که صدای گریه توو، خیمه بالا رفت
دم رفتن طرفِ، خیمهی زنها رفت
تک و تنها رفت
تنهایِ تنها بود، تنهایِ تنها رفت
آرومِ جونِ من، زیرِ دست و پا رفت
هرکی از راه اومد، سرنیزه خرجش کرد
پیشِ همه زینب، از خولی خواهش کرد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📋 افتاده بین قتلگاه
#روضه_امام_حسین (ع)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
افتاده بین قتلگاه
توو چنگ کینهی سپاه
نداره جون پناه، پناه عالم
شدی چه دَرهم، پناه عالم
باور نداره زینب، ولی داره میبینه
رو سینهی داداشش، شمر لعین میشینه
شمر اومده و
رو سینه تا نشسته
پهلوت شده شکست
پشت و روش نکن، پیشِ نگاه خواهر
رو پای مادرِ سر، گلوی خشک و خنجر
شلوغه و برو بیا، از تیغ و تیر و نیزهها
یه پیرمردی با عصا، اومده گودال، میون جنجال
همه میون گودال، با دست پُر رسیدن
انگشتش و برای، انگشترش بریدن
با وضو همه، زدن به قصد قربت
تنش میره به غارت، چقدر شده جسارت
نیزههاشون و
توو بدنش شکستن
نعلای تازه بستن
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📋 آی شمر امام است و احترامش کن
#روضه_حضرت_زهرا (س)
#روضه_امام_حسین (ع)
حاج سید رضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
یه جای دیگه هم با دست پُر رفتند، اون نامرد اومد گفت:« میخوایم بریم در خونهی علی؛ کیا میان»؟!
لاتای مدینه رو همه رو جمع کرد، گفت هرچی میتونید دست بگیرید، بردارید میخوایم بریم به جنگ علی...
«هرکی با هرچی دستشه
مادر ما رو میزنه»
عمر سعد به مردی که سمت راستش ایستاده بود اینجوری گفت:« پیاده شو برو کارش و خلاص کن». آخر مقتل میگه سه ساعت توو خون همینجوری دست و پا میزد...
شمر و سنان خودشون و رسوندن، میگه لحظات آخر ابی عبدالله بود، ابی عبدالله زبان مبارک و همینجوری از عطش توو دهانش میچرخوند. شمر وارد شد اول یه لگدی به ابی عبدالله زد، و گفت:« پسر ابی تراب، مگه خودت نمیگفتی بابام از کنار حوض کوثر به من آب میده، پس چرا هی داری العطش العطش میگی؟! از بابات بخواه بهت بده.
👇
.
رو کرد به سنان، اینجوری به سنان گفت شمر:« برو تو کارش و تموم کن». به خدا قسم من اینکار و نمیکنم، هرکی این کار و بکنه دشمن پیغمبر میشه. شمر غضب کرد، نشست رو سینهی حسین. محاسن ابی عبدالله و توو مشت گرفت، ابی عبدالله یه خندهای بهش کرد؛ ابی عبدالله شروع کرد باهاش حرف بزنه:« مگه منو نمیشناسی که میخوای منو بکشی»؟!
شمر جواب داد:« خوبم میشناسمت، میدونم کی هستی. تو مادرت فاطمهست، باباتم علیه، میکُشمت هیچ ترسیم ازت ندارم».
جدم رسول خدا درست میگفت، گفت چی میگفت جدت؟! حالا همینجور که رو سینهی ابی عبدالله نشسته...
به پدرم جدم اینطوری میفرمود:« انسانی که شکل سگه، انقدر چهرهش زشته یه همچین انسانی منو میکشه. محاسن سیدالشهدا توو دست شمره، ابی عبدالله داره باهاش حرف میزنه. گفت:« منو میگفت»؟!
