eitaa logo
🌱 حـــديثــــ‌ عـــشـــق (رمان)
7.4هزار دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
1.9هزار ویدیو
27 فایل
❤ #حـــديثـــ‌عــشــقِ تــو دیــوانــه کـــرده عــالــم را... 🌿 رمان آنلاین #چیاکو_از_خانم_یگانه ♻ #تبلیغات👇 https://eitaa.com/joinchat/254672920C9b16851ec4
مشاهده در ایتا
دانلود
خیلے درس‌ میخوند هلاڪ‌ میکرد ‌خودشو.. هربار کہ بھش ‌مےگفتم : -بسہ ‌دیگہ! ‌چرا ‌آنقدر خودتو اذیت ‌میکنـے؟! مےگفت : -اذیتے نیست😅 اولاً کہ ‌خیلے ‌هم‌ کیف ‌میده دومًا هم‌ وظیفمونہ! باید ‌اینقدر درس ‌بخونیم‌ کہ ‌هیچ‌کسے نتونہ‌ بگہ ‌ بچہ مسلمـونا‌ بیسوادن! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌🌸🍃• . • . • •┈┈••✾❣✾••┈┈• @hadis_eshghe •┈┈••✾❣✾••┈┈• ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌••💌🍃••
میگن وقتی یکی دوسِت داره همه چاله چوله های تو رو بلده، میدونه واسه چی ناراحتی، یا وقتی خوشحال میشی چشمات چه شکلیه، میدونه چه جوری به بخندوندت یا چه جوری اشکاتو پاک کنه بهونه ها تو میشناسه، اینکه یکی چاله چوله هایِ قلبتو پر کنه عالیه. اما وای به حال وقتی که به هر دلیلی دیگه دوست نداشته باشه، میشه مثه تیر خلاص، درست وسطه قلبت. چون اون بیشتر از هرکسی میدونه تو از چی میترسی، چیو دوست نداری، چی حالتو بد میکنه. و... مردن تو از جایی شروع میشه که واسه خوب بودنت تلاش که نمیکنه هیچ، به چاله های قلبتم لگدهای محکم تر میزنه! اینکه یکی شمارو بلد باشه هم عاشقانه اس هم ترسناک... مواظب باشید که غافلگیر نشید! 🌸🍃• . • . • •┈┈••✾❣✾••┈┈• @hadis_eshghe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
ساناز بیشتر از همه خوشحال بود و البته اذیتم می کرد و سر به سرم می ذاشت . کلا همه جوره منو خفه می کرد چه در مواقع خوشی چه ناخوشی ... به قول خودش کاری بود که از دستش بر می اومد ساناز: حالا جونه احسان چی شد خانوم شدی ؟ _مرض ! مگه تا حالا خانوم نبودم ؟ بعدم جونه خودت به داداشم چیکار داری ! _تا حالا خانوم بودی عزیزم ولی الان خانوم تر شدی ، بعدم کی از احسان دم دست تر _خوبه منم هی جونه داداشتو بکشم وسط؟ _اَه حالا غیرتی نشو اصلا پسر عمومه دوست دارم هی بگم جون احسان مشکلیه ؟ قبل از اینکه جواب بدم صدای اس ام اس گوشیم بلند شد ، گفتم : _وایسا ببینم کیه دارم برات شماره ناشناس بود نشناختم ، ساناز گفت کیه ؟ _نمیدونم شماره رو نشناختم _خوب چی نوشته ؟ _بذار باز کنم قدیسه شدن مبارکـــ با تعجب به ساناز نگاه کردم _منظورش چیه سانی؟ _ببینم شماره رو ... نمی شناسم _قدیسه یعنی چی ؟! _حالا شاید یکی همینجوری خواسته اذیت کنه یه چیزی گفته _شاید ، اصلا ولش کن ... چی می گفتیم ؟ _الهام ؟ _هوم _هر کی هست می دونه تو چادری شدی ! منظورش از قدیسه هم همینه _ می خوای بپرسم کیه ؟ _آره ! اونم سریع میگه دوباره اس ام اس اومد سریع باز کردم همون شماره بود عزیزم حجاب از قبلم هم قشنگترت کرده ! نشستم روی تخت ، یه حس بدی مثل ترس به دلم چنگ انداخت ، نوشتم شما ؟! ساناز: شاید یکی از بچه های کتابخونه باشه _نه بابا اونجا کسی شماره ی منو نداره ! با دیدن جوابش ترسم بیشتر شد چون نوشته بود یه دلشکسته ی همچنان عاشق
