.
بـعـد از کــ🚩ـــربلا چـه گذشـت8⃣
اهل بیت امام حسین علیهالسلام از کودکانی که پدرشان در کربلا شهید شده بود، خبر شهادت پدر را مخفی میداشتند.
دختر سه ساله حسین علیهالسلام شبی از خواب پرید و بهانه پدر گرفت و گفت:
بابایم حسین الان کنارم بود و مرا در آغوش گرفت... به کجا رفت؟
اهل بیت که از خواب رقیه آگاه شده بودند صدای ضجه و نالهشان بلند شد.
صدای شیون به خانه یزید رسید
و از خواب بیدار شد!
پرسید در خرابه چه خبر است؟
گفتند دختر حسین، بهانه پدر گرفته است
یزید لعنت الله گفت:
سر پدرش را برایش ببرید
سر حسین علیهالسلام را درون طشتی نهاده و با پارچهای میپوشانند و برای رقیهخاتون میآورند.
او به خیال اینکه برایش غذا آوردهاند فرمود: عمه جان من گرسنه نیستم، من بابایم حسین را میخواهم!
گفتند: هرچه میخواهی در میان طشت است. دختر اباعبدالله با دستهای کوچکش روی ظرف را برداشت...
چشمش به سر بریده پدر افتاد، سر را در آغوش گرفت و با سر پدر شروع به درد و دل کرد
بعد از ساعتی اهل بیت حسین دیدند که سر یک طرف و رقیه به طرفی افتاد و جان به جان آفرین تسلیم کرد...
حضرت سکینه نقل میکند:
هنگامی که در خرابه شام بودیم، شبی در خواب دیدم پنج نفر بر مرکبهائی از نور سوارند و فرشتگان آنها را احاطه نموده و خادمی نیز با آنها است به راهی میروند
مرکبها گذشتند ولی خادم به طرف من آمد و گفت: سکینه جدت رسول خدا ﷺ به تو سلام میرساند.
گفتم: سلام خدا بر رسولش، تو کیستی؟
گفت: من خادمی هستم از خدمه بهشت
گفتم: این مردانی که بر مرکبهای نور سوارند، کیستند و به کجا میروند؟ گفت:
✨اولی آدم صفی الله
✨دومی ابراهیم خلیل الله
✨سومی موسی کلیم الله
✨چهارمی عیسی روح الله
✨و پنجمی که محاسنش را در دست گرفته، گاهی میافتد و برمیخیزد
او جدت رسول خداست، که برای زیارت پدرت حسین به کربلا میروند.
همین که نام جدم را شنیدم به سویش دویدم تا از مصائبی که بر ما گذشته او را خبر بدهم و بگویم ستمکاران با ما چه کردهاند
که ناگهان دیدم پنج هودج از نور به زمین فرود آمدند و در میان هر هودج خانمی نشسته
پرسیدم اینان کیستند؟
گفت:
✨اولی حوا ام البشر
✨دومی آسیه بنت مزاحم
✨سومی مریم دختر عمران
✨چهارمی خدیجه خویلد
✨و اون خانمی که دست بر سر نهاده گاهی میافتد و گاهی برمیخیزد جدهٔ تو فاطمه دختر رسول خداست.
گفتم میروم و به جدهام فاطمه شکایت این ستمکاران را مینمایم، دویدم جلوی حضرت زهرا را گرفتم و گریه کنان گفتم:
مادر، مادر بخدا قسم حق ما را منکر شدند
مادر، مادر بخدا سوگند جمع ما را پراکنده ساختند،
مادر، مادر بخدا پدرم حسین را شهید کردند
فرمود: سکینه جان دیگر بس است، نالهات جگرم را آتش زد و بندهای قلبم را برید
این پیراهن آغشته به خون پدرت حسین است که از خود جدا نمیکنم تا خدا را ملاقات نمایم
که ناگهان از خواب بیدار شدم
پس از آنکه یزید دریافت که برنامه قتل حسین بر خلاف تصوراتش نتوانست محبت اهل بیت را از دلها بیرون کند و نه تنها حکومتش تثبیت نشد
بلکه متزلزل گشت و با واکنش قتل حسین علیهالسلام از همه طرف روبرو شد
در مقام گرامیداشت ظاهری اهل بیت برآمد و آنان را در مجلسی خصوصی احضار کرد و گفت:
شما دوست دارید در شام بمانید و با عزت و احترام زندگی کنید و همواره مورد لطف حکومت باقی بمانید؟
یا به مدینه برگردید و سه حاجت شما برآورده گردد؟
◽️▪️◽️▪️◽️▪️◽️▪️◽️
✍ منابع:
📕 اعیان الشیعه، جلد۱، صفحه۶۲۶
📓مقرم ۴۵۶
📘نفس المهموم، صفحه۴۶۶
📚بحارالانوار، جلد۴۵، صفحه۱۴۴
#پنجم_صفر
#حضرت_رقیه
.