حالا که جدت اینجوری گفته منم بلدم چه جوری سرت و ببرم. میگه با پاش بدن مبارک ابی عبدالله و برگردوند، شروع کرد با شمشیرش، با خنجرش از پشت گردن ضربه بزنه. هرضربهای میزد ابی عبدالله صداش بلند میشد، ضربهی اول و زد:« وا جَدّاه»، ضربهی دوم «وا محمدا»، ضربه سوم « وا ابا قاسما، وا ابتاه، وا علیاه» ضربهی آخر که رسید صدا زد:« وا اماه»...
«آی شمر امام است و احترامش کن
چقدر پشت و رویش میکنی تمامش کن»
حالا یه نفرِ داره میبینه، روضه هنوز تموم نشده، یه نفر از بالای تل دست رو سرش گذاشته، حسین از توو گودال میگه وا محمدا؛ زینبم از رو تل داره جواب میده وا محمدا، وا جداه...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#روضه_شب_عاشورا
#شب_دهم_محرم
.👇
هدایت شده از امام حسین ع
4_5916027376738766314.mp3
17.73M
📋 ما نباشیم بقیه هستند
#واحد #امام_حسین
حاج سید رضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ما نباشیم بقیه هستند
کارِ تو لَنگ نمیمونه
همه کربلا رو میبینند
هیچکی دلتنگ نمیمونه
دور و برت شلوغه/ همیشه/ ماشاءالله
دور و برِ تو خلوت/ نمیشه/ ماشاءالله
ماشاءالله ابا عبدالله
راه ابا عبدالله
ماه ابا عبدالله
شاه ابا عبدالله
«ابی عبدالله، ابی عبدالله
ابی عبدالله حسین، ابی عبدالله»
صد هزار سالِ دیگه بازم
روضههات تازهترین داغه
صد هزار جای دیگهم باشم
باز حرم وعدهی عُشاقه
قول و قرارمون با/ رفیقا/ انشاءالله
همدیگه رو ببینیم/ کربلا/ انشاءالله
انشاءالله درِ این خونه
نوکرت میمونه
قلبِ من مجنونه
به عشقِ آقامونه
ماشاءالله ابا عبدالله
راه ابا عبدالله
ماه ابا عبدالله
شاه ابا عبدالله
«ابی عبدالله، ابی عبدالله
ابی عبدالله حسین، ابی عبدالله»
*شاعر: #حمید_رمی ✍
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
.
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
📋 جلسه هشتم فصل سوم "کدام حسین علیه السلام؟ کدام کربلا؟" 📆 یکشنبه بیست و چهارم مردادماه ۱۴۰۲ #حام
.
#امیرالمؤمنین
#حضرت_عباس
اگه چهار نفر ،دنبال ما کنن ، ما هرچه هم که قوی باشیم ، چون تعدادشون بیشتره، در میریم و فرار میکنیم .. اما
برای دو نفر در تاریخ اینطور نوشتند که : «حملوا علیه فَحَمَلَ عَلَيْهِم»[1] آنها که حمله میکردند، علی (علیه السّلام) هم با اینکه یک نفر بود حمله میکرد.برای پسر او هم در کربلا ،قمر بنی هاشم نوشتند: «فَحَملوا عَليه وَ حَمَلَ عَليهِم»[2] او هم وقتی میخواست برود آب بیاورد، به این همه آدم حمله کرد.