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زندگی زیبـاسـت چشمـی باز کن گردشـــی در کوچــه باغِ راز کن هرکه عشقش در تماشا نقش ‌بست عینک بد بینی خود را شکســت امروزت را زندگی کن بخاطر تمام آنهایی که در کنارت هستند امروز آتشفشانی باش از محبت و مهربانی و دریایی باش ازعشق و امید برای عزیزانت . . .! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌🌸🍃• . • . • •┈┈••✾❣✾••┈┈• @hadis_eshghe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
‍ نیایش شبانه با حضـــــرت دوست ❤ بارالها🙏 در این شب های معنوی ✨ به حرمت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم 💚 دستهایي ڪہ 🙌 همیڹ الاڹ روبه تو بلند شدڹ رو خالي برنڪَردوڹ🙏 خدایا 🙏 حاجات نیازمندان را عطا بفرما 🙏 آمیـــن یا رَبَّ ••✾🌻🍂🌻✾•• شبتون سرشار از آرامش الهی ✨🙏✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام صبح بخیر خدایا 🤲 ب هرروزدوستانم آرامش ب زندگیشان:عافیت ب عشقشان:ثبات ب مهرشان:وفا ب عمرشان:عزت ب رزقشان:برکت وب وجودشان:صحت عطابفرما ❤️🌹
رز💙: با تبسم‌های گرمت، روزِ من آغاز شد صبح آمد، خنده‌ات جاریست، لبخندت بخیر "😌💜" 🌸🍃• . • . • •┈┈••✾❣✾••┈┈• @hadis_eshghe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
گوشی رو خاموش کردم و پرت کردم روی تخت ، ساناز دستشو گذاشت روی شونه ام و دلجویانه گفت : _دیوونه هر کی که مزاحم شد پارسا نیست ، خیالت راحت با اون اوصافی که تو ازش می کردی الان سرش گرمه دوست دخترای جدید و جورواجورشه بیکار نیست که بیاد دنبال تو و چادری شدنتو تبریک بگه ! _امیدوارم ساناز _مطمئن باش هر کی باشه اگر جوابشو ندی خودش خسته میشه و تمومش می کنه حالا پاشو بریم یه نسکافه درست کنیم که ناجور هوس کردم _بریم من نمی دونم اگر ساناز نداشتم واقعا اینجور وقت ها چیکار می کردم ! فکر می کردم با جواب ندادن به مزاحم تازه پیدا شده حتما به قول سانی بعد از چند روز دست از سرم بر می داره ولی اشتباه کردم چون انگار تازه اولش بود ! روزی حداقل 6، 5 تا پیام می فرستاد با مضمون های مختلف ، بعضی وقت ها عاشقانه بعضی وقت ها تهدید آمیز و گاهی هم چیزایی می نوشت که حس می کردم وقتی میرم سرکار تعقیبم می کنه . مثل همین چادری شدنم ! چیزی که عجیب بود این بود که اصلا ازم توقع نداشت که بهش جوابی بدم و حتی یه بارم به گذشته ای که با پارسا داشتم اشاره ای نکرده بود بخاطر همین خیالم راحت بود که نمی تونه از جانب پارسای زخم خورده باشه ! اصولا ما آدمها به همه چیز زود عادت