.
#حضرت_رقیه
#ناگفته
در گزارشی آمده است:
«حضرت رقیه -سلام الله علیها- در خرابه شام به گونه ای "ای وای بابا" می گفت و با گریه آه می کشید و پیکر کوچکش می لرزید که حضرت زینب -سلام الله علیها- به اهل بیت -علیهم السلام- فرمود: "کم گریه کنید! چیزی نمانده رقیه از دست برود!"»۱
#پنجم_صفر
-----------------------------------
۱. سحاب الدموع، نخجوانی، ص۴۲۴، ترجمه و بازنویسی شده.
.
🔹🔷《اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا سَيِّدَتَنَا رُقَيَّةَ(س)، عَلَيْكِ التَّحِيَّةُ وَاَلسَّلامُ》🔷🔹
✅حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) می فرماید :
📋《غَسَلْتُ النَّبِیَّ(ص) فِی قَمِیصِهِ!
فَکَانَتْ فَاطِمَةُ(س) تَقُولُ : أَرِنِی الْقَمِیصَ!
فَإِذَا شَمَّتْهُ غُشِیَ عَلَیْهَا فَلَمَّا رَأَیْتُ ذَلِکَ غَیَّبْتُهُ》
♦️وقتی پیامبر اکرم(ص) را غسل می دادم، پیراهن مبارک را به عنوان تبرک نگه داشتم.
فاطمه(س) همواره از من می خواست که آن پیراهن را به نشان دهم.
و هنگامی که آن را می بویید، بیهوش می شد و من هم وقتی این جریان را دیدم، آن پیراهن را از فاطمه(س) پنهان کردم.(۱)
اما یه طفل سه چهار ساله ای هم هست که وقتی تو خرابه ی شام، بهانه ی پدرش رو کرد، سر بریده پدر رو روی دامن او گذاشتند.
🏴عمادالدین طبری می نويسد که؛
در شام از بچه های كوچك، شهادت پدرشان را مخفی می كردند و به آن ها می گفتند پدرتان به مسافرت رفته است.
بر همین وضع بود تا یزید آن ها را به منزلی در نزدیکی خود منتقل نمود.
📋《کانَ لِلحُسَینِ(ع) بِنتُ صَغیرَة لَها أربَعَ سِنینَ، قامَت لَیلةً مِن مَنامِها و قالَت :
أَینَ أبی الحُسَینِ(ع)؟》
♦️امام حسین(ع) دختر کوچکی داشت که چهار سال بیشتر نداشت، شبی از خواب بیدار شد وگفت :
پدرم حسین(ع) کجاست؟
📋《فَإنِّی رأیَتُهُ الساعةَ فی المَنامِ مُضطَرِباً شَدیداً》
♦️من اکنون او را در خواب دیدم!
📋《فَلَمَّا سَمِعنَ النِسوَةُ ذلکَ، بَکینَ و بَکَى مَعَهُنََّ سائرُ الَأطفالِ و ارتَفَعَ العَویلُ》
♦️چون زنان این سخن را شنیدند گریستند و کودکان دیگر هم، صدا به شیون بلند کردند.
📋《فَانتَبَهَ یَزیدُ مِن نَومِه و قالَ : ما الخَبَرُ؟
فَفَحَصَوا عَنِ الواقعَة و قَصُوها عَلیَه!》
♦️یزید بیدار شد و پرسید : چه خبر است؟
تفحّص کردند و قضیه را به او گفتند.
📋《فَأَمَرَ بأَن یَذهَبُوا بِرأسِ أبَیها إِلیها، فَأتُوا بِالرَأسِ الشَریفِ و جَعَلُوُه فی حِجرِها》
♦️یزید گفت : سر پدرش را نزد او ببرید.
پس سر مطهّر را آوردند و در دامن دخترش نهادند و تا نگاهش به سر افتاد.
📋《فَقالَت : ما هذا راسُ؟》
♦️آن دختر گفت : این سر کیست؟!
📋《قالُوا: رأسُ أبیک!》
♦️گفتند : سر پدرت!
