eitaa logo
گروه فرهنگی313
2هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
4.9هزار ویدیو
19 فایل
هدف : کارفرهنگی ،اجتماعی ؛سیاسی درمسیر امام زمان"عج "؛ بااستعانت ازخداوند واهل بیت"س". ✅️کپی مطالب همه جوره "حلال" کانال: @goruh_farhangi_313 گروه: https://eitaa.com/joinchat/4079420039Ced95c26028 ارتباط با خادم کانال وگروه : @SEYEDANE
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 تقدیر قسمت نوزدهم ✍️سریع اومد نشست تو ماشین و مثل همیشه پر انرژی سلام داد و بلافاصله بعدش پرسید: «خوبی؟ چه خبرا؟ چرا اینجا وایسادی؟» من هنوز جواب سلامشم نداده بودم و اون انتظار داشت کل سوالاشو یه جا جواب بدم؟ البته همین که در ادامه ی ناراحتی دیروزش اخم نکرد خوب بود. ماشینو روشن کردم و بعد از اینکه جواب سلامشو دادم گفتم: «به نظرم این یه ماه که برای شناخته، با احتیاط تر رفتار کنیم بهتره!» «اوهوم» آرومی گفت و بعد پرسید: «کجا بریم؟» سریع گفتم: «خونه! غذایی که زحمت کشیدی، دست نخورده مونده» نگاهی به ساعت ماشین کرد و گفت: «اوووواه، کو تا ناهار، میگم میشه بریم انقلاب، چند تا کتاب داستانِ زبانْ اصلی بخرم؟» سریع جواب دادم: « اون سمتا الان طرحه! ناهارو بخوریم، عصری بریم » با هیجانی که به نظرم بی دلیل بود گفت: «چه بهتر! با مترو می ریم!» زیر چشمی نگاهش کردم و گفتم: « من حوصله ی مترو ندارم! عجله داری؟» انگاری خورد تو ذوقش که روشو برگردوند سمت پنجره و گفت: «نه!» بدون توجه به قهرش، راه خونه رو پیش گرفتم! دیگه نمی تونستم، ناز اونم بکشم. اصلا بهتر که از دستم ناراحت شه و این یه ماه کوفتی تمدید نشه! نزدیک خونه بودیم که یهو گفت: «لطفا منو برسون خونه!» بدون توجه بهش، یکَم راهی که مونده بود رو هم رفتم و وارد پارکینگ شدم. با لحن دلخوری گفت: «نشنیدی؟» حوصله ی این لوس بازی ها رو نداشتم و فقط گفتم: «ناهار بخوریم، یه استراحتی بکنیم بعدش هرجا خواستی بری می رسونمت» با همون اخم، وارد خونه شدیم و بدون حرف، پالتوشو درآورد و نشست روی مبل، منم رفتم لباسامو عوض کردم، رو مبل کناری رضوانه نشستم و گفتم: «کلاس چه خبر؟» کنترل رو از روی میز برداشت، تلویزیون رو روشن کرد و بی تفاوت گفت: «هیچی!» خوب مثل اینکه نمیخواد حرف بزنه، اشکال نداره بهتر! چشم دوختم به تلویزیون که تند تند داشت کانالاش عوض می شد و نشون می داد رضوانه حسابی عصبی یا بی حوصله است! تا وقت ناهار دیگه حرفی نزدیم و غذا ها رو هم خودم گرم کردم و میز رو هم چیدم که با ناز اومد و یکم غذا خورد. به جاش من زیاد غذا خوردم و دیگه نمی تونستم تکون بخورم و میز رو جمع کنم. برای همین بهش گفتم می رم بخوابم، به هیچی هم دست نزنه خودم بعدا جمع می کنم. فقط سرشو به معنی اینکه حرفمو شنیده تکون داد و من رفتم تو اتاق که بخوابم! دست پختش واقعا خوب بود! با پریدن آب دهنم تو گلوم و سرفه ی بعدش از خواب پریدم! هنوز یک ساعت هم از خوابیدنم نگذشته بود. خدایا! کِی میشه دوباره آرامش قبلمو پیدا کنم؟! خواستم دوباره بخوابم که در یهویی باز شد و مامان با یه لیوان آب اومد تو! از دیدنش تعجب کردم. کِی اومده بود؟ با لبخندی بهش سلام دادم که خیلی آروم و احتمالا فقط چون جواب سلام واجبه، جوابمو داد و از اتاق رفت بیرون! آب رو خوردم و یه نفس عمیق کشیدم که آماده ی شنیدن گِله و شکایت های مامان بشم. خوشبختانه، حضور رضوانه باعث شد مامان بابت دیروز سین جیمم نکنه و بعد از اینکه ازش عذرخواهی کردم و توضیح دادم در شرایط خوبی نبودم که جوابشو بدم، همه چیز به خیر و خوشی تموم شد. البته احتمالا به صورت موقت! دور هم چایی و بیسکوییت خوردیم و مامان که گفت برسونمش خونه، رضوانه هم حاضر شد و سه تایی رفتیم بیرون. در جواب اصرار مامان برای اینکه شام رو خونشون باشیم، گفتم رضوانه کار داره و بعدش اگر شد می ریم و خداحافظی کردیم ولی وقتی راه افتادم رضوانه گفت برسونمش خونه شون و من بازم خودمو کنترل کردم که چیزی نگم و دلشو نشکونم. به جاش با لحن آرومی گفتم: «داریم می ریم انقلاب» خواست چیزی بگه که با صدای زنگ گوشی من، سکوت کرد‌. مامان بود که گفت به خاله رُقی هم گفته شام رو بیاد خونه شون و ما بعد از تموم شدن کارمون بریم دنبالش! اینم از امروز و امشبم! انگار خونه رو طلسم کردن که تمیز نشه! به انقلاب که رسیدیم تازه فهمیدم که چقدر سخته دوشادوش یه دختری راه رفتن و از اون بدتر خرید کردن. نوجوون که بودم چند باری با مامان و خواهرا رفتم خرید اما انقدر خسته شدم که دیگه هیچوقت همراهشون نرفتم. اما حالا مجبور بودم دنبال رضوانه خانم راه بیفتم و تازه اخمشم تحمل کنم. ازدواج کن، ازدواج کن! بیا اینم ازدواج! حالا خوبه فقط یه ماهه! کارای خانم که تموم شد رفتیم دنبال خاله رقی و بعد هم نوبت شام شد. شام تو بشقاب مشترک و لیوان مشترک و ... این مسخره بازی ها. حالا خوبه که قاشق چنگال مشترک نشانه ی عشق و علاقه نیست. بعد از شام، خاله و رضوانه رو رسوندم خونه شون و برگشتم خونه و با امید اینکه صبح می تونم اتاقمو مرتب کنم، روی تخت خوابیدم. صبح زود، با صدای زنگ ساعت گوشیم بیدار شدم، نگاهی به اتاق انداختم و قبل از اینکه بقیه از خواب بیدار شن و مسخره بازیاشون شروع بشه! ادامه دارد... تعجیل درفرج صلوات🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صلی الله علیک یا اباعبدالله... خدایا ازت ممنونم که بهم رادادی... ☚ گروه‌فرهنگی۳۱۳ @goruh_farhangi_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سوغات اینستاگرام 🔥 جوانی که شاگرد اول مدرسه بود ولی تحت تاثیر 🔥اینترنشنال🔥 دراینستاگرام ،غافلگیرانه به صورت روحانیون تیغ می‌کشید.... اعترافات ضارب : هر وقت بیکار می‌شدم میرفتم اینستاگرام پست‌های اینترنشنال را نگاه می‌کردم... تشویق می‌شدم با تیغ به روحانیون حمله کنم تا خبرش پخش بشه... اولین بار که تصمیم به تیغ کشیدن کردم یک روحانی را دیدم سر حرف را با او بازم کردم و هنگام خداحافظی به صورتش تیغ زدم و فرار کردم! رفتم خانه و دیدم خبرش در اینستا پخش شده. گفتم اگه اخوند دیگه‌ای رو دیدم اونو هم بزنم! روحانی دوم را در متروی رودکی دیدم چون عبا و عمامه داشت با این که او را نمی‌شناختم گفتم این آدم بدیه فکر می‌کردم باید اینو بزنم! وقتی به یک جای خلوت رفت با تیغ یک ضربه به گردنش زدم و فرار کردم به سمت محل کارم! شیوه استفاده از ماسک و دستکش را از فضای مجازی مثل اینترنشنال یاد گرفتم. ☚ گروه‌فرهنگی۳۱۳ @goruh_farhangi_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙صدای شهید همّت را می‌شنوید... بیاد شهید میلاد بیدی💔 ☚ گروه‌فرهنگی۳۱۳ @goruh_farhangi_313
