eitaa logo
[ حدیث دل ]
6هزار دنبال‌کننده
13.4هزار عکس
5.3هزار ویدیو
188 فایل
ایدی تبادلات
مشاهده در ایتا
دانلود
همه چیز در پاییز، رنگ می‌بازد جز دل‌تنگی برایِ تو که پر رنگ‌تر می‌شود... 🍂
[ حدیث دل ]
دوست داشتنت را به من بسپار ؛ تا با تار و پود جانم ؛ بهترین تن پوش عشق را برایت ببافم... 🍂
باران که می زند دستم را بگیر مرا به کوچه ببر و بگذار در زیر چتر گیسوانت با عقد یکی شدن ببندم آن وقت با یک بغل آغوش مرا میهمان دوست داشتنت نما دست از دوست داشتنم مکش و با بوسه عشقت را به سویم گسیل دار باران که می زند بذر علاقه ات را در زمین خیس احساسم بکار و دست از علاقه ات بر مدار 🍂
5.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌧 باران می بارد به نرمی و آرامی بر بوته هایِ دلتنگیِ من .. به تو فکر می کنم به این فاصله به جایِ خالی ات به سکوتِ پر از صدایت .. در مدارِ نگاهم می چرخی به سراغِ شعر می روم نامِ کوچکت را می خوانم حالا اینجا پُر از توست از تو سرشارم ... 🍂
دوست داشتنت زیباست مثل باران در زمزمه ی پاییز مثل پرواز در باور پرنده ای رها مثل عبور بر مسیر شالیزاران و تو زیبایی مثل مهتاب در آغوش ستاره ای تب دار مثل اشک بر گونه هایی یخ زده مثل خورشید رو به دریچه ای از جنس خیال و اینگونه است که می توان تو را به لحن آبی باران خواند و اینگونه است که می توان تو را در حسی سبک بال به باور رسانید و اینگونه است که می توان تنها را نیلوفرانه دوست داشت...! 🍂
[ حدیث دل ]
دلم که برایت تنگ می شود بارانی بلندم را می پوشم راه میفتم درون خیابان تنهایی بدون چتر زیر آسمان پایی
خیابان های تهران دیگر امن نیست جانم، تو همه جا را مین گذاشتی و به سادگی فرار کردی، و حالا من هر روز به جاهای خطرناک می روم، چهار راه ولیعصر، کافه ی هایی که دوست داشتی، کتابفروشی های انقلاب، نیمکت های تئاتر شهر همه خیابان ها، گذرها، کوچه ها، همه عطر تو را دارند. باغ فردوس، تجریش، دربند...نه، تهران دیگر امن نیست جانم خاطرات من را به هوا می فرستند. هنوز هم شب هایی که دلتنگ می شوم به بام تهران می روم، خانه تان را پیدا می کنم و برایت دست تکان می دهم. راستی حالا کجایی؟ کجاها را مین گذاری می کنی؟ جلفای اصفهان؟ ملک آباد مشهد؟ یا ارم شیراز؟ شاید هم برلین، پاریس، لندن... اما باورت بشود یا نه، من هنوز هم منتظرم تا بگویی قرارمان کجا، ساعت چند... 🍂
[ حدیث دل ]
تماشای #تووو با آن جمال یکتا و بی مانند مرا سر ذوق می اورد‌ توووو زیباترین دلیل برای تماشای آسمانی
پای بر چشمانم بگذار و با خورشید نگاهت تمام مساحت آسمان دیدگانم را به رنگ روشن نور در اور درون دیدگانم خیره شو و مرا میهمان تماشایت کن لبخند بزن و بگذار آغاز شود صبح از درون چشمانی که چون چشمه جوشان روشنایی از آن می تراود دیدن جادوی افسونگر نگاهت بهترین بهانه برای اغاز روزی دوباره در دفتر طالع و اقبال من است 🍂
[ حدیث دل ]
گاهى عصر هاى پاييزى؛ صدايم كن! در آغوشم بگير؛ پتويى را روى شانه هايمان بندار؛ فنجانى چاى داغ به دستم
عصر ها را باید به دور از قیل و قال کوچه و خیابان گوشه ی دنجی بایک فنجان چای که پهلویش باشی سپری کرد ... 🍂
[ حدیث دل ]
پای بر چشمانم بگذار و با خورشید نگاهت تمام مساحت آسمان دیدگانم را به رنگ روشن نور در اور درون دیدگان
ناز نگاهت را به من ببخش و بگذار طلوع خورشید چشمت تمام مساحت احساسم را تسخیر کند بر خاطرم بتاب و با نور حضورت صبح زیبایی را پیش رویم پاگشا نما تماشای چشم های آغاز روزی دوباره است که مرا به میهمانی پاییز فرا می خواند 🍂
پاییز است .. بگذار برایِ تو چآی بریزم و جایی غیر از شعر، دوستت بدارم ..🌱 🍂
کاش امروز صبح اشتیاق شور و شیدایی را از گلبرگ نگاهت چیده بودم آفتاب عشق را روی دلت مثل می نشاندم کاش امروز عکس یادگاری در برگ ریزان دلم افتاده بود کاشی قلبم به دستت آبی فیروزه ای تزئین می شد 🍂
[ حدیث دل ]
يـڪ دل انڪَیز ، هوا نم نم "باران" من باشم و "تـو باشـے و "پـاييـزِ" پريشـان... 🍂