📋《فَفَزَعَت الصَبیَّةُ وَ صاحَت فَمَرَضَت و تُوَفَّیَت فِی أیامِها بِالشَامِ》
♦️آن دخترک دلش کنده شد و فریادى زد و بیمار گشت و در همان روزها در خرابه شام در گذشت.(۲)
{وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ}
📝شعر :
بلبلی امشب به ویران نغمه خوانی میکند
تلخکامی دیده و شیرینزبانی میکند
دعوت از مهمان بجا آورده در بزم یزید
و ز وفای عهد مهمان قدردانی میکند
اشک و مژگان آب و جارو کرده آن ویرانه را
بین چه با احساس طفلی میزبانی میکند
دیده ی اختر شمارش بر پدر روشن شده ست
مه به روی دامن و اختر فشانی میکند
گرچه طفل است و زمان جست و خیز او ولی
شکوه چون پیران زدرد و ناتوانی میکند
گفت: بهر دیدن تو زنده ماندم تاکنون
مرگ دیر است از چه با من سرگرانی میکند؟
بهر ره رفتن زطفلان دگر گیرم کمک
کودکت جان بر لب است و سخت جانی میکند
👤علی انسانی
📚منابع:
۱)بحارالانوار مجلسی، ج۴۳، ص۱۵۷
۲)کامل بهائی عماد الدین طبری، ج۲، ص۱۷۹
#پنجم_صفر #شب_سوم_محرم
#حضرت_رقیه
.
delbar-baba-porkave.mp3
1.88M
▪️شور حضرت رقیه س
▪️محترمه مثل عباس علی...
▪️#کربلایی_علی_پورکاوه
.
#شور
#حضرت_رقیه سلام الله علیها
#پنجم_صفر
عرض سلام ، محضر رقیه بانوی عزیز شهر شام
عرض سلام ، اون که تو سه سالگی با خطبه هاش کرده قیام ، رقیه
عرض سلام ، خدمت شاهی که هستم از ازل براش غلام
عرض سلام ، به جلال و جبروت حضرت والا مقام ، رقیه
تموم زندگیه من شده این سه ساله
رقیه دوریه من ز روضه هات محاله
محرم شبای سوم پر شور و حاله
رقیه
ماه بی همتا رقیه زهرا رقیه
سکان دار کل دنیا یکتا رقیه
هستیه حضرت زینب حلما رقیه
دیده بان روی دوش سقا رقیه
شه بانو یارقیه
.................................
بند دوم
محترمه ، مثل عباس علی تو کربلا باجنمه
محترمه ، صاحب غلام و خادم و کنیز و حشمه
رقیه
محترمه ، جایگاه او رو شونه ی امیر علقمه
محترمه ، دست حاجات داره مثل باباش با کرمه
رقیه
نه تنها تو شهر شام و کوفه قهرمانه
چرا که وسعت نام او تا بیکرانه
برات اربعینم دست رقیه جانه
رقیه
فرمانده لشگر بابا یاور بابا
دردونه ی علی اکبر دلبر بابا
مثل سیبی که از وسط، به دو نیمه شده
هستی تو ام ابیها مادر بابا
شه بانو یارقیه
سبک و شعر #جواد_محمدی✍
#شب_سوم_محرم
.
.
|⇦•ای پدر! چشم تو روشن...
#قسمت_اول #روضه و توسل به حضرت رقیه سلام الله علیها اجرا شده شب سوم محرم۱۴۰۱ به نفس سیدمهدی میرداماد
●━━━━━━───────
السَّلامُ عَلَیْکَ یَا نُورَاللَهّ يا اَبا عَبْدِالله، أَلسَّلامُ عَلی مَنْ طَهَّرَهُ الْجَلیلُ، أَلسَّلامُ عَلى مَنِ افْتَـخَرَ بِهِ جَبْرَئیلُ،أَلسَّلامُ عَلى مَنْ ناغاهُ فِی الْمَهْدِ میکآئیلُ،أَلسَّلامُ عَلَى الْبَدَنِ السَّلیبِ،أَلسَّلامُ عَلَى الْخَدِّ التَّریبِ،أَلسَّلامُ عَلَى الشَّیْبِ الْخَضیبِ، أَلسَّلامُ عَلَى الثَّغْرِ الْمَقْرُوعِ بِالْقَضیبِ..." ای حسین...
اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ الْحُسَیْنِ الشَّهیدِسَیِّدَتَناومولاتنا یا رُقَیَّةَ
ای پدر! چشم تو روشن، شب بیداری ماست
به اباالفضل بگو: وقت علمداری ماست
*راستی چرا عمو رو نیوردی؟ تو که بی عمو جایی نمیرفتی، بعضی حرفارو به تونمیتونم بگم به عموم میخواستم بگم ...*
خصم، بیهوده به ما سلسله بست؛ ای بابا!