16.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
انسان آفریده خداست ؛ وخدانسبت به بنده هاش غیرت داره... 🎙دکتر_سعید_عزیزی ☚ گروه‌فرهنگی۳۱۳ @goruh_farhangi_313
🍃🌸 دعای فرج را بخوانیم به نیت چهارده نور الهی (علیهم السلام)، شهدا و امام شهدا و مومنین عزیز ان شاء الله خداوند متعال امر فرج را تسریع فرموده و ما را از یاران و سربازان حضرت مهدی(عج) قرار دهد🤲 🌹اللهم عجل لولیک الفرج🌹 🌷 تاریخ شهادت: ۱۳۹۲/۰۵/۲۸ - سوریه ، حلب ✍🏻 بخشی از وصیتنامه این شهید عزیز : ✅ همه باید به یاد داشته باشیم که خط سرخ شهادت خطی است که بهترین بندگان خدا از آن عبور کرده اند ان شاءالله خداوند این حقیر را هم دنباله رو راه آنان بپذیرد و این توفیق را از ما سلب ننماید. پس همه ما باید به این توفیق الهی خوشحال باشیم 🌸 هدیه به روح مطهر شهید عزیز صلوات 🌺 اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💔🌷💔 إِلَهِی عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ وَ انْکَشَفَ الْغِطَاءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمَاءُ وَ أَنْتَ الْمُسْتَعَانُ وَ إِلَیْکَ الْمُشْتَکَى وَ عَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّةِ وَ الرَّخَاءِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ أُولِی الْأَمْرِ الَّذِینَ فَرَضْتَ عَلَیْنَا طَاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنَا بِذَلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنَّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عَاجِلاً قَرِیباً کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ یَا مُحَمَّدُ یَا عَلِیُّ یَا عَلِیُّ یَا مُحَمَّدُ اکْفِیَانِی فَإِنَّکُمَا کَافِیَانِ وَ انْصُرَانِی فَإِنَّکُمَا نَاصِرَانِ یَا مَوْلانَا یَا صَاحِبَ الزَّمَانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ أَدْرِکْنِی أَدْرِکْنِی أَدْرِکْنِی السَّاعَةَ السَّاعَةَ السَّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ 💔🌷💔 ☚ گروه‌فرهنگی۳۱۳ @goruh_farhangi_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدا رحمتت کنه سیّد... حتی هنگام زیارت در حرم (ع) هم به فکر راه انداختن کار مردم بودی... بخدا هروقت کلیپ‌های این سید مظلوم رو می‌بینم، باورم نمیشه رخت بربسته و بین ما نیست؛ البته که شهید، شاهد می شود و زنده تر! ✍️فاطمه رضایی ☚ گروه‌فرهنگی۳۱۳ @goruh_farhangi_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. یادآوری قانون به رییس جمهور محترم آقای پزشکیان از جایگاه مشاور بودن آقای ظریف خبر دادند. این به معنای آن است که ایشان دیگر معاون رییس جمهور نیست. ولی لازم است ماده ۴ قانون نحوه انتصاب اشخاص در مشاغل حساس (مصوب سال ۱۴۰۱) را به رییس جمهور محترم یادآوری کنم که بر اساس آن، به دلیل تابعیت آمریکایی فرزند ظریف، ایشان علاوه بر معاون رییس جمهور، به عنوان مشاور رییس جمهور هم نمی‌تواند مشغول به کار باشد. قانون مذکور هر دو جایگاه را منع کرده و استمرار آن را جرم تلقی کرده است. یه جمله خطرناکی هم آقای پزشکیان بارها تکرار کرده که هرکسی بتواند به مملکت کمک کنه (باهرنگاه وباوری) ازش استفاده می‌کنیم... ☚ گروه‌فرهنگی۳۱۳ @goruh_farhangi_313