امیر المؤمنین (علیه السّلام) 10 تا، 11 تا، چند تا از این 50 نفر را زمین میانداخت. اینها میرفتند دوباره تجهیز میکردند، 50 نفری، 60 نفری دوباره حمله میکردند. چون امیر المؤمنین (علیه السّلام) داشت طبیعی جنگ میکرد، 60 ضربهی شمشیر به بدن مبارک ایشان اصابت کرد. سنگی به پیشانی پیغمبر خورد، خون جاری شد. سنگی به دندان مبارک پیغمبر اصابت کرد. اینجا را میخواهم بگویم جنگ که تمام شد، صدّیقهی طاهره (سلام الله علیها) آمدند، زره امیر المؤمنین (علیه السّلام) زره پیش را، چون زرهی امیر المؤمنین (علیه السّلام) که پشت نداشت، این زره رو را که باز کردند، این زره انحا دارد، این سپر مقابل سینهی حضرت انحا دارد در آن آب ریختند. امیر المؤمنین (علیه السّلام) نگه داشت، صدّیقهی طاهره (سلام الله علیها) دستمال در این آب میزد، پیشانی پیغمبر را پاک میکرد، امیر المؤمنین (علیه السّلام) 60 ضربه شمشیر خورده بود. اینجا رسول خدا فرمود: قومی که خون از پیشانی پیغمبر خود جاری بکند به رستگاری نمیرسد. نوشتند امیر المؤمنین (علیه السّلام) گریه میکرد، 60 ضربهی شمشیر خورده بود. ولی شرمنده از این بود که یک سنگ از من عبور کرد. بعد نوشتند وقتی که پیشانی مبارک پیغمبر را پاک کردند و پانسمان کردند، امیر المؤمنین (علیه السّلام) بیهوش شد. یک ماه امیر المؤمنین (علیه السّلام) بستری بود.
امیرالمومنین تنها فرمانده ی میدانی بود که بجای اینکه یکجا به ایسته و دیگران از او محافظت کنند، یکسره وسط میدان بود و یلان لشکر کفر و نفاق رو هم غالبا میکشت.
[1]– بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج 41، ص 83.
[2]– همان، ج 45، ص 40.
...........
#روضه_حضرت_عباس
اما عباس ...
وعده ای داده ای و راهیِ میدان شده ای
چون به بچه های حسین، وعده ی آب داده بود، از سد ِ دشمن عبور کرد.حتی اگه سدِ ذوالقرنین (که مصداق نفوذ ناپذیری است)هم در مقابل عباس بود، او عبور میکرد و خودش رو به آب میرسوند.
لذا وقتی به آب رسید، صدا زد:" انا بن علی المرتضی"
مجبور بود برای اینکه آب رو زودتر برسونه به بچه ها، مستقیم بسمت خیمه ها بره و وقت رو تلف نکنه.. ِلذا چون یک هدف برای ۴۰۰۰ محافظ شریعه فرات... اما وقتی دستاش رو قطع کردن و تیر به مشک خورد؛" فوقف العباس متحیرا" عباس دیگه دید اگه بسمت خیمه ها بره، بدتر روحیه ی اطفال حسین بهم میریخت. ایستاد و دشمن هم جری شد.
ابی عبدالله با کمر خمیده بسمت علقه رفت و باخود میگفت..: بدون عبا اومدم و الّا جسمت رو از زمین جمع می کردم ..ابی عبدالله می گفت گیرم که عبا داشتم، عبا رو پهن می کردم، وقت داشتم، من با حوصله تو رو از زمین میتونستم جمع کنم، از هرگوشه یه تیکه ات رو میتونستم بیارم، اما اباالفضل با خودم فکر می کنم علی اکبر و با تو بردم.تو رو با کی ببرم
مولا درحالی بسمت خیمه ها برمیگشت که داشت با گوشه ی آستین، اشکای چشم مبارکش رو پاک میکرد.. و در سوال بچه ها که از عمو میپرسیدند، حضرت، به بی بی زینب فرمود:به این زنها و بچه ها بگو معجر هاشون رو محکم گره بزنند....
آی حسین...
.
.
امام سجاد در خطبه اش در شام ، میخواد اهلبیت پیامبر را که کشتی نجات و چراغ هدایتند، معرفی کند... لذا میفرمایند:انا بن الزمزم و الصفا( اعتبار مکه و منا و زمزم و صفا از ماست).
وقتی ائمه میفرمایند، هر بلایی سر ما اومد از روز دوشنبه بود ،یعنی چی؟
یعنی روزی که مردم و حکومت ، ریسمانهای هدایت رو رها کردند ، بسمت ضلالت رفتن و اولین بی اعتنایی به ائمه ی هدایت و اهلبیت پیامبر، رعایت نکردن حالِ دختر پیغمبر و غصب حق امیرالمومنین بود.و اینگونه بسمت ائمه کفر متمایل شدند.