کاروان بعد تو، ساکت ننشسته؛ ای بابا!
حیدر قافلهات، تیغ دو دَم را برداشت
به اباالفضل بگو: عمّه، عَلَم را برداشت
کوفه را با نَفَس خویش چنان مقبره کرد
خطبهای خواند که کار همه را یکسره کرد
من هم از زینبم و در رگ من، خون علی است
سوختم؛ سوختن از عشق تو، قانون علی است
دخترم؛ دختری از تیرهی اُمّالنّجبا
عمّه، بسته به سرم معجری از جنس حیا
لشکرم، اشک من و سنگر من، ویرانه
*هرقطره اشکم خونه ی این شامیاروخراب میکنه، قطره های اشکم سیل میشه دشمنت رو باخودش میبره *
لشکرم، اشک من و سنگر من، ویرانه
درس عزّت بدهم بر پسر مرجانه
*خانم زینب جوری این دختر رو بار آوُرده، به نقل معروف: مادر، رقیه رو وقتی به دنیا آوُردش از دنیا رفت، لذا این سه ساله مادر نداشت،توجه عمه بهش بیشتر بود ،برا همینخیلی بابایی شده بود،برا همین عاطفه اش به بابا فرق میکرد،لذا تو مدرسه زینب بزرگ شده بود، زینب هم که توی دامن زهرای مرضیه بزرگ شده بود، واقعا بچه اینجوری بار اومده که گریه کرد مثل مادربزرگش، نه گریه ی ضعف، یه بار برا دردهاش گریه نکرد، مادرش هم تو مدینه یه برا پهلوش گریه نکرد، فقط میزد تو سینه اش میگفت: علی غریبه، رقیه هم میزد روپاش میگفت بابام کجاست؟*
آهم، ارثی است که از خطبهی زهرا بردم
شام گریاند مرا؛ آبرویش را بردم
عمّه آموخت به من شکوهای از غم نکنم
زخم هم شد؛ سر خود پیش کسی خم نکنم
حرفی از آبله، از زخم به زینب نزدم
خاطرت جمع؛ به نان صدقه، لب نزدم
*بابا خاطرت جمع، داشتم از گرسنگی می مردم، اینقدر گرسنه شده بودم، تشنگی یادم رفته بود، دیدم نان وخرما میدن لب نزدم ...*
ــــــــــــــــــ
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_حضرت_رقیه_سلام_الله
#روضه_حضرت_رقیه
#سید_مهدی_میرداماد
#شب_سوم_محرم
#پنجم_صفر
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
👇
.
#شب_سوم_محرم
#پنجم_صفر
رُقيّة بثّت رِسالتها في التاريخ
أنَّ الحياة بلا حُسَينْ عَدم...
رقیه پیام خود را در تاریخ ابلاغ کرد؛
که زندگی بدون حسین معنایی ندارد!
.
.
▪️گریز مصیبت #حضرت_رقیه (س)
حضرت زهرا (س) و پرستاری پدر
در جنگ احد هفتاد نفر از مسلمین به شهادت رسیدند و بسیاری مجروح شدند. یکی از مجروحین شخص پیامبر اسلام(ص) بود. دندانهای جلوی پیامبر(ص) شکست و آنچنان به او ضربه زدند که کلاه خود آهنی که در سرش بود خورد شد.
بعد از جنگ وقتی پیامبر(ص) به مدینه بازگشت فاطمه زهرا(س) به استقبال پدر رفت آب حاضر کرد و خون سر و صورت پیامبر(ص) را میشست امام علی(ع) با سپر خود آب میآورد و فاطمه(س) را در شستن خون بدن پیامبر(ص) کمک میکرد فاطمه(س) هنگام شستن دریافت که خون از بدن پیامبر(ص) قطع نمیشود و هرچه آب میریزد جلوی ریزش خون را نمیگیرد بلکه بر آن میافزاید.
قطعه حصیری آورد و آن را سوزاند و خاکسترش را روی بریدگیهای پیامبر(ص) ریخت آنگاه خون بند آمد.
👈اشاره گریز:
دلها بسوزد برای آن دختری که برای زخم پیشانی سر بریده بابا در گوشه خرابه مرهمی نداشت و آنقدر گریست تا جان داد.
📚منبع:
اقتباس از مجمع البیان، شیخ طبرسی، ج ۲، ص ۵۲۰
برگرفته از:
گریزهای مداحی، علی اکبر لطیفیان، ص ۵۸
#پنجم_صفر
#شب_سوم_محرم
#محرم۱۴۴۵
#گریزهای_مداحی
.