eitaa logo
🌱 حـــديثــــ‌ عـــشـــق
6.3هزار دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
1.9هزار ویدیو
21 فایل
❤ #حـــديثـــ‌عــشــقِ تــو دیــوانــه کـــرده عــالــم را... 🌿 تبلیغاتمون🪄💚 @heli2017
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺رفتن به پارت اول👇🌺 https://eitaa.com/hadis_eshghe/18459 حتی جوی باریک خون دستم هم، مرا از حال و هوای خرابم بیرون نکشید. صدای ضربات در آمد. _مستانه! خوبی؟ حتما صدای جیغم را شنیده بود. _خوبم گلنار برو.... میخوام تنها باشم. حتی از پشت در هم می‌توانستم حالت چهره اش را حدس بزنم. _باشه... ولی لااقل به من دیگه دروغ نگو.... تو حالت خوب نیست.... حال روحی ات بهم ریخته. و بیچاره گلنار که سرش فریاد زدم : _بهت میگم بروووو. و رفت. همانجا پای سینک آنقدر گریستم تا لااقل به قدر بستن دستی که با تکه های خرد شده ی تیز لیوان، بریده بود، جان بگیرم. اما نه با باند استریل... بلکه فقط از روی بی حوصلگی، با روسری ام دستم را بستم و پای کابینت، کف آشپزخانه نشستم. زل زده به دیوار و گوش به سکوت خانه سپرده! شاید آرام میشدم اینبار. آرام که نه، ولی غرق خیال و فکر شده بودم که در خانه با کلید باز شد. حامد بود. از همان جلوی در سراسیمه پرسید : _چی شده مستانه؟! حتما گلنار خبرش کرده بود. جوابی ندادم که جلو آمد و سر تا پایم را بررسی کرد. _حالت بده؟ چون جوابی ندادم. نگاهش به دستم افتاد که با روسری بسته بودم. _دستت درد میکنه با روسری بستی؟ بی حوصله از پرسش های او، سرم را طرف دیگری کج کردم و او در حالیکه انگشتان دستم را باز و بسته می‌کرد تا علت درد دستم را بداند باز پرسید: _الان درد داره؟ چون جوابی ندادم، کلافه روسری دور دستم را باز کرد و با دیدن زخم دستم متعجب شد. _مستانه؟!.... دستت رو بُریدی؟... پس چرا هیچی نمیگی دارم انگشتای دستت رو چک میکنم؟! دستم را محکم از میان دستش کشیدم. حوصله اش را نداشتم. هنوز تصویر زهرآگین لبخندش مقابل چشمانم بود. _چت شده تو؟! با همان وضع پای ظرفشویی ایستادم و او مات رفتارم شد. _با توام؟... اون زخم رو آخه با روسری میبندن؟... نا سلامتی خودت پرستاری!... عفونت میکنه. 🖌 به قلم نویسنده محبوب حتی بالینک کانال واسم نویسنده⛔️ 🦋✨کانال حدیث عشق✨🦋 🌸🍃• . • . • •┈┈••✾❣✾••┈┈• @hadis_eshghe •┈┈••✾❣✾••┈┈•