چون اهلبیت پیامبر را ، در حد داماد و دختر و نوه ، پایین آوردن ... کسانی رو که پیغمبر فرموده بود؛ اگه رها کنید گمراه میشوید، رها کردن... ولذا دیگه کمتر کسی ائمه را پناهگاه و محل رجوع در دین میدانست... اما وقتی یزید ، آشکارا منکر میکرد و مردم هم متوجه آن شدند...لذا امام حسین فرصت را مغتنم شمرد و شروع کرد به روشنگری و تبیبنِ حقائق... چون معاوبه آشکارا امام حسین رو فاقد شرایط حکومت معرفی کرده بود و میگفت ؛ اگر حسین بن علی شرایطش از یزید بهتر بود، من او را جانشینم میکردم، اما چه کنم که یزید بهتر و حائظ شرایط تر است. ! متاسفانه مردم هم سکوت کردند و اهلبیت را محل رجوع ندانستند...
اگر غصب حق از حیدر نمیشد
حسین بن علی بی سر نمیشد
امام حسین دو بار در کربلا بدشمن رو زده ، اول وقتی به خیمه ها ی اصحاب و بنی هاشم نگاه کرد و همه رو خالی یافت؛ لذا رو به دشمن فرمود؛ هل من ذاب یذب عن حرم رسول الله... چرا بدشمن استنصار کرد؟ چون دید دیگه بعد از این، نوامیس اهلبیت تنها میمونن، می دونست بعد از شهادتش، نوامیس رسول الله تنها بین ۳۰ هزار لشکر خواهند ماند.لذا به همین دشمن هم برای حمایت از مخدرات رو زد.چون امام حسین غیرت الله است.
................
متن مقتل حضرت علی اصغر علیه السّلام
وً لَمَّا رَأیَ مَصَارعَ فِتیَانِهِ وَ أَحِبَّتِهِ عَزَمَ عَلَیَ لِقاءِ القَومِ بِمُهجَتِهِ؛ اِلتَفَتَ عَن یَمِینِهِ؛ فَلَم یَرَ أَحَدًا مِنَ الِّرجَالِ وَ اِلتَفَت عَن یَسَارِه،ِ فَلَم یَرَ أَحَدًا وَ لَم یَبقِ غَیرُهُ وَ غَیرُ النِّساءِ وَ الذَّرَارِی / امام حسین علیه السلام یکّه و تنها ماند. وقتی مقتل جوانان و عاشقان خود را دید، عزم نمود تا با جان خویش به مصاف دشمن برود. به طرف راست خود نظر انداخت و هیچ مردی را ندید به طرف چپ خود نظر کرد باز کسی را ندید. غیر از خودش و زنان و بچه های کوچک کسی باقی نمانده بود.
فنَادیَ / پس صدا زد:
«هل مِن ذَابٍّ یَذُبُّ عَن حَرَمِ رَسُولِ اللهِ؟ / آیا مدافعی هست که از حرم رسول خدا دفاع کند؟
هل مِن مُوَحِدٍ یَخَافُ اللهَ فِینَا؟ / آیا خداپرستی هست که در مورد ما از خدا بترسد؟
هل مِن مُغِیثٍ یَرجُوا اللهَ فِی اِغَاثَتِنَا؟ / آیا فریادرسی هست که به خاطر خدا به فریاد ما برسد؟
هل مِن مُعیِنٍ یَرجُوا مَا عِندَ اللهِ فِی اِعَانَتِنَا؟ / آیا یاری دهنده ای هست که به امید ثواب خدا ما را یاری کند؟
ارتَفَعَت أَصوَاتُ النِّساءِ بِالعَوِیلِ! / صدای گریه و شیون زنان حرم بلند شد.
فضَجَّ النَّاسُ بِالبُکَاءِ / و همه ی مردم گریه کنان ضجّه می زدند.»
