eitaa logo
اقتصاد فرهنگی
6هزار دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
3.3هزار ویدیو
134 فایل
در میانه‌ یک جنگ تمام عیار ترکیبی مطالب کانال کپی‌رایت ندارد! ارتباط: حسین عباسی‌فر @h_abbasifar تبلیغات حرام است! 😊 "دکتر نیستم" https://virasty.com/ABBASIFAR
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از دانش حیاتی
بسم الرب الخبیر ✍️ ملازمهٔ لیبرالیسم و اولیگارشی: مورد ایرانی نویسنده این متن را خیلی نمی‌شناسم. ظاهراً متعلق به طیف اقتصادانان لیبرال است. این متن باعث واکنش‌هایی در بین جریان متدین شده است. تحلیل درخور این موضع نیازمند بررسی مبانی تصوری و تصدیقی آن است. مشهور در سنت لیبرال این است که آزادی سیاسی ملازم با است. دموکراسی یعنی حق عمومی برای تعیین سیاست‌ها و سیاست‌مداران. اما اگر کسی اقدام به نفی دموکراسی و اثبات کرد، لابد چیزی غیر از حق تعیین حکومت به طرق متعارف (انتخابات آزاد) منظورش است. آزادی در این سیاق قاعدتاً باید به آزادی‌های فردی مثل آزادی در رفتارهای شخصی با کمترین دخالت دولت حمل گردد. اما مشخصاً انکار ، خصوصاً با بیان جسورانه بالا، قاعدتاً نشان دهندهٔ عدم حساسیت (بلکه بی‌حسی) اخلاقی گوینده است. خوب حاصل این ایجاب‌ها و سلب‌ها را ببینیم چه می‌شود: کسی دغدغه‌اش تولید ثروت و آزادی‌های فردی است. دموکراسی به معنای انتخابات آزاد بنا به عرف سیاسی لیبرال مورد دغدغه‌اش نیست و آن را در کنار عدالت اجتماعی با بیانی تند نفی می‌کند. به نظر شما حاصل این همه چیست؟ این دقیقاً تعریف سرمایه‌داری لیبرال از نوع فرانسوی، انگلیسی و امریکایی است؛ یعنی لسه فر. در سرمایه‌داری لسه فر (لیبرال و نیولیبرال)، ثروت‌مندان حاکمان سیاسی حقیقی و نامحدود هستند. آن‌ها با کنترل ثروت، همه چیز از جمله انتخابات، سیاست‌مداران و رسانه‌ها را کنترل می‌کنند و بسط یدی فوق‌العاده دارند. در چنین سیستمی، از دموکراسی اگر اثری هم باشد، صرفاً مکانیسمی صوری است برای پنهان‌سازی یک نظام اولیگارشیک. حقیقتاً نظام‌های سیاسی لیبرال و نیولیبرال، تعریف را ارضاء می‌کنند که عبارت است از نظام سیاسی که در آن ثروت‌مندان قدرت و نفوذ بسیار زیادی دارند. طبیعتاً یک طرفدار اولیگارشی دقیقاً‌ مثل آقای خالقی می‌اندیشد: به تولید ثروت فکر می‌کند اما چون به عدالت اجتماعی و حاکمیت عمومی اعتقادی ندارد، منظورش تولید ثروت برای انباشت ثروت شخصی بدون هیچ مسئولیت اجتماعی است. در جامعه‌ای که عدالت اجتماعی و حاکمیت عمومی هم نباشد، طبیعتاً صاحبان ثروت حاکم خواهند بود! پس در حقیقت، آقای خالقی در یک خط ماهیت تفکر خود را فریاد زده است: اولیگارشی! لذا حدس می‌زنم (مطمئن نیستم) اگر وابستگی‌های مالی ایشان را هم چک کنید،‌ نهایتاً به اولیگارشی فائق در کشور برسید! البته آنچه عجیب‌تر است، چنان که جلوتر گفتم، میزان وقاحت و جسارت ایشان