📚 تقدیر قسمت بیستم ✍️یه دوش سریع گرفتم که سرحال شم و بعد شروع کردم به مرتب کردن اتاق و خونه، طبق نظم خودم. حتی رضوانه هم تو همون یه بار آشپزی، آشپزخونه رو بهم ریخته بود که اونم مرتب کردم و بلاخره خونه شد همون جایی که آرومم می کنه! نزدیک ظهر مامان زنگ زد و گفت باید بریم خرید برای شب یلدا و من سریع به تقویم نگاه کردم و گفتم: «از الان؟! حدود دو هفته مونده که! بعدشم مگه هرسال با بابا نمی رفتین؟» مامان خندید و الناز از فاصله ی دوری گفت: «خنگ جان، خرید یلدایی برا عروس خانم» واقعا انگار حریم شخصی براشون معنی نداره ها! آخه چرا می زنی رو بلندگو مادر من! سلامی به الناز دادم و با فکر به فرشته و مرجان گفتم: «عروس کیه؟!» دوتایی باهم خندیدن و الناز گفت: «تو واقعا چجوری تا ارشد درس خوندی ماهان؟! به استادا پول می دادی قبولت کنن؟ یا رشتت زیادی آبکی بود؟!! اخمام رفت تو هم و با لحنی جدی ولی کنترل شده که بی احترامی به مامان نباشه گفتم: «رضوانه هنوز عروس نشده! قراره یه ماه همدیگه رو بشناسیم. از الان گفته باشم، من یلدا نیستم. میخوام برم مسافرت» بعد هم وقتی مامان داشت بابا رو با لحن اعتراضی صدا می کرد که بیاد جواب منو بده، گوشی رو قطع کردم و انداختم کنار. بچه گیر آوردن انگار. فکر کردن اون شبه که الکی الکی بدبختم کردن. لابد پول مسخره بازیاشونم من باید بدم. اینهمه مدت برای خودم هیچ خرجی نکردم که بذارم رو اون پول، سودش بیشتر شه بتونم کارمو شروع کنم، بعد اینا هی مسخره بازی درمیارن! همون موقع یه پیام رو گوشیم اومد که فکر کردم از طرف مامانینا یا الناز باشه و تا خواستم پاکش کنم، دیدم یه شماره ی غریبه است. پیام رو باز کردم که دیدم نوشته: «مرادیان هستم، لطفا بردارید کارم واجبه» برو بابایی گفتم و پاکش کردم. کار واجب! لابد باز میخواد بگه یه چیزی تو ماشین جا گذاشته! مسخره! نذاشتن یکم از منظم بودن خونه لذت ببرم! حتما باید برای شب یلدا یه فکری برای خودم می کردم که نباشم. کلید خونه رو که همه دارن. یا باید یه هزینه کنم قفل رو عوض کنم که خوب مامان ناراحت میشه. یا باید واقعا برم مسافرت که کلی پولش میشه! دوباره یه پیام از همون شماره اومد که زده بود «لطفا جواب بد..» ای بابا، چه گیری افتادما! اصلا همه ی بدبختی های من از همون شب شروع شد. گوشی داشت زنگ می خورد که با حرص جواب دادم و خیلی جدی گفتم: «بله» صدای دختره اومد که مثل همیشه طلبکار بود ‌و دوباره گفت مطمئنه کارت ملیش تو ماشین منه! عجب گیری کردما! انقدر عصبی بودم که نتونستم خودم رو کنترل کنم و با لحن تندی گفتم: «نیست خانم، نیست. چجوری بگم نیست؟!» چند دقیقه سکوت کرد و گفت: «دیدین که میگین نیست یا همینجوری رو هوا؟» واای که چقدر پررو بود این دختر! یه نفس عمیق کشیدم و آروم تر گفتم: «بله همون روز که کیفتونو تحویلتون دادم، ماشینو گشتم و مطمئنم که