می کنیم حتی اتفاق های ریز و درشت عجیب اطرافمون . منم کم کم به این مزاحم بی آزار عادت کرده بودم البته به چرت و پرتاش ، یه جورایی حس می کردم هر کسی هست خیلی ضعیفه که اینجوری می خواد منو بترسونه حالا از چی نمی دونم ! هنوز داشتم آخرین اس ام اسش رو برای بار چندم می خوندم که نوشته بود امیدوارم واقعا فرشته باشی ... البته از نوع زمینیش!!! نمی تونستم بفهمم معنیه این حرف ها چیه ! واقعا گیج شده بودم _خانوم صمیمی ؟ با شنیدن اسمم سرمو بلند کردم . یه دختره بانمک و خوش خنده بود که هر روز می اومد و برای کنکور درس می خوند اسمشم فرناز بود _جانم ؟ _ببخشید یه کتاب در مورد زندگینامه ی چند تا از شعرا می خوام ولی توی کامپیوتر هر چی سرچ می کنم نمی تونم پیداش کنم
تمام شهر🏙 را گشتمــ ڪہ↻پیدایتـــــ ڪنمـ اما نہ خود👤 بودے ،نہ چشمے ڪه شود همتاے ♡چشمانتــ ... 🌹شہید‌حاج‌قاســـم‌سلیمانۍ √•| 🌸🍃• . • . • •┈┈••✾❣✾••┈┈• @hadis_eshghe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥📿 بـگـو خـدایا🤲مـن ازهمـه کـسانی‌که‌غیبت منوکردن مـنـــو نــاراحـت کـــردن گذشتم‌توهم‌ازمن بگذر... 👤|آیت‌الله‌مجتهدی‌تهرانی🌱 📚 🌸🍃• . • . • •┈┈••✾❣✾••┈┈• @hadis_eshghe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
••• افتاده درمانِ دلم دستِ نگاهتــ | 💛| 🌸🍃• . • . • •┈┈••✾❣✾••┈┈• @hadis_eshghe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 شهادت خواستنیه❤️ 🎙به روایت: حاج حسین یکتا 🌸🍃• . • . • •┈┈••✾❣✾••┈┈• @hadis_eshghe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بزرگترین اقیانوس دنيا آرام است ، پس آرام باش تا بزرگترين باشی . 💙🤍 عصرتون آبی ِ آبی 👌 🌸🍃• . • . • •┈┈••✾❣✾••┈┈• @hadis_eshghe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
‌ عشق صیدے است کہ تیرت بہ خطـآ هم برود لذتش کُنجِ دلت تا بہ ابد خواهد مـآند🙃♥️ 🌸🍃• . • . • •┈┈••✾❣✾••┈┈• @hadis_eshghe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
_خوب شاید نداشته باشیم اسم نویسنده اش چیه ؟ دفترش رو داد بهم ، با دیدن انتشاراتش مطمئن شدم که باید باشه توی مخزن ،بلند شدم و گفتم : _میرم تو مخزن یه نگاهی بندازم خواستی بری بیا پیشم _دستتون درد نکنه پس میرم سالن مطالعه _باشه عزیزم رفتم توی مخزن تو قسمت ادبیات ، هنوز کامل نتونسته بودم به چم و خم اینجا آشنا بشم یکیش همین بود که اسم بعضی از کتابها توی سیستم نبود ! معلوم نیست این کتابدار قبلیه عاشق بوده یا چی !؟ پیداش کردم با خوشحالی کشیدمش بیرون و نگاهش کردم ، صدای پاشنه ی کفش کتی داشت نزدیک میشد ، گفتم : _کتی جون چرا این کتابها توی سیستم وارد نشده ؟ فکر کنم یه بازبینی بکنیم بد نباشه _خانوم صمیمی این اقا با شما کار دارن با تعجب سرم رو آوردم بالا ببینم کیه که کتی تا توی مخزن آوردش ! از دیدنش اونم توی کتابخونه اونقدر دگرگون شدم که حس کردم فشارم به زیر صفر رسید . کتاب با صدای بدی از دستم افتاد کتایون با شک نگاهم کرد و گفت : _چیزی شده ؟ اگر ... اشکان با لبخند بهش گفت : _فکر می کنم خانوم صمیمی از دیدن ناگهانیه من تعجب کرده باشن باید از قبل هماهنگ می کردم عذر میخوام الهام خانوم می تونم چند لحظه وقتتون رو بگیرم ؟ بیشتر از این نگاه کتایون رو منتظر نذاشتم و با اشاره گفتم مشکلی نیست . چیزی نگفت و رفت با سستی نشستم روی پا و کتاب رو برداشتم . کفش های اسپرتش جلوی چشمم ظاهر شد _خوبین ؟ شنیدن صداش و حتی دیدن ریختش منو یاد اتفاق های بده چند وقته پیش مینداخت . نمی دونم با چه رویی بلند شده با این قیافه همیشه فشن اومده اینجا ! اصلا چجوری فهمیده من کجا کار می کنم !؟ اخم هام شدیدتر از قبل شد بلند شدم و با صدایی که می لرزید ولی سعی می کردم جدی باشه و خشن گفتم : _بفرمایید بیرون 🌸🍃• . • . • •┈┈••✾❣✾••┈┈• @hadis_eshghe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
موفقیت پایانِ کـآر نیست شکسـت هم ‌نابود‌کننده نیست فقط یك¹ چیز اهمیت دارد ، و آن شجـاعتِ ادامـہ دادن است😌✌️🏻 🌸🍃• . • . • •┈┈••✾❣✾••┈┈• @hadis_eshghe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
آنچہ را عقل بہ یك عمر بہ دست آورده‌ست عشق ، یك لحظہ‌ے کوتاه بہ هم مے ریزد!♥️😶 فاضل نظرے 🌸🍃• . • . • •┈┈••✾❣✾••┈┈• @hadis_eshghe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
"هذا يَومُ الجُمُـعةِ! وَهُوَ يَومُكَ المُتَوَقعُ فيهِ‌ ظُـهورُڪ" تا عشـق نیاید جمعہ ‌حالـش نگران است..🍃💓 .. 🌸🍃• . • . • •┈┈••✾❣✾••┈┈• @hadis_eshghe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
💔💔با ندبه‌ی ما نیامدی حرفی نیست، یک تو ندبه کن که ما برگردیم💔 💚 💚 •☘🌼 🌼☘
امروزتون گلباران یه سلام گرم یه آرزوےزیبا یه دعاےقشنگ براےتک تک شمامهربانان الهےشادیاتون زیاد غم هاتون کم عاقبتتون بخیر❤️
"اللهُمَ‌ ارح‌‌ قلبہِ فهُو‌ قلبہ‌ فے‌ قلبے" خدایا‌ قلـبش‌ را‌ آرام‌ کن چرا کہ‌ او‌هم‌ قلـبش درون‌ قلـبم هست♥️ 🌸🍃• . • . • •┈┈••✾❣✾••┈┈• @hadis_eshghe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
جورے كہ توےِ دلـم ريشہ كردۍ😁💕 🌸🍃• . • . • •┈┈••✾❣✾••┈┈• @hadis_eshghe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
. . قَدْ نَرَے تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِے السَّمَاء وقتے کہ دلت تنگ مے شود بہ نگاه کن.. نگريستنت را بہ اطرافِ آسمان مے بينيم.. :)💔 . . بقره1 🌸🍃• . • . • •┈┈••✾❣✾••┈┈• @hadis_eshghe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