ثمَّ تَقَدَّمَ اِلَی بَابِ الفُسطَاطِ، وَ جَلَسَ اَمامَ الفُسطاط فَأَلقَی البُرنُسِ وَ اعتَم بِعِمَامَهٍ، فَقَالَ لِزَینَبَ علیهاالسلام/ سپس امام به در خیمه آمد و مقابل خیمه نشست. کلاه خود را از سر برداشت و عمامه ای بر سر گذاشت و به حضرت زینب علیها السلام فرمود:
«ناوِلینِی عَبدُاللهِ عَلِیًا وَلَدِی الصَّغِیرَ، حَتَّی أُوَدِّعهُ، هُوَ طِفلٌ أُمُهُ الرُّبَابُ بِنتُ اِمرَئِ القِیسِ/ فرزند کوچکم عبدالله که نامش علی است به من بدهید تا با او وداع کنم. مادر علی اصغر، رباب دختر اِمرِٶالقِیس بود.»
کودکش را آوردند. علی اصغر را در آغوش گرفت و شروع کرد به بوسیدن او و میفرمود:
«یا بُنَیَّ! وَیلٌ لِهَولُاءِ القَومِ! / ای پسر عزیزم! وای بر این مردم! آن زمان که جدّ تو محمد مصطفی دشمن آنان باشد.»
فَرَمَاهُ حَرمَلَهُ بنُ کَاهِلِ الأَسَدِی بَسَهمٍ، فَوَقَعَ فِی نَحرِه،ِ فَذَبَحَهُ فِی حِجرِ الحُسَینِ علیه السلام مِنَ الأُذُنِ اِلیَ الأُذُنِ وَ مِنَ الوَریِدِ اِلیَ الوَریِدِ/ در این هنگام حرمله بن کاهل تیری به سوی کودک رها کرد و آن تیر به گلویش نشست و گلوی علی اصغر را گوش تا گوش و رگ تا رگ، در آغوش پدر پاره کرد.
فقالَ لِزَینَبُ/ در حالی که خون از گلوی کودکش جاری بود، به حضرت زینب علیها السلام فرمود:
«خُذِیهِ!/ این کودک را بگیر.»
دست های خود را زیر گلوی علی اصغر برد، وقتی دست ها پر از خون شد به آسمان پاشید.
ثمَّ قَالَ:/ و فرمود:
خدایا! تحمل این حادثه برایم آسان است چرا که تو می بینی و در پیشگاه تو بچه ی ناقه ی صالح از کودک من جلیل تر نیست.»
📚منبع:
بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۴۵، ص۴۶و۴۷
.
#روضه_اربعین
چهل روز است دل دلبر ندارد
حسین انگشت و انگشتر ندارد
چهل روز است زهرا گشته گریان
حسین برخون خودگردیده غلطان
چهل روز است زینب میکشد آه
کنار علقمه شرمنده شد ماه
چهل روز است مولا سر ندارد
ربابِ باوفا اصغر ندارد
چهل روزاست آل الله غریب است
نوای کاروان امن یجیب است
چهل روز است دل منزل ندارد
بگو دریای غم ساحل ندارد
◾با پای دل بریم کربلا ،خوشبحال اونایی که الان کربلان، خوشبحالِ اونایی که حسین حسین گفتن و سینه زدن و راه افتادن رفتن کربلا، نوبت ما هم میرسه، منکه به این نتیجه رسیدم غیرِ کربلا خبری نیست، کربلا نری باختی...