نیست» بعد هم بدون اینکه منتظر جوابش بمونم، گوشی ر‌و قطع کردم و چند تا نفس عمیق کشیدم، سرم رو گذاشتم رو پشتی مبل که یکم آروم شم! خدایا این یلدا رو چیکار کنم؟! نفهمیدم کی خوابم برد و با حس درد تو گردنم بیدار شدم! حتی نمی تونستم تکونش بدم! دستمو گذاشتم روش و همونطور که سرم کج بود رفتم سمت آشپزخونه که کیسه ی آب گرم رو بردارم و حالا باید چای ساز رو هم پر می کردم! آروم باش ماهان، آروم باش. خود رضوانه که باهات کاری نداره! دختر خوبیه، یه ماه میاد میره، بعد دوباره زندگیت میفته رو روالش! آب که جوش اومد کیسه رو پر کردم و آروم گذاشتم رو گردنم و رفتم سمت اتاق. روی تخت، طاق باز خوابیدم و گردنم رو گذاشتم رو کیسه، دستامم صاف گذاشتم کنارم چون حس کردم اینکه دستم بالا باشه، دردم رو بیشتر می کنه! چشمامو بستم و نفس های عمیق کشیدم که آروم شم. دیگه خوابم که نمی اومد اما دوست داشتم بدنم به آرامش برسه و این درد لعنتی تموم شه که نمی شد‌. انگار بدنم هم باهام لج کرده بود اما من نا امید نشدم و همینطور سعی داشتم دردم رو بهتر کنم که زنگ رو زدن! واقعا دوست نداشتم از جام بلند شم! یعنی اگر میخواستم هم نمی تونستم. خوب کسی هم که با من کار واجبی نداره، به جز مامان که خودش کلید داره! زنگ دوبار دیگه هم زده شد و وقتی که میخواستم بی توجه بهش، تمرکزمو رو کم گردن دردم بذارم، صدای باز شدن در ورودی رو شنیدم و بعدش با شنیدن صدای رضوانه کم مونده بود از تعجب شاخ دربیارم! یعنی تنها اومده؟ اونم کلید خونه رو داره؟ با صداش که بلند سلام داد، از فکر بیرون اومدم. چند بار اسمم رو صدا زد و در نهایت در اتاق رو زد، خدا رو شکر کردم که لباسام مناسبه و گفتم بیاد تو! تا وارد شد و وضعیتم رو دید، دوید اومد سمتم و با نگرانی گفت: «چیشده؟» نشد بپرسم کلید رو از کجا آورده و آروم گفتم: «چیزی نیست، گردنم گرفته!» ادامه دارد... تعجیل در فرج آقا صلوات🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬مجموعه نماهنگ «حدیث نفس» پرده اول ◀️ این اثر در هفت پرده ویژه اربعین حسینی تهیه و تقدیم گردیده است.🌷 ادامه دارد... ☚ گروه‌فرهنگی۳۱۳ @goruh_farhangi_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یه کار فوق العاده زیبا از دو خادم اباعبدالله (ع)که به شدت شباهت دارند به شهیدقاسم سلیمانی و ابومهدی المهندس..🌷 پیاده روی مسیر نجف به ☚ گروه‌فرهنگی۳۱۳ @goruh_farhangi_313
28.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🚩 رئیس هیئت، امام حسینه! لکنت گرفته ام که مُقَطّع بخوانمت ای کشته‌ی مقطّع الاعضای من حسین... ☚ گروه‌فرهنگی۳۱۳ @goruh_farhangi_313
🍃🌸 دعای فرج را بخوانیم به نیت چهارده نور الهی (علیهم السلام)، شهدا و امام شهدا و مومنین عزیز ان شاء الله خداوند متعال امر فرج را تسریع فرموده و ما را از یاران و سربازان حضرت مهدی(عج) قرار دهد🤲 🌹اللهم عجل لولیک الفرج🌹 🌷 تاریخ شهادت: ۱۳۶۴/۰۵/۲۹ - اروند رود ✍🏻 بخش‌هایی از وصیتنامه این شهید عزیز : ✅ آری برادران و خواهران، ما رفتیم و مسئولیت ها را به شما واگذار نمودیم و بر مسئولیت شما نیز افزودیم. ✅ از خدا می خواهم که از عهده این مسئولیت ها برآیید و خدای