در بیان موضع خود است! البته شاید آقای خالقی به جمع طیف بزرگی از روشنفکران، سوسیالیست‌ها یا مذهبیون سابق پیوسته که معتقدند عدالت اجتماعی آرمانی دست‌نیافتنی است؛ ارتجاعی که در بین بسیاری از مارکسیست‌های سابق سابقه داشت. حقیقتاً واقع‌اش این است که عدالت اجتماعی بدون بنیان‌های متافیزیکی و الهیاتی درخور، آرمانی دست‌نیافتنی است و اگر دیدید بسیاری از اقتصاددان‌های فاقد دانش الهیات یا گرایش معنوی به این جمع‌بندی رسیدند تعجب نکنید! @criticalknowledge 🧬 دانش حیاتی
اقتصاد فرهنگی
در یادداشتی که دوسال پیش درباره عدالت نوشتم نکاتی را طرح کردم که امروز به آن انتقاد دارم. یادداشت ر
اول سلام علیکم طاعات قبول حق ان شاءالله در رابطه با مقاله حضرتعالی پیرامون عدالت در روزنامه فرهیختگان چند نکته به نظر رسید، خدمت شما عرض میکنم و پس از آن از شما استفاده ۱. عدالت به آن معنا که شما فرمودید ارزش مطلق نیست؛ عدالت خود در یک رابطه طولی با ارزشی بالادستی موسوم به مصلحت است؛ اگر مصلحتی اقتضاء کند، لاجرم عدالت نیز همانند آزادی و سایر ارزشها لازم الانتقاض خواهند بود. ۲. علاوه بر این، عدالت هم عینا همانند آزادی، در یک جامعه بشری خواه ناخواه در یک نگاه نسبی و با معیارهایی یک بام و دوهوایی مواجه شده، آنجا که به نفع آدمیان باشد ذبح شده و در موقعیتی دیگر از همه چیز والاتر خواهد بود!! به این جمله دقیق رهبر انقلاب دقت کنید: «اگر در جامعه ای معنویت حاکم نباشد، عدالت نیز سربار جامعه خواهد شد» (نقل به مضمون) این یعنی ارزشمندی عدالت هم شرایط محور خواهد بود؛ این غیر از بیان شما پیرامون تطبیق‌پذیری متکثر و فرد به فرد عدالت است. ۳. نتیجه آنکه تنها ارزش مطلق، ایمان به خداست. اما اینکه گفتید کسی اظهار مخالفت با عدالت نمیکند، برای آزادی و... هم صدق میکند؛ پس امتیاز ویژه ای نیست. ۴. به نظر میرسد رابطه استقلال و آزادی عام و خاص من وجه باشد و نه لزوما تساوی! در برخی حالات این دو لازمه یکدیگر هستند و از طرفی شمولیت آزادی بیش از استقلال به معنای عدم وابستگی است. ♨️ اقْتِصادِفَرهَنگی: 🇮🇷 💠 @h_abasifar
اقتصاد فرهنگی
در یادداشتی که دوسال پیش درباره عدالت نوشتم نکاتی را طرح کردم که امروز به آن انتقاد دارم. یادداشت ر
دوم برادر بزرگوار، خواستند. امید که دوستان دیگر عرایض بنده را تصحیح و تکمیل کنند. با سلام عدالت، ارزش مطلق دنیا. این جمله برآمده از نظریهٔ حسن و قبح عقلی است که قوام عدلیّه(عموم امامیه و معتزله) است. در مقابل، اشاعره اند که قائل به حسن و قبح شرعی‌اند و می‌گویند الحسن ما حسّنه الشارع و القبیح ما قبّحه الشارع. استاد بزرگوار حضرت آیت الله شیخ مهدی گنجی می‌فرمود اشاعره، پر بی راه نگفته‌اند. چنین سخنی برآمده از نظریات شهید صدر رحمه‌الله در کتاب اقتصادنا است. آنجا که مکتب اقتصادی اسلام را مبتنی بر نظام سیاسی اسلام و فکر