خواستم این اربعین را کربلا باشم نشد
از نجف پای پیاده کربلا باشم نشد
امروز کربلا یه عده زائر دلسوخته داره، همه ی شما اهل روضه اید، اربعین یعنی مرور روضه های گذشته چون همه ی روضه ها رو امروز زینب برا حسین خونده،اربعین یعنی از اول محرم هر چی روضه شنیدی دوباره تکرار کنی و داد بزنی، روضه خوانِ کربلا بی بی زینبه، روضه رو باید از زبان زینب شنید، روضه خونی که همه ی مصیبت ها را شاهد بوده، امروز اگه دوای درد میخوای دامان زینب رو بگیر بگو یا زینب
این چنین ایامی بود که وارد زمین کربلا شد سر دو راهیِ مدینه و کربلا صدا زد: بشیر ما رو ببر کربلا حسینمُ ندیدم میخوام برم کربلا با حسینم دیداری کنم، وارد زمین کربلا شدن آه امان از دل زینب یادش اومد خاطرات روز عاشورا شروع کرد با قبر برادر درد دل کردن ، حسین جان خیلی دلم برات تنگ شده
حسین اگه یه روز نمی دیدمت بیقرارت بودم حالا چهل روزه تو رو ندیدم، چهل روزه با من حرف نزدی، یک کلمه با من حرف نزدی، حسین چرا خوابیدی و با من حرف نمیزنی، بذار خاطرات کربلا رو برات بگم که بعد از تو چی گذشت، ماجرای کوفه رو گفت، ماجرای کوفه تا شام رو گفت حسین جان:
کاش تیری کز کمانِ خصم جست
جای تو بر قلب زینب می نشست
کاش آن گه چوب میزد بر لبت
شرم میکرد از نگاه زینبت
مگه نمی دونستن من خواهر توأم مگه نمی دونستن من چقدر دوستدارم که به اون لبهایی که مادرم زهرا بوسه زده بود و جدم پیغمبر بوسه زده بود چوب میزد حسین بخدا رو ندارم برگردم مدینه
جواب اهل مدینه رو چی بدم؟ به ام البنین چی بگم؟ به ام لیلا چی بگم؟
(کاش می مُردم نمی رفتم وطن)2
حسین جان نگاه کن ببین تمام قافله رو سالم آوردم، بخدا هر وقت میخواستن بچه هاتو سیلی بزنن خودمو سپر میکردم میگفتم اینا داغ دیدن، یتیمن، داغ بابا دیدن داغ عمو دیدن به من سیلی و تازیانه بزنید
حسین اگه نامحرم نبود جای کبودی تازیانه رو نشونت میدادم حسین جان اگه نگاه کنی در این قافله دختر سه ساله ت نیست شرمنده م بخدا تقصیر من نبود حسین هر چی اومدم مانع بشم سر بریده ی تو رو تو دامنش قرار ندم نذاشتن سیلی ام زدن تازیانه ام زدن ، سر بریدتو تو دامن رقیه گذاشتن بخدا کنار سر بریدت جان داد
حسین حرف آخرم اینه:
وقتی برادرم ابالفضل بخون غلطید فریاد زدی کمرم شکست ، من هم الان جاداره که بگم با رفتن شما و تمام برادرام کمرم شکست، از دنیا سیرم، دعا کن خواهرت زینب بمیره بعد از تو زنده نمونه
هر کجا نشستی با سوز دل سه مرتبه بگو یا حسین(3)
صداتُ برسون کربلا، حسین جان به پهلوی شکسته ی مادرت زهرا(س)به برادرت ابالفضل بگو اسمِ اینارم بنویس، اینام زائرِ اربعینن
«صلی علی علیکَ یا ابا عبدالله»
بانوای جانسوز:استاد پرویزی
تایپ و ارسال: علیمحمدی
#کربلا
#امام_حسین (ع)
#اربعین
👇
AUD-20220914-WA0014.mp3
13.22M
🎧 چهل روز است دل دلبر ندارد
🎤 مداح بختیاری استاد پرویزی
#زوضه_اربعین
.
#امام_زمان
#اگر_به_چیزی_احتیاج_داشتی_خجالت_نکش
#از_امام_زمان_بخواه
#ابوهاشم_جعفری میگوید:
... از نظرمالی در مضیقه بودم، درفکر بودم که وضع مالی خود را طی نامهای به امام حسن عسکری علیهالسلام بنویسم اما خجالت کشیده وصرف نظر کردم.
وقتی به منزل آمدم دیدم که نامهای از امام علیهالسلام بههمراه صددینار به اهل منزل داده شده است.
نامه را باز کردم وخواندم.