ناکرده لغزش در کارتان نباشد و همیشه مواظب باشید که انسان در معرض امتحان الهی است ✅ شهادت چقدر زیباست ، همانند گل محمدی می ماند که وارثان پاک خون شهدا از آن می بویند و با بوئیدنشان راه شهدا را ادامه می دهند 🌸 هدیه به روح مطهر شهید عزیز صلوات 🌺 اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💔🌷💔 إِلَهِی عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ وَ انْکَشَفَ الْغِطَاءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمَاءُ وَ أَنْتَ الْمُسْتَعَانُ وَ إِلَیْکَ الْمُشْتَکَى وَ عَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّةِ وَ الرَّخَاءِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ أُولِی الْأَمْرِ الَّذِینَ فَرَضْتَ عَلَیْنَا طَاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنَا بِذَلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنَّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عَاجِلاً قَرِیباً کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ یَا مُحَمَّدُ یَا عَلِیُّ یَا عَلِیُّ یَا مُحَمَّدُ اکْفِیَانِی فَإِنَّکُمَا کَافِیَانِ وَ انْصُرَانِی فَإِنَّکُمَا نَاصِرَانِ یَا مَوْلانَا یَا صَاحِبَ الزَّمَانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ أَدْرِکْنِی أَدْرِکْنِی أَدْرِکْنِی السَّاعَةَ السَّاعَةَ السَّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ 💔🌷💔 ☚ گروه‌فرهنگی۳۱۳ @goruh_farhangi_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
توی پیاده روی چقدر به یاد امام زمان ارواحنا فداه هستیم؟؟ 🎙استاد کاشانی ☚ گروه‌فرهنگی۳۱۳ @goruh_farhangi_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امام خامنه‌ای(حفظه الله) : فرموده اند مارادعا کنید، ماهم شمارا دعا میکنیم... سه‌شنبه‌های امام زمانی🌷 ☚ گروه‌فرهنگی۳۱۳ @goruh_farhangi_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔥فحشاخانه‌ای به نام اینستاگرام که وضعیتش به مرز بحران رسیده. حتی اگر حاکمیت توان مقابله با این بی فرهنگی افسارگسیخته را ندارد، خانواده ها چرا در اوج بی غیرتی و بی مسؤولیتی فرزندان خود را به دست لایک جویان اینستاگرامی می سپارند؟ عجب وضعیت تهوع برانگیزی است جداً. یک طبقه وسیع در جامعه ما در حال فروپاشی است؛زنگ خطر را نمی شنوید؟ ☚ گروه‌فرهنگی۳۱۳ @goruh_farhangi_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬مجموعه نماهنگ «حدیث نفس» پرده دوم این حسین است که در وسط میدان ایستاده و برایشان خطبه می‌خواند... ادامه دارد... ☚ گروه‌فرهنگی۳۱۳ @goruh_farhangi_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
غذای مانده عمر را کوتاه میکند و عقیمی می آورد(طب اسلامی) ضریب عفونتهای داخلی را بالا می برد و یکی ازعلل ناباروری در زنان و مردان است. 🎙آیت الله ضیایی ☚ گروه‌فرهنگی۳۱۳ @goruh_farhangi_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سر مرز اینجوری وبااین حرکت خاص زائران را از زیر قرآن رد میکنه ، درحالی‌که حال خودش حسابی بهم ریختس... ☚ گروه‌فرهنگی۳۱۳ @goruh_farhangi_313