_من با بدبختی اینجا رو پیدا کردم .... برای زدن حرفایی اومدم که خیلی روشون فکر کردم خواهش می کنم بهم فرصت گفتنشو بدید متاسفانه جلوی راهم رو گرفته بود و نمی تونستم برم بیرون ، هوای مخزن انگار خیلی برام کم بود نفس عمیقی کشیدم و گفتم : _من نمی خوام هیچ چیزی در مورد دوستتون یا هر چی که مربوط بهش باشه بشنوم . برام مهم نیست که اینجا رو چجوری پیدا کردین پس خواهش می کنم سریع تر از محل کارم برید و دیگه هم نیاید اینجا . _ولی حرفای من هیچ ربطی به اون به قول شما دوست نداره ! در ضمن مطمئن باشید بعد از گفتن حتما از حضورتون مرخص میشم فقط چند دقیقه برگشتم تا نتونه نگاه مرددم رو ببینه ، خدایا چرا این کابوس دست از سرم برنمی داره ! آروم گفتم : می شنوم در واقع می خواستم زودتر شرش کم بشه ... _شما که توقع ندارید اینجا توی محیط کار و جلوی همکارتون صحبت کنیم ؟ با عصبانیت برگشتم سمتش و گفتم : _من اصلا توقع ندارم که با شما صحبت کنم! _حالا چرا عصبی میشین ؟ خوب میریم توی همین پارک _من با شما حرفی ندارم آقا ! جوابی نداد ... رفتم طرفش ، از بوی عطر تندش سرم گیج رفت . خودشو کمی کنار کشید تا بتونم رد بشم با قدم های تند رفتم سمت میز کارمون کتایون هنوز هم با نگاه مشکوک نگاه می کرد . خیلی آروم گفت : مزاحمه ؟ با شنیدن اسم مزاحم یاد پیام های این چند روزه افتادم ، با شک به اشکان نگاه کردم که هنوز منتظر وایستاده بود . اگر خودش باشه چی !؟ اومد نزدیک و گفت : _من بیرون منتظرتون هستم . با اجازه خانوم از دیدارتون خوشحال شدم کتایون به احترامش بلند شد و خداحافظی کرد . خیلی زرنگ بود که از قصد جلوی همکارم گفت بیرون منتظرمه ! یه جورایی دستمو گذاشت تو پوست گردو ، حالا اگر نمی رفتم کتی مشکوک میشد ... دودل بودم نمی دونستم چیکار کنم! شاید اگر نرم بازم بیاد سراغم ... روی عقلم پا گذاشتم و بلند شدم ... چادرمو برداشتم و گفتم : _من الان میام _باشه برو عزیزم روی یکی از صندلی های پارک نشسته بود که اتفاقا خیلیم از کتابخونه دور نبود . بازم مثل همیشه از استرس انگشتامو شکستم و رفتم طرفش ‌
هيـچ چيز قشنگ تر از اين نيست يكے¹ را داشتہ باشے ڪہ هر روز بہ او بگويے : با حالِ تمامِ روزهايم عشـق است💕😌 🌸🍃• . • . • •┈┈••✾❣✾••┈┈• @hadis_eshghe •┈┈••✾❣✾••┈┈• ••💍🦋••
«اَلّا ‌تَتَّخِذُوا‌ مِن ‌دُونِے وَكِيلًا» عآشق ‌خُدآیے ‌باش کہ ‌چہ ‌بخواے ‌چہ ‌نخواے دوست ‌دارهـ😌🦋 اسراءآیہ۲‌ 🌸🍃• . • . • •┈┈••✾❣✾••┈┈• @hadis_eshghe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
💍 در زدند ، پیك بود نامہ آورده بود قلبم ریخت فکر کردم شهید شده وصیت نامہ اش را آورده اند نامہ را گرفتم باز کردم یك انگشتر عقیق برایم فرستاده بود از جبهہ نوشته بود این انگشتر را فرستادم بہ پاس صبرها و تحمل هاے تو بہ پاس زحمت‌هایے کہ کشیده اے این را بہ تو هدیہ کردم آرام شـدم🙃💜 شهید صیاد شیرازے یادگاران ج¹¹، ص³⁷ 🌸🍃• . • . • •┈┈••✾❣✾••┈┈• @hadis_eshghe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
پاک کنم؟؟😱 بعداز امشب دیگه تبلیغ این کانالو نمی‌زارم لطفا بعدا نیاین پی وی سراغشو بگیرید🙏❣