➖ امام علیهالسلام در آن نوشته بودند:
هروقت احتیاج داشتی خجالت نکش وپروا مکن و از ما بخـــواه که به خواست خدا به مقصود خود میــرسی.
📝 وروى إسحاق بن محمد النخعي قال: حدثني أبوهاشم الجعفري
قال: شكوت إلى أبي محمد عليهالسلام ضيق الحبس وكلب القيد،
فكتب إلي:
"أنت مصلي اليوم الظهر في منزلك"
فأخرجت وقت الظهر فصليت في منزلي كما قال. وكنت مضيقا فأردت أن أطلب منه معونة في الكتاب الذي كتبته فاستحييت، فلما صرت إلى منزلي وجه لي بمائة دينار وكتب إلي:
" إذا كانت لك حاجة فلا تستحي ولا تحتشم، واطلبها تأتك على ما تحب إنشاءالله".
📚 منابع:
۱. ارشاد شیخ مفید ج۲ ص۳۳۰
۲. مناقب آل ابیطالب ابن شهر آشوب ج۴، ص۱۲۳
1️⃣ البته هر آنچه میخواهیم در راستای رشد و تعالی خود و همچنین فرج امام زمان از خدا بخواهیم نه اینکه صرف خواستهی خود را بر مبنای حب دنیا قرار دهیم.
مثلا اگر خانهای میخواهیم بگوییم:
امام زمان! خانهای به من عنایت کن و توفیقی بده تا در منزلم بتوانم برای شما جلسات معرفتی برگزار کنم..
2️⃣ و واقعا چه امامان بزرگواری داریم اگر برای فرجشان دعا کنیم که بیایند و حکومت جهانی در دست آنها افتد، چه روزگار پر برکتی برایمان خواهند ساخت...
.
.
اللهم اجعل محیای محیا محمد و آل محمد
🏴🏴🏴
شخصی به حضرت آیت الله بهاء الدینی گفته بود:
آقا جان، دعا کنید من آدم شوم!
آقا فرموده بودند:
با دعا خشک و خالی کسی آدم نمی شود
شده است بدون ریختن چای خشک در آب جوش، چایی بخوری؟
شده است بدون مایه زدن به شیر، پنیر درست شود.!؟
شده است بدون خوردن آب و غذا سیر شوی؟
شده است لامپ بدون الکتریسیته، روشن شود؟
بدون علم و عمل صالح نیز آدم شدن محال است.
آری واین همان تفسیری از سوره عصر است که خداوند در قرآن
می فرماید
والعصر آن الانسان لفی خیر
الا الذین آمنوا وعملو الصالحات
وتواصو بالحق وتواصو بالصبر
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
.
#گریز_زیارت_عاشورا
.
Shab15Safar1402[05].mp3
9.85M
🎙دنیا برای اهلش، ما و غم تو مولا
(#واحد #امام_حسین )
🔺بانوای: حاج میثم مطیعی
دنیا برای اهلش، ما و غم تو مولا
عشق تو روزی ماست، داغ تو مانده با ما
ما را به کاروانت کی می رسانی آقا؟
دل بی تو ناشکیباست
هر دل که جا بماند بی کربلا بماند
ابن السبیل دنیاست
(آب و گلم حسین جان، نبض دلم حسین جان)
دنیا به این بزرگی مدیون اصغر تو
خورشید و ماه و انجونم سرباز لشکر تو
ای خیل تشنگان را پیمان تو کفایت
پیمان این دگر دل
ما منتظر نشینیم، در راهت ای شهادت
ما را خودت خبر ده
(آب و گلم حسین جان، نبض دلم حسین جان)
دنیا همیشه دارد از کربلا نشانی
ای دل خدا کند تو بر عهد خود بمانی
دنیا فریب و رنگ است تا جا بمانی از او
اما تو می توانی
اما تو می توانی خود را شکسته بسته
تا کربلا رسانی
(آب و گلم حسین جان، نبض دلم حسین جان)
شاعر: #میلاد_عرفان_پور✍