نظام‌مند اسلامی می‌داند و عدالت را در کنار عصمت و شوریٰ، تضمینی بر صحت اختیارات دولت در مسائل اقتصادی معرفی می‌کند. پس عدالت در نظریهٔ تطوریافتهٔ شهید صدر رحمه‌الله، صرفا مبتنی بر عقل نیست که تنها ارزش مطلق بین عقلا باشد. اگر چه معضل نظری در بیان شهید صدر رحمه‌الله یعنی کشف صورت کامل حیات اقتصادی و برپایی کامل نظام اسلامی، با راهکار استاد مسعود درخشان و نظریه تعادل عمومی در اقتصاد اسلامی بر طرف می‌شود؛ اما قدر متیقن از این نقض و ابرام‌ها، وابستگی عدالت، اعتدال و تعادل، به مکتب فکری و معارف اسلامی است. با توجه به «إنّ الدین عندالله الإسلام» که تبیین کنندهٔ حقیقت واحد ادیان الهی و شرایع منطبق با فطرت الهی است و ضمیمهٔ «اعدلوا هو أقرب للتقوی» ، به مبنایی متقن و قوامی برای سنجش حدود و صحت استناد افعال به عدالت و اعتدال و تعادل، دست می‌یابیم. چه این‌که «لام» در «للتقوی» به معنای «إلیٰ» غائیه است. پس غایت و هدف عدالت، رعایت حدود الهی و پرهیز از ارتکاب خلاف شریعت الهی است نه این‌که صرفا عدالت غایت مطلوب خلقت باشد. پس صرف ارزش مطلق بودن، نمی‌تواند موجب سنجه‌ و شاغول شدن عدالت باشد؛ بلکه خود عدالت نیازمند تکیه‌گاهی محکم و فطری است که حیطهٔ ارزش و سنجش آن را تعیین کند و آن تقوای الهی در چارچوب محکمات دین الهی است. شیخ‌محمدصادق ♨️ اقْتِصادِفَرهَنگی: 🇮🇷 💠 @h_abasifar
اقتصاد فرهنگی
در یادداشتی که دوسال پیش درباره عدالت نوشتم نکاتی را طرح کردم که امروز به آن انتقاد دارم. یادداشت ر
سوم با عرض سلام و ادب و طلب قبولی طاعات وعبادات شما استاد بزرگوار و گرانقدر🙏 بر خلاف شما که نسبت به نگاشته خود نقد دارید من کاملا با محور اصلی سخن شما موافقم . هر انسانی سه شان و سه رابطه دارد ۱.رابطه انسان با خالق ۲. رابطه انسان با خود ۳. رابطه انسان با سایرین مخلوقات به ویژه سایر انسان ها سوال اساسی اینست که محور و تنظیم گر رفتار ها در هر سه حیطه چیست ؟ زور،غرائض،عدالت و یا تکلیف؟ به نظر بنده اعم ترین مفهومی که در حیطه رفتار میشه تصور کرد مفهوم عدالت است به این معنی که در روابط و تعاملات باید حق هر صاحب حقی ادا شود خواه این صاحب حق خداوند باشد یا نفس باشد یا سایر مردم و یا سایر موجودات تمام این موجودات دارای حقوقی هستند مثلا از حقوق خداوند حق طاعت و شکر گذاری هستش که که یکی از مصادیق اون بحث تکلیف محوری و لزوم تقوا الهی داشتن هستش و این یعنی با رعایت تکالیف حق خداوند ادا میشود در واقع تنظیم رفتار و گفتار و کردار بر اساس تکلیف خود از مصادیق عدالت محوری هستش . با این بیان چون به حکم عقل تکلیف مدار بودن از حقوق الهی بوده و باید رعایت شود هر جا که تکلیفی از جانب شارع در هر کدام از شوون سه گانه روابط انسانی واصل شده به جهت اینکه مصداق عدالت است باید رعایت شود. التماس دعا🌹 ♨️ اقْتِصادِفَرهَنگی: 🇮🇷 